حجاز: خاستگاه دين اسلام در شمال غربي شبه جزيره عربستان
حجاز، به عنوان خاستگاه دين اسلام در شمال غربي شبهجزيره عربستان، مهمترين بخش آن به شمار ميرود. کلمه حجاز از ريشه حجز و به معناي فاصله، ميان و مانع است.[1] وجوه مختلفي براي نامگذاري منطقه بدين نام بيان شده است.[2]
تعيين دقيق حدود آن، به دليل اختلاف بسيار ميان مورخان و جغرافينويسان، ممکن نيست.[3] بر اساس سازگارترين تعريف با موقعيت جغرافيايي منطقه، حجاز در شرق رشته کوههاي سرات قرار گرفته، و از جهت غرب تا منطقه نجد ادامه يافته است. شماليترين بخش شرقي آن، خليج عَقبه و جنوبيترين قسمت آن، مناطق جنوبي شهر طائف معرفي شده است.[4] طول آن، از شمال به جنوب، 700 مايل و عرض آن، از شرق به غرب، 250 مايل ذکر شده است.[5] مساحت تقريبي حجاز 500/388کيلومتر مربع است و از نگاه مساحتي، جايگاه دوم را در تقسيمات کشور عربستان دارد.[6]
حجاز، بر اساس ويژگيهاي جغرافيايي، به پنج منطقه تقسيم شده است:
1. منطقه ساحلي که به تِهامه حجاز مشهور است؛ عقبه، مويلح، ينبُع، رابغ در اين قسمت قرار دارند.
2. منطقه کوهستاني که به تدريج از ارتفاع آن کاسته ميشود و در حد فاصل جده و مکه، به کمترين حد خود ميرسد.
3. منطقه نجديه که ميان ارتفاعات قرار دارد و از شمال به جنوب از ارتفاع آن کاسته ميشود؛ شهرهاي علا، مکه و مدينه در اين قسمت قرار دارند.
4. مناطق مرتفع متشکل از گدازههاي آتشفشاني که حَرههاي خرمه، خيبر و عويرض در آن قرار دارند.
5. منطقهاي که در مجاورت درههاي واقع در قسمت مياني جزيرة العرب قرار دارد.[7]
بخش غربي حجاز، با طولانيترين رشته کوههاي شبهجزيره، يعني سرات، قرين است. ارتفاعات مشهور ديگري نيز در بخشهاي داخلي حجاز وجود دارند که قُعيقَعان، ثور، ابوقُبيس، نور، احد و ورقان از مشهورترين آنها هستند.
مناطق آتشفشاني نيز در برخي از مناطق حجاز وجود دارند و فعاليتهاي آنها، موجب شکلگيري مناطقي به نام حره شده است که بيشتر در اطراف مدينه و جهت شمالي آن قرار دارند. مشهورترين حرههاي واقع در اين منطقه عبارتند از: حرههاي نار، شوران، سليم، واقم، حقل، ميطان، عويرض و رهاب. برخي از اين حرهها داراي چشمههاي آب و پوشش گياهي فراوانند که خيبر از آن جمله است. ولي به سبب همين ويژگي با نام حره شناخته نميشود.[8]
در مجاورت ارتفاعات، مناطق پستي به نام وادي وجود دارند که به جهت جريان آبِ حاصل از بارش در ارتفاعات به اين مناطق، اهميت بسياري دارند. واديهاي رمه، عقيق، حمض، جزل، فاطمه، قديد، قاحه، صفرا و رقوب از آن جملهاند.[9] واحهها يا بخشهاي قابل کشت نيز در برخي از نقاط حجاز وجود دارند.[10]
حجاز منطقهاي بياباني و داراي آب و هواي گرم وخشک است و ميزان بارش در آن، به جز مناطق کوهستاني، کم است. بارشها، در تابستان و زمستان، موسمي است و ميزان آن، در نقاط مختلف، متفاوت است. البته بارش در کوهستانها به جاري شدن آب در واديها و نيز پيدايش چشمهها منجر ميشود که نمونه آن شهر طائف است.[11]
ويژگي محيطي ديگر حجاز، فقر پوشش گياهي آن است و غير از خارها و گياهان خودرو، در بيشتر مناطق، گياهي مشاهده نميشود. در مناطق کوهستاني و واديها درختاني چون سرو کوهي، موز، شوره گز، کُنار، نخل و زيتون مشاهده ميشود.[12]
جغرافياي انساني: برخي از مستشرقان، بر پايه دادههاي تورات، بر اين باورند که تمامي نقاط جزيرة العرب، به ويژه حجاز، در روزگاران کهن آب و هوايي متفاوت داشتهاند و منابع آب فراوان و پوشش گياهي مناسب، از ويژگيهاي اين منطقه به شمار ميرفته است. اين شرايط آب و هوايي، در گذر زمان، دچار تغييرات اساسي شد و به دنبال آن، ساکنان اين مناطق، به مکانهاي ديگر کوچ کردند.[13] بطلميوس، جغرافيدان يوناني نيز، با وجود عدم سفر به حجاز، به احتمال بر اساس اين باور، در ترسيم نقشه عربستان و حجاز، شهرهاي بسيار و نيز چندين رود پرآب را به تصوير کشيده است.[14]
مانند هر مکان ديگر، تأثير عوامل زيستمحيطي، بر پراکندگي جمعيت در حجاز آشکار است. آب، مهمترين عامل گردآمدن جمعيتها بوده و شکلگيري روستاها و شهرها، در کنار واديها و مکانهايي که از فراواني نسبي آب بهرهمند بودند، صورت گرفته است. نقش اساسي زمزم در شکