موضوعات تصويب شده كه مجري ندارد
رديف | موضوع | توضيح |
1. | روش شناسي تفسير آيات توحيدي از منظر انديشمندان اسلامي و وهابيت | نويسنده بايد داراي آثار علمي در حوزه تفسير و همچنين نقد وهابيت باشد. |
2. | مقايسه تطبيقي، ميان توحيد ربوبي و الوهي در انديشه مسلمين و وهابيت | نويسنده بايد داراي آثار علمي در حوزه كلام و همچنين نقد وهابيت باشد. |
3. | مخالفت ابن تيميه و وهابيت با سلف | نويسنده بايد داراي آثار علمي در حوزه نقد وهابيت باشد. |
4. | جهود علماء الحنابله في الرد علي الوهابيه | اثر بايد به زبان عربي توليد شود و نويسنده بايد داراي آثار علمي در حوزه وهابيت باشد. |
5. | جهود علماء الشافعيه في الرد علي الوهابيه | اثر بايد به زبان عربي توليد شود و نويسنده بايد داراي آثار علمي در حوزه وهابيت باشد. |
6. | جهود علماء المالكيه في الرد علي الوهابيه | اثر بايد به زبان عربي توليد شود و نويسنده بايد داراي آثار علمي در حوزه وهابيت باشد. |
7. | جهود علماء الزيديه في الرد علي الوهابيه | اثر بايد به زبان عربي توليد شود و نويسنده بايد داراي آثار علمي در حوزه وهابيت باشد. |
8. | جهود علماء الحنفيه في الرد علي الوهابيه | اثر بايد به زبان عربي توليد شود و نويسنده بايد داراي آثار علمي در حوزه وهابيت باشد. |
موضوعات پيشنهادي (كه نيازمند تصويب در شوراي پژوهشي است)
۱. جايگاه عقل از منظر مسلمانان و وهابيان (پايان نامه)
خداوند متعال به انسان دو حجت عنايت كرده است، عقل كه حجت باطني است، و پيامبران (وحي) كه حجت ظاهرياند. وجود اين دو در رساندن انسان به كمال مطلوب مكمل يكديگرند. آيا عقل ميزان و معيار شريعت است و يا مصباح آن و يا تنها نقش مفتاح را براي شريعت ايفا ميكند؟ اين سؤالي است كه سزاوار است از منظر مذاهب اسلامي و وهابيت مورد بررسي و ارزيابي قرار گيرد. (ر. ك: كتاب عقل از منظر)
۲. اهل بيت (ع) از منظر مسلمانان و وهابيان (پايان نامه)
از جمله مسائل مهم در باره اهل بيت (ع)، مقام عصمت، مقام خلافت، وجوب محبت، حجيت قول وفعل، و استحباب زيارت آنهاست. جا دارد هر يك از موارد ياد شده در فصلي مستقل و به شيوه تطبيقي از منظر مسلمانان و وهابيان مورد بررسي قرار گرفته و تفاوت ديدگاهها مشخص، و ديدگاه صحيح تبيين گردد.
۳. دلالت آيه تطهير بر عصمت اهل بيت (ع) با رويكرد رد شبهات وهابيت. (مقاله)
بررسي اينكه اولا: آيا آيه شريفه دلالت بر عصمت اهل بيت (ع) مينمايد يا نه، و اگر دلالت دارد گستره آن چقدر است؟ آيا عصمت از گناهان را اثبات ميكند و يا عصمت از سهو، خطا و نيسان را نيز شامل ميشود؟
و ثانيا: مصاديق اهل بيت در آيه چه كسانياند؟ و ثالثا: شبهاتي كه در اين مورد مطرح شده است، كدامند و پاسخ آنها چيست؟ از جمله مباحثي است كه با جمع آوري نقطه نظرات و تحليل آنها برگ زرين ديگري از حقانيت اهل بيت (ع) در معرض ديد جامعه بشري قرار ميگيرد.
۴. بررسي تطبيقي اراده الهي از منظر فريقين و وهابيت (پايان نامه)
متكلمين در اينكه خداي متعال مريد است و اينكه صفت اراده يكي از صفات كماليه خداوند متعال است، اتفاق نظر دارند. اما در بيان ماهيت اراده انظار مختلف است. زيرا قدر مسلم آن است كه اراده خداي متعال با اراده در انسان يكسان نيست زيرا اراده در انسان متوقف بر بعضي مقدمات و نتيجه يك سري فعل و انفعالات است، و اين مستلزم نقص است، و حال آنكه خداي متعال از هر نقص منزه است. حال در باره اراده الهي مباحث مختلفي مطرح است، اينكه: اراده طبق مسلكهاى مختلف چگونه تفسير ميشود؟، دلائل اثبات صفت اراده براى خداوند كدام است؟ و بيان اينكه آيا اراده خداي متعال حادث است يا قديم؟ عين ذات است يا زائد بر ذات؟، مطلق است يا مقيد، و در صورت مطلق بودن جايگاه اراده و اختيار انسان چگونه است؟ و....
۵. بررسي اراده الهي از منظر شيعه (با رويكرد پاسخ به شبهات وهابيت) (پايان نامه)
اگر چه همه متكلمين اسلامى در اينكه خداوند متعال مريد است اتفاق نظر دارند، اما در بيان ماهيت اراده خداوند اختلاف داشته و ديدگاههاي مختلفي مطرح كردهاند. در اين رساله ابتدا ديدگاه متكلمين شيعه تبيين، و سپس به شبهاتي كه از طرف وهابيون مطرح شده است پاسخ داده ميشود. فصل بندي رساله بر اساس شبهات مطرح شده است.
فصل اول: ديدگاه رسمي شيعه
فصل دوم: ديدگاه گروه هاي منسوب به شيعه
فصل سوم: حادث يا قديم بودن اراده
فصل چهارم: عموميت يا محدويت اراده
فصل پنجم: رابطه اراده و امر و نهي الهي
فصل ششم: امكان تخلف اراده از مراد
فصل هفتم اراده الهي و اراده شيطان و كفار
۶. حقيقت ايمان و جمع شدن آن با فسق (مقاله علمي- پژوهشي)
طرح شبهه: برخي از متكلمين اماميه از قبيل خواجه نصير الدين طوسي گفتهاند: منافاتي بين ايمان و فسق نيست بلكه جمع بين اين دو ممكن است، با اينكه فسق خروج از اطاعت خدا است، حال خروج از اطاعت خدا چگونه با ايمان به او قابل جمع است؟
۷. آيا ايمان مانع لعن مرتكب كبيره ميشود؟ (مقاله علمي- پژوهشي)
طرح شبهه: اماميه بر اساس مبناي خود نبايد مؤمنيين را لعن نمايد، زيرا از طرفي خداي متعال به استغفار براي مؤمنين امر فرموده است: «واستغفر لذنبك و للمؤمنين»، (محمد؛ ۱۹)، و از طرفي بر اساس قواعد اماميه كه ميگويد امر به شيء مقتضي نهي از ضد است، پس ايمان مانع لعن است، بنابراين لعن مؤمن جائز نيست اگرچه باغي و مرتكب كبيره باشد، زيرا به اتفاق شيعه و سني مرتكب كبيره و باغي مؤمن است. و آيه: «و ان طائفتان من المؤمنيين اقتتلوا...»، (حجرات؛ ۹) نيز دليل بر اين مطلب است. در اين صورت لعنهاي شيعه چگونه توجيه ميشود؟
۸.. ادله مشروعيت ايمان به ائمه (ع)، با رويكرد پاسخ به شبهات وهابيت. (مقاله علمي- پژوهشي)
طرح بحث: اماميه ايمان داشتن به دوازده امام خود را در مسماي ايمان دخيل ميداند- اشعري اين عقيده را به جمهور اماميه نسبت داده است- بلكه آن را عين ايمان ميداند، و در منابع روايي اماميه نيز احاديثي براي اثبات اين مطلب آمده است.
علامه حلي (ره) با تمسك به همين روايات گفته است: امامت دوازده امام يكي از اركان ايمان است كه به سبب آن انسان استحقاق بهشت را يافته و از غضب خداي رحمان در امان ميماند. (منهاج الكرامة ص ۱).
محمد جواد عاملي صاحب (مفتاح الكرامة ج ۲، ص ۸۰) نيز گفته است: ايمان در نزد ما با اعتراف به امامت دوازده امام تحقق مييابد. و...
۱. اين اعتقاد - كه ايمان به دوازده امام (ع) از اركان ايمان بلكه اصل ايمان است- از دلائل واضح بر بطلان مذهب اماميه است. زيرا آنان چيزي را كه خدا اجازه نداده است و در قرآن و سنت نيامده را جزء دين شمردهاند.
۲. باور شيعه به اينكه امامت مهمترين مسألهٔ دين است، به اعتقاد ابن تيميه كفر است، زيرا بر اساس آموزههاي بديهي دين، ايمان به خدا و پيامبر مهمتر از مسألهي امامت است.
۹. اتهام مرجئي بودن اماميه و پاسخ آن (مقاله)
طرح يحث: اگر ايمان در نزد اماميه، اقرار به دوازده امام باشد - و نه لزوم عمل - بنابراين معرفت ائمه براي صدق ايمان و بهشتي شدن آنان كافي است، و اين همان مذهب مرجئه است.
تفاوت اماميه با مرجئه در اين است كه مرجئه ميگفتند: ايمان همان معرفت به خداست، اما اماميه ميگويد: ايمان معرفت يا محبت به ائمه است نه چيز بيشتر.
صاحب كافي بابي منعقد كرده است به نام: «ان الايمان لا يضر معه سيئة و الكفر لا ينفع معه حسنة»، و در آن شش روايت آورده است، از جمله روايت: «الايمان لا يضر معه عمل» را از امام صادق (ع) نقل كرده است.
منظور از ايمان به حسب اصطلاح اماميه محبت يا معرفت ائمه است.
ابن تيميه گفته است: اكثر شيعه معتقدند محبت به علي (ع) حسنهاي است كه با بودن آن هيچ سيئهاي به انسان ضرر نميرساند
۱۰. الزامات وهابيت بر قائلين به لزوم محبت اهل بيت (ع) (پايان نامه)
گستره اثر بخشي محبت اهل بيت (ع)، (با رويكرد پاسخ به شبهات وهابيت)
طرح بحث: بر طبق ادله اربعه محبت نسبت به اهل بيت (ع) يكي از وظائف مهم همه مسلمانان بشمار ميرود. و در پرتو اين محبت بركات فراواني نيز عائد انسان ميشود. اما اينكه دائره اثر بخشي محبت به چه ميزان است، در مكتب شيعه به خوبي تبيين شده است. ولي با اين وجود وهابيت با برداشتهاي نادرست از روايات محبت به خيال خود الزاماتي بر عهده شيعه نهاده است. از جمله آنها موارد زير است:
۱) اعتقاد به لزوم امامت معصوم كه بر اساس قاعدهٔ لطف آن را اثبات ميكنند با اين اعتقاد كه محبت علي (ع) جبران كننده گناهان است در تناقض است.
اماميه در باره آثار محبت علي (ع) در منابع خود مانند بحار الانوار، تفسير عياشي وعلل الشرايع، ابواب مختلفي با عناوين... با دهها روايت آوردهاند.
صاحب كافي بابي منعقد كرده است به نام: «ان الايمان لا يضر معه سيئة و الكفر لا ينفع معه حسنة»، و در آن شش روايت آورده است، از جمله روايت: «الايمان لا يضر معه عمل» را از امام صادق (ع) نقل كرده است.
منظور از ايمان به حسب اصطلاح اماميه محبت يا معرفت ائمه است.
۲) بنابراينكه محبت علي (ع) كافي باشد، پس ايمان به خدا و پيامبر (ص) و جميع عقائد و وظائف ديني ساقط است.
۳) اگر روايات محبت علي (ع) صحيح باشد مستلزم اين است كه بگوئيم قرآن براي هدايت نازل نشده، بلكه براي گمراهي مردم است، زيرا در قرآن در بارهٔ محبت علي (ع) تذكري داده نشده است.
۴) روايات محبت علي (ع) مخالف با آيات قرآن است. مانندآيه: «من يعمل سوء يجز به» (نساء ۱۲۳)، و آيه «و من يعمل مثقال ذرة شرا يره» (زلزلة ۸).
۵) روايات محبت مخالف با اصول اعتقادي اماميه است، زيرا وقتي رافضي مرتكب كبيره شود و خداوند او را عقاب نكند، مستلزم ترك واجب از ناحيهٔ خداي متعال است، در حالي كه اماميه ترك واجب را قبيح ميداند.
۶) روايات محبت با سائر روايات ائمه در تناقض است. زيرا از (امام) علي (ع)، (امام) سجاد (ع) و سائر ائمه (ع) در روايات صحيح نقل شده است كه هنگام دعا حالت گريه و استعاذه از عذاب الهي داشتند. وقتي اين بزرگواران اين گونه باشند چگونه رواست ديگران به محبت آنان مغرور شده و از عمل دست بردارند.؟
۷) لازمه قول اماميه كه ميگويند جز مبغض علي (ع) به جهنم نميرود اين است كه امثال فرعون،هامان و قارون به جهنم نروند زيرا آنان نسبت به علي (ع) بغضي نداشتند، بلكه اصلا او را نميشناختند. در حالي كه اين قول قطعا باطل است.
۸) خوار شمردن شرائع و جرأت نمودن بر حدود الهي از آثار و پي آمدهاي منفي اعتقاد به اثر بخشي محبت علي (ع) است كه در جوامع شيعي وجود دارد.
۱۱. ثواب آخرت بر اساس ايمان نه اسلام (مقاله)
طرح شبهه: اماميه ميگويد ثواب در آخرت بر اساس اسلام نيست بلكه براساس ايمان است، و صاحب كافي بابي گشوده است به اين عنوان: «أن الاسلام يحقن به الدم و أن الثواب علي الايمان».
۱۲. اماميه و ايمان به ملائكه (مقاله)
طرح شبهه: با اينكه ايمان به ملائكه يكي از اركان ايمان است، اما اماميه ملائكه را مخلوق از نور ائمه، خدمت گزاران و مواليان و تسبيح كنندگان ائمه، طواف كنندگان و گريه كنندگان بر قبور ائمه (ع) و حيات آنان مشروط بر خواست ائمه دانسته و احاديث فراواني در اين باره به ائمه نسبت ميدهند، گويا آنان ملائكه ائمه هستند نه ملائكه خدا ي متعال. و اين مخالف قرآن است زيرا از جبرئيل تعبير به رسول كريم شده است.
۱۳. اماميه و ايمان به كتب آسماني (كتاب)
طرح شبهه:
۱) شيعه ميگويد چندين كتاب آسماني پس از قرآن مجيد بر ائمه نازل شده است، (مانند مصحف و لوح حضرت فاطمه (س) و دوازده صحيفه آسماني) و اين در واقع ادعاي نبوت براي امامان خود است.
قرآن، سنت و اجماع مخالف ادعاي نزول كتاب آسماني برائمه است، چون اگر چنين چيزي صحت داشت قرآن و سنت به آن خبر ميداد.
رواياتي از ائمه موجود است كه در تناقض با ادعاي نزول كتاب آسماني برائمه است. رواياتي كه در كافي، بحارالانوار، علل الشرايع و مفتاح الكتب الاربعه آمده است.
شيعه با اين ادعا نشان ميدهد كه مبتلا به افرادي است كه وضع كتاب جعلي را به خدا و وضع احاديث جعلي را به رسول خدا نسبت ميدهد.
۲) شيعه معتقد است قبل از رحلت پيامبر (ص) كتابي براو نازل شد كه خليفه و امام بعد از او مشخص شده بود، حضرت (ص) آن كتاب را به علي (ع) و او به حسن (ع) و.... تا حضرت مهدي (عج) داد تا طبق آن به وظيفه خود عمل كنند.
۳) شيعه ادعا ميكند تمام كتابهاي آسماني پيشين نزد امامان است، و همه آن كتب در جفر و در يك پوست گوسفند است.
۴) شيعه مدعي است كه تورات و انجيل تحريف نشده است، در حالي كه نظر قرآن برخلاف آن است.
۱۴. شيعه و ايمان به پيامبران (مقاله)
طرح شبهه: شيعه معتقد است همه پيامبران (ع) ولايت علي (ع) را پذيرفتهاند، و برخي از آنان (مانند حضرت يونس) به خاطر اينكه ولايت حضرت علي را نپذيرفتند كيفر شدند.
۱۵. غلو نسبت به ائمه (امامان شيعه همرديف ملائكه مقرّب) (مقاله)
طرح شبهه: علامه مجلسي (ره) بابي گشوده و در آن ائمه را مصداق اوصافي معرفي كرده است كه خداي متعال آن اوصاف را به ملائكه مقرب خود نسبت داده است. «باب انهم عليهم السلام الصافون و المسبحون و صاحب المقام المعلوم و حملة عرش الرحمن و انهم السفرة الكرام البررة»، (بحارالانوارج ۲۴، ص ۸۷)،
۱۶. بداء و صفات الهي (مقاله)
طرح بحث: بداء يكي از معتقدات اماميه است. در باره حقيقت بداء هر چند آثار فراواني تدوين شده است، اما با توجه به اينكه وهابيت شبهاتي را در اين باره پراكنده است و از طرفي آثار چنداني نيز در پاسخ به آنها به چشم نميخورد. از اين روي به نظر رسيد يكي از وظائف مهم در زمان كنوني نقد و بررسي اين قبيل شبهات و پاسخ متقن به آنهاست.
يكي از شبهات اينكه اعتقاد به بداء، مستلزم به چالش كشيده شدن صفات خداي متعال است. زير شاخههاي اين شبهه موارد زير است:
۱) بداء مستلزم جهل وعلم جديد خداوند
عقيده به بداء مستلزم جهل و علم جديد براي خداوند سبحان است. مانند قضيه ذبح حضرت اسماعيل (عليه السلام).
۲) بداء و مشيّت ازلى الهي
چگونه مسأله بداء با مشيت و اراده ازلي خداي متعال قابل جمع است؟
۳) بداء و ضرورت عِلّى
چگونه بداء با ضرورت علِّي پديد هها قابل جمع است؟
۱۷. قرآن و روايات و مسأله بداء (مقاله)
طرح بحث: بداء يكي از معتقدات اماميه است. در باره حقيقت بداء هر چند آثار فراواني تدوين شده است، اما با توجه به اينكه وهابيت شبهاتي را در اين باره پراكنده است و از طرفي آثار چنداني نيز در پاسخ به آنها به چشم نميخورد. از اين روي به نظر رسيد يكي از وظائف مهم در زمان كنوني نقد و بررسي اين قبيل شبهات و پاسخ متقن به آنهاست.
يكي از شبهات اينكه اولا: قرآن مخالف قول شيعه در مسأله بداء است. و آيه شريفه: «يمحو الله ما يشاء و...» مقصود شيعه در قول به بداء را اثبات نميكند.
ثانيا: شيعه واضع روايات منسوب به اهل بيت (ع) پيرامون بداء است. زيرا رواياتي در كتب اماميه است كه ناقض قول بداء است، و ثالثا: تأويل شيخ طوسي و كاشف الغطاء برخلاف روايات شيعه در باره بداء است.
