روز سه شنبه، 12 تيرماه 1397، نشست علمي «روابط ميان اديان؛ اسلام و مسيحيت در جنوب شرق آسيا» در سالن جلسات پژوهشكده حج و زيارت برگزار شد. در اين نشست كه با سخنراني دكتر پابليتو باي بادو، استاد دانشگاه سنت توماس فيليپين همراه بود، گزارشي از جريان شناسي گروه هاي اسلامي و سابقه تاريخي اسلام و روابط آنها با مسيحيان ارائه شد.
آقاي پاي بادو، كه از مسيحيان كاتوليك فيليپين است در دانشگاه سنت توماس اين كشور به تدريس الهيات مسيحي مشغول است. ايشان به دعوت سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي جهت فرصت مطالعاتي به ايران سفر كرده است.
موضوع سخنراني ايشان بررسي روابط بين مسلمانان و مسيحيت در فيليپين در طول تاريخ اين كشور بود.
قبل از سخنان آقاي باي بادو، رئيس پژوهشكده حج و زيارت توضيحاتي درباره نشست و موضوع جلسه دادند. در ادامه گزارش تفصيلي اين نشست تقديم خوانندگان مي شود:
سخنراني دكتر ضيايي رييس پژوهشكده حج و زيارت:
به همه اعضاي حاضر در اين نشست خوش آمد مي گويم و در ابتدا لازم است يادآوري كنم كه اين نشست براي بررسي مسائل اسلام و مسيحيت در جنوب شرق آسيا با حضور پروفسور بايبادو برگزار شده است. ايشان در حوزه مباحث اسلام و مسيحيت مطالعات زيادي داشته اند و از طرف رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي در فليپين معرفي و از سوي مركز توسعه همكارهاي علمي و دانشگاهي وابسته به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي دعوت شده اند و از اين رو ما هم فرصت را مغتنم شمرديم تا با دعوت از ايشان به پژوهشكده حج و زيارت با جريانات فكري و ديني در جنوب شرقي آسيا بيشتر آشنا شويم. لازم به يادآوري است كه جريانات ديني در حوزه كشورهاي اسلامي و غير اسلامي در جنوب شرق آسيا به طور مستقيم يا غير مستقيم با موضوع حج و مسائل مرتبط با اين گردهمائي عظيم مسلمانان جهان مرتبط است و از طرفي ديگر يكي از وظايف اين پژوهشكده شناخت اين جريانات فكري است تا بتوانيم با ديگر مسلمانان در مناطق مختلف جهان تبادل فكري و فرهنگي داشته باشيم و اين تعامل مي تواند نقش سازنده اي در روابط حجاج ايراني با ديگر مسلمانان در گردهمائي عظيم حج داشته باشد.
قبل از سخنراني استاد باي بادو مناسب است مختصري با تاريخ ورود اسلام به جنوب شرق آسيا گفته شود. اسلام به صورت رسمي در جنوب شرق آسيا نزديك به 600 سال سابقه دارد و البته بازرگانان مسلمان خيلي قبل از آن تاريخ يعني سالهاي نخستين ظهور اسلام به جزاير جنوب شرق آسيا مسافرت مي كرده اند و از اين طريق تعدادي از مردم بومي را به اسلام فراخوانده اند و اسنادي نيز در اين رابطه وجود دارد كه نشان مي دهد ورود اسلام به اين مناطق قبل از رسميت يافتن اسلام در منطقه ملاكا در مالزي بوده است. ساكنان اين مناطق قبل از آشنائي با اسلام به آيين آنيميسيم به معناي جان گرايي و حلول روح در اشياء و سپس به هندوئيسم و بوديسم گرايش داشته اند و با ورود بازرگانان مسلمان به آن منطقه اسلام گسترش بيشتري يافته است. اين منطقه اساسا با دو نوع اسلام آشنائي داشته است، يكي اسلام عادت كه از طريق بازرگانان مسلمان گجرات هند و شرق آسيا آورده شده و مؤلفه هايي از عرفان و تصوف نيز داشته و فقه آن حنفي و شافعي و عقيده اش ماتريدي بوده است و ديگري اسلام شريعت كه نخست از ناحيه حجاز و سپس مصر به منطقه وارد شد و مذهب شافعي و عقيده اشعري بوده است. البته عقيده ماتريدي نخست توسط مبلغان حنفي تبليغ مي شده است، اما با افزايش تبليغات علماي عربستان و سپس سيطره تفكرات الازهر در مصر عقيده اشعريه در منطقه مسلط مي گردد.
