تاريخ : 1395/04/12 | کد : 19316 |
كتاب «سلفيه از گذشته تا حال» نوشته مهدي فرمانيان و همكاران منتشر شد
در پايگاه اينترنتي دانشگاه اديان و مذاهب درباره محتواي اين كتاب آمده:
در دوران معاصر كلمه سلفيه بيش از پيش مورد استفاده قرار ميگيرد. گروههائي همچون اخوان المسلمين، وهابيت و... با عنوان سلفيه خوانده ميشوند. حتي تروريستهاي تكفيري و جهادي به عنوان سلفيه موسوم هستند. آيا اين گروهها همفكر هستند؟ يا اختلافات فراواني با يكديگر دارند؟ نگاه گروههاي تكفيري به وهابيت چگونه ارزيابي ميشود؟ پاسخ به اين سؤالات و موارد ديگري همچون سير تاريخي سلفيه از آغاز تا كنون، بانيان تعين يافتن سلفيه و... از جمله مطالب مطرح شده در اين كتاب است.
پيشگفتار كتاب
از ديرباز و در ميان همه اصحاب ملل و نحل، هميشه عدهاي از پيروان يك مكتب با مطلقانگاري، افراط، تعصب و عدم تحمل مخالف، در پي حذف رقيب بوده و هستند. همين موضوع نيز از همان اوان اسلام ظهور يافت و با آنكه بسياري از صحابه، سعه صدر پيامبر را ديده بودند؛ اما جهان اسلام خيلي سريع گرفتار افراط و تكفير شد. تا زماني كه جنگهاي داخلي در ميان مسلمانان شروع نشده بود، اين مطلقانگاري نمود چنداني نداشت؛ ولي با ظهور نزاعهاي داخلي در جهان اسلام، تكفير از اساسيترين حربهها گرديد.
هنوز قرن اول به نيمه خود نرسيده بود كه تندروترين فرقه در طول تاريخ اسلام يعني خوارج با حربه تكفير، همه مخالفان خود، بلكه موافقان معتدلتر از خود را تكفير كرده و از آنان بيزاري جستند. همچنين با عملكرد ناصحيح برخي از حاكمان، با به راه انداختن عمل شنيع سب و لعن امام علي ۷ در منابر، جهان اسلام را به چند دستگي و دشمني با هم تبديل كرد. اين مسئله به دستهبنديهاي سهگانه شيعه علي، شيعه عثمان و خوارج انجاميد و سب و لعن، تبري و تكفير رواج يافت و هر كس در اين راه تندروتر بود، در مذهب خود به بهشت و نجات نزديكتر معرفي ميگرديد.
هنوز ۳۰ سال از افراط خوارج و امويان نگذشته بود كه عدهاي از راه تفريط پيش گرفته و همه مسلمانان اعم از شيعيان، عثمانيان و خوارج را نه تنها مسلمان، بلكه مؤمن وگاه اهل بهشت معرفي كردند. جهان اسلام در تبوتاب همين افراطها و تفريطها، قرن اول خود را به پايان رسانيد.
قرن دوم را ميتوان قرن روشن شدن موتور فكري جهان اسلام دانست. جهان اسلام بعد از يك سده زد و خورد نظامي شديد، وارد مرحله جديدي شد و به اين نتيجه رسيد كه تا مسائل فكري حل نشود، دعواها همچنان از جهان اسلام قرباني خواهد گرفت.
جامعه اسلامي در اين زمان، متنبه اين مسئله گرديد كه بسياري از كلمات، معناي دقيقي ندارند و در طول قرن اول، اين ارتكازات ذهني صحابه و تابعين بود كه اين كلمات را تفسير ميكرده است و همين علت اصلي دعواهاي مسلمين بوده و وقتي با هوا و هوسها، جهلها و يقينها همراه گرديد، مصائب جهان اسلام را رقم زد.
شايد از اولين سؤالهايي كه جهان اسلام از خود پرسيد اين بود كه ايمان و كفر چيست؟ چه تعريف دقيقي از اينها وجود دارد تا بتوان يكي را كافر يا مسلمان يا مؤمن ناميد؟ از اينجا بود كه نزاعهاي نظامي تبديل به نزاعهاي كلامي شد و مرجئه و معتزله در پاسخ به اين پرسش سربرآوردند. بنابراين، تعريف ايمان يكي از مهمترين مباحث كلامي، اعتقادي آن دوران بود؛ موضوعي كه هنوز پس از ۱۴ قرن از داغي آن كاسته نشده و هنوز از مهمترين موضوعات جهان اسلام است و مسئله اصلي جوامع اسلامي در قرن ۱۵ هجري، همان مسئله اصلي قرن اول هجري است يعني: ايمان چيست و كافر كيست؟
مهمترين گروهي كه امروزه بحث تكفير را دوباره زنده كرده و رفتارشان، مسلمانان را به ياد خوارج مياندازد، سلفيان تكفيري هستند؛ گويا در جهان اسلام هيچ بحثي از ايمان و كفر نشده و اين يك مسئله تازه در جهان است؛ و حال آنكه صدها كتاب و رساله در باب ايمان به رشته تحرير درآمده است.
گرايش به سلف يكي از روشهايي است كه در برخي از اصحاب حديث اهل سنت، بهعنوان رويكرد اصلي شناخت عقايد مطرح بوده و ريشه در مكتب اثرگراي مدينه دارد. مدينه در دو قرن اول به شدت به آثار، فتاوا و اقوال پيشينيان خود اهميت ميداد و اين روش مورد توجه مالك بنانس، شافعي و بيشتر از همه احمد بنحنبل بود و ميتوان فقه اين سه فقيه اهل سنت را (با همه تفاوتها)، فقههاي همنوا ناميد. عقايد اين سه فقيه نيز بسيار به هم نزديك است. زيرا مالك بنانس به مدت نُه سال استاد شافعي بوده و احمد بنحنبل سالياني شاگرد شافعي بوده است.
پس از ائمه اهل سنت، تعدادي از بزرگان و پيروان ايشان، اين روش را بهترين روش براي درك و فهم عقايد ديني دانسته و اين راه را پيمودند. گرايش به سلف را ميتوان در آثار و اقوال ابنخزيمه شافعي (م۳۱۱ق)، بربهاري حنبلي (م۳۲۹ق)، ابنابيزيد قيرواني مالكي (م۳۸۶ق) ابنبطه عُكبري حنبلي (م۳۷۸ق)، لالكائي شافعي (م۴۱۸ق) و ابنقدامه مقدسي حنبلي (م۶۲۰ق) يافت. با مراجعه به تاريخ اصحاب حديث ميتوان دريافت كه اكثر سلفيان از حنابلهاند كه تحت تأثير احمد بنحنبل به سلف گرايش دارند. در هيچيك از اعتقادنامههاي افراد فوق الذكر مطلبي در باب شرك بودن توسل، شفاعت و زيارت قبور نميتوان يافت و اين حكايت از آن دارد كه عقايد امروزين سلفيان (از جمله وهابيت)، در افكار سلف، هيچ جايگاهي نداشته و ندارد. اما اين افكار از كجا پديدار شد؟
جواب آن است كه اولين بار ابنتيميه حنبلي (م۷۲۸ق) در قرن هشتم با نگارش كتاب «قاعده جليله في التوسل و الوسيله» و كتاب «زياره القبور» اين عقايد را وارد كتابهاي كلامي اصحاب حديث سلفيگرا كرد. وي عقايد خود را به سلف نسبت داد و مدعي گرديد كه اين عقايد، عقيده سلف است و مذهب خود را سلفيه نام نهاد و اينچنين گرايش به سلف با عقايدي تازه، نام جديدي يافت و مكتب سلفيه در جهان اسلام ظهور نمود. مكتب سلفيه ابنتيميه، التقاطي از آراء اصحاب حديث و آراء جديد ابنتيميه بود.
ابنتيميه اين حرفها را زد، ولي هيچيك از بزرگان اهل سنت بعد از ابنتيميه همچون اخنائي، سبكي شافعي، سمهودي، ابنحجر عسقلاني، جلالالدين سيوطي، ابنمفلح حنبلي و ديگران، تفكرات، اجتهادات و مكتب او را نپذيرفته، بلكه به مخالفت با وي پرداختند و اين عقايد را رد كردند.
چهار قرن گذشت و حرفي از سلفيه و سلفيگري نبود تا اينكه در قرن ۱۲ هجري تعدادي از عالمان اهل سنت به آراء ابنتيميه توجه ويژهاي نموده و جريان سلفيه، جان تازهاي گرفت. يكي از مدافعان تندرو و افراطي اين عقايد محمدبنعبدالوهاب بود كه با كمك آلسعود توانست اين مكتب را در جهان اهل سنت گسترش دهد و آنرا در جهان، پرآوازه سازد.
آلسعود بعد از سقوط امپراتوري عثماني، عرصه را از رقيب خالي ديد و مدعي رهبري جهان اسلام گرديد و تبليغ و گسترش وهابيت با عنوان زيبا و جعلي سلفيه از سوي عربستان، دو چندان گرديد و مراكز فراواني در جهان اسلام و حتي در جهان غرب تأسيس شد. آمريكا گمان ميكرد حكومت سلفيگري وهابيت، جايگزين خوبي براي كمونيسم و انقلاب اسلامي ايران است؛ لذا به تقويت آن پرداخت و دست آلسعود را در گسترش وهابيگري باز گذاشت اما نميدانست كه از دل سلفيه حكومتي و گوش به فرمان وهابيت، سلفيه جهادي بيرون خواهد آمد كه براي او درد سر آفرين خواهد بود.