۱۸. بداء و علم امام (مقاله)
طرح بحث: بداء يكي از معتقدات اماميه است. در باره حقيقت بداء هر چند آثار فراواني تدوين شده است، اما با توجه به اينكه وهابيت شبهاتي را در اين باره پراكنده است و از طرفي آثار چنداني نيز در پاسخ به آنها به چشم نميخورد. از اين روي به نظر رسيد يكي از وظائف مهم در زمان كنوني نقد و بررسي اين قبيل شبهات و پاسخ متقن به آنهاست.
يكي از شبهات در اين رابطه اين است كه مسأله بداء چگونه با علم امام قابل جمع است؟ و زير شاخههاي اين شبهه اين موارد است:
۱) علماي شيعه به پيروان خود ميگفتند چون احتمال بداء ميرود، ائمه (ع) خبرهاي غيبي خود در باره آينده را براي شيعيان بيان نميكنند.
۲) علماي شيعه مدعياند ائمه خبرهاي غيبي پيرامون آجال، ارزاق، بلايا و... را براي شيعيان بيان ميكردند، اما آن را مشروط به عدم بداء مينمودند.
۱۹. وهابيان و مسأله بداء (پايان نامه)
طرح بحث: بداء يكي از معتقدات اماميه است. در باره حقيقت بداء هر چند آثار فراواني تدوين شده است، اما با توجه به اينكه وهابيت شبهاتي را در اين باره پراكنده است و از طرفي آثار چنداني نيز در پاسخ به آنها به چشم نميخورد. از اين روي به نظر رسيد يكي از وظائف مهم در زمان كنوني نقد و بررسي اين قبيل شبهات و پاسخ متقن به آنهاست.
بخشي از شبهات و ادعاهاي وهابيان در اينجا تحت چهار عنوان كلي كه هر كدام داراي چند زير شاخه است، بيان ميشود:
الف: ديدگاه اهل سنت نسبت به بداء
۱) روايات بداء در مرويات اهل سنت حمل بر مجاز شده است.
۲) زياد شدن عمر بخاطر صله رحم علي رغم ادعاي شيعه از مصاديق بداء محسوب نشده است.
۳) عبدالقاهر بغدادي بر شيعه به اين جهت كه نسخ را از قبيل بداء ميداند، اعتراض كرده است
۴) واژهٔ بداء در لغت عرب متضمن معناي باطل است، پس چگونه ممكن است جايگاه رفيع مورد ادعائي شيعه را داشته باشد؟
ب: انگيزه شيعه در گرايش به بداء
۱) اعتقاد به بداء براي توجيه پيشگوئيهاي خلاف واقع امامان شيعه است.
۲) اعتقاد به بداء توجيه پيشگوئيهاي خلاف واقع علماي شيعه به وعده حكومت امام مهدي (ع) است.
۳) مخالفت با اهل سنت انگيزه شيعه براي قول به بداء است.
ج: پيآمدهاي منفي اعتقاد به بداء
۱) اعتقاد به بداء موجب ريزش پيروان مكتب شيعه شده است، مانند سليمان جرير كه خدعه علماي شيعه برايش روشن شد و لذا مذهب اماميه را كنار گذاشت.
۲) اعتقاد به بداء موجب كفر است.
۳) اعتقاد به بداء موجب تكذيب بسياري از آيات قرآن است از قبيل:....
۴) عقيده به بداء سبب غلو شيعه در باره امامان خود شده است.
۵) شيعه با پذيرفتن بداء، مبتلاء به تناقض، اختلاف و دروغ گرديده است.
د: اختلاف نظر علماي شيعه در مسأله بداء
خواجه نصير الدين طوسي (ره) شيعه را از قول به بداء تبرئه كرده، و روايت در باره بداء را خبر واحد دانسته است.
ابن بابويه قمي (ره) در صدد توجيه احاديث بداء برآمده است، اما در اين توجيه دچار اضطراب و سردرگمي شده است.
شيخ طوسي و محمد حسين كاشف الغطا از تعريفي كه مشهور از بداء كردهاند عذر خواهي نمودهاند و از طرفي تأويل آنان از بداء برخلاف روايات شيعه در اين باره است.
۲۰. وهابيان و مسأله تأويل صفات (پايان نامه)
صفات خبريه خداي متعال به آن دسته از صفات الهي اطلاق ميشود كه مستندي جز نقل ندارند. اما از آنجا كه اين گونه صفات معناي حقيقي آنها كمال وجودي براي ذات محسوب نميشود و علاوه برآن معناي حقيقي اين گونه صفات ملازم با جسمانيت است، سلف و خلف بر تأويل صفات ياد شده اتفاق نظر دارند، اما برخي ظاهرگرايان از جمله وهابيت از سويي خود را ملتزم به معناي ظاهري صفات خبريه دانسته و از سويي ساير مسلمانان را آماج اتهامات ناروا و شبهات نادرست قرار دادهاند. از جمله شبهات آنان اين است كه قول به تأويل موجب پيآمدهاي منفي فراواني است، از اين قبيل:
۱) تأويل كننده آيات، كافر و از دين خارج است.
تأويل بردن آيه «كل شي ء هالك الا وجهه» به «... كل شي ء هالك الا دينه...» تعطيل صفات و موجب كفر است.
طبرسي (ره) به جهت اينكه حديث: «... كل شي ء هالك الا دينه...» را به امير المؤمنين (ع) نسبت داده جاهل، زنديق و.... است.
۲) تأويل افتراء بر خداي متعال است.
۳) تأويل متهم نمودن شارع مقدس در كتمان حق و عدم خيرخواهي او است.
۴) تأويل تحريف قرآن است.
۵) لازمه قول به تأويل اين است كه خداي متعال كتابي فرستاده باشد كه ظاهر الفاظ آن دعوت كننده به تشبيه و تجسيم و گمراهي است.
۶) كفر و الحاد شيعه از مؤوله معتزله شديدتر است، چون شيعه با تأويل آيات صفات به جنگ با كتاب خدا رفته است.
۷) قول به تأويل در تناقض با ايمان به رسول اكرم (ص) و احاديث اوست.
۸) تأويل مخالفت با اجماع اهل علم است.
۹) تأويل مخالف سيره سلف است.
۱۰) لازمه درست بودن تأويل نسبت جهل يا كتمان دادن به سلف است، در حالي كه سلف خير القرون و افضل امتاند.
۱۱) قائلين به تأويل دچار تناقضگوئي و نداشتن ضابطهاند.
۱۲) تأويل ريشه فساد دين و دنيا وكليد هر شر و فتنهاي است.
۱۳) تأويل ريشه هر بدعتي در اسلام است.
۱۴) تأويل ريشه در يهود يت و نصرانيت دارد.
۱۵) احاديث اهل بيت (ع) مخالف تأويل است.
۲۱. دلائل بطلان تأويل از منظر وهابيان و پاسخ آن (پايان نامه)
صفات خبريه خداي متعال به آن دسته از صفات الهي اطلاق ميشود كه مستندي جز نقل ندارند. اما از آنجا كه اين گونه صفات معناي حقيقي آنها كمال وجودي براي ذات محسوب نميشود و علاوه برآن معناي حقيقي اين گونه صفات ملازم با جسمانيت است، سلف و خلف بر تأويل صفات ياد شده اتفاق نظر دارند، اما برخي ظاهرگرايان از جمله وهابيت از سويي خود را ملتزم به معناي ظاهري صفات خبريه دانسته و از سويي ساير مسلمانان را آماج اتهامات ناروا و شبهات نادرست قرار دادهاند.
از جمله شبهات وهابيان در مسأله تأويل، دلائلي است كه به خيال خود در بطلان آن مطرح كردهاند، از قبيل اينكه:
۱) علت بطلان تأويل اين است كه يقيني و جزمي نيست.
۲) علت بطلان تأويل اين است كه: اگر خطاب از موضوعله خود خارجشود لغو و بيهوده است.
۳) امري ظني و بيارزش است
۴) قرآن كتابي جامع است و از عقل بينياز است.
۵) چون عقل خطاپذير و غير قابل اعتماد است تأويل باطل است.
۶) تبيين آيات قرآن برعهدهٔ پيامبر است، و نه ديگران.
۷) درخواست فهم تأويل آيه از مخاطب، تكليف بما لايطاق است، زيرا تأويل حمل آيه برخلاف ظاهر است و اين درخواست با كلام الهي كه ميفرمايد: قرآن با عبارات و بيان آسان و قابل فهم نازل شده است در تناقض است.
۸) الفاظ تنها راه براي بيان مافي الضمير است، و حال آنكه تأويل حمل كلام بر خلاف مدلول لفظ است، پس لازمهٔ قول به تأويل اين است كه كلام لغو و بيهوده باشد و مقصود متكلم تأمين نشود.
۹) فائدهٔ خطاب افهام است وافهام متوقف بر حسن بيان متكلم و تمكن سامع در فهم است، در حالي كه با تأويل هر دو ركن مفقود است.
۱۰) اصحاب تأويل مستندي جز الهام، دروغ و بيپروائي ندارند.
۲۲. اتهامات وهابيت نسبت به قرآن، سنت، اهل بيت (ع) و صحابه در مسأله تجسيم (پايان نامه)
گـروهى از مسلمانان خدا را داراى جسمى همانند انسان، كه داراى دست و پا، صورت و مانند آن است، پـنـداشـتـه و او را داراى صـفـات انـسـانـى مـى دانـنـد كـه حـتـى قابل ديدن، لمس شدن، و رؤيت است. آنان خدا را داراى مكان و جهت دانسته و معتقدند در معرض حالات متفاوت است.
اين گروه از اهل اسلام كه عصر حاضر در چهره وهابيت خود را نشان دادهاند قرآن، سنت، اهل بيت (ع) و صحابه را با اتهامات واهي مورد اهانت قرار ميدهند، در اينجا به برخي از اتهامات آنان اشاره ميشود:
۱) در قرآن و سنت پيرامون جسم بودن خداي متعال نفيا و اثباتا اصلا سخني به ميان نيامده است.
۲) هيچ يك از صحابه و تابعين پيرامون جسم بودن يا نبودن خداي متعال سخني نگفتهاند. ۳. اهل بيت (ع) و تجسيم
۳) اهل بيت پيامبر (ع) در زمينه جسميت خداي متعال نفيا و اثباتا سخني نگفتهاند.
صاحب كافي بابي منعقد كرده است به عنوان: «نهي از توصيف خداي متعال به اوصافي كه خود نفرموده است»، و دوازده حديث در آن باب آوره است.
۲۳. اهل بيت (ع) و مسأله تجسيم با رويكرد پاسخ به اتهامات وهابيت (مقاله)
گـروهى از مسلمانان خدا را داراى جسمى همانند انسان، كه داراى دست و پا، صورت و مانند آن است، پـنـداشـتـه و او را داراى صـفـات انـسـانـى مـى دانـنـد كـه حـتـى قابل ديدن، لمس شدن، و رؤيت است. آنان خدا را داراى مكان و جهت دانسته و معتقدند در معرض حالات متفاوت است.
اين گروه از اهل اسلام كه عصر حاضر در چهره وهابيت خود را نشان دادهاند اتهاماتي واهي متوجه اهل بيت (ع) نمودهاند كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميشود:
۱) رواياتي از اهل بيت (ع) در منابع شيعه آمده است كه حد وسط بين غلو متقدمين شيعه در اثبات صفات و تشبيه و غلو متأخرين شيعه در تعطيل صفات است.
۲) وجود روايات تجسيم و تعطيل در منابع شيعه نشان ميدهد كه اين روايات متأثر از مراحل مختلف معتقدات شيعه بودهاند. مرحلهاي كه شيعه اهل تجسيم بود وسپس در قرن سوم با تأثير پذيري از معتزله به تعطيل گرايش يافت.
۳) منهج فكري غلو (تجسيم) در اثبات صفات عارض بر ديدگاه حق يعني اثبات خالي از غلو (جريان تنزيه) كه علماء از اهل بيت مروج آن بودند گرديد، و اين دو جريان در شيعه با هم به نزاع پرداخت. در روايات شيعه به اين نزاع اشاره شده است.
۴) در كتاب اختصاص مفيد (ره) آمده است: «... فسمعنا مثل صرير الزجل، فقيل يارسول الله ما هذا؟ قال: ان الله يناجي عليا رضي الله عنه»، عبارت «مثل صرير الزجل» تجسيم و تمثيل صريح است
۵) نزد شيعه رواياتي است كه نزول الهي به آسمان دنيا را اثبات ميكند. اين روايات را مجلسي در بحارالانوار از كتاب توحيد صدوق نقل كرده است. اگر چه ناشر و محقق كتاب كلمه (امر) به آن اضافه كرده است كه معنا را تغيير داده است، اما توجه نكرده كه ادامه حديث اضافه بودن آن را برملا ميكند. اين روايات در تفسير قمي - كه اصل تفاسير شيعه هست – نيز موجود است.
۶) در اصول كافي آمده است كه ابراهيم بن محمد خزاز و محمد بن حسين به امام رضا (ع) عرض كردند كه هشام بن سالم و صاحب الطاق و ميثمي قائل به جسم بودن خداي متعال هستند، حضرت از اين سخن متعجب شد و به سجده افتاد و....
۲۴. شيعه و مسأله تجسيم با رويكرد پاسخ به ادعاي وهابيت (پايان نامه)
گـروهى از مسلمانان خدا را داراى جسمى همانند انسان، كه داراى دست و پا، صورت و مانند آن است، پـنـداشـتـه و او را داراى صـفـات انـسـانـى مـى دانـنـد كـه حـتـى قابل ديدن، لمس شدن، و رؤيت است. آنان خدا را داراى مكان و جهت دانسته و معتقدند در معرض حالات متفاوت است.
اين گروه از اهل اسلام كه عصر حاضر در چهره وهابيت خود را نشان دادهاند اتهاماتي واهي به شيعه نسبت دادهاند كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميشود:
۱) اولين كساني كه در باره جسم بودن خدا سخن گفتند گروهي از رافضه بودند.
روافض اولين كساني بودند كه بدعت تجسيم را رواج دادند.
در طوائف مختلف مسلمين شنيعتر از شيعه در قول به تمثيل و.... يافت نميشود.
شيعه بر خداي متعال جسميت را اطلاق كرده و او را داراي ابعاد ثلاثه ميداند.
گروهي ديگر از روافض ميپندارند خداي متعال به صورت انسان است.
در اصول كافي آمده است كه در سال ۲۵۵ ق شيعيان در يك سرگرداني و حيرت عجيب فرو رفته و غرق در اختلاف در مسأله تجسيم بودند و لذا به امام حسن عسكري نامه نوشتند و....
خود شيعيان مانند نوبختي نيز اهل تجسيم بودن گروه هائي از روافض را اعتراف كردهاند.
۲) گرايش بزرگان شيعه به تجسيم
هشام بن حكم و اصحاب او معتقد بودند خداي متعال جسم داشته، و داراي طول و عرض و عمق است. او اول كسي بود در اسلام كه معتقد به جسميت خدا شد. سخناني در غلو تجسيم او نقل شده است كه با شنيدن آن پوست بدن مؤمنين مقشعر ميشود.
هشام بن سالم و اصحاب او ميپندارند خداي متعال به صورت انسان بوده و او نوري درخشنده و ساطع است. و مانند انسان، داراي حواس پنج گانه است. و هفت وجب به وجب دست خود است.
اكثر متقدمين اماميه از قبيل هشام بن حكم، هشام بن سالم، يونس بن عبدالرحمن قمي، زرارة بن اعين، أبي مالك حضرمي، ابو جعفر احول و علي بن ميثم مجسمه بودند.
نسبت تجسيم هشام و پيروان او از ناحيه اصحاب فرق و مذاهب - با وجود اختلاف ديدگاهشان - به حد استفاضه رسيده است، لذا نميشود گفت كه اين نسبتها دروغ است.
بزرگان اماميه از اين شخصيتهاي مذكور دفاع كرده و به توجيه سخنان آنان پرداختهاند.
اينكه علامه حلي (ره) جسم بودن خداي متعال را نفي كرده است، اگر منظورش نفي آن چيزي است كه روز قيامت مشاهده ميشود و يا هنگام دعا با دست به او اشاره ميشود، دليلي بر نفي آن نيست.
۳) اولين كسي كه مجسمه بودن رافضه را مطرح كرد ابن تيميه بود.
قبل از ابن تيميه، اشعري در مقالات الاسلاميين تجسيم متقدمين رافضه را متذكر شده بود، الا اينكه گفته بود قومي از متأخرين آنان به تعطيل عدول كردند
۴) ائمه اهل سنت از اطلاق لفظ جسم بر خدا نفيا و اثباتا اجتناب ميكردند.
اينكه علامه حلي به اهل سنت نسبت تجسيم داده است از هيچيك از معروفين اهل سنت چنين اعتقادي نقل نشده است، نه از پيشوايان آنان و نه از اهل حديث و نه از اصحاب رأي.
۲۵. اهل بيت (ع) و مسأله تعطيل صفات (مقاله)
واژه تعطيل اصطلاحي است كه در كلام، فلسفه و عرفان اسلامي كاربرد دارد. تعطيل در لغت از دست دادن كار، زيور و زينت، و يا فروگذاشتن و متوقف كردن كار است، و در اصطلاح علم كلام به طور عام در مقابل اسلام و توحيد، و به طور خاص در مقابل تشبيه به كار رفته است. و منظور از آن تعطيل نمودن ذات خداوند سبحان از صفات ذاتيه است.
نقش اهل بيت پيامبر (ع) در پاسداري از اصل بنيادين توحيد اسماء و صفات، و پرهيز دادن مسلمانان ازگرايشات مختلف در اين زمينه برمحققان عرصه دين پژوهي پوشيده نيست. با اين وجود وهابيت بخاطر درك نادرست از روايات اهل بيت نسبتهاي ناروا و ضد و نقيضي مطرح كردهاند، ادعاهائي نظير اين موارد:
۱) معرفي خدا با صفات سلبي
مجموعهاي از روايات شيعه خدا را با صفات سلبي معرفي كرده است در حالي كه اين گونه معرفي مستلزم نفي صفات حق تعالي است.
ابن بابويه بيش از ۷۰ روايت آورده است كه ميگويد: «انه تعالي لا يوصف بزمان و لا مكان و لا كيفية، و لا حركة و...». (توحيد صدوق، ص ۵۷).
۲) استفاضه روايات در اثبات صفات
روايات از امير المؤمنين علي (ع) و ائمه اهل البيت (ع) بر اثبات صفات خداي متعال در حد مستفيض است.
۳) روايات حد وسط بين غلو در اثبات و نفي صفات
رواياتي از اهل بيت (ع) در منابع شيعه آمده است كه حد وسط بين غلو متقدمين شيعه در اثبات صفات و غلو متأخرين شيعه در تعطيل صفات است.
۴) توقف در توصيف خداي متعال
صاحب كافي بابي منعقد كرده است به عنوان: «نهي از توصيف خداي متعال به اوصافي كه خود نفرموده است»، و دوازده حديث در آن باب آوره است.
شيعه از ائمه خود روايت كردهاند: أن الخالق لا يوصف الا بما وصف به نفسه «.
۵) رواياتي در نفي صفات
از امير المؤمنين علي (ع) نقل شده است:» كمال الاخلاص نفي الصفات عنه «.
۲۶. پيآمدهاي توصيف خداي متعال به صفات سلبي از ديدگاه وهابيت و پاسخ آن (مقاله)
متكلمان صفات خداي متعال را به يك اعتبار به دو قسم ثبوتي و سلبي تقسيم ميكنند. اگر صفتي مثبت جمالي در موصوف باشد، و به واقعيتي در ذات اشاره نمايد، اين صفت، ذاتيه ثبوتيه است، اما اگر نفي كننده نقص و حاجتي از خداي سبحان باشد، صفت سلبيه است. مثلا علم و قدرت از صفات ثبوتيه و نفي جسميت و تحيز از صفات سلبيه است.
اطلاق صفات ثبوتي (جمال) برخداي متعال تشبيه و نفي صفات سلبي (جلال) تنزيه است. و توحيد تام در صفات خدا همان جمع بين تشبيه و تنزيه است.
اما وهابيت صفات سلبيه خداي متعال را انكار كرده، اعتقاد به آن را مستلزم پيآمدهايي غير واقعي پنداشته است. در اينجا به برخي از ادعاهاي آنان در اين زمينه اشاره ميشود:
۱) توصيف به صفات سلبي منهج كفار است
توصيف خداي متعال به صفات سلبيه منهج كفار، مشركين، اهل كتاب، صابئين، فلاسفه، جهميه، باطنيه و امثال آنان است. زيرا آنها نيز خداي متعال را به صفات سلبيه به نحو تفصيل توصيف ميكردند به گونهاي كه براي ذات حق جز وجود مطلق خالي از حقيقت چيزي باقي نميماند.
۲) توصيف به صفات سلبي مستلزم نفي ذات حق
توصيف خداي متعال به صفات سلبيه مستلزم تعطيل صفات است و تعطيل صفات مستلزم نفي وجود حق است.
نفي صفات خداي متعال مستلزم نفي ذات حق است. و آيات ۱۸۰- ۱۸۲ صافات (سبحان ربك رب العزة عما يصفون...) مثبت اين استلزام است.
۳) توصيف به صفات سلبي مستلزم تمثيل كامل
توصيف خداي متعال به صفات سلبيه – به گفته ابن تيميه - مستلزم قول به تمثيل كامل است. زيرا توصيف ذات حق به صفات سلبيه به معناي متصف كردن او به ممتنعات، معدومات و جمادات است.
۴. توصيف به صفات سلبي حتي براي بشر عادي سزاوار نيست
مدحي كه با صفات سلبيه باشد حتي براي بشر نسبت به يكديگر نيز معمول و سزاوار نيست پس چگونه است نسبت به رب العالمين؟!
۵. منهج پيامبران (ع) اثبات مفصل و نفي مجمل
خداي متعال پيامبرانش را در مسأله صفات – به گفتهٔ ابن تيمييه - به اثبات مفصل و نفي مجمل فرستاده است. آيات نفي مجمل مثل «ليس كمثله شيء» (شوري ۱۱) و «و لم يكن له كفوا احد» (اخلاص ۴)، در حالي كه آيات اثبات فراوان است، مانند آيات آخر سوره حشر و....
۲۷. شيعه و مسأله تعطيل صفات با رويكرد پاسخ به ادعاي وهابيت (پايان نامه)
متكلمان صفات خداي متعال را به يك اعتبار به دو قسم ثبوتي و سلبي تقسيم ميكنند. اگر صفتي مثبت جمالي در موصوف باشد، و به واقعيتي در ذات اشاره نمايد، اين صفت، ذاتيه ثبوتيه است، اما اگر نفي كننده نقص و حاجتي از خداي سبحان باشد، صفت سلبيه است. مثلا علم و قدرت از صفات ثبوتيه و نفي جسميت و تحيز از صفات سلبيه است.
اطلاق صفات ثبوتي (جمال) برخداي متعال تشبيه و نفي صفات سلبي (جلال) تنزيه است. و توحيد تام در صفات خدا همان جمع بين تشبيه و تنزيه است.
علماي اماميه به پيروي از منهج اهل بيت (ع) به شيعيان پيوسته به توحيد تام پدعوت كردهاند، با اين وجود اما وهابيت بزرگان شيعه را به اتهاماتي ناروا متهم مينمايند. در اينجا به برخي از آنها اشاره ميشود:
۱) گرايش به تعطيل از قرن سوم
شيعه اگر چه در ابتداء در اثبات صفات اهل غلو و افراط بود، اما از اواخر قرن سوم به تعطيل صفات گرايش يافت.
۲) پيشگامي بزرگان در تعطيل صفات
شيخ مفيد (ره)، سيد مرتضي (ره) و ابو جعفرطوسي (ره) پيشگامان درقول به تعطيلاند.
۳) پيروي از معتزله در تعطيل
شيعه در گرايش به تعطيل پيرو معتزله بوده، و بسياري از كتب كه در اين زمينه و در زمينه تفسير آيات اسماء و صفات نوشته است منقول از معتزله است.
علامه حلي (ره) تصريح كرده است كه عقيده شيعه در مسأله أسماء و صفات شبيه مذهب معتزله است.
۴) تشابه با فلاسفه در تعطيل صفات
طباطبائي در مجالس الموحدين ص (۲۱) گفته است كه اعتقاد شيعه در قول به تعطيل صفات، شبيه قول فلاسفه است.
۵) پيروي از منهج عقلي محض در تعطيل صفات
۶) عدم پايبندي بر مبناي خود – عدم دخالت عقل- در بحث صفات
شيعه- به گفته ابن تيميه - مدعي است كه اساس معتقداتش در باب توحيد ذات و صفات بر عدم دخالت عقل بنا شده است، در حالي كه شيخ مفيد در كتاب النكت و علامه حلي در نهج المسترشدين و ديگر متكلمان در سائر كتب كلامي در بحث صفات الهي از شيوهٔ عقلي محض وارد شدهاند، و اين يكي از راههاي احتجاج با شيعه است.
۷) تناقض گوئي در بحث صفات
اينكه شيعه در بحث صفات گاهي به عقل متوسل ميشود و گاهي به نقل، گاهي اعتزالي ميشود و گاهي اخباري به خاطر مقلدگري آنان است، و در تقليد هم زمينهٔ تناقض گوئي وسيع است.
۸) مخالفت با قرآن و عترت در بحث صفات
شيعه در اعتقاد به تعطيل صفات با قرآن، عترت و عقل مخالفت كرده است. شيعه حتي روايات ائمه خود را نيز در مسأله صفات قبول ندارد.
۹) تحريف قرآن براي اثبات تعطيل
شيعه براي تأئيد مذهب تعطيل اقدام به تحريف قرآن كرده است. آنان آيه: «... يأتيهم الله في ظل...» (۲۱ بقره) را به» يأتيهم الله بالملائكة... «(توحيد ابن بابويه، و بحارالانوار و البرهان)، و آيه: «كل شيء هالك الا وجهه» را به».. الا دينه «، (احتجاج) تحريف كردهاند.
۱۰) جعل روايات براي اثبات تعطيل
شيعه براي اثبات تعطيل و نفي صفات، روايات جعلي فراواني به اهل بيت (ع) نسبت ميدهد، و تنها تفاوت بين معتزله و شيعه در قول به تعطيل صفات، از همين جهت است كه شيعه علاوه بر طريق عقلي به روايات جعلي نيز تمسك ميكند.
نمونه هائي از احاديث جعلي شيعه در باب صفات عبارت است از:» وكمال التوحيد نفي الصفات عنه «،» و حمد الله نفي الصفات عنه «،» و لا نفي (للتشبيه) مع اثبات الصفات «(توحيد ابن بابويه
۱۱) وصف خداي متعال به صفات سلب
بزرگان اماميه براساس منهج انحرافي توصيف خداي متعال به صفات سلبي - كه در روايات جعلي آمده است- طي طريق كردهاند. مانند ابن مطهر در نهج المسترشدين ص ۴۷- ۴۵، طباطبائي در مجالس الموحدين، ص ۲۱، و صاحب قلائد الخرائد في اصول العقائد، ص۵۰.
۱۲) مستلزم تجسيم دانستن اثبات صفات
شيعه معتقد است اثبات صفات مستلزم تجسيم، تشبيه و تركيب است.
۱۳) گرايش به منهج نقل در بحث صفات
بعضي از علماء معاصر شيعه مانند زنجاني در كتاب عقائد الامامية الاثني عشرية ص ۲۸ مدعياند كه تنها شيوهٔ بحث و گفتگو در بارهٔ صفات تمسك به احاديث است.
۲۸. رؤيت از منظر شيعه و سني با رويكرد پاسخ به شبهات وهابيت (پايان نامه)
ديدگاه جسم انگاري پنهان نگرش مكاتبي چون اشاعره و ماتريديه است كه هر چند تجسيم و تشبيه صريح را نفي كرده و صفات خبريه را به گونهاي تفسير نمودهاند كه موهم تشبيه نباشد، اما ملتزم به ديدگاههايي شدهاند كه در نهايت به تجسيم انجاميده است. زيرا اينكه انسان به رؤيت بار تعالي قائل شود، حال خواه رؤيت در دنيا و يا در آخرت، قطعا نتيجهاي جز جسم گرائي ندارد.
وهابيت در راستاي جانب داري از رؤيت خداي متعال ادعاهاي واهي به شيعه نسبت داده است. در اينجا به برخي از اتهامات آنان اشاره ميشود:
۱) صحابه و تابعين قائل به رؤيت
صحابه، تابعين و پيشوايان دين رؤيت خداي متعال را ثابت ميدانستند.
۲) اتفاق اهل سنت بر جواز رؤيت و متواتر بودن روايت
اهل سنت به اتفاق معتقد به رؤيت خداي متعال در قيامت بوده، و احاديث پيرامون رؤيت را متواتر ميداند.
۳) شيعه و رؤيت الهي
۱. ۳. اختلاف قدماء و متأخرين در بحث رؤيت
قدماء شيعه قائل به رؤيت خداي متعال بودند اما متأخرين شيعه امكان رؤيت خداي متعال را نفي ميكنند.
۲. ۳. پيروي از معتزله در نفي رؤيت
شيعه در قول به نفي رؤيت از معتزله پيروي ميكند.
۳. ۳. مرتد انگاري معتقدين به رؤيت
صاحب كشف الغطاء گفته است: اگر كسي بعضي از صفات مانند رؤيت را به خداي متعال نسبت دهد به ارتداد او حكم ميشود.
۲۹. رؤيت از منظر قرآن و اهل بيت (ع) با رويكرد پاسخ به شبهات وهابيت (پايان نامه)
ديدگاه جسم انگاري پنهان نگرش مكاتبي چون اشاعره و ماتريديه است كه هر چند تجسيم و تشبيه صريح را نفي كرده و صفات خبريه را به گونهاي تفسير نمودهاند كه موهم تشبيه نباشد، اما ملتزم به ديدگاههايي شدهاند كه در نهايت به تجسيم انجاميده است. زيرا اينكه انسان به رؤيت بار تعالي قائل شود، حال خواه رؤيت در دنيا و يا در آخرت، قطعا نتيجهاي جز جسم گرائي ندارد.
وهابيت در راستاي جانب داري از رؤيت خداي متعال ادعاهاي واهي به قرآن و اهل بيت (ع) نسبت داده است. در اينجا به برخي از اتهامات آنان اشاره ميشود:
۱) قرآن مثبت رؤيت خداي متعال است.
۲) اهل بيت (ع) و مسأله رؤيت
۱. ۲. اهل بيت (ع) مثبت رؤيت
قول به نفي رؤيت خروج از مذهب اهل بيت (ع) است، زيرا در بعضي از روايات مانند روايتي كه ابن بابويه از ابي عبدالله (ع) نقل كرده است، به رؤيت خداي متعال در روز قيامت اعتراف شده است. (توحيد صدوق، ص ۱۱۷)
۲. ۲. وجود روايات نافي رؤيت.
شيخ حر عاملي در كتاب الفصول المهمة بابي گشوده است با اين عنوان:» أن الله سبحانه لا تراه عين... «.
۳. ۲. جعلي بودن روايات نفي رؤيت
احاديث جعلي فراواني در كتاب توحيد ابن بابويه و بحارالانوار مجلسي آمده است كه رؤيت را نفي ميكند.
۴. ۲. دليل مستفاد از روايت نفي رؤيت مستلزم نفي وجود حق
دليلي كه اماميه براي نفي رؤيت به أبي عبدالله جعفر الصادق (ع) نسبت ميدهد –» ان الابصار لا تدرك الا ما له لون و كيفية، و الله خالق الأكوان و الكيفية «- مستلزم نفي وجود حق است، زيرا چيزي كه كيفيت نداشته باشد، وجود هم ندارد. از اين روي وقتي از بعضي از سلف در بارهٔ استواء سؤال شد، پاسخ داد:» الاستواء معلوم و الكيف مجهول «، اما نگفت لا كيفية له.
۵. ۲. تناقض روايات نفي رؤيت
حديثي كه ابن بابويه نقل كرده است:» ان الابصار لا تدرك الا ما له لون و كيفية، و الله خالق الأكوان و الكيفية «، با روايتي كه در كافي از ابي عبدالله آمده است:»... ولكن لابد من اثبات أن له كيفية لا يستحقها غيره... «در تناقض است.
۳۰. اماميه و مسأله علم الهي با رويكرد پاسخ به شبهات وهابيت (پايان نامه)
يكي از صفات و اسماي الهي صفت علم باريتعالي است، در كيفيت علم خداي متعال بين انديشمندان مسلمان اختلاف نظر فراوان است، وهابيت نسبت به اعتقاد شيعه در مسأله علم الهي شبهاتي را مطرح كرده است كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
۱) متناقض بودن وجوب تكليف با علم به عدم امتثال
اماميه معتقد است تكليف بندگان بر خداي متعال واجب است، ولي اين اعتقاد با علم مطلق خداي متعال در تناقض است. زيرا اگر خداوند به عواقب امور آگاه است، و علم دارد كه فلان شخص امتثال امر نخواهد كرد چگونه عقل حكم ميكند كه او را مكلف نموده در هلاكت قرار دهد. موسوعة الرأي الآخر، ج ۳، ص ۱۱۳۹.
۲) لغويت وجوب تكليف با علم به عدم امتثال
وقتي خداي متعال علم دارد كه فلان شخص امتثال امر نخواهد كرد امر و نهي او لغو است.
۳) برخي از اماميه منكر علم الهي به جزئيات قبل از خلقت
برخي از اماميه متقدم مانند پيروان مؤمن الطاق و اماميه متأخر مانند فاضل مقداد منكر علم الهي به جزئيات قبل از خلقت آنها هستند.
۴) قرآن و عترت مخالف حدوث علم به جزئيات
اعتقاد به حادث بودن علم الهي به جزئيات مخالف قرآن و عترت است.
۵) بيان كشف حال بودن آيه ۱۴۲ آل عمران، نه علم حقيقي
تمسك اماميه به آيه ۱۴۲ آل عمران: «و يعلم الصابرين» باطل است چون مراد علم حقيقي نيست، بلكه منظور كشف حال در خارج است.
۳۱. كلام الهي از منظر شيعه با رويكرد پاسخ به شبهات وهابيت (پايان نامه)
مسلمانان به پيروي از قرآن و سنت متفقاند كه يكي از صفات خداوند متكلم بودن او است و اما اينكه حقيقت كلام الهي چيست و آيا كلام خداوند حادث است يا قديم اختلاف دارند.
برخي از فرقهها و مذاهب اسلامي مانند حنابله و حشويه معتقدند كلام خدا همان اصوات و حروف است كه در ازل ثابت بوده و قائم به ذات پروردگار است. اما شيعه معتقد است كلام الهي اصوات و حروف نيست بلكه فعل و مخلوق خداوند است.
وهابيت در راستاي دفاع از عقيده حشويه اتهامات ناروايي را به شيعه منتسب كرده است كه در اينجا به مواردي از آن اشاره ميشود.
۱) شيعه منكر كلام الهي
شيعه صفت كلام خداي متعال را انكار ميكند. آنان ميپندارند خداي سبحان كلام را در بعضي از مخلوقات ايجاد ميكند، مثلا هنگام گفتگوي با حضرت موسي (ع) كلام را در درخت ايجاد كرد.
۲) مخالف بودن قول شيعه با روايات اهل بيت (ع)
رواياتي كه شيعه از اهل بيت (ع) نقل كرده مخالف قول شيعيان در انكار كلام خداي متعال است. در تفسير عياشي، رجال كشي، توحيد ابن بابويه، و بحارالانوار مجلسي اين روايات آمده است
هيچ يك از ائمه اهل بيت (ع) معتقد به مخلوق بودن قرآن نيستند، لكن اماميه در عموم اصول اعتقادي با اهل بيت (ع) به مخالفت بر خاستهاند.
۳) تأويل روايات اهل بيت (ع) توسط ابن بابويه (ره) و بطلان آن
ابن بابويه قمي رواياتي كه ميگويد كلام الهي و قرآن غير مخلوق است را تأويل برده است. او ميگويد منظور اين است كه كلام خدا غير مكذوب است.
تأويل بردن ابن بابويه غير مخلوق را به غير مكذوب باطل است، زيرا اين روايات در پاسخ معتزله است كه قائل به مخلوق بودن قرآن و كلام الهي بودند، اما هيچ يك از مسلمانان قرآن را مكذوب نخوانده است، تا اين روايات در صدد پاسخ به آنان باشد.
۴) حمل برتقيه شدن روايات توسط ابن بابويه (ره)
در كتاب تفسير صراط مستقيم آيت الله بروجردي از ابن بابويه آورده است كه روايات غير مخلوق بودن قرآن حمل بر تقيه است.
۵) پيروي شيعه از معتزله در مخلوق بودن كلام الهي
شيعه در قول به مخلوق بودن كلام الهي و قرآن از معتزله پيروي كرده است. زيرا عبدالجبار معتزلي در شرح اصول خمسه تصريح كرده است كه قرآن مخلوق و محدث است.
۶) اختلاف قدماء و متأخرين در مخلوق و غير مخلوق بودن قرآن
رواياتي كه در منابع شيعه آمده و تصريح دارد كه قرآن غير مخلوق است – به قول ابن تيميه - بيان كننده مذهب قدماء شيعه است زيرا قول به مخلوق بودن قرآن را متأخرين شيعه مطرح كردهاند
۷) مخالف بودن قول شيعه با نص قرآن در رابطه با تكلّم حضرت موسي (ع)
اينكه شيعه ميگويد خداي متعال در گفتگوي با موسي (ع) كلام را در درخت ايجاد كرد، مخالف با نص قرآن كريم است كه فرمود: «و كلم الله تكليما» (نساء ۱۶۴)، زيرا تأكيد شدن» كلم «به» تكليما «هرگونه تأويلي را كه شيعه بيان ميكند نفي مينمايد. لذا ابن تيمه گفته است غير واحدي معتقدند: تأكيد شدن فعل بوسيله مصدر نافي مجاز است.