امروز نزديك به 300 مليون مسلمان شافعي در منطقه حضور دارند و البته اقليتهاي مذهبي چون حنفي، زيدي، شيعي و جريانهاي فكري متصوفه نيز در اين حوزه جغرافيائي زندگي مي كنند، اما شيعيان زيدي، اسماعيلي و امامي اثناعشري در اقليت مي باشند است و بيشترين تجمع شيعيان در تايلند است، و شافعي ها در سنگاپور، مالزي، برونئي، اندونزي، كامبوج، ويتنام، جنوب تايلند و لائوس زندگي مي كنند و در جزائري از فليپين به نام جزائر ميندانائو نيز حضور داشته اند، بنابراين در كل اين مناطق همه شافعي هستند ولي نه آن ذهنيتي كه ما عموما از شافعي هاي مصر و سوريه داريم، زيرا شافعي هاي مصر و سوريه و لبنان و عراق و به طور كلي خاورميانه با آميزش هاي فكري شيعه آشنائي دارند و اهل بيت (ع) را مي شناسند و به زيارت حضرت زينب كبري (س) در سوريه و يا مصر مي روند و آنان در ايران به زيارت امام رضا (ع) مي آيند، مسلمانان شافعي ولي در جنوب شرق آسيا اعتقاد محكمي به قرآن و سنت به عنوان دو اصل از اصول شريعت بر اساس ديدگاه اشعري دارند و اشعري ها نيز بر دو قسم هستند، يكي اشعري جدلي و ديگري اشعري متمايل به اهل حديث و مشاهدات ميداني بر اين حقيقت استوار است كه بيشتر شافعيان جنوب شرق آسيا به اهل حديث در عقيده نزديكتر مي باشند و شناخت عميقي نسبت به اهل بيت(ع) همچون شافعيهاي منطقه خاورميانه در ميان آنان به چشم نمي خورد و با توجه به پول هايي كه كشورهاي عربي در آنجا سرمايه گذاري كرده اند و آموزش هاي متعددي كه از طريق مؤسسات آموزشي و دانشگاهي ترويج مي شود بافت ديني شافعي به سمت و سوي اهل حديث سوق داده شده و زمينه براي نفوذ سلفيه در منطقه فراهم آمده است. برخلاف منطقه خاورميانه كه مذاهب حنفي، حنبلي و شافعي از مذاهب چهارگانه اهل سنت و شيعه اثناعشري و زيدي و دهها طريقت تصوف وجود دارد، در جنوب شرقي آسيا همه يك دست شافعي با گرايش اهل حديث هستند و البته اين بدين معني نيست كه جريانهاي همسو با شيعه وجود نداشته باشد.
اگر جريان فكري اهل حديث با گرايش سلفي در اين منطقه قدرت بگيرد و گروه هاي متحد با داعش نيرو پيدا كنند مسلما منطقه جنوبي چين را نيز تحت شعاع خود قرار مي دهد و جريان فكري داعش تحت عنوان حكومت اسلامي رشد پيدا خواهد كرد، امروز تفكر سلفي جهادي به اندازه اي گسترش دارد كه با اتحاد چند كشور كوچك قابل كنترل نيست و صلح بين المللي را به خطر خواهند انداخت و قربانيان اصلي اين مسأله علاوه بر مسيحيان، مسلمانان هستند.
در پايان از آقاي چاوشي عضو سابق مركز توسعه همكاري هاي علمي و دانشگاهي از سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي كه پرفسور باي بادو را به قم آوردند، تشكر مي كنيم و ما هم فرصت را مغتنم شمرده و از حضور ايشان در پژوهشكده استقبال مي كنيم.
سخنراني ونگ بايبادو
بنده در حضور شما بيش از حد تحت تأثير قرار گرفتم و حس مي كنم در حضور شما قدرت سخنراني ندارم و به عنوان يك انسان احساس افتخار مي كنم كه در محضر شما و افتخار مي كنم هرچه را مي دانم در اختيار شما قرار بدهم.
ارائه من سه جنبه دارد، نخست در مورد خودم و كارهايم، دوم شناخت آكادميك من از وضعيتي كه در فليپين وجود دارد و سوم دليل حضور من در بين شما؛ من در دانشگاه سنت توماس تدريس مي كنم كه تنها دانشگاه كاتوليك در جنوب شرق آسيا است و به عنوان دانشگاهي پاپي به طور مستقيم تحت نظات پاپ فعاليت مي كند و رياست دانشگاه من به طور مستقيم از طريق پاپ انتخاب مي شود.
دانشگاه ما سه هدف دارد، تدريس الهيات، قانون كليسايي و فلسفه همانطور كه در قم علما پرورش پيدا مي كنند دانشگاه سنت توماس هم مركزي براي تربيت شخصيت هاي ديني و كشيش ها است و بنده در تدريس الهيات فعاليت مي كنم.
به جاي اين كه در مورد وضعيت جنوب شرق آسيا صحبت كنم خيلي خوب است كه در مورد روابط اسلام و مسيحيت در فليپين با هم صحبت كنيم؛ هم در نوشته هاي مسيحي و هم نوشته هاي اسلامي اين موضوع وجود دارد كه اگر بخواهيم روابط مسلمانان و مسيحي را توصيف كند، مسلمان خوب فردي است كه مُرده باشد و در همه ادبيات موجود اين مسأله هست و تصوري است كه مسيحيان از مسلمانان دارند.
تصور مسلمان ها نيز نسبت به مسيحيان اين است كه آنها غاصب و استعمار گر هستند و در فليپين بين اين دو دسته يك شكاف بزرگ وجود دارد و اين توصيف ما به صورت كلي از اين منطقه است و اين تاريخي كه مي خواهيم ارائه بدهيم از سوي دو دسته مورد پذيرش واقع شده است.
كشور فيليپين كشور جواني است كه سابقه آن به 300 يا 400 سال پيش برمي گردد، فيليپين كشوري با 7100 جزيريه با اقوام و مذاهب گوناگون است و در جنوب كشور فيليپين روابط تجاري با مالزي از قرن 10 به بعد وجود داشته است و به خاطر اين روابط تجاري بود كه مبلغان مسلمان وارد فيليپين شدند و در واقع اسلام از قرن 13 وارد فيليپين شد.
يك داستان مشهوري است كه نشان مي دهد اسلام چطور در فيليپين مستقر شده است، جزائري بوده كه در جنوب فيليپين دو برادر بر آنها حكومت مي كردند، يكي از آنها مسلمان مي شود و برادر ديگر به همان دين روح پرستي باقي مي ماند و چون برادر بودند توافق مي كنند كه فرد مسلمان در مناطق ساحلي مستقر شود و فرد ديگر در مناطق كوهستاني مستقر شود، افراد مستقر در كوهستان را قبايل بومي مي دانيم و در قرن 13 مسلمان ها يك سطنتي را ايجاد مي كنند و در واقع يك تمدن اسلامي با قانون و فرهنگ ايجاد مي شود.
از همان قرن 13 چين اين سلطنت را به رسميت شناخت و ما در قرن 14 شاهد شكوفايي كامل اين سلطنت اسلامي در جنوب فيليپين هستيم و در قرن 15 دنيا بين پرتغال و اسپانيا تقسيم شده بود و اسپانيايي ها به دنبال ادويه جات در فيليپين بودند و در واقع اين اسپانيايي ها بودند كه مسيحيت را در فيليپين بنيان گذاري كردند كه اولين موج مسيحي سازي در ادامه استعمارگري در اين كشور است.
من يك كاتوليك هستم و همه آكادميسين ها كاتوليك در كشور من موافق هستند كه مسيحيت در فيليپين به دليل استعمار به وجود آمده و كليساي فيليپين هم آن را مي پذيرد و در واقع نماد بنيان گذاري مسيحيت در فيليپين كشتي هايي بود كه با نماد صليب و در پشت آن شمشير وارد فيليپين مي شدند، هرچند در مناطقي مردم بدون توسل به زور مسيحيت را پذيرفته اند.