گسترش سلفيه به بيرون مرزهاي عربستان و التقاط آن با برخي از افكار تند ديگر، همچون جاهليت ابوالاعلي مودودي (م۱۹۷۹م) و تكفير و هجرت سيد قطب (م۱۹۶۵م) باعث ظهور طيفي جديد در سلفيه با عنوان سلفيه جهادي گرديد. سلفيهاي كه اكنون وبال گردن عربستان و آلسعود شده است.
سيد قطب با طرح جاهليت قرن بيستم، جوامع اسلامي را جامعه جاهلي خواند و از مسلمانان تقاضا كرد تا همچون پيامبر، از جامعه جاهلي هجرت كرده و براي احياي يك مدينهالنبي ديگر كوشش كنند. محمد عبدالسلام فرج «رهبر گروه الجهاد» معتقد بود هر كس به حضور در جامعه جاهلي راضي باشد، كافر است و اينچنين جوامع مسلمان، براي بار دوم متهم به كفر شدند و مسلمانان، كافر خواندهشدند.
جوانان پرشور مسلمان مصر و ديگر مناطقي كه تحت تأثير اخوانالمسلمين مصر بودند به نداي سيد قطب لبيك گفتند و برخي از آنان از جوامع اسلامي جدا شده و هجرت نمودند. جنگ افغانستان زمينه خوبي براي حضور اين مهاجران بود. آنان به رهبري عبدالله عزام و سپس اسامهبنلادن ترك وطن كرده و به جهاد پرداختند و بعد از افغانستان به چچن و سپس عراق رفتند تا به زعم خويش با كفار جهاد كنند و اينچنين سلفيه تكفيري در جهان اسلام شكل گرفت.
از دل تفكرات سلفيه جهادي گروههاي بسيار افراطياي همچون القاعده و داعش نضج گرفت و بزرگ شد و اكنون اين گروهها را ميتوان در بسياري از كشورهاي اسلامي يافت. اين گروهها همه مسلمانان را كافر دانسته و جهاد عليه آنان را حتي با عمليات انتحاري جايز ميدانند و بعضي از علماي اهل سنت به خاطر برخي از مصالح، از اين طيفها حمايت كرده و يا در برابر اعمال آنها سكوت ميكنند. برخي از اين گروهها مثل داعش نگاه بسيار خصمانه به شيعه داشته و شيعيان را از يهود بدتر دانسته و خطرش را از آمريكا بيشتر ميدانند. به همين علت لبه تيز شمشير خود را ابتدا به طرف شيعه و سپس رو به آمريكا ميگيرند.
پژوهش حاضر با رصد كردن فعاليتهاي نظامي، اجتماعي و فرهنگي سلفيان، عليالخصوص وهابيت و سلفيه جهادي، در صدد بيان وضعيت موجود ايشان و نحوه تعاملات آنان با شيعه است.
لازم به ذكر است، در اين پژوهش افراد زيادي ياريگر ما بودند:
حجهالاسلام و المسلمين استاد محمد مسجدجامعي كه با نگارش طرح تحقيق و نظارت علمي خود، راهنماي ما بودند. جلسات متعدد ايشان با نويسندگان و راهنماييهاي ايشان بسيار راهگشا و محققانه بود.
حجهالاسلام و المسلمين باوقار زعيمي كه دو بخش زندگاني محمدبنعبدالوهاب و دوره اول و دوم آلسعود را تأليف كرده و مديريت اجرايي طرح را به عهده داشتند.
حجهالاسلام و المسلمين اميرخاني كه بخش سيد قطب و تأثير آن بر سلفيه جهادي را به نگارش درآوردند.
حجهالاسلام و المسلمين اسكندري كه بخش فعاليتهاي آلسعود براي گسترش وهابيت و سلفيگري را به نگارش درآوردند.
حجهالاسلام و المسلمين شباني نوشآبادي كه بخش شوك بزرگ يعني مسائل مربوط به حمله عراق به كويت و حضور آمريكا در سرزمين وحي كه پيامدش اختلاف سلفيان بود را تأليف نمودند.
حجهالاسلام و المسلمين احمدي افغاني كه بخش طالبان را به رشته تحرير درآوردند.
حجهالاسلام و المسلمين اسدزاده كه بخش سيد جمالالدين اسدآبادي و محمد عبده را تأليف كردند.
آقاي وحيد مژده كه از سلسله مقالات ايشان (بيست شماره)، با عنوان افغان العرب در سايت صداي افغان، بهره فراوان برده و حتي در پي آن بوديم كه ايشان مقالهاي مستقل درباره «افغانستان سرزمين جهاد» براي اين مجموعه تأليف نمايند كه تا اين لحظه موفق به ارتباط با ايشان نشدهايم.
حجهالاسلام و المسلمين ابراهيمنژاد كه قسمت داعش را تهيه كردند.
حجهالاسلام و المسلمين محمد معينيفر كه به خاطر مشغلههاي فراوان اينجانب، عهدهدار ويرايش اين مجموعه شدند.