اگر ادعاي شيعه درست باشد كه خداوند از طريق ايجاد كلام در درخت با موسي (ع) گفتگو كرد، بنابراين گفتگوي خداي متعال فضيلتي ويژه براي موسي (ع) شمرده نميشود. زيرا دريافت وحي از ملائكه افضل از دريافت از طريق درخت است. در حالي كه آيه ۱۶۴ نساء در صدد بيان ويژگي اختصاصي براي موسي (ع) در اين زمينه است. علاوه براين ادعاي خلق كلام در درخت
قول شيعه – ايجاد كلام در درخت در گفتگوي با موسي (ع) - مستلزم اين است كه درخت گفته باشد: «اني انا الله لا اله الا انا فاعبدني» نه خداي متعال، و اين واضح البطلان است.
۸) تناقض گوئي شيعه در ردّ تكلم موسي (ع) و اثبات تكلم امامان خود
در رد جهميه - نفي كننده صفات وقائلين به مخلوق بودن قرآن- تابعين و تابع تابعين و مشاهير ائمه اهل سنت فراوان سخن گفتهاند، اما نكتهاي كه در نقد شيعه ميتوان اضافه كرد اين است كه شيعه از طرفي فضيلت مناجات و منادا و گفتگوي مستقيم را براي موسي (ع) نفي ميكند، اما همين فضيلت را براي امامان خود اثبات ميكند.
در باره مناجات و گفتگوي مستقيم خداي متعال با علي (ع) در بحارالانوار مجلسي، اختصاص مفيد، بصائر الدرجات صفار رواياتي آمده است، در حالي كه شيعه اين فضيلت را از موسي (ع) نفي ميكند.
۹) متأثر بودن جعد بن درهم - اولين قائل به مخلوق بودن كلام - از يهود، صابئين و فلاسفه
اولين كسي كه قول به مخلوق بودن قرآن را در امت اسلام مطرح كرد جعد بن درهم بود، سپس جهم بن صفوان اين قول را از او اخذ كرد. جعد بن درهم اين قول را از ابان بن سمعان و او از طالوت بن أخت لبيد بن اعصم يهودي دريافت كرده بود. طالوت معتقد به مخلوق بودن تورات بود. از اينجا نقش يهود در نفوذ اين قول در بين مسلمانان روشن ميشود.
جعد بن درهم از حران بود. در حران بقاياي صابئين و فلاسفهٔ مخالف ابراهيم (ع) موجود بودند. جعد به تبع آنان تكليم موسي (ع) و خلت ابراهيم (ع) را منكر بود. براي همين مسلمانان او را كشتند.
۱۰) پي آمدهاي انكار كلام الهي
۱. ۱۰. كافر بودن منكر كلام
كساني كلام خداي متعال را انكار ميكنند به فتواي ابن تيميه كافر بوده و بايد توبه داده شوند، و اگر نپذيرفتند بايد كشته شوند.
۲. ۱۰. بدعت گزار بودن منكر كلام
ابن تيميه معتقد است كساني كلام خداي متعال را انكار ميكنند از شريرترين بدعت گزاران بوده و حتي بسياري از ائمهٔ اهل سنت آنان را از ۷۳ فرقه نيز خارج دانستهاند.
۳۲. كلام الهي از منظر اهل بيت (ع) با رويكرد پاسخ به شبهات وهابيت (مقاله)
وهابيت در باره حقيقت كلام الهي ادعاهاي نادرستي را به اهل بيت (ع) نسبت ميهند> برخي از ادعاهاي آنها از اين قبيل است:
۱) غيرمخلوق بودن كلام الهي و قرآن در روايات اهل بيت (ع)
رواياتي كه شيعه از اهل بيت (ع) نقل كرده كلام خداي متعال و قرآن را غير مخلوق ميداند. در تفسير عياشي، رجال كشي، توحيد ابن بابويه، و بحارالانوار مجلسي اين روايات آمده است.
۲) مستفيض بودن روايت امام صادق (ع) از نظر ابن تيميه
در باره حقيقت كلام خداي متعال و قرآن در متون روايي اهل سنت از جعفرصادق (ع) نقل شده است: «ليس بخالق و لا مخلوق». ابن تيميه گفته است اين روايت مستفيض است.
۳) در پاسخ معتزله بودن روايات اهل بيت (ع)
روايات اهل بيت در پاسخ معتزله است كه قائل به مخلوق بودن قرآن و كلام الهي بودند.
۳۳. انكار ولايت اهل بيت و شرك (كتاب يا پايان نامه)
در تفسير و تأويل برخي از آيات ناهي از شرك مانند: نحل/۳۶- اعراف/۳۰- نساء/۴۸- بقره/۱۶۵- كهف/۱۱۰- و... رواياتي آمده است كه شرك در اين آيات را به انكار ولايت اهل بيت تفسير و تأويل كردهاند، همين امر موجب توهم برخي شده است كه شيعه براي ائمه مقام الوهيت قائل است؛ لازم است براي دفع اين توهم و شبهات، با تحليل اين آيات و روايات معناي صحيح آنها تبيين گردد.
۳۴. عصمت ائمه و اختلاف و تناقض در رفتار آنان (كتاب يا پايان نامه)
برخي اختلاف ائمه در موضوعات مشابه را دليل بر عدم عصمت ائمه، عدم امامت آنها، عامل تحير در بين شيعيان و ايجاد افتراق در بين آنها و... ميدانند، كه لازم است اين مساله مورد ارزيابي و تحليل قرار گيرد. (قفاري، اصول مذهب الشيعة، ج۲، ص۷۹۷-۷۹۹)
۳۵. موت اختياري ائمه (مقاله)
وهابيت موت اختياري ائمه را امري موهوم و خلاف آيات قرآن ميدانند، لازم است اين مسأله با بررسي آيات و ورايات فريقين مورد ارزيابي و تحليل قرار گيرد.
۳۶. نقد شبهات حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه...» (كتاب يا پايان نامه)
علاوه بر ترديد در صحت سند در مورد دلالت آن نيز شبهاتي مطرح كردهاند مانند، عدم دلالت آن بر امامت ائمه، بدون امام بودن پيامبر و.... كه نياز به يك بحث دقيق دارد
۳۷. فلسفه تعيين امام از جانب خداوند در عين علم به عدم تبعيت مردم از آنان (مقاله)
چگونه با حكمت خداوند سازگار است كه كاري را انجام دهد كه ثمري ندارد دليل صحيحي اين تعيين چيست؟
۳۸. نقد شبهات حديث «انا مدينه العلم و علي بابها» (مقاله)
در مورد صحت سند و دلالت حديث مذكور شبهاتي مطرح شده است مانند: مجعول بودن حديث، خبر واحد بودن علم منقول امام علي از پيامبر اكرم و عدم حجيت خبر واحد و... كه لازم است اين مساله مورد ارزيابي و تحليل قرار گيرد
۳۹. ليله المبيت و فضيلت امام علي (مقاله)
در راستاي انكار فضائل امام علي، خوابيدن ايشان در بستر پيامبر و همراهي ابوبكر با پيامبر مورد مقايسه قرار گرفته و فضيلت امام علي انكار و يا در مقايسه با ابو بكر بسيار ناجيز دانسته شده است، كه لازم است پاسخي متقن و مستدل ارائه گردد.
۴۰. رستگاري امام علي و شيعيان ايشان (كتاب يا پايان نامه)
در مورد اهل سعادت و رستگاران روايات فراواني وجود دارد مانند: «يا علي انت و شيعتك هم الفائزون» صدور و دلالت اين آيات مورد ترديد قرار گرفته است كه لازم است پاسخي تحليلي و متقن ارائه شود.
۴۱. آيه سقاية الحاج (توبه/۱۹) و افضليت امام علي (مقاله)
از جمله فضائل امام علي نزول اين آيه در شأن ايشان ميباشد، اما وهابيت در اين امر ترديد كرده و شبهاتي مطرح ميكنند كه لازم است پاسخي مناسب داده شود.
۴۲. آيه نجوي (مجادله/۱۲) و افضليت امام علي (مقاله)
از جمله فضائل امام علي عمل كردن ايشان (به تنهايي۹ به اين آيه ميباشد اما ابن تيميه و طرفدارانش در اين امر ترديد كرده و شبهاتي را مطرح ميكنند كه لازم است پاسخي مناسب داده شود.
۴۳. معنا و مصاديق عبادت از نظر وهابيت و نقد آن (مقاله علمي پژوهشي)
وهابيون در كتابهاي خود هم تعريفي متفاوت از عبادت ارائه ميكنند و هم اينكه براساس اين تعريف مصاديق متعددي را به عنوان امور عبادي ذكر ميكنند كه با تعريفي كه قرآن وسنت از عبادت ارائه ميكند متفاوت و مخالف است. مثل اينكه مطلق دعا و خضوع و سجده و قرباني و نذر وطلب حاجت وتوسل و شفاعت واستغاثه وطلب شفا و رزق و... همه را از مصاديق عبادت ميشمارند وادعا ميكنند همه اين امور بايد از خدا خواسته شود وبراي خدا انجام شود.
ولذا لازم است در باره اختلاف نظر وهابيون با ديگر مسلمانان در اين مسئله، تحقيقي كامل در قالب كتاب يا رساله علمي به صورت عميق صورت بگيرد.
۴۴. وهابيون و ادعاي محبت به اهل بيت؟ (كتاب)
وهابيون ادعا ميكنند كه ما نسبت به اهل بيت پيامبر محبت و ارادت داريم وحق و محبت آنان را انكار نميكنيم واز طرفي نيز از ايراد طعن و ايجاد شبهه در باره اهل بيت و دفاع از دشمنان آنان فرو گذار نيستند؟ ولذا بايد دروغ گويي وموارد نقض ادعاي آنان با استناد به كتب و سخنان خوشان، بر عموم مسلمانان آشكار شود. اين موضوع نياز به تتبع كامل در آثار آنان دارد و كه ميتوان در قالب يك كتاب حدود صد صفحهاي ارائه نمود. كه اثبات اين مطلب به شكل مستقيم مخالف آنان با كتاب و سنت را نيز نشان ميدهد.
۴۵. عدم تنافي تصرّفات اوليا با توحيد افعالي، عبادي و ربوبي (رساله علمي)
وهابيون به كرات در نوشتههاي خود شيعه را متهم به اعتقاد به الوهيت و ربوبيت اهل بيت (ع) وپرستش نموده است. وهابيون در خواست از اوليا الهي و طلب حاجت و توسل و شفاعت واستغاثه به اهل بيت هم مصداق شرك در عبادت ميدانند و هم آن را مستلزم نوعي اعتقاد به الوهيت وربوبيت ائمه (ع) تفسير ميكنند. اولاً؛ اين ادعا با ادعاي ديگر آنان كه معتقدند شرك در بين مردم عموماً از نوع شرك در عبادت است تناقض دارد. ولذا اين مسئله از دو جنبه قابل بررسي وپاسخ است. اولاً بايد اثبات شود كه شيعه اعتقاد به الوهيت و ربوبيت اهل بيت ندارد و ثانياً: چگونه وهابيت از يك طرف مدعي است شرك در بين مسلمين وحتي مشركان جاهلي از نوع شرك در عبادت بوده و توحيد ربوبي امري فطري است. ولي در ارتباط شيعه با امامان خود اين اعتقاد را از نوع شرك در ربوبيت والوهيت هر دو ميدانند؟
مبناي اين مسئله در تقسيم افعال واعمال به اعمال عبادي مخصوص خدا در بحث توحيد عبادي و تقسيم افعال به خصائص ربوبي و افعال مشترك بين خدا بندگان است.
۴۶. وهابيت وتخصيص شرك (كتاب)
آنان براساس مباني نادرست خود در بحث توحيد و شرك افعال خدا وبندگان را دو قسم ميدانند. افعال خاص خدا يا خصائص ربوبيت، وافعالي كه هم خدا وهم بندگان قادر به انجام آن هستند. سپس بر اساس اين تقسيم مدعي هستند در خواست افعال خاص خدا از غير خدا شرك آميز است. مثلاً طلب خلق و شفا واحيا واماته و شفاعت و نجات و... و آنگاه بر اساس اين تفكيك وتفسير همه كساني كه براي انبيا واوليا شأن وقدرت انجام امور غير عادي قائل هستند را مشرك در توحيد ربوبي و عبادي ميدانند. همچنين بين درخواست از زنده و مردگان و يا بين ما يقدر و ما لايقدر تفاوت قائلاند.
۴۷. اقسام توحيد وشرك در قرآن ونقد تقسيم بندي وهابيت (مقاله علمي پژوهشي)
وهابيت در مواردي توحيد را به سه قسم: (توحيد الوهيت، توحيد ربوبيت وتوحيد اسما و صفات) وگاه به دو قسم توحيد ربوبي و الوهي تقسيم نمودهاند. درحالي كه اين تقسيم اشكال دارد. زيرا توحيد يا ذاتي است و يا صفاتي و يا افعالي وعبادي است.
با توجه به تقسيم بندي وهابيت از توحيد معلوم ميتوان گفت. اين تقسيم نه از نظر قرآن وسنت و نه بر مبناي عقيده سلف و نه از نظر منطق وبرهان كامل وقابل دفاع نيست. وهمه اقسام توحيد را شامل نميشود. علاوه بر اينكه بر مبناي خود وهابيت نوعي بدعت نيز هست.
۴۸. تناقضات وهابيون در ادعاي ملازمه بين توحيد ربوبي وعبادي (مقاله علمي پژوهشي)
طبق ادعاي وهابيت (توحيد الرّبوبية مستلزم لتوحيد الألوهية؛ بمعنى أنّ الإقرار بتوحيد الربوبية يوجب الإقرار بتوحيد الألوهية؛...) اما در بسياري از سخنان خود به اين ملازمه ومبنا پايبند نمانده وبين اين دو تفكيك نمودهاند. يعني از يك طرف ادعا دارند كه هيچ كس منكر توحيد ربوبي نيست. ولي خود در موارد متعدد بين اين دو تفكيك ميكنند و ميگويند ممكن است كساني قائل به توحيد ربوبي باشند ولي در توحيد عبادي مشرك باشند.
۴۹. شرك مشركان عصر جاهليت؟ (پايان نامه )
وهابيون در كتب خود اين جمله را بسيار تكرار ميكنند كه مشركان عالم وهمچنين مشركان زمان پيامبر اسلام (ص) همه اعتقاد به توحيد ربوبي داشتهاند و هيچ كس منكر توحيد ربوبي نبوده است. همه پيامبران الهي براي هدايت مردم به توحيد عبادي ومبارزه با شرك در عبادت مبعوث شدهاند.
ابن تيميه وپيروان او ادعا ميكنند كه: مشركان زمان پيامبر اغلب ايمان به توحيد ربوبي داشتهاند وتنها در توحيد الوهيت و توحيد عبادي دچار انحراف بودهاند. «فامشركون يومنون بتوحيد الرّبوبيه ويشركون في توحيد الالوهيه ويا ادعا ميكنند كه همه انبيا الهي فقط براي دعوت مردم به توحيد الوهي مبعوث شدهاند نه توحيد ربوبي!
محمد بن عبدالوهاب در كتاب اربع القواعد مينويسد: «انّ الكفار الذين قاتلهم الرسول الله مقرّونبان الله تعالي هو الخالق الرازق المدبر وان ذالك لم يد خلهم في الاسلام...»
ادعا ميكنند مشركين در توحيد خالقيت و ربوبيت مشكل نداشتند، بلكه در توحيد عبادي مشكل داشتند و حال آنكه شيعيان در توحيد ربوبي و عبادي هر دو مشكل دارند و لذا شيعيان مبتلا به شرك اكبر هستند.
۵۰. لايثبت التوحيد في منهج الوهابي (رساله سطح چهار)
وهابيت با توجه به روش خاصي كه در فهم معارف دين دارد وهمچنين نوع مباني و استدلالهايي كه ارائه نمودهاند، نميتوانند توحيد حقه و توحيد ذاتي، صفاتي وچ افعالي را اثبات نمايند. و در حقيقت از درك و اثبات توحيد عاجزند و مباني و استدلالهاي آنان از اين حيث عقيم است. واين مطلب با تامل وتعمق در روش و شيوه فهم وتفسير و نوع استدلالهاي نارساي آنان قابل بررسي واثبات است.
۵۱. حيات وادراك ارواح از منظر قرآن وسنت (مقاله علمي- پژوهشي –يا رساله سطح۳)
يكي از ديدگاههاي وهابيت كه مخالف قرآن وسنت و ديدگاه اغلب مذاهب اسلامي است؛ برداشت و اعتقاد نادرست آنان در باره حقيقت روح و نفس انساني، چيستي و چگونگي عالم برزخ و وضعيت حيات ارواح پس از مرگ است. از سخنان وديدگاههاي وهابيت معلوم ميشود كه تفسيردرستي از اين موضوعات ندارند. وبه همين جهت در بحث زيارت واهداء خير و ثواب به مردگان و دعا و سلام ودرخواست از مردگان مشكلات جدي دارند و رابطه مردگان را با دنيا و زندگان قطع شده ميدانند و به همين جهت اغلب مسلمانان را متهم به پرستش قبور ميكنند.
طلب حاجت از ميت شرك است. امّا طلب حاجت از زنده واستغاثه به او در آنچه كه قدرت آن را دارد جايز است.
۵۲. مرز غلو وتعظيم انبيا واوليا (مقاله علمي – پژوهشي)
وهابيت شيعه را به خاطر اعتقاد به شأن ومنزلت خاص اوليا نزد خدا و اعتقاد به علم غيب و ولايت تكويني اوليا و وجوب تعظيم واطاعت آنان، متهم به كفر و شرك وغلو در باره اوليا ميكند. ولذا بايد ديد مرز تعظيم و تكريم وغلو چيست؛ آيا شيعه آنان را فراتر از حد بندگي و بشر ميداند؟ چگونه ميتوان ديدگاه وهابيت را ابطال نمود؟
«هؤلاء القبوريون يقولون: نحن لا نشرك بالله تعالى ولا نجعل له ندّا والالتجاء إلى الأولياء والاعتقاد فيهم ليس شركاً فهذه الذي يفعلونه لأوليائهم هو عين ما فعله المشركون وصاروا به مشركين، ولا ينفعهم قولهم: نحن لا نشرك بالله شيئا، لأن فعلهم أكذبَ قولهم. (تطهير الاعتقاد من أدران الإلحاد، محمد بن الأمير الصنعاني، ص۳۳)
۵۳. بررسي ادعاي وهابيت در خصوص فقدان نص در باره امامت (كتاب يا رساله سطح چهار)
(لم ترد الإمامة في الكتاب و السنة، موسوعه ص۱۲۲۶) وهابيت از اساس منكر مقام امامت اهل بيت است وعلنا در رد امامت اهل بيت دهها كتاب و رساله علمي نوشتهاند. از ابن تيميه تا متأخرين. آنان ادعا ميكنند هيچ نصي در باره امامت در قرآن وسنت وجود ندارد. اين ادعا بايد با استناد به آيات وشأن نزول آنها واحاديث با بررسي سند و دلالت آنها، وفقط با استناد به منابع معتبر اهل سنت وتكيه بر روش ومعيار مورد قبول خود آنها صورت بگيرد.