اسپانياييها موفق شدند قسمت هاي شمالي و مركزي فيليپين را مسيحي كنند و از سال 1600 به بعد اقدام به تأسيس مدارس كردند كه دانشگاه ما نيز در همين راستا است. فيليپين داراي سه گروه جزيره است و اسپانيا موفق شد جزاير شمالي و مركزي را تصرف كند و همراه با فيليپيني هايي كه مسيحي شدند تلاش زيادي كردند به جنوب بروند و سلطنت را به دست بگيرند.
نويسندگان مسلمان و مسيحي هر دو معتقدند كه آن دوره اي كه اسپانيا فعاليت هاي استعماري داشت را دوره مسيحي سازي مي دانند، ولي همين دوره استعمار و مسيحي سازي براي مسلمان ها يك دوره جنگ را تداعي مي كند و از سال 1521 تا 1898 يك جنگ پيوسته اي بين مسيحيان شمال با جنوب در حال شكل گيري بوده است و دلايلي زيادي وجود داشت كه اسپانيا دوست داشت جنوب را تصرف كند، اولين انگيزه مسيحي سازي، دومين انگيزه منابع طبيعي و سومين انگيزه به خاطر تجربه اي بود كه آنها در جنگ با مسلمان ها در اندلس داشتند.
به خاطر همين است كه امروزه مسلمان هاي جنوب فيليپين را «مورو» مي نامند، چون كه مسلمان هاي اسپانيا را در زمان جنگ اندلس به همين نام مي شناختند، و ما به مدت 350 سال تحت سلطه اسپانيايي ها بوديم، براي مسيحي ها اين دوره يك دوره مسيحي سازي است و اين 350 سال جنگ براي مسلمان ها سالهاي جنگ براي مقاومت در برابر اسپانيا نسبت به فعاليت هاي مسيحي سازي است، بنابراين اين قضيه باعث شد كه مسلمان ها نسبت به مسيحي ها احساس نفرت داشته باشند.
در سال 1898 يك پيماني به نام معاهده پاريس بسته شد و آمريكايي ها در فيليپين اسپانياييهايي را شكست دادند و در نتيجه به اين معاهده تن دادند و در آن معاهده اسپانيا مجبور شد با دريافت 20 هزار دلار فيليپين را به آمريكا تقديم كند، اين معاهده هر سه منطقه جنوبي، مركزي و شمالي فيليپين را شامل مي شد.
مسلمان ها از آن موقع تا به امروز معترض هستند كه چرا سرزمين هاي اسلامي به آمريكا تقديم شد، در حالي كه مناطق مسلمانان يعني جنوب فيليپين تحت سلطه مسيحي ها و اسپانيايي ها نبود و شما مي توانيد ميزان تنفر مسلمان ها را نسبت به مسيحي ها داشته باشيد.
از 1898 تا 1935 يا حتي تا امروز ما تحت سلطه آمريكايي ها بوديم و آمريكايي ها يك سياست ادغام جمعيت ها را پيش گرفتند و توضيح مي دهيم چطور آنها اين سه بخش را با هم ادغام كردند، راه اول اين بود كه با نيروي نظامي يك حاكم را در سرزمين هاي اسلامي معرفي كردند و مقاومت مسلمان ها نيز به نتيجه نرسيد.
راه دوم علاوه بر تعيين حاكم، اين بود كه شركت هاي چند مليتي را وارد منطقه مسلمان نشين كردند، آنها شركت هاي توليد و فراوري آناناس و محصولات ديگر را در منطقه جنوبي فيليپين ايجاد كردند و به همين دليل آمريكايي ها توانستند جمعيت هايي را از شمال فيليپين كه مسيحي بودند به جنوب منتقل كنند و سرزمين هايي كه تحت اختيار مسلمان ها بود تحت سلطه شركت هاي چند مليتي قرار گرفت و مردم زيادي در جنوب فيليپين ساكن شدند و مناطق مسلمان ها مدام كوچك و كوچكتر شد و اين يك دليل ديگري است براي نفرت پيدا كردن هرچه بيشتر مسلمان ها نسبت به مسيحيت.
