تاريخ : 1395/07/15 | کد : 19707 |
نشست علمي «بازشناسي ساختار اجتماعي كوفه» برگزار شد
در اين نشست علمي دكتر محمد اللهاكبري به عنوان ارائه دهنده، مطالب خود را در يك مقدمه در باره مؤلفه هاي اعتبار منبع و دستهبندي و اولويتبندي آن ها و سه بخش: ساختار اداري – سياسي كوفه در بازه زماني ياد شده؛ جريان هاي سياسي و اعتقادي كوفه در اين دوره، نظام قبيلهاي حاكم بر قبايل و شهر كوفه، ارائه كرد.
ايشان يادآور شد در آغاز فتح و استقرار قبايل عرب در كوفه سعد بن ابي وقاص، سپاهيان و قبايل عرب موجود همراه خود را به ده بخش تقسيم كرد و هنگام استقرار در كوفه با همين تقسيم مستقر كرد. پس از چندي به فرمان خليفه عمر نظام دهگانه را به هفتگانه –اسباع- تغيير داد و هر قبيله را با بستگان و هم پيمانان خود در يك گروه جاي داد . اين نظام در دوره عمر و عثمان و امام علي(ع) بر قرار بود. آن حضرت هر چند عدد اين دسته ها را تغيير نداد ولي در تركيب آنها تغييراتي داد. در زمان معاويه و در دوره ولايت زياد بن ابيه نظام هفتگانه به چهارگانه –ارباع- تغيير كرد. هدف عمده از اين تغيير بر هم زدن تمركز نيروهاي شيعي و كاهش تاثير گذاري آنان بود.
بخشي ديگري از سخنان دكتر الله اكبري به معرفي عريف و عرفا و نيز مناكب و ظايف آنان به عنوان نمايندگان قبايل منصوب از طرف امير اختصاص داده شد. جناب الله اكبري در ادامه از جريان هاي سياسي و اعتقادي كوفه سخن گفت كه در آن روزگار هنوز مرزهاي عقيدتي به روشني معلوم نشده بود و بيشتر جهت گيري هاي سياسي عقيده شخص را نشان مي داد. شيعيان در اين زمان به دو گروه عمده تقسيم مي شدند: شيعيان سياسي كساني بودند كه امير مؤمنان( ع) و بني هاشم را به حكومت سزاوارتر مي دانستند. به عبارت ديگر حكومت را حق آنان مي دانستند ولي به نص و نصب اعتقادي نداشتند. ضمن اين كه حكومت ديگران را نيز باطل و غاصبانه نمي دانستند. اين دسته اكثريت شيعيان را تشكيل مي دادند. شيعيان اعتقادي: كساني كه اعتقاد به امامت و وصايت علي ع داشتند و حكومت بعد از رسول خدا ص را حق او مي دانستند و عقيده به نص و نصب داشتند و حكومت ديگران را باطل و غاصبانه مي دانستند. اين دسته در اقليت بودند و البته در ميان قبايل معتقد به تشيع سياسي پراكنده بودند و حتي يكديگر را مي شناختند. وي ياد آور شد هيچ قبيله اي به صورت كامل شيعه اعتقادي و حتي شيعه سياسي نبود. مي شود گفت در برخي قبايل اكثريت با شيعيان سياسي بود. طرفداران حكومت (امويان- عثمانيان بيشترين جمعيت را داشتند. خوارج و نيروهاي خاكستري_ كساني كه منتظر بودند ببينند كه جو غالب و فضاي عمومي جامعه به كدام سمت مي رود تا پس از اطمينان به آن بپيوندند_ از ديگر گروه ها بودند. آخرين محور بحث نشست: نظام قبيله اي حاكم بود كه در آن افراد هر قبيله در امور سياسي، نظامي، اعتقادي و ... خود پيرو رئيس قبيله بودند و از خود اختياري نداشتند. و اگر كسي مي خواست به دليل عقيده شخصي خود راهي غير از راه رئيس قبيله را برود بايد با رئيس قبيله و عموم مردم قبيله مخالفت مي كرد كه اين تصميم موجب طرد شدن وي از قبيله مي شد و ديگر قبيله پشتيبان وي نبود.