۵۴. ائمة و ولايت تشريعي (پايان نامه )
وهابيت حق تشريع را فقط حق خدا ميدانند و معتقدند هر چه در قرآن وسنت آمده همه حقايق و واجبات و محرمات دين است واحدي حق افزودن حكمي به احكام دين ويا تفسير در دين را ندارد. و بر اساس اين مبنا به شيعه ايراد ميگيرند كه شيعه معتقد است كه ائمه حق تشريع دارند و ميتوانند احكامي بر خلاف آنچه كه در زمان پيامبر بوده را بيان كنند. وهابيون اين ديدگاه شيعه را مخالف با توحيد ربوبيت ميدانند.
۵۵. هل الايمان بالائمه من اركان الايمان؟ (مقاله علمي – پژوهشي)
وهابيت ادعا ميكنند كه شيعه ايمان به اهل بيت را از اركان توحيد واز لوازم و شرايط ايمان ميداند و در كنار اعتقاد به خدا و مبدا و معاد و رسل وكتاب الهي وايمان به امامت را شرط اصلي ايمان ميشمارد. ولذا مسئله ايمان به اهل بيت (ع) ومفهوم وجايگاه شرعي آن بايد از منظر قرآن وسنت بررسي شود وهمچنين معناي كفر به ائمه وآثار وتبعات آن بايد تبيين شود.
۵۶. نواقض اسلام از نظر وهابيت و اهل سنت (كتاب يا پايان نامه)
اغلب عالمان مذاهب اسلامي معيار اصلي اسلام را اقرار به توحيد و اظهار شهادتين شمردهاند وبر اين اساس ناقض اسلام نيز كفر و شرك علني نخواهد بود. لكن وهابيون موارد نقض توحيد را بيش از ده مورد بر شمردهاند و هر يك از اين عقايد واعمال را ناقض توحيد دانستهاند. و اين ديدگاه مبنا ومنشأ معتبر قرآني ندارد و قابل ابطال است.
۵۷. مباني قرآني وحديثي برائت از مشركان (كتاب)
برائت از مشركان از لوازم ايمان و توحيد است ودر واقع مربوط به توحيد عملي و توحيد در اطاعت و حاكميت است. و خداي متعال در آيات متعدد مسلمانان را از دوستي با كفار و مشركان وپذيرش سلطه و ولايت آنها نهي نموده و همچنين مسئله برائت از اين حيث كه تحت عنوان تبري از كفر و شرك و ظلم وطاغوت واستكبار است، بايد در زندگي فردي و اجتماعي مسلمانان نمود داشته باشد. ولذا شايسته است مباني اعتقادي و كلامي و فقهي برائت از مشركان و جايگاه آن از منظر قرآن وسنت مورد بررسي قرار گيرد.
وموضع وهابيت در نفي و ايجاد موانع در جهت برگزاري مراسم برائت از مشركان در ايام حج با استناد به آموزههاي اصيل قرآن وسنت مورد نقد واقع شود.
۵۸. وهابيت وپارادوكس سلفيگري درعصر نوگرايي (مقاله علمي پژوهشي -يا رساله)
وهابيت از نظر مباني فكري و اعتقادي و فقهي تاكيد بر فهم دين از طريق ظواهر نصوص دارد وبا روش اجتهاد و روشهاي عقلي مخالف است و جرياني دگم وايستا وضد اجتهاد ونوآوري است وقدرت تطبيق وهمسويي و همگامي از حيث نظري و اعتقادي با مسائل جديد علمي و پيشرفتهاي گوناگون بشري را ندارد. ولذا دچار چالشي بزرگ بين تحفظ به ظواهر و سيره سلف از يك سو؛ و پذيرش پيشرفتهاي بيوقفه واجتناب ناپذير بشري است. وهمه اين نوآورهاي و دستاوردهاي بشري را بدعت ودخالت در كار خداوند و عدول از روش صحابه وسلف ميشمارد. ولذا شايسته است چالشهاي وهابيت در اين خصوص، تبيين وشواهد اين امر ارائه شود.
۵۹. شرك الحاكميه والطاعه (مقاله علمي- پژوهشي)
يكي ديگر از شواهدي كه نشان ميدهد وهابيت در ادعاي توحيد گراي و دفاع از توحيد ومبارزه با شرك صادق نيست و دچار تناقض است. مسئله اطاعت از حكام فاسد و جائر و طواغيت است. وپذيرش ولايت كفار و ظالمان ومنافقان و واستنكاف از پذيرش ولايت اوليا صالح خدا است. اين مسئله به هيچ وجه با عبوديت خالصانه و اطاعت از خدا و رسول و توحيد در تشريع وقانون گذاري سازگار نيست.
۶۰. تحليلي از فرايند تقابل وهابيت با شيعه (كتاب)
با بررسي روند و وضعيت موجود چالش وهابيت با كل مذاهب اسلامي به ويژه با مكتب شيعه بايد ديد اين فرآيند تقابل فرهنگي- سياسي و مذهبي در نهايت چرا وچگونه تداوم دارد وتا كجا؟ چه راههايي براي كنترل و يا نابودي اين جريان پيش بيني وترسيم ميتوان كرد. آيا راهبردها وراه كارهاي فعلي بايد تداوم يابد ويا اين روشهاي مطلوب ديگري بايد اتخاذ شود؟
۶۱. آيا لعن وسب صحابه مجوز تكفير و قتل است؟ (كتاب يا مقاله)
بسياري از عالمان اهل سنت وبه ويژه وهابيت در كتب خود يكي از علل تكفير شيعه را لعن وسب برخي صحابه بيان ميكنند. ولعن كننده صحابه را كافر و مرتد و مهدور الدم ميشمارند.
«فريابي» ميگويد: «هركس به ابوبكر دشنام دهد، كافر است و من بر او نماز نميخوانم».
ابن تيميه نيز ميگويد: من سب الصحابة جميعاً أو اعتقد أنهم ارتدوا بعد موت النبي صلى الله عليه وسلم فلا شك في كفره، بل لا شك في كفر من شك في كفره.
شرح العقيدة السفارينية - الدرة المضية في عقد أهل الفرقة المرضية، محمد بن صالح بن محمد العثيمين، دار الوطن للنشر، الرياض، الطبعة الأولى، ۱۴۲۶ هـ، ص۶۰۵
محمد بن عبدالوهاب (من سب الصحابة، واقترن بسبه دعوى أن علياً إله أو نبي، أو أن جبريل غلط، فلا شك في كفر هذا، بل لا شك في كفر من توقف في تكفيره. (الرسائل الشخصية (مطبوع ضمن مؤلفات الشيخ محمد بن عبد الوهاب، محمد بن عبد الوهاب، المحقق: صالح بن فوزان بن عبدالله الفوزان، محمد بن صالح العيلقي، ج۶، ص ۶۸)
۶۲. آيا شرك تخصيص بردار است؟ (كتاب يا مقاله)
مسئله يگانگي خدا چه در ذات وچه درخالقيت و ربوبيت به گونهاي است كه تخصيص و تقييد بردار نيست. خداي متعال از هر حيث و جهتي واحد ويگانه است. و لازمه اين توحيد ثابت و محقق نميشود مگر اينكه هر گونه شريكي براي خدا مطلقا نفي شود. ولذا اگر نفي شريك مطلق نباشد در واقع نفي شريك از ذات و خدا و صفات وافعال او نشده است. بنابر اين اگر خدا واحد در ذات و خالقيت و ربوبيت است. فرض شريك در هر يك از اين ابعاد موجب نقص و نقض توحيد خواهد بود.
وهابيت ادعا ميكنند كه انجام هر عمل عبادي براي غير خدا شرك است. مثلا اگر كسي براي غير خدا سجده كند ويا ركوع نمايد و يا انسان يا فرشته يا جني را براي ياري و استغاثه ندا كند حتي اگر معتقد به ربوبيت والوهيت و مستقل نبودن او در فعلش باشد چنين فردي مشرك ومهدور الدم است. زيرا عبادت غير خدا را انجام داده است.
۶۳. تناقضات وهابيت (كتاب يا مقاله)
در بسياري موارد عقايد ونوع اعمال وهابيون بر خلاف قرآن و سنت است ودر مواردي نيز سخنان آنان با عقايد وديدگاهها ومباني اعتقادي و فقهي وحديثي مورد قبول خود آنان تناقض دارد. كه نمونههاي متعددي از تناقضات نظري وعملي وهابيون قابل استخراج و ارائه است.
۶۴. الشيعة تفضل الولاية علي التوحيد (كتاب يا مقاله)
وهابيون ادعا ميكنند كه ولايت اصل و اساس اسلام است وهيچ اعتقاد و عملي جز با ولايت اهل بيت پذيرفته نميشود. نتيجه ميگيرند كه درنظر شيعه حتي شرط اعتقاد به توحيد ودرك وباور توحيد خالصانه نيز ولايت است. اين مسئله بايد براي عموم مسلمانان روشن شود كه رابطه ولايت با توحيد نبوت و ساير آموزههاي مهم دين چگونه است. وچرا كليد فهم ودرك درست دين ولايت است.
ومعناي اهميت وجايگاه بيبديل امامت در اسلام اين نيست كه شيعه آن را بالاتر از توحيد ميداند.
۶۵. مطاعن وهابيت به پيامبر واولياء دين
وهابيت با انگيزههاي مختلف از جمله براي تبرئه اعمال خلفا و افرادي مانند معاويه وتوجيه بسياري از خطاهاي بزرگان خود، حاضرند به پيامبر خدا نسبت دروغ بدهند. ويا احاديث وسخنان آن حضرت را تحريف و تقطيع كنند و شأن وحرمت و عصمت او را ناديده بگيرند. تحقيق واستقصا واستخراج اين موارد براي نشان دادن دوري آنان از سنت پيامبر و عدم رعايت حرمت آن حضرت لازم است.
۶۶. نقش وسائط در امور معنوي
وهابيت منكر وسايط در نظام تكوين و امور معنوي هستند وادعا ميكنند كه اتخاذ وسايط شرك است: (ان من جعل بينه وبين الله وسائط يدعوهم ويسالهم الشفاعه ويتوكل عليهم كفر اجماعاً (مجموعه التوحيد، ص ۱۷۷) (مجموعه المولفات، محمد بن عبدالوهاب، ج۶، ص ۱۷۷) به نقل از: موسوعه ج۲، ص۵۸۲)
ولذا بايسته است جايگاه وسايط فيض و وسايل قرب الهي از منظر قرآن وسنت مورد بررسي و اثبات قرار گيرد. وبطلان دعاوي وهابيت آشكار شود.
۶۷. اعتقاد عالمان بزرگ اهل سنت در باره شيعه (كتاب)
وهابيون ادعا ميكنند كه همه عالمان مذاهب اسلامي و علماي سلف شيعه را كافر و مشرك دانستهاند. (واجتمعت الأمة على تكفير الامامية لانهم يعتقدون تضليل الصحابة وينكرون إجماعهم وينسبونهم إلى مالا يليق بهم)؛ ولذا شايسته است با گردآوري سخنان عالمان اهل سنت در باره شيعه، ديدگاه واقعي اهل سنت در باره شيعه منعكس و بطلان اين ادعا آشكار شود.
۶۸. الخصائص الربوبي (مقاله علمي پژوهشي)
(إعطاء شيء من خصائص الربوبية لغير الله سبحانه، فمن اعتقد وجود متصرف مع الله عز وجل في أي شيء من تدبير الكون من إيجاد أو إعدام أو إحياء أو إماتة أو جلب خير أو دفع شر أو غير ذلك من معاني الربوبية فهو مشرك بالله العظيم. (كتاب أصول الإيمان في ضوء الكتاب والسنة، نخبة من العلماء، ج۱، ص۲۵)
۶۹. آيا خواندن غير خدا عبادت است؟ (مقاله علمي پژوهشي)
بسياري از علماي وهابي ادعا ميكنند كه؛ «دعا از مصاديق عبادت است و هر كس در هر بقعهاي از بقعههاي زمين بگويد: يارسول الله، يا نبيالله يا محمد، به فرياد من برس، مرا درياب، مرا ياري كن، مرا شفا بده، امتت را ياري كن، بيماران را شفا بده، گمراهان را هدايت فرما يا امثال اينها با گفتن اين جملات، براي خدا درعبادت شريك قرار داده و در حقيقت پيامبر (ص) را عبادت نموده است.» (شرح البراك للواسطية جز ۱، ص۲۳۴)
محمدبن عبدالوهاب آشكارا ميگويد: خواندن واستغاثه به غيرخداوند، موجب خروج ازدين و دخول درجرگۀ مشركان و پرستـش كنندگان بتها ميشود ومال و خون چنين شخصي مباح است، مگرآنكه توبه كند. (كشف الارتياب، ص ۲۱۴)
۷۰. ادعاي عدم كفايت شهادتين براي مسلمان بودن (مقاله)
«ليس مجرّد قول: لااله الّا الله مثبتاً للاسلام،.....».
و مجرد التلفظ بالشهادتين لايكفي في الاسلام بدون العمل بمعناها و اعتقاده اجماعاً»
(فإنه لم يجعل التلفظ بها: «لا أله إلا الله» عاصماً للدم والمال، بل ولا معرفة معناها مع لفظها، بل ولا الإقرار بذلك، بل ولا كونه لا يدعو إلا الله وحده لا شريك له، بل لا يحرم ماله ودمه حتى يضيف إلى ذلك الكفر بما يعبد من دون الله، فإن شك أو توقف لم يحرم ماله ولا دمه. (القول السديد شرح كتاب التوحيد، الإمام محمد بن عبد الوهاب، ج۱، ص۴۴.
محمد ابن عبد الوهاب در كتاب كشف الشبهات مينويسد:
كساني كه فرشتگان و پيامبران و اولياءالله را شفيع قرار داده و به وسيلهٔ آنان نزد پروردگار تقرب ميجويند، خونشان حلال و قتل آنان جايز است. (كشفالشبهات صص ۵۸-۸۷ چاپ دارالقلم)
۷۱. منزلت وحقوق اهل بيت (ع) از ديدگاه كتاب و سنّت و وهابيت (كتاب)
وهابيت ادعاي ميكند كه ما منزلت و حقوق اهل بيت (ع) را بيشتر از شيعه ميشناسيم و رعايت ميكنيم ومحبت اهل بيت را طبق دستور قرآن وسنت واجب ميدانيم. لكن علي رغم اين ادعاي خود تا آنجا كه توانستهاند در طعن و نقد اهل بيت و پيروان آنان كتاب نوشته وسخن گفتهاند و با برتر شمردن صحابه از اهل بيت وتبرئه دشمنان اهل بيت (ع) و تنقيص اهل بيت وانكار فضايل ومناقب و شأن الهي آنان، ديدگاه و موضع خود را نسبت به اهل بيت (ع) نشان دادهاند. ديدگاه وهابيت نسبت به اهل بيت در قالب يك كتاب قابل ارائه است.
۷۲. اتهام پرستش اولياء (مقاله علمي پژوهشي)
القبوريون يتوجهون إلى أوليائهم بالدعاء والتضرع والذبح والطواف، وكذلك يفعل المشركون مع معبوديهم من دون اللّه ومعنى هذا أنً كلاً من الفريقين يتوجّه بالعبادة إلى غير اللّه، وهذا هو عين الشرك الذي حرمه اللّه.»
وكذلك فإن اعتقاد هؤلاء بأن الصالحين يوصلون حاجاتهم للمولى عز وجل، يجعل همتهم تنصرف إلى تعظيمهم، والغلو فيهم، حتى يرضى هؤلاء عنهم فيقبلوا التوسّط إلى الله! وهذا عين الشرك أيضا.
۷۳. نقد روش وهابيت در نقل و نقد ديدگاه مخالفان
وهابيت هر چند كه از اساس پايبند به اصول اخلاقي و رفتارهاي پسنديده اسلامي نيستند واين روحيه در بين عالمان ونويسندگان آنها نيز ديده ميشود كه براي نقد ديدگاه ديگران از روشهاي غير علمي و غير منطقي و غير اخلاقي استفاده ميكنندو مثلا اهل دروغ و افترا هستند و يا كلمات واحاديث پيامبر و احاديث مورد قبول شيعه را تقطيع ميكنندو در منابع اصلي خود را تحريف و احاديث را حذفف ميكنند. از پذيرش حق و قول خدا و رسول طفره ميروند و در نقل ديدگاه ديگران امانت را رعايت نميكنند. استخراج موارد متعددي از اين روشهاي غير اخلاقي و غير علمي وهابيت ميتواند چهره غير علمي آنان را نشان دهد.
۷۴. اصطلاحنامه تقريب
هدف از تعريف اين پروژه بررسي مهمترين موارد اختلاف فهم و تفسير شيعه، اهل سنت و وهابيت از برخي از مفاهيم اساسي ديني و تبيين نقاط افتراق واشتراك فرق مختلف اسلامي در بعد نظري در باره موضوعات مرتبط با تقريب مذاهب اسلامي در قلمرو مباحث عقيدتي وكلامي است. اينكه هر يك از فرق اسلامي چه تعريفي از اصطلاحات ومفاهيم مهم ديني دارند. ميتواند ريشههاي بسياري از سوء فهم واختلاف برداشتها را آشكار سازد. به عنوان نمونه در بحث توحيد عبادي تعريف مشتركي از مفهوم عبادت وجود ندارد. وهمين مسئله موجب اختلاف ديدگاهها و ودو دسته شدن مسلمانان واتهام مسلمانان به شرك شده است. وهمچنين اختلاف در باره مفهوم شرك، كفر، ايمان، اسلام، بدعت، توسل، شفاعت، عدالت صحابه و... از اين موارد است.
۷۵. تبيين معناي واقع نشدن اخبار امامان (مقاله)
شيعه براي پوشش دادن به تناقضات رواياتش اصلي را علاوه بر تقيه بنا كرده است و آن اينكه جايز است خلاف آنچه امامان فرمودهاند واقع شود.
۷۶. انديشه مهدويت (مقاله)
۱. انديشه مهدويت در اصل انديشهاي مجوسي است. وقتي مجوسيها مسلمان شدند اين انديشه را وارد اسلام كردند و شيعيان به آن تمسك كردند چون اكثرا مجوسي بودند. بعد به امويين و عباسيين هم سرايت كرد و آنها نيز مهدي درست كردند.
۲. انديشه مهدويت ريشه در يهود دارد وكعب الاحبار آن را وارد اسلام كرده است. روايات موازنه اسلام با يهود گوياي همين امر است يكون في هذه الامه ما يكون في امم السابقه.
۳. انديشه مهدويت ريشه در مسيحيت دارد عمَر پيامبر(ص) را مانند حضرت عيسي(ع) به آسمان رفته تصور ميكرد.
۴. انديشه مهدويت در اسلام يك نماد است يعني برگشت شخص با نسل و اخلاق و روشش و ناميدن مهدي به محمد يعني برگشت پيامبر در قالب فرزندي از نسلش كه راه ناتمام او را ادامه ميدهد. چنان كه عمر بن عبد العزيز عمر المهدي است چون بازگشت عمر بن خطاب در سيره عدالت گونهاش است.