اين مواردي كه اتفاق افتاد اين احساس را براي مسلمان ها ايجاد كرد كه آنها از سوي مسيحيت مورد ظلم واقع شدند، از نگاه مسلمان يك مسيحي چيست؟ اولين معناي يك مسيحي براي مسلمان همان دولت فيليپين است كه 82 درصد مسيحيان در فيليپين كاتوليك هستند و 8 درصد آنها ساير مسيحيان نيز غالبا تبشيري هستند.
بر طبق آمار دولت، جمعيت مسلمان ها بين 5 تا 7 درصد بوده است و مسلمان ها معتقدند كه بين 10 تا 15 درصد جمعيت را شامل مي شوند و اين خود يك مسأله مهم است؛ دولت فيليپين تحت سلطه مسيحيان است و تأثير زيادي از ناحيه غرب و آمريكا وجود دارد و در واقع ديدگاه مسلمان براي سياست ادغام اين است كه آنها به دنبال سلطه پيدا كردن بر مسلمان ها هستند.
معناي دوم مسيحي از نظر مسلمان چيست؟ مسيحي يك سرباز است، بسياري از تجربه هاي اوليه مسلمان ها با مسيحي ها از طريق ارتش فيليپين محقق شده است و البته نيروي نظامي كه به جنوب براي سركوب كردن آنها فرستاده شده بود، هدف اين نيروي هاي نظامي اين بود كه از شمالي ها و شركت هاي چند مليتي هاي ساكن در جنوب دفاع كند.
سومين معناي مسيحي در فيليپين براي مسلمان چيست؟ اين است كه مسيحي ها اكثريت هستند و اگر مسلمان ها از سرزمين خود خارج شوند براي خودشان دشوار است كه مثلا تاكسي پيدا كنند يا آپارتمان بخرند به اين دليل است كه مسيحي ها نمي خواهند در كنار مسلمان ها زندگي كنند، بنابراين احساسي وجود دارد كه مسيحي مي خواهد مسلمان را طرد كند.
اين به صورت تاريخي وقتي نگاه مي كنيد يك تاريخچه ممتد در مورد ظلم و ستم عليه مسلمان ديده مي شود و برادران مسلمان ما به 12 درصد زبان هاي موجود در فيليپين تكلم مي كنند و با فرهنگ هاي مختلفي هستند، اين يك ستم تاريخي بود كه آنها را در بدو امر با هم متحد كرد كه از 1960 به بعد اين جمعيت مسلمان متحد شده يك مجموعه اي را براي مقابله با مسيحي ها تشكيل دادند.
از 1970 به بعد در تقابل جنگ آمريكايي ها با مسلمان ها شاهد شكل گيري جريان هاي اسلامي در فيليپين هستيم كه اولين آنها جريان اسلامي «ميندانائو» بود، اين جريان اسلامي از سياست و لابي گري و مسائل حقوقي براي رسيدن به اهداف خود استفاده مي كند و شعار آنها اين است كه بجنگند تا به استقلال برسند.
در واقع اين استقلالي كه از آن دم مي زنند به اين معنا است كه منطقه مسلمان نشين نبايد تحت سلطه دولت فيليپين قرار بگيرد، چرا كه هيچگاه تحت سلطه نبوده است و نكته دوم اين است كه آن زمين هايي كه از آنها گرفته شده پس داده شود و آنها تنها از اين طريق است كه مي توانند خلافت اسلامي خود را بازپس گيرند.
البته اين اولين جنبشي بود كه از طريق دولت فيليپين تحت نفوذ براي كنترل مسلمان ها قرار گرفت و به همين دليل بسياري از انديشمندان همان جنبش، جريان جديدي را پايه گذاري كردند كه «جبهه آزادي بخش مورو» نام گرفت؛ اين جريان علاوه بر فعاليت هاي سياسي حتي كارهاي مسلحانه انجام مي دهد، به همين دليل بعد از اقدامات مسلحانه از 1970 قسمت جنوبي فيليپين شاهد جنگ هاي زيادي بود و افراد زيادي كشته شدند و شهرها و زيرساخت ها ويران شدند.
