لطفاً با توجه به ابعاد فكري و عقيدتي گروه تكفيري داعش، چرايي زوال زودهنگام آنها را تبيين كنيد؟
در جريانها و تحولات اجتماعي موضوعاتي كه اهميت دارند نارضايتي از وضع موجود است به اين معنا كه وقتي تحولات اجتماعي شكل ميگيرند حركتهاي فكري زماني بروز ميكنند كه بحرانهايي با آن شروع شده باشد. در آن بحرانهاست كه وضع موجود در جامعه را به سمت تغيير پيش ميبرند.
اگرنگاهي به تحولات تاريخي كه درعصر حاضر به وجود آمده است بيندازيم، ميبينيم اين اتفاقات سده اخير به اين دليل روي داده است كه يك رويداد اجتماعي موجب آنها شده و به موجب آن جامعه به سمت تغيير و تحول پيش رفته است. هر چند در مورد داعش اگر به صورت خاص بحث كنيم بايد نگاهي به عقبه آن داشته باشيم به اين معنا كه ما وضعيت مسلمانان را بررسي ميكنيم. پس از فروپاشي امپراطوري عثماني شاهد اين هستيم كه يك نوعي «وازدگي» در جامعه روي ميدهد. شخصيتي مانند«كمال مصطفي» در امپراطوري عثماني، كه تمام بدبختيهاي جامعه تركيه را از اسلام ميبيند، به طرف مدرنيسم و سكولاريسم پيش ميرود تا تغييراتي در جامعه خودش ايجاد كند. حتي با تغييراتي چون جابه جايي تعطيلات كه تعطيلي جمعه را به يكشنبه مياندازد، در نظر دارد تا به سمت مدرنيته بيشتر گام بردارد.
چرا با فروپاشي دولت عثماني جامعه تركيه با انديشه اسلامي روبهرو شد؟ آيا اين رويداد در ديگر مناطق جهان هم صورت گرفت؟
در برخي ديگر از جوامع چون «الجزاير» شاهد بازگشت و توجه به شرق هستيم. به اين معنا كه گروهي از كشورهاي اسلامي به اين نتيجه ميرسند، مشكلاتي كه در جامعه اسلامي روي داده، به اين خاطر است كه به مليت خودمان وفادار نمانديم و از اين روست كه برخي كشورهاي عربي اسلامي معتقدند كه بايد درعربيسم خود ميمانديم.
هرچند اين حوادث و تحليلها با واقعياتي همراه است ولي با شكستهايي هم مواجهه شدند. در جامعه تركيه ميبينيم كه اسلام گرايي رشد پيدا كرد و حزب «عدالت و توسعه» به قدرت رسيده و اين نشانه اين است كه پروژه غرب گرايي چون با جامعه تركيه همراه نبود؛ با شكست مواجه شد. از سويي ديگر، در كشور ايران هم تقابل با انديشه انقلاب اسلامي و انديشه غربي را داريم كه فلسفه اسلامي به پيروزي ميرسد.
چرا نگاه انديشهاي «ناسيوناليسم عربي» در تبيين اهداف خود موفق عمل نكرد؟
اما بحثي كه در اين مقوله ميتوان اشاره كرد اين است كه در نگاه به جامعه شرقي شاهد اين بوديم كه تمام نگاههاي متفاوت با اسلام واقعي با شكست روبهرو شد و بحث «ناسيوناليسم عربي» در جنگ با اسرائيل از بين رفت. به اين معنا كه « جمال عبدالناصر» ناسيوناليسم عربي را كه به مصر آورده بود با شكست روبهرو شد و اين خاطره تلخ را در جامعه اعراب به جا گذاشت. تمام اين تجربيات در حقيقت از بين ميرود و شكست ميخورد و در اين ميان دوگرايش باقي ميماند؛ يكي گرايش اصول گرايي است و ديگري سلفيه؛ اصول گرايي ميگويد بازگشت به اسلام داشته باشيم و به رشد خودمان به سمت بيگانگان نرويم و دوباره به آغوش اسلام برويم (اقبال لاهوري ، سيد جمال الدين اسدآبادي، محمد عبدو و امام خميني؟ره؟) بر اين روش قائل هستند. اقبال لاهوري فلسفهاي ارائه ميدهد كه «فلسفه خودي» نام گرفت و معتقد بود اگر ميخواهيم رشد كنيم بايد به خودمان مراجعه كنيم؛ اين نگاه عقل را در كنار نقل ميپذيرد (هر چند مباني ثابتاند اما با توجه به شرايط روز از عقل هم استفاده كنيم.)
آيا ميتوان گفت «سلفيه» عقبه گروه داعش است و به تسخير عقايد ميپرداختهاند؟
«سلفيه» يا همان تكفيري معتقد است كه نبايد به جهان امروزي نگاه كنيم و غرب يا شرق اگر به ما چيزي بدهد، بايد درباره آن به صدر اسلام برگرديم و به شرايط زماني توجه نكنيم. تكفيري كه بسته و نقل گرا نگاه ميكند، موجب ميشود كه تكفيريت را در بر داشته باشد و حتي به جهان اسلام هم تعرض كند.
اگر بخواهيم گروه تروريستي «داعش» را رصد كنيم چارهاي نداريم به عقبه فكري فلسفي كه داعش به بهانه آن رشد كرد اشاره كنيم. اين گروه تكفيري معتقد است «كشورهاي غربي مظهر جاهليت هستند و برخي كشورها اسلامي نيز كه حاكمان غير اسلامي دارند بايد با آنها مقابله كرد» شايد نگاه غربي آنها تا اندازهاي درست بود ولي بخش عمدهاي از عداوت آنها به سمت حاكمان كشورهاي اسلامي رفت كه نگاه غربي دارند و معتقد بود كه بايد با اينگونه حكومتها مقابله كرد.
داعش نگاه خودش را به جاي اينكه به سمت غرب و آمريكا پيش ببرد، به سمت «عدو قريب» دشمن نزديك، آورد و به جهان اسلام نگريست و با انديشه مسلمانان مخالفت كرد.
زماني كه داعش شكل گرفت اهل سنت عراق در ابتدا همراه آنها بودند اما زماني كه موصل را گرفتند، به تخريب قبور اهل سنت پرداختند و 12 تن از علماي آنها را اعدام كردند و همچنين 40 دختر را در موصل مورد تجاوز قرار دادند كه همين موجب شد جامعه اهل سنت به اين نتيجه برسد كه نگاه داعش مقابله با ظلم نيست و نگاه مذهبي و طايفهاي دارد و نگاهشان به دنبال تسخير است؛ موضوعي كه وهابيت هم به آن معتقد است.داعشي ها توجه به اين نكردند كه كافر حربي است يا ذمي، دختران مسلمان و غير مسلمان را به عنوان كنيز مي فروختند. آنها اقداماتي را رقم ميزدند كه با سنت در تعامل نبود و از عقل و منطق هم بهرهاي نداشت.
اساس تكفير اين است كه همه را از خودشان بيرون ميكند، حتي وهابيت را. در انديشه «اخوان التوحيد» وهابيون كه نگاه ميكنيم، ميبينيم كه آل سعود را تكفير كردند. جريان داعش يك ويژگي ديگري هم كه دارد اين است كه به سمت خودشان هم قابل برگشت است و از اين روست كه خودشان وهابيت را هم تكفير ميكنند.
با نابودي گروه تكفيري داعش و ارتباط آنها با جاهليت آيا عقايد تكفيري هم نابود شدهاند؟
گروه تروريستي داعش زماني كه به صورت فيزيكي حضورداشت افكار و عقايدش به خوبي براي جوامع ديده ميشد و دولتها با آن مبارزه كردند و توانستند آنها را از بين ببرند اما نبايد فراموش كرد كه هنوز با انديشه و فكر آنها هنوز مقابلهاي نكردهايم.
اگر نگاهي به كتب منتشر شده درباره داعش بيندازيم، ميبينيم كه اين كتابها به جاي نقد، افكار آنها را توصيف كردهاند يعني به جاي آن كه آنها را نقد كنند به توصيف آنها پرداختهاند.
با انتشار چنين كتابهايي درباره داعش، ما به رشد اين انديشه كمك كرديم چرا كه نشاني تاريخي و عقيدتي آنها را در كتابها ارائه كرديم ولي از جاهليت داعش و جاهليت اسلام توضيحي نداديم و آنها را نقد نكرديم.
مباني تكفيري داعش را با يك قرائت ساده ارائه داديم كه جهاد نكاح دارند و تروريست هستند اما به اين انديشه توجه نكرديم كه چرا در غرب توسعه مييابد.
دو سال پيش سخنرانياي در عراق داشتم و به مكاني آموزشي رفتم كه ابوبكر البغدادي در آنجا درس خوانده بود. بايد به اين فكر كرد كه دهها بغدادي ديگر هم ميتوانند رشد يابند اگر به موقع انديشهاي در برابر آنها نداشته باشيم.
اگر داعش از عراق رفت اكنون از افغانستان سر در ميآورد؛ اكنون كه از لحاظ فيزيكي آنها درعراق نابود شدند، بايد افكار و عقيده آنها را نابود كرد.
رمز پايداري انديشه انقلاب اسلامي ايران را در چه مي دانيد؟
همانطور كه در تركيه پس از تحول شرايطي (رفتن تعطيلات جمعه به يكشنبه) شاهد بازگشت به اسلام هستيم، در ايران هم شاهد واكنشهايي بوديم. در ايران شاهد انقلاب اسلامي بوديم كه در رأس آن ولايت فقيه بود اما بيداري اسلامي در مصر و يا تونس كه بدون الگو و رهبري بودند، تفاوت داشت.
انقلاب اسلامي به تمام شرايط زمان نگاه كرد و اين نگاه در قوت و قدرت حكومت اسلامي تأثير گذاشت.
ويژگيها و تشنگي بشر در سال 1357 موجب شد تا انقلاب اسلامي را آغاز رنسانس بيداري اسلامي بدانند. انقلاب ما سعي ميكند در بحث دولت و حكومت نظريات جديدي داشته باشد و به شرايط روز نگاه ميكنيم.ما انديشمنداني چون مرحوم بهشتي و مطهري و... را داشتيم كه نظريه پردازي كردند تا انقلاب اسلامي شكل گيرد و اكنون بايد تئوريسينهايي داشته باشيم كه باتوجه به جهان امروز برخي موضوعات را به روز كنند چرا كه مردم دنيا تشنه مسائل اسلامي هستند و وظيفه ماست تا اين را بسط دهيم.
مصر و تونس شايد اسلامي بودند و هستند ولي چون نظريهپردازان متناسب و به روز نداشتند، در شكل گيري انقلاب موفق نشدند.موضوع ديگري كه موجب شد تا انقلاب اسلامي ايران بهتر ديده شود و مورد توجه مظلومان جهان قرار گيرد، اين است كه اسرائيل و آمريكا را دشمن اسلام معرفي كرده و از مواضع خود در اين باره كوتاه نيامده است.
اميدوارم با توجه به برخي خلأهايي كه وجود دارند، در عرصه نظريه پردازي و تئوريسينها تلاش بيشتري داشته باشيم چرا كه جاي كار بسيار دارد.
منبع: روزنامه صبح نو، يكشنبه، 15 بهمن 1396