۵. عقيده به ظهور مهدي اجماعي نيست بنابر اين منكر آن از اسلام خارج نميشود.
۷۷. انديشه مهدويت شيعه (كتاب)
۱. انديشه مهدويت ريشه دنيوي دارد نه ديني شيعه وقتي حكومت نيافت مدعي شد در آخر الزمان حكومت خواهد يافت. شيعيان در ابتدا به مهدي بعنوان يك حاكم شيعي كه حكومت خواهد كرد مينگرستند و حكومت بني اميه را موقت و تمام شدني ميدانستند اما حكومت بني عباس هم شروع شد و ادامه يافت متاخرين مهدويت را به امامت و نجات امت تبديل كردند صاحب برخي اوصاف كردند كه امامان ديگر واجد آن نيستند عمري طولاني دارد و به چيزي دست مييابد كه پيامبر نتوانست در دوران خود به دليل عدم امكانات به آن دست يابد.
۲. انديشه مهدويت را دشمنان بني العباس مانند بزرگان اسماعيليه بنا نهادند كه از كتب فلسفي يونان يا شاگردان شرقي خود يا مكاتب بشري ديگر گرفتهاند.
۳. اولين بار عبد الله بن سبأ غالي انديشه مهدويت را در شيعه مطرح شد.
۴. اولين بار مختار انديشه مهدويت را در شيعه ايجاد و بر محمد حنفيه اطلاق كرد گفت وي چهره جديدي از پيامبر است. چون اسم و كنيه يكي بود.
۵. هر انديشهاي كه مهدويت را به مسيح پيوند بزند از شيعه اماميه وارد ساير فرق شيعي شده است.
۶. مهدويت در شيعه دوازده امامي در قرن چهارم و پنجم حتي در دوران ابن بابويه تنها در حد يك شوق و اطمينان به او بود اما در كمتر از يك قرن توانستند آن را موضوع مهمي قرار دهند كه با بطلان آن همه مذهب باطل ميشود.
۷۸. فلسفه مهدويت (مقاله)
۱. تنها كساني به مهدويت معتقدند كه اعتقادي به خروج عليه حاكم ندارند لذا خوارج و زيديه نيازي به انتظار ندارند زيرا انتظار، آنها را از جهاد اهل باطل نگه ميدارد.
۲. عقيده مهدويت عكس العملي است در برابر انديشهاي كه قدرت خلفا را داده الهي معرفي ميكرد و آنها را سايه خدا در زمين ميدانست. عقيده مهدويت زاييده عقل جمعي افراد محكوم است براي معارضه و مبارزه با آن انديشه.
۳. انديشه مهدويت مخالف روح اسلام و طبيعت زندگي است زيرا سنت الهي اين است كه مردم خود بايد قيام كنند نه آنكه كسي آنها را از ظلم برهاند. انسانها در گرو عمل خويشند.
۴. اين انديشه با هدف اجتماعي و اقتصادي ايجاد شد. عدالت در حكومت و ثروت اين انديشه از زمان عمر بن عبد العزيز شروع شد و بعد مهدي عباسي ادامه داد.
۵. ايمان به مهدي چه چيزي را به حيات حال و آينده مسلمانان اضافه ميكند و تا كنون چه تاثيري در راستاي قدرت يافتن در عرصه فعاليتشان داشته است؟ آيا تقوا را قدرت بخشيده يا در دين نقصي هست كه مهدي آن را كامل ميكند؟
۷۹. فلسفه مهدويت شيعه (مقاله)
۱. دانشمندان شيعه مهدويت را براي اهداف فراواني ساختهاند از جمله نبرد با دولتهاي اسلامي و عربها كه تمدن آنها را ويران دادند و برگرداندن سيطره فارسي.
۲. مهدويت شيعه براي آن بود كه شيعيان از عقايدشان برنگردند. تربي الشيعه بالاماني
۳. انديشه مهدويت ابتدا در اسلام نشان قوت بود و از امامان خود با گفتن مهدي انتظار قيام داشتند اما در امام آخر مهدويت نشان ضعف شد چون گفتند امام از ترس مخفي شده است.
۴. شايد اصرار بر مهدي بودن امامان براي نگه داشتن كار در دست يارانشان و باز بودن دست امامان در مديريت پيروانشان بوده است.
۵. جوهر امامت (خالي نبودن زمين از حجت) باعث قول به مهدويت شد.
۶. مهم بودن مهدي شيعه نه به دليل پر كردن زمين از عدل كه به دليل انتقام است. تمام خلفا را در رجعت برميگردانند و گردن ميزنند. ۵۰۰ نفر از قريش و معاويه و يزيد را گردن ميزند.
۸۰. آسيبهاي انديشه مهدويت (كتاب)
۱. عقيده به مهدويت مسلمانان را از پيشرفت باز ميدارد زيرا همه را به حضرت مهدي موكول ميكنند و تلاشي نميكنند اين عقيده بايد ترك شود تا مردم به عمل خود اعتما كنند.
۲. انديشه مهدويت موجب ۱. گسترش خرافات و خبر دادن از غيب ميشود. ۲. گسترش داستانهاي ميشود كه عقل را خراب كرده و به اوهام آينده بند ميكند و از زمان حال غافل ميكند. ۳. رواج و جرات يافتن مدعيان مهدويت و بابيت ميشود كه ياران استعمارند. ۴. صوفيه اين انديشه را گرفته و مهدي را قطب ناميدهاند. ۵. حوادثي شده كه قربانيان فراواني گرفته است.
۳. انديشه مهدويت ۱. نشان ميدهد آزادي در حال حاضر ممكن نيست و چنين قدرتي وجود ندارد. ۲. دنيايي وهمي و آرزوئي فريبنده را ميآفريند. ۳. واقعيت را به عقائد تبديل ميكند. ۴. موضوع سخت را به مطلبي توخالي و ساده تبديل ميكند. ۵. عدم امكان مقاومت و پذيرفتن صدمه را القا ميكند. ۶. واقعيت را تحليل ذهني كردن است. ۷. اشتياق به پيروز شدن سريع است هر چند با آرزوي واهي. چنان كه انتظار خلاص شدن، قيام عملي براي آن نيست. ۸. زندگي در آينده براي خلاصي از مصيبت حال حاضر است. ۹. انتظار براي جنگ در آينده جايگاهي سلبي دارد نه اعدادي. ۱۰. برده و بنده فرد شدن و تسليم كوركورانه او شدن است و اين باعث بهره كشي از مردم به اسم دين ميشود.
۸۱. دليل قرآني مهدويت (پايان نامه)
۱. لفظ مهدي در قرآن نيامده تاييدي هم در قرآن بر اين انديشه وجود ندارد. استنادها همه به حديث است نه قرآن.
۲. هيچ جاي قرآن وعدهاي به اين موعود داده نشده است و اين دروغي است كه به خداوند ميبندند.
۳. اگر اعتقاد به امام مهدي واجب بود خداوند لازم بود در قرآن آن را بيان نمايد.
۴. ميان مسلمانان اتفاق نظر وجود دارد كه آيه صريحي در مورد امام مهدي وجود ندارد.
۵. امام مهدي نميتواند مصداق آيه استخلاف باشد زيرا در روايت آمده خلافت تنها سي سال است و با امام حسن تمام شده است.
۶. شان نزول و سياق آيه وعد الله الذين آمنوا منكم آبي از احاديثي است كه در ذيل اين آيه براي مهدويت آوردهاند.
۸۲. دليل قرآني مهدويت شيعه (مقاله)
۱. شيعه نميتواند عقيده به مهدويت را از قرآن ثابت كند.
۲. شيعه در انديشه مهدويت به تاويل آيات استناد ميكند. انبياء ۱۰۵، هود ۸، شعرا ۴، معارج ۱، قصص ۵
۸۳. دليل روايي مهدويت (پايان نامه)
۱. كتابهايي كه روايات مهدي را دارند اصح كتب نيستند و همه بعد از غيبت امام مزعوم شيعه نوشته شدهاند.
۲. احاديث اهل سنت براي اثبات مهدويت كافي نيست زيرا اخبار آحاد است و نميتواند يك اصل ديني را ثابت كند.
۳. كلمه مهدي كه در آخر الزمان خروج كند در صحيح بخاري و مسلم نيامده است. ديگران نقل كردهاند اما مورد نقد شديد رجال الحديث است.
۴. در همه روايات خروج مهدي دست برده شده است و عقل و نقل آن را رد ميكند. اين احاديث براي سرنگوني حكومتهاي معيني وضع شده است.
۵. روايات مهدي همه ساقط است يا دست كم به حد حجيت نميرسد. زيرا نه صحيحند نه متواتر.
۶. ابن خلدون روايات مهدويت را جرح كرده است.
۷. روايات مهدويت ضعيف و جعلي است و اين اشكالات را دارد: ۱. نياز به مهدي يعني دين بدون او كامل نيست در حالي كه پيامبر دين كامل آورده است. ۲. نام و اوصاف ياد شده براي مهدي فراگير است و بر هر كس منطبق شده ادعاي مهدويت كرده است. ۳. محال است پيامبر ايمان به مردي مجهول را بر امتش واجب كرده باشد و آنها بر تكذيب و باور او با هم بجنگند. ۴. برخي دانشمندان اين احاديث را انكار كردهاند. ۵. بخاري و مسلم و نسائي و دارقطني و دارمي اين روايات را نقل نكردهاند. ۶. تناقض و تعارض در روايات مهدي «همان مسيح» است «مهدي عباسي» است «مردي از اهل بيت» است «فرزند امام حسن عسكري» است. بنابراين روايات ضعيف است و هر گروهي از آن براي مصالح خود استفاده كرده است. در نهايت منظور پيامبر آمدن رهبري عمل كننده به سنت است كه بر ما ياري وي واجب است. و اين عموميت دارد. مهدويت منصبي ديني نيست كه اعتقاد به آن واجب باشد. هر كس ادعاي مهدويت كند دروغ ميگويد زيرا نميداند كه مهدي است.
۸. روايات مهدويت متعارض است و تا بيست مهدي را معرفي ميكند.
۹. به دروغ روات ثقات را در اسانيد احاديث مهدويت جا زدهاند.
۱۰. روايات وجود و ظهور مهدي مربوط به مهدي عباسي است. نه مهدي كه شيعه و سني ميگويد.
۱۱. احاديثي هست كه ميگويد: لا مهدي الا عيسي.
۸۴. دليل روايي مهدويت شيعه (مقاله)
۱. شيعه نميتواند براي اثبات مهدويت به احاديث اهل سنت احتجاج كند زيرا آنها را حجت نميداند.
۲. شيعه به دروغ به اهل بيت(ع) نسبت داده كه قائم فرزند امام عسكري(ع) است و دشمنان اهل بيت(ع) را زنده خواهد كرد.
۸۵. شخص خاص بودن امام مهدي (مقاله)
۱. روايات مهدي و قائم به شخص خاصي اشاره ندارد و كلي است. مبهم و غير مشخص است. لذا هر كس بر رهبر خويش تطبيق كرده است كيسانيه مغيريه واقفه اماميه شافعي هم گفته مهدي همان حضرت عيسي است.
۲. مشخص كردن فرد مهدي از قرن چهارم شروع شده است.
۳. حديث دعبل نيز سند و متني ضعيف دارد و براي اثبات بحث علمي قابل تمسك نيست.
۴. روايات نبوي كه خبر از آمدن مهدي داده لازم نيست حتما فرد واحد مشخصي باشد بلكه منظور افراد مجددي هستند كه در هر فرقه و زماني ميآيند مانند عمر بن عبد العزيز در امويان مهدي بن منصور در عباسي نفس زكيه در حسني و امام صادق و كاظم و فرزند امام حسن عسكري در حسيني بنابراين انديشه مهدويت را بايد در گروه مسائل تاريخي نهاد كه مدام به اسلام نور افشاني ميكند نه اعتقادي و ديني.
۵. تصور شخص خاص بودن مهدي غلط است هر كس شرايط را داشت مهدي ميشود. كثرت مهديان در طول تاريخ نشان ميدهد مهدي خبري عمومي است كه در هر مجدد و مصلحي كه به پيامبر اقتدا كرده تكرار شود و شخص تعيين شدهاي نيست.
۸۶. مهدويت شيعه (كتاب)
۱. قائمي كه شيعه نقل كرده نقمت است همان كسي است كه يهود انتظارش را ميكشد و همان مسيح دجال است.
۲. مهدي شيعه ربطي به عرب ندارد و از قريش نيست فارس متعصب است زيرا كينه نسبت به عرب در اين روايات آشكار است.
۳. شيعيان در منتظر خود اختلاف دارند. جعفر بن محمد، موسي بن جعفر، عبد الله بن معاويه، محمد بن عبد الله بن حسن، محمد بن حنفيه كدام يك را معصوم گفته است.
۴. تاريخ و روايات اهل بيت بر ابهام در هويت مهدي و عدم تصريح به اسم و زمان خروجش تاكيد دارد و اين نه به دليل ترس كه براي ايجاد اميد است. لذا دور هر امام ميگشتند و مهديش ميدانستند.
۵. تنها گروهي از شيعه معتقد به وجود فرزند براي امام عسكري بود اما ساير گروهها در اين گروه حل شدند و انديشه مهدويت بنا گرديد و اعتقاداتشان بر آن پايه گذاري شد و افكارشان را از نو سازمان دادند.
۶. تمام شيعه مهدويت را به گونهاي كه اماميه ميگويد قبول ندارند مثلا زيديه ميگويد هر فاطمي شجاع عالِم كه با شمشير خروج كند مهدي است.
۷. شيعيان معتقدند منكر ائمه و از آن جمله حجت بن الحسن المهدي كافر است و با كسي كه رسالت پيامبر را انكار ميكند يكي است.
۸. ادعاي شيعه مبني بر يكي بودن تصور مهدي نزد فريقين كذب محض است.
۸۷. نام امام مهدي (كتاب)
۱. نص ابوسهل و حسن نوبختي و سعد فاقد هر گونه اشارهاي به اسم است و گفتهاند سرّ است.
۲. آيا دانستن نام امام ضررش بيشتر است يا نام واسطهها آيا شيعيان نواب را نميشناختند؟
۳. فرقه سمان در نام اختلاف داشتند برخي علي و برخي محمد و برخي بردن نام را ممنوع ميدانستند.
۴. بسياري از اماميه بعد از وفات امام عسكري از قول به نص برگشتند.
۵. نام مهدي از پيامبر نقل نشده است.
۶. متن ابوسهل و حسن نوبختي و سعد قمي اشارهاي به نام ندارد.
۸۸. حرمت بردن نام امام مهدي (مقاله)
۱. در حديثي از بردن نام امام نهي شده در حالي كه بردن نام از واجبات در امر امام است و ضرري هم از اين باب متوجه ايشان نميشود. حضرت ابراهيم از خداوند خواست «و اجعل لي لسان صدق في الآخرين».
۲. حديث نقل ميكنند كه نام صاحب اين امر را نميبرد مگر كسي كه كافر است. از طرفي نام ميبرند و با نامش نزد آنان شناخته شده است.
۸۹. لقب امام مهدي (مقاله)
۱. واژه مهدي تعريب مسيح (صفت مشبه به معناي اسم مفعول مسح شده براي هدايت كردن پس مسح شده يعني هدايت شده براي هدايت كردن) است و اين نشان گرفته شدن اين عقيده از تورات است.
۲. حجت الله گفتن به امام مهدي درست نيست زيرا پيامبران تنها حجت الله هستند.
۹۰. كنيه امام مهدي (مقاله)
كتب رواي معروف سني «كنيته كنيتي» را ندارد. كتاب سبط ابن جوزي هم معتبر نيست.
۹۱. خاندان امام مهدي (كتاب)
۱. روايات سني ميگويد نام پدر مهدي موعود عبد الله است و از سادات حسني است نه حسيني.
۲. شكي نيست كه احاديث اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي ساخته ياران نفس زكيه است.
۳. احاديث اسم ابيه اسم ابي مهدي شيعه را رد ميكند اما در صحاح نقل نشده است.
۴. حديث المهدي من عترتي و من فاطمه نه سنداً صحيح است نه دلالتاً زيرا نام عترت كه نزديكان شخص است از پيامبر نقل نشده. نام مهدي هم از ايشان نقل نشده است.
۵. المهدي من ولد فاطمه جعلي است.
۶. عبد الله بن حمزه م ۶۱۴ ق با سند خود از زيد بن علي (فرزند امام سجاد(ع)) نقل كرده مهدي از فرزندان فاطمه است از امام حسن يا از امام حسين را خدا از هر كه بخواهد خواهد شد.
۷. عبد الله بن حمزه از ابن بطريق از ابي اسحاق نقل كرده كه حضرت علي به فرزندش امام حسن نگاه كرد و فرمود از صلب او خارج ميشود كسي كه زمين را پر از عدل ميكند.
۸. كسي از راويان احاديث اهل بيت و ساير علما را نميشناسيم كه نام مهدي را گفته باشد مگر محمد بن عبد الله گفتهاند يا تنها محمد گفتهاند يا اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي گفتهاند.
۹. روايات غير قابل شمارشي وجود دارد كه مهدي محمد بن عبدالله است مانند حديث حضرت علي(ع) اولنا محمد بن عبد الله و اوسطنا محمد بن عبد الله (نفس زكيه) و آخرنا محمد بن عبد الله.
۱۰. وقتي كار بر اماميه سخت شد گفتند راوي اشتباه كرده است ابي نبوده ابني بوده يعني حسن يا مراد حسين بوده كه كنيهاش ابو عبد الله بوده و از اسم به كنيه عدول كرده است.
۱۱. ابن بطريق در مورد من ولد الحسن گفته راوي دچار توهم شده و ياء را ساقط كرده است در اصل حسين بوده است. عبد الله بن حمزه حاشيه زده كه همين استدلال را در مورد حسين ميتوان كرد كه حسن بوده است.
۱۲. حديث اسم ابيه اسم ابي در ميان امت مشهور است و اكثريت امت از آن بياطلاع نيستند.
۱۳. روايات فرزند امام حسن بودن متضاهر هستند و در روايات كمي به ولد حسين اشاره شده و روشن است كه روايات متظاهر بر اقل ترجيح دارند.
۱۴. محمد بن الهادي در مجموعه خود گفته است حسيني بود امام مهدي دروغ اماميه است خداوند امامت را در نسل حسنين قرار داده است از هر كدام باشد فرقي نميكند.
۱۵. مادر حضرت اختلافي است آيا كنيزي به نام نرگس بوده يا كنيز تربيت شده بوده است.
۹۲. اوصاف ظاهري امام مهدي (عج) (مقاله)
۱. وصف اجلي الجبهه اقني الانف در بسياري از مردم يافت ميشود و موجب شناخت مهدي نميشود و پيامبر منزه از آن است كه امت خود را بر اين اوصاف حواله داده باشد.
۲. در روايات پيامبر امام چهل ساله معرفي شده و اين با نظر شيعه نميسازد زيرا سن امام نزد آنان بسيار فراوانتر از اين است و واجب است سخن پيامبر (ص) اخذ شود نه قول شيعه.
۹۳. فضائل و مقامات امام مهدي (كتاب)
۱. فضائلي كه براي امام غايب گفته شده مانند شبهاتش به انبيا و داشتن سنني از آنها همه دروغ است.
۲. سخن گفتن امام در گهواره، برده شدن به عرش، دانستن كتب آسماني و... دروغي است كه عقل و نقل نميپذيرد.
۳. شيعه گمان ميكند روح الله موكل به ائمه مانند پرندهاي امام را چهل روز برده است.
۴. علم امام مهدي به غيب، خرافات است.
۵. شيعه ميگويد امام پياده به حج ميرود و رد پايش ديده نميشود.
۶. شيخ طوسي گمان كرده امام در ده روزگي در مورد عطسه سخن گفته است.
۷. احمد بن زين الدين احسائي گفته امام مهدي در صورت مومن كامل يا باب خود ظاهر ميشود و روح امام در او حلول ميكند.
۸. شيعيان ميگويند پيامبر رحمت بود و امام مهدي نقمت است.
۹. شيعه ميگويد امام مهدي كسي است به حساب مردم رسيدگي ميكند و عقاب را نازل ميكند بر افراد به دليل ظلمي كه در حق اهل بيت كردهاند در حالي كه اسلام تصريح كرده است خداوند متولي رسيدگي به حسابهاي مردم است.
۱۰. در دعاي ندبه آمده يا بن المعجزات الموجوده در حالي كه جز قرآن معجزهاي موجود نيست. و گفته يا بن الآيات و البينات در حالي كه آيات و بينات فرزند ندارند.
۱۱. در زيارت امام آمده السلام عليك يا حجه الله و دليل ارادته كي خداوند وي را حجت قرار دارد. آيا به ايشان وحي ميشود تا از اراده الهي مطلع باشد؟
۱۲. السلام عليك يا بقيه الله آيا خداوند بقيه دارد؟
۱۳. شيعه رواياتي از امام نقل ميكند در حالي كه يك شب از تولدش ميگذشت.
۱۴. خنس خواندن امام درست نيست زيرا نه دليل عقلي دارد نه دليل نقلي (روايتي از پيامبر باشد چون ايشان از طرف خداوند سخن را آورده) نه لغت دلالتي دارد.
۱۵. امام باقر(ع) فرمود: «صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ أَصْغَرُنَا سِنّاً وَ أَخْمَلُنَا شَخْصاً قُلْتُ مَتَى يَكُونُ ذَاكَ قَالَ إِذَا سَارَتِ الرُّكْبَانُ بِبَيْعَةِ الْغُلَامِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَرْفَعُ كُلُّ ذِي صِيصِيَةٍ لِوَاءً فَانْتَظِرُوا الْفَرَج» ۱. اماميه عمر طولاني براي امام قائل است چگونه ممكن است امامي كه اين همه عمر كرده اصغرنا سنا باشد. ۲. به كسي كه اين همه سن دارد چگونه اطلاق غلام ميشود.
۱۶. شيعيان امام زمان را برتر از پيامبر اسلام ميدانند ميگويند پيامبر به هدفش نرسيد اما امام مهدي ميرسد و حكومت جهاني تشكيل ميدهد.
۱۷. با خبر بودن امام از اعمال و تاويل آيه «قل اعملوا...» دور از عقل است.
۹۴. اثبات وجود و امامت امام مهدي(ع) (كتاب)
۱. چون محيط شيعه براي رشد اميد مهدوي مناسب است. ابهام در ولادت و وجود جزء اسرار قداست قائم خوانده ميشود و اين ابهام از عوامل فعال در تعميق اين عقيده در نزد شيعه است نسبت به ساير راهها و گروههايي كه اعتقاد به مهدويت دارند.
۲. زراره تصريح ميكند «امام صادق(ع) فرمود: يشك في ولادته» امامت جزء اعتقادات است و علم در آن حجت است و شك در اين موارد معتبر نيست. چگونه ميتوان با وجود شك ملتزم به حجت شد؟ امامت با حصول علم واجب ميشود.
۳. امام باقر(ع) فرموده است ولادت امام ديده نخواهد شد (عميت علي الناس) (مَنْ غُيِّبَتْ عَنِ النَّاسِ وِلَادَتُهُ) چگونه ميتوان ملتزم به حجيت امامي شد كه ولادتش معلوم نيست. ولادت بايد با مشاهده ثابت شود و ولادت ايشان ديده نميشود و استدلال نيز در مشاهدات حكمش نافذ نيست.
۴. امام صادق(ع) فرموده است: «مَنْ لَا يُؤْبَهُ لِوِلَادَتِهِ فَقَالَ انْظُرْ مَنْ لَا يَدْرِي النَّاسُ أَنَّهُ وُلِدَ أَمْ لَا فَذَاكَ صَاحِبُكُمْ.» آيا خداوند ما را الزام ميكند به اعتقاد كسي كه معلوم نيست متولد شده يا نه تا چه رسد به احوال ايشان. اين حرفي غلط و گمراهيي شديد است. تعبد به مجهول قبيح است خداوند چنين وجوبي را قرار نميدهد.
۵. امام در روايتي فرموده من صاحب شما نيستم اگر منظور از صاحب امام است امام بوده و اگر مهدي موعود است گفتن صاحب درست نيست چون مهدي موعود در زمان آنها نخواهد بود پس اين روايات متني سست دارند.
۶. امام باقر(ع) فرمود: «لَا يَزَالُونَ وَ لَا تَزَالُ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ لِهَذَا الْأَمْرِ مَنْ لَا يَدْرُونَ خُلِقَ أَمْ لَمْ يُخْلَقْ.» ۱. اين حديث بزرگترين دليل مردود بودن وجوب امامت كسي است كه ادعاي امامتش را ميكنند. زيرا تا وجود معلوم نباشد وجوب امامت تعلق نميگيرد. زيرا وجوب ولايت كسي كه معلوم نيست متولد شده يا نه لازم نميآيد. ۲. مخصوصا با توجه به اينكه اماميه براي اثبات امامت معجزه را شرط ميداند.
۷. وقتي راهي براي ارتباط با امام نيست چگونه مردم بايد بدانند ايشان اصلح و ارجح و اعلم است اين تكليفي است كه امكان انجام آن نيست. پس اعتقاد به امامت چنين شخصي جايز نيست.
۹۵. برهان لطف براي اثبات وجود امام مهدي(عج) (پايان نامه)
۱. اگر خداوند امر به مخفي شدن امام كرده است ديگر چه لطفي دارد؟
۲. اگر امام به دليل ترس نميتواند علم يا دين را به مردم ياد دهد ديگر وجودش لطف و مصلحتي نخواهد داشت.
۳. لطف زماني است كه فرد توان انجام عدالت را داشته باشد و اين كار ياران عادل و كارآمد را ميطلبد وقتي چنين افرادي وجود ندارد حتي خود امام نيز غايب است چه لطفي دارد؟
۴. اگر كسي بدون اطاعت از امام به سعادت نميرسد لزوم به سعادت رسيدن تكليف بما لا يطاق خواهد بود زيرا كسي را راهي به سوي امام نيست. اگر گفته شود: امر و نهي امام معلوم است همان است كه اماميه ميگويد. گوييم اگر اوامر بدون امام معلوم است ديگر نيازي به امام نخواهد بود. وقتي نيازي به امام نبود قول به جواز وجود امام ممتنع خواهد بود چه رسد به وجوب آن. مقصود از امام اطاعت كردن از امر و نهي اوست وقتي نتوان به امر او علم يافت اطاعت از او ممتنع خواهد بود. بنابراين مقصود از او نيز ممتنع خواهد بود و اثبات وسيله بودن ايشان اثبات وسيلهاي است كه كارايي ندارد و اين نشان سفاهت است.
۵. اگر گفته شود: منظور از نصب امام وجوب اطاعت مردم از امام است و اگر مردم اطاعت كنند هدايتشان ميكند ولي اطاعت نكردند. گوييم: به مجرد اين علم نه لطفي حاصل ميشود و نه رحمتي بلكه باعث تكذيب هم ميشود. همچنين مؤمنان به منتظر نيز نفعي نميبرند. معلوم ميشود نفعي از ايشان نميرسد نه به معتقدان و نه به منكران. اما پيامبر چنين نبود مؤمنان به ايشان از وي سود بردند.
۶. علامه حلي گفته زمين خالي از امام نميشود زيرا مقتضاي مصلحت و لطف است. در حالي كه هيچ مصلحت و لطفي از ايشان شامل حال مردم نميشود. پدرانشان نيز چنين بودند و سودي كه از يك امام صاحب قدرت براي مردم حاصل ميشود از آنها حاصل نميشد.
۷. اگر گفته شود لطف بودن امام به اين است كه مردم از ترس وي به وظايف خويش عمل ميكنند گوييم اين سخن صحيح نيست زيرا امامي كه اين غيبت طولاني را كرده ترسي ندارد زيرا ظاهر نميشود تا كسي را عقاب كند. مقايسه مناطق شيعه نشين نيز اين را ثابت ميكند زيرا نامنظمي در آنها فراوانتر است. تشبيه ايشان به خداوند درست نيست. اگر گويند گاهي ممكن است ظاهر شود گوييم حاكمي كه هميشه ظاهر است لطف او بيش از حاكمي خواهد بود كه گاهي ظاهر ميشود.
۸. اگر منظور از وجود امام اين است كه مصالح بيش از مفاسد باشد اين در دوران هر حاكمي هست زيرا حاكم بد بهتر از بيحاكمي است و اگر منظور صلاحي است كه فسادي در آن نباشد چنين چيزي واقع نشده و خداوند آن را نيافريده است.
۹. اگر نصب امام لطف باشد بايد همراه تاييد و اظهار باشد نه با غلبه دشمنان. و اگر گفته شود تصرف امام لطف ديگري است كه مردم مانع آن شدهاند گوييم ۱. لطف بودن نصب امام مشروط به تصرف است وقتي تصرفي نبود لطفي در نصب امام نخواهد بود بلكه داراي فساد است. بايد پاسخ دهند چگونه لازمه نصب امام بدون تصرف فساد نيست. ۲. علاوه اگر تصرف لطف ديگري است ترك اين لطف قبيحتر از ترك لطف نصب است. ۳. لطف ديگر اگر از لوازم لطف اول است با ترك لطف ديگر ترك نصب لازم ميآيد و اگر از لوازم آن نيست اساسا نصب لطف نخواهد بود و مفاسد زيادي را لازم خواهد داشت و نصب سفاهت خواهد بود. ۴. اگر مخفي شدن به دستور خداوند است ديگر نصب لطف نخواهد بود.
۱۰. سخن دروغي كه شيعه به صورت دليلي عقلي ارائه ميدهد و جز انسانهاي ساده را فريب نميدهد اين است كه ميگويند: معقول نيست خداوند مردم را مانند چهار پايان بدون جانشيني مشخص و منصوص رها كند. گوييم تمام اين سخن شما به خودتان برميگردد در مورد امامي كه قرنهاست در سردابي مخفي شده است و مردم را بدون جانشين رها كرده است.
۱۱. امام را لطف، منبه، مجدد يا محافظ شريعت و متمم نقص بندگان قرار دادهاند چگونه ممكن است لطف منبه، مجدد يا محافظ شريعت و متمم نقص بندگان غيبت كند؟
۱۲. لطف بايد بدون طلب شامل حال شود امامي كه با طلب فراوان هم قابل وصول نيست چگونه لطف است.
۹۶. برهان نظام احسن براي اثبات وجود امام مهدي(عج) (مقاله)
۱. استدلال علامه حلي به اينكه خداوند قادر است براي نياز بشر امام نصب كند و مفسدهاي هم در اين كار نيست پس با وجود قدرت و وجود داعي و عدم مفسده فعل واجب ميشود، استدلالي باطل است زيرا سالهاست كسي سخني از ايشان نشنيده تا چه رسد به جلب خير و دفع مفسده.
۲. ميگويد خداوند براي بندگان بايد اصلح در دين و دنيايشان را قرار دهد. در حالي كه امام را خوارتر از يهود و نصارا قرار داده است زيرا آنها قدرت اظهار دينشان را دارند ولي امام اين توان را ندارد.
۹۷. دليل نقلي اثبات وجود امام مهدي(عج) (پايان نامه)
۱. اثبات وجود امام نياز به مقدمات فراواني (عصمت، نص، انحصار) دارد كه اثبات آن براي ديگران دشوا يا محال است.
جمع نشدن امامت در دو برادر كه پايه استدلال به امامت امام دوازدهم است درست نيست.
۲. حديث «من مات و لم يعرف» عليه شيعه است زيرا امامشان را نميبينند و اثري از او نيست و اعتقاد به امام غايب شناخت محسوب نميشود. شناخت با اطاعت و همراهي حاصل ميشود.
۳. متن ابوسهل و حسن نوبختي و سعد قمي بزرگترين دليل است كه نصي در كار نبوده است. زيرا آنها احتياج شديدي به آن نص داشتهاند.
الف) احاديث دوازده امام
۱. انديشه دوازده امام در دوران غيبت صغرا وارد عقيده اماميه شده است. گروهي از روايات را استخراج كردند كه چنين مضموني داشت زيرا انديشه وجود چنين امامي نو و غير پيش بيني شده بود.
۲. هيچ اشارهاي به عدد دوازده در كتاب الامامه و التبصره نشده است.
۳. نص ابوسهل و حسن نوبختي و سعد فاقد هر گونه اشارهاي به ارزش عدد دوازده است.
۴. حديث لوح جعلي است.
۵. احاديث «ما وليهم اثنا عشر رجلا» نميتواند اشاره به امامان شيعه باشد زيرا در نزد شيعه در زمان هيچكدام از آنها امر دين اقامه نشد و هميشه در دست ظالمان بود.
۶. منظور از اثنا عشر خليفه همان خلفاي صدر اسلام در سه قرن اول هستند و يكي از آنها مهدي غايب خيالي نيست.
۷. حديث خلفاي دوازدهگانه نميتواند امامان شيعه باشد زيرا غير از حضرت علي هيچكدام صاحب شمشير نبودند تا حافظ عزت اسلام باشند به خصوص امام منتظر كه خائف و عاجز است. پيامبر(ص) فرمود اسلام تا اين دوازده نفر عزيز است در حالي كه اين خلاف واقع است و كفار در شرق و غرب هر چه ميخواهند با مسلمانان ميكنند.
۸. اعتقاد به نص و دوازده امام باعث شده شيعه در طول ۱۲ قرن بدون رهبر بماند و چنين جايگاه مهمي براي مدت نامعلومي خالي بماند.
۹. هر آنچه شيعه در مورد دوازده امام خود ميگويد باطل است.
ب) اضطرار به حجت
۱. حديث عدم خلو زمين از حجت خود ناقض خود است. زيراي ۱. معناي حجت هدايت مردم و اداره جامعه است و امام غايب چگونه ميتواند اين كار را انجام دهد؟ اگر اين كارها را انجام نميدهد پس چرا ميگويند در زمان غيبت حجت لازم است. ۲. اگر منظور انجام كارهاي تكويني است كه فرشتگان اين كار را ميكنند. ۳. امام رضا فرمود حجت بايد حي و ظاهر باشد مردم او را بشناسند. امامي كه از او بشنوند و اطاعت كنند. ۴. ضرورت وجود امام يعني رئيس براي جامعه تغيير كند به وجود امام معيني كه فرزند امام عسكري است، نوعي فرض و ظن و تخمين است.
۲. همه امت اسلامي بدون قصد امامت به خير رسيدهاند.
۳. اگر احاديث امامان گذشته كافي است ديگر احتياجي به اين امام نيست. و اگر كافي نيست ديگر نميتوان از احاديث آنها پيروي كرد.
۴. منظور از حديث «لا تخلو الارض من حجه» امام داعي الي الله نيست بلكه تصريح به حجت دارد يعني كسي كه مردم در شناخت مشكلات امور ديني به او رجوع كنند تا حيرتي را كه ملحدين القا ميكنند زايل گرداند. منظور فرد مستور معدوم نيست.
ج) حافظ شريعت
۱. اگر امام حافظ شريعت است حال كه صدها سال است امام سخني نگفته از كجا معلوم شريعت حاضر همان شريعت واقعي است اگر گفته شود شرع از امامان سابق به تواتر به ما رسيده است. گوييم اگر تواتر كفايت ميكند چرا همان منقولات از پيامبر براي حفظ شريعت كفايت نميكند؟
۲. چرا ممكن نباشد هر گروهي در رشته خود معصوم باشند قاريان در خواندن و تبليغ قرآن و محدثان در نقل و تبليغ حديث و فقها در فهم و استدلال بر احكام تا نيازي به امام معصوم نباشد؟
۳. اگر وجود امام براي حفظ شريعت است بايد در هر زماني و هر مكاني امام باشد تا مانع خطا شود و يك نفر محال است با اين گسترش مكلفين اين امر را انجام دهد. نصب نايب هم فايده ندارد چون ممكن است خطا كند.
۴. اگر امام حافظ شريعت است در دوران غيبت نقض ميشود به نايب امام زيرا وي به اجماع معصوم نيست.
۵. اگر گفته شود امام براي جلوگيري از خطاي امت نياز است پس واجب است وجود داشته باشد. گوييم تكليف با غيبت امام محفوظ است با اينكه نيست تا امت را از خطا برگرداند و آيا با مرگ امام تكليف ثابت نيست؟
۶. اماميه ميگويد شريعت تغيير يافته است. گوييم: ۱. اين ادعا ثابت نشده است زيرا دين به وسيله علما محافظت ميشود. ۲. اماميه ميگويد با وجود غيبت امام تكليف ثابت است و معناي اين جمله اين است كه نيازي به امام نيست. ۳. امام براي چه چيزي نياز است اگر بگوييد براي اجراي حدود و اقامه جمعه گوييم غيبت با آن تنافي دارد. حكم امامي كه حدود را ضايع كرده و اقامه جمعه را ترك كرده چيست؟ ترك واجب معصيت است. ۴. اگر گويند يار ندارد كه اين امور را ترك كرده گوييم: امام جاي خود را به مردم بگويد تا ياري بر مردم واجب شود چو نميگويد بر عهد خود اوست. ۵. اگر گويند جايي براي اعلان موجوديت نيست گوييم زمين بسيار وسيع است و در برخي مناطق فرزندان امام حسن و امام حسين(ع) حكومت ميكنند.
۷. اگر امام حافظ دين است حافظ بايد هميشه حاضر باشد و نبايد هرگز غايب شود اگر غايب حفظ ميكند امام چه فرقي با غايبان ديگر دارد ملائكه حافظند پيامبراني كه بنابه حديث زنده در نزد خداوندند و بالاتر از همه خداوند خود حافظ شريعت «انا له لحافظون» است بنابراين احتياج به حافظ ديگري نيست.
د) بيان كننده دين
۱. اگر وجود امام در تكليف مكلفين مؤثر است بايد خداوند وي را ظاهر نمايد زيرا تكليف در حد وسع است و علم يافتن به مدلول دليل، با نبود دليل، در وسع انسان نيست.