نتيجه اين شد كه حتي مسلمان هاي عادي در جنوب نسبت به مسيحي هاي شمال و مركز نفرت دارند، اگر امروز به وضعيت اقتصادي فيليپين نگاه كنيم، فقيرترين مناطق قسمت هاي مسلمان نشين است و به خاطر همه اين موارد ميندانائو به يك فضاي باز براي افراطي گري تبديل شده است.
قبل از اين افراطي گري يك جبهه مسلح ديگر هم در قسمت جنوب به منصه ظهور رسيد كه جبهه آزادي بخش مورو به سركردگي يك پروفسور بود و هدف آن ها اين است كه سرزمين مستقلي براي جبران خسارت هايي كه در طول تاريخ ديدند ايجاد كنند و برخي افراد اين جبهه ناراضي شدند چراكه جبهه آزادي بخش به جدايي دين از دولت معتقد است ولي برخي از افراد مي گفتند بايد اهداف اسلام در دولت خودمان پياده سازي كنيم به همين دليل اين افراد از اين جبهه منشعب شدند و خودشان را «جبهه آزادي بخش اسلامي مورو» ناميدند.
هدف آنها اين است كه احكام اسلامي محور سرزمين مستقلي باشد كه مي خواهند تشكيل دهند، به همين جهت امروز دو جريان شناخت شده در جنوب فيليپين داريم كه ادعاي نمايندگي هاي مسلمان ها را دارند؛ آن گروه اول در واقع با دولت فيليپين وارد يك معاهده صلح با واسطه گري كشور ليبي شد و معاهده اي كه اين افراد داشتند منجر شد منطقه اي خود مختار در فيليپين تأسيس شود، ولي گروه دوم نسبت به اين معاهده راضي نبود، چراكه حكومت خود مختار تشكيل شده بر اساس اسلام نبود، بلكه حكومت مختار كپي از حكومت قسمت مسيحي فيليپين شناخته مي شد.
اين گروه دوم نيز با دولت فيليپين وارد معاهده صلحي شد و رييس جمهور فيليپين هم اهل ميندانائو است هرچند مسلمان نيست و قول داده كه در چند ماه آينده اجازه بدهد قانون اسلامي در قسمت هاي مسلمان نشين تصويب و اجرا شود. به رغم اين قضيه گروه هاي ديگري در اين قسمت هستند كه از سوي دولت به عنوان گروه هاي تروريسيتي شناخته مي شوند.
با توجه به حضوراين گروه ها نمي توانيم مطمئن باشيم كه قانون اسلامي بتواند در اين منطقه موفق باشد، برداشت من اين است كه اين بي عدالتي تاريخي در حق مسلمان ها است كه منجر شده كه بسياري از برادران مسلمان ما ابزار دست سياست مداران و كشورهاي خارجي قرار گرفته و به افراطي گري روي بياورند.
من مطمئن نيستم كه اين قانون كه قرار است در آينده اجرا شود موجب ايجاد صلح شود و دوستي را بين مسيحي ها و مسلمان برگرداند.
دكتر ضيايي:
از سخنان كامل و با جزئيات آقاي بايبادو كمال تشكر را داريم.
در پايان يادآوري مي كنم كه استقلال و خودمختاري جزائر فيليپين يك شمشير دو لبه است، چرا كه عمده جريانات اسلامي در جنوب فيليپين تحت نفوذ عربستان است، و بسياري از آنها كه با دولت وارد مذاكره شدند تحت نفوذ عربستان هستند و اين مسأله تفكر سلفي را در فيليپين گسترش مي دهد.
اگر دولت فيليپين مي توانست دست عربستان و گروه هاي سلفي را ببندد و عقلانيت اسلامي را حاكم كند مي توانست پايان بخش ظلم چند صد ساله باشد.
يادآور مي شود، در ادامه اين نشست جلسه پرسش و پاسخ ميان پژوهشگران پژوهشكده حج و زيارت و كارشناس دعوت شده به اين نشست برگزار شد.
پايان بخش اين نشست علمي، برنامه پرسش و پاسخ بود كه بين حضار و آقاي باي بادو برگزار شد.