۲. اماميه ميگويد وجود امام جاري مجراي بيان است گوييم تاخير بيان از وقت حاجت جايز نيست. وقت حاجت نيز زمان تكليف است پس با غيبت طولاني امام معلوم ميشود امام بيان نيست. اگر گفته شود ترك بيان به دليل منع مردم است. گوييم: اگر چنين باشد خداوند مردم را به امر مبهمي متعبد نميكند كه بيان آن را به شخصي بسپارد كه او را نيز حاضر نكند و حفظش نكند خداوند پيامبر را مامور كرد و از شر دشمنان نگه داشت تا پيام را برساند. تا چه رسد به زماني كه شيعيان زياد شدهاند و دولتهاي متعدد شيعي در تمام نقاط تشكيل شده است.
هـ) دعوت كننده به دين
۱. اماميه ميگويد براي دعوت به دين نيازمند امام هستيم. گوييم غرض نقض شده است زيرا امام دعوتي نميكند نه تنها دعوتي از او ديده نشده بلكه اصل وجودش نيز معلوم نيست. دعوت نميتواند علت وجود باشد بلكه وجودش به دليل دعوت است لذا اين بيان استدلال به عكس است. اگر گفته شود دعوت به دليل ترس از مردم ترك شده است گوييم: اگر دعوت جاري مجراي لطف است يا در تمكين دخيل است بر خداوند واجب است امام را تقويت نمايد و حفظ نمايد تا حجت را ابلاغ نمايد حال كه دعوتي نيست معلوم ميشود امامي نيست.
و) رفع كننده اختلاف امت
۱. اماميه ميگويد امام براي رفع اختلاف در آخر الزمان لازم است. گوييم تكليف گذشتگان چيست؟ اگر تكليف واجب خود را ادا كردهاند معلوم ميشود بينيازي از امام واقع شده است و اگر مردم به وظيفه خود عمل نكردهاند پس دين همه باطل است اين مطلب را نه عالمي ميگويد نه جاهلي.
۲. ميگويند امام به قدرت قهريه اختلافات را بر ميدارد. گوييم امامي كه از ترسش در خانهاي نميتواند زندگي كند چگونه قهر او اختلاف را از بين خواهد برد.
ز) بيان غذاها و سموم
اماميه ميگويد براي دانستن غذاها و سمهاي كشنده به امام نياز است اين توجيه سرد و بيخاصيت است اين كار را اطبا انجام ميدهند علاوه در دوران حضور ائمه در اين مورد، از امامان مطالب مهمي مانند جالينوس و بقراط نداريم.
۹۸. اثبات تاريخي وجود امام مهدي(عج) (پايان نامه)
۱. امام آخر شيعه وجود ندارد و خرافات است. كسي كه از چشم خاص و عام مخفي است و اهل بيت و اهل خانه او را نميشناسند.
۲. چگونه حرف فردي غير معصوم (عثمان بن سعيد) در مورد وجود امام پذيرفته ميشود.
۳. همه شيعيان حتي عقيد خادم، عثمان بن سعيد و ابوالاديان (كاتب مينويسد وي موهوم است زيرا مورخين وي را نميشناسند) به جعفر تسليت و تهنيت گفتند اين نشان عدم وجود امام ديگري است.
۴. اگر امامي بود چرا ابو الاديان وفد قمي را به جعفر حواله كرد.
۵. اگر امامي بود و عقيد خادم ديده بود چرا ابوالاديان ميگويد وي درخواست نماز از جعفر داشت.
۶. اگر امامي بود و ابو سهل اسماعيل بن علي نوبختي او را ديده بود چرا در كتابش التنبيه مينويسد من از راه استدلال به وجود امام رسيدهام.
۷. اگر امامي بود چرا حاجز او را نميشناخت كمال الدين و تمام النعمة؛ ج۲؛ ص۴۷۶ فَقَالَ لَهُ حَاجِزٌ الْوَشَّاءُ يَا سَيِّدِي مَنِ الصَّبِيُ لِنُقِيمَ الْحُجَّةَ عَلَيْه.
۸. اكثر اماميه بعد از امام عسكري(ع) به امامت برادرش قائل شدند.
۹. كساني كه امامت جعفر را نپذيرفتند دچار بحران شدند برخي گفتند امام هنوز جنين است و متولد خواهد شد برخي گفتند جنين در شكم مادر مدت طولاني خواهد ماند برخي گفتند ادعاي حمل براي گم كردن رد فرزندي بوده كه قبلا متولد شده است.
۱۰. شيعه شرايطي را براي امام قرار داده است وقتي ديد كسي نيست اين شرايط را داشته باشد براي آنكه عقايدش فرو نريزد وجود امامي را فرض و اختراع كرد.
۱۱. محمد بن نصير از موالي بني نمير انديشه وجود فرزندي براي امام عسكري(ع) را كه در سرداب زندگي ميكند اختراع كرد. ابتدا ميخواستند او را آشكار كنند اما ديدند توسط فاميلهاي نزديكش تكذيب ميشود ادعا كردند غايب شده و در سرداب است.
۱۲. اعتقاد به وجود فرزندي در خفا اعتقاد باطني است كه مخالف ظاهر است. (باطن و سرّ گرايي از ادعاهاي غاليان است) غاليان بيشترين نقش را داشتهاند افرادي مانند جعفر بن محمد الفزاري، آدم بلخي، احمد رازي، خصيبي.
۱۳. بعد از شهادت امام عسكري(ع) عموم شيعيان حدود ۵۰ سال بعد از قول به امامت برگشتند ديگر كسي اعتقاد به امامت نداشت بعد مدعيان نيابت تبليغ كرده مردم را جمع كردند.
۱۴. نقل ثابت شدهاي از امام جود ندارد.
۱۵. شك در سخن نواب خاص موجب شك در اثبات وجود امام ميشود. مخصوصا وقتي نواب به دنبال حل مسايل فقهي نيستند يا احاديث ضعيف كافي را تصحيح نكردند. يا امام كتاب جامعي را به يادگار ميگذاشت تا در دوران غيبت كتاب مرجع شيعه ميشد.
۱۶. هيچ مورخي ننوشته امام عسكري(ع) فرزندي داشته كه ادعاي امامت كرده و كسي از خلفا او را تهديد كرده باشد.
۱۷. سه تن از علماي اوليه شيعه: ابو سهل تصريح كرده وجود فرزند براي امام استدلالي است. نوبختي و قمي نيز تصريح نكردهاند اما براي اثبات وجودش استدلال كردهاند. بنابراين بدون شك اعتراف دارند هيچ مشاهده و نصي بر وجود امام در نزد آنها موجود نيست تا چه رسد به امامت ايشان و اگر نصي بود حتما ميآوردند زيرا در مقام احتجاج بودند.
۱۸. اجماع در وجود امام مهدي(عج) از نوع اجماع فقهي نيست بلكه بر حسب ادله عقلي و نقلي و تاريخي است. شيعه در چيزي مانند وجود فرزند امام عسكري(ع) اختلاف نكرده است زيرا به گروهاي مختلف تقسيم شدند. بلكه اجماع شيعه غير از اندكي افراد در قرن سوم و چهارم بر عدم ايمان به وجود امام بوده است اين را تمام مورخين مانند نوبختي و اشعري و كليني و صدوق و مفيد و طوسي و كساني كه اسم عصر حيرت را نهادهاند بيان كردهاند.
۱۹. نعماني گفته: «الطوائف المنتسبة إلى التشيع ممن خالف الشرذمة المستقيمة على إمامة الخلف بن الحسن بن علي ع لأن الجمهور منهم من يقول في الخلف أين هو؟...» اين كلام نشان ميدهد اماميه در ثبوت وجود امام، خلاف جمهور شيعه سخن گفته است. امام بايد معلوم باشد تا حجت بر منكر اقامه شود و الا «من انكر المنكور فهو عند الاحرار معذور» كسي كه منكر وجود است دليلي ميخواهد كه نتوان انكار كرد حكمت خداوند اقتضا دارد آنچه را تعبد به آن واجب است به ما بشناساند و الا واجب ساقط ميشود.
۲۰. برخي از فرق زيديه نيز مانند مغيريه، طالقانيه و يحيويه قائل به غيبت هستند. اگر به صرف ادعا باشد پس سخن آنها نيز مقبول است. و اگر دليل و برهان لازم است دليلي علم آور در دست نيست. اگر شهادت خود قوم دليل باشد روشن است كه هر گروهي براي اعتقادات خود شهادت ميدهد اما اين شهادتها علم آور نيست. زيرا شهادت بايد از روي مشاهده و بديهيات باشد خبر از اخبار متواتر و استدلال علمي را به غيبت حاصل نميكند.
۹۹. اثبات ولادت امام مهدي (عج) (پايان نامه)
امام حسن(ع) فرزندي نداشته است زيرا:
۱. امام حسن عسكري(ع) ازدواج نكرده بود.
۲. تاريخ و انساب مانند طبري و عبد الباقي گفتهاند فرزندي نداشت و بلا خلف از دنيا رفت.
۳. عدم ولادت و وجود فرزند امام حسن عسكري متواتر است (تواتر بين الامه غير الشيعه) تواطء بر كذب محال است. اما ولادت بين ياران است لذا تواطء بر كذب درست است زيرا منافع مالي و خمس در ميان بود. تواتري هم در نقل روايات ولادت وجود ندارد.
۴. امام حسن عسكري(ع) اگر فرزندي داشت كه امام بود جايز نبود به مادرش وصيت كند. سخن شيخ طوسي پذيرفته نيست كه براي مخفي كردن فرزند بود زيرا ادعايي بيدليل است.
۵. از عبارت كتاب كافي (ط - الإسلامية) / ج۱ / ۳۳۰ / فَإِنَّ الْأَمْرَ عِنْدَ السُّلْطَانِ أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ مَضَى وَ لَمْ يُخَلِّفْ وَلَداً وَ قَسَّمَ مِيرَاثَهُ وَ أَخَذَهُ مَنْ لَا حَقَّ لَهُ فِيهِ معلوم ميشود به احتمال زياد امام به دنيا نيامده است.
۶. امام حسن عسكري اشارهاي به فرزند ندارد و هنگام وفات قاضي ابن ابي الشوارب را خواست و در مقابل او اموالش را به مادرش حديث وصيت كرد.
۷. آثار حمل در مادر نمايان نبود قَالَتْ حَكِيمَةُ فَعُدْتُ إِلَيْهَا فَأَخْبَرْتُهَا بِمَا قَالَ وَ سَأَلْتُهَا عَنْ حَالِهَا فَقَالَتْ يَا مَوْلَاتِي مَا أَرَى بِي شَيْئاً مِنْ هَذَا
۸. عمل كرد خانواده امام حسن عسكري(ع) (جعفر) اگر فرزندي بود چگونه ارث برد؟
۹. جعفر شهادت داده كه فرزندي نداشت حرف او را قبول نميكنند چون معصوم نيست اما حرف عثمان بن سعيد را ميپذيرند.
۱۰. توقيع امام زمان نشان ميدهد پسر عموها ولادت را منكر بودند أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ مِنْ أَمْرِ الْمُنْكِرِينَ لِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِنَا وَ بَنِي عَمِّنَا فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ وَ مَنْ أَنْكَرَنِي فَلَيْسَ مِنِّي وَ سَبِيلُهُ سَبِيلُ ابْنِ نُوحٍ ع أَمَّا سَبِيلُ عَمِّي جَعْفَرٍ وَ وُلْدِهِ فَسَبِيلُ إِخْوَةِ يُوسُفَ كمال الدين و تمام النعمة گفته نشود كه براي محافظت از آنها مخفي نگه داشته شده چون توقيع انكار حقيقي را ميرسند و ابن نوح ر در كفر به آنها نسبت ميدهد. شبهه۳۲
۱۱. عمل كرد بزرگان اهل بيت (ابن طومار)
۱۲. حكومت نيز بررسي كرد نيافت پس عمدا دروغ ولادت و مخفي بودن را ساختهاند فَلَمَّا دُفِنَ أَخَذَ السُّلْطَانُ وَ النَّاسُ فِي طَلَبِ وَلَدِهِ وَ كَثُرَ التَّفْتِيشُ فِي الْمَنَازِلِ وَ الدُّورِ وَ تَوَقَّفُوا عَنْ قِسْمَةِ مِيرَاثِهِ وَ لَمْ يَزَلِ الَّذِينَ وُكِّلُوا بِحِفْظِ الْجَارِيَةِ الَّتِي تُوُهِّمَ عَلَيْهَا الْحَمْلُ لَازِمِينَ حَتَّى تَبَيَّنَ بُطْلَانُ الْحَمْلِ فَلَمَّا بَطَلَ الْحَمْلُ عَنْهُنَّ قُسِمَ مِيرَاثُهُ بَيْنَ أُمِّهِ وَ أَخِيهِ جَعْفَر. كافي ج۱، ص: ۵۰۵ (بر عكس در ادامه روايات آمدهِ وَ السُّلْطَانُ يَطْلُبُ أَثَرَ وَلَدِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ.)
۱۳. و شبهه ۸۰۹: گروه گروه شدن شيعه بعد از امام عسكري(ع) كه اكثرا قائل به فرزند نيستند.
۱۴. تنها گروه كمي ادعاي فرزند كردند اما آنا با كمك دولت عباسي باقي ماندند.
۱۵. حكيمه خاتون سواد نوشتن نداشت (اميه) بنابراين روايات وي موضوع است. برخي روايات ميگويد خواهرش خديجه بود پس وجود حكيمه مشكوك است و شك به روايات وي نيز ميرسد.
۱۶. تناقض در روايات با وجود شدت اهتمام شيعه به روايات مهدويت نشان عدم تولد امام است
۱۷. روايات خفاي ولادت جعلي است و براي توجيه نبود فرزند است
۱۸. تقسيم ميراث امام
۱۹. فرزند آشكاري ديده نشد
۲۰. در هيچ كتاب تاريخي وجود فرزندي در خانه امام عسكري(ع) ثابت نشده كه دنبال او بگردند براي كشتنش.
۲۱. كنيزي ادعاي حمل كرد قاضي او را به ميان زنان معتمد فرستاد اما فرزندي به دنيا نيامد كافي ج۱، ص: ۵۰۳ روايت أَحْمَدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ خَاقَان.
۲۲. شايعه ولادت را دانشمندان اوليه قبول نداشتند شيخ صدوق بعد از صد سال و شيخ طوسي بعد از دويست سال اين افسانهها را نوشتد و خود معترفند ضعيف است لذا ميگويند اعتماد ما بر دليل عقلي است.
۲۳. مادر امام شناخته شده نيست (نامش اختلافي است، همسري ميان همسران امام عسكري بنام نرجس شناخته شده نيست. و معلوم نيست مسلمان باشد.
۲۴. تشبيه ولادت امام به ولادت موسي درست نيست زيرا مكان و زمان ولادت موسي تا آخر مخفي بود ولي ايشان مخفي نماند. امام باعث انقراض بني عباس نشد و آنها به دنبال كشتن امام نبودند
۲۵. نوبختي و اشعري قمي و مفيد (فصول المختاره) گفتهاند اكثر شيعه به نداي امامت جعفر لبيك گفتند و كم مانده بود اجماع كنند. روايت ابو الاديان مويد است و روايت سنان موصلي مويد است
۲۶. نقل ولادتها همه ضعيف هستند احمد بن الحسين الآبي العروضي [ابو] الحسين [بن] زيد و سنان موصلي همه ضعيفند.
۲۷. اختلاف در رنگ امام سفيد يا گندمگون
۲۸. اگر ولادتي صورت گرفته بود بايد امام عسكري به شيعيان ميفرمود بعد به دليل خطر مخفي ميشد.
۲۹. روايات حكيمه ضعيف است و داراي اختلاف رضان يا شعبان خديجه يا حكيمه
۳۰. اهل بيت فرزند امام حسن را نميشناختند و قائل به آن نبودند.
۳۱. چون خاندان امام عسكري وجود فرزند را تكذيب كردند موسسين اين نظريه احاديثي ساختند كه خاندان امام مهدي منكر او خواهند بود.
۳۲. چرا خاندان علوي و هاشمي از روايات فراوان ولادت بياطلاع بودند حتي ابن طولون كه مواليد را مينوشت.
۳۳. اگر گفته شود: نفي ولادت اگر معلوم بود اماميه با آن مخالفت نميكردند و آنها جمع زيادي هستند. گوييم: ۱. خطا بودن آنها ممكن است زير آنچه ميگويند به سه مرد و يك زن (خواهر امام حسن عسكري) برميگردد و خطا كردن آنها يا معصيتشان ممكن است. ۲. تعداد كيسانيه و واقفيه هم زياد بود آيا اشتباه نميكردند. ۳. عرب با اين كثرت غول و عنقا را بكار ميبرند اما دلالتي بر صحت سخنشان نميشود.
۳۴. اگر اماميه گويد: رديههاي ناووسيه و كيسانيه بر ما وارد نيست زيرا آنها مقرض شدهاند گوييم: چه دليلي هست منقرض شده باشند با اين وسعتي كه جهان اسلام دارد؟ و اگر گويند مرگشان معلوم است گوييم: ۱. عدم فرزند امام عسكري معلوم است مالش تقسيم شد و كسي انكار نكرد و كنيز نيز چهار سال نگه داشته شد خبري نشد. ۲. خودشان روايت كردهاند كه ولادت غير معلوم است.
۳۵. از حسن بن علي اطروش الناصر للحق (۲۳۰ ـ ۳۰۴هـ) كه هنگام وفات امام عسكري نزد ايشان بود و امام را دفن كرد مشهور است كه امام فرزندي نداشت.
۳۶. روايات ولادت ساخته غلات است و ارتباطي با شيعه ندارد كه اهل نص است. مجزه حضرت عيسي براي نفي تهمت از مادرش لازم بود اما اينجا معجزهاي نياز نود علاوه معجزه بايد در مقابل چشم مردم باشد تا به صدق او ايمان آورند معجزه در خلوت چه فايدهاي دارد؟
۳۷. عَمري وجود فرزند را ادعاي كرد و اينكه وي وكيل اوست و گروهي از حشويه او را كمك كردند. اكثر فقهاي قطعيه اين سخن را نپذيرفته و كناره گيري كردند و در آن زمان به پانزده فرقه تقسيم شدند.
۳۸. كسي نميداند كي متولد شده ۱۳ تاريخ گفته شده. تاريخ ولادت اختلافي است.
۳۹. روايات ولادت بيانگر امور خرافي و قصهپردازي است مخالف عقل و فطرت است.
۴۰. اختلاف در محل حمل (رحم يا جنب) محل خروج از بدن مادر (فرج يا فخذ)
۱۰۰. چگونگي رشد امام (مقاله)
۱. اختلاف در رشد امام عادي بود يا غير عادي
۲. اگر رشد امام سريع بود چرا حكومت دنبال كودكي بود.
۳. اگر امام قرار بود در سردابي مخفي شود كه كسي او را نبيند چرا بايد چنين سريع رشد كند اين عجله براي چيست؟
۴. چرا چنين رشد سريعي را حسنين نداشتند با آن عظمت روحي كه داشتند؟ دليل وجود چنين رشد سريعي نيز معلوم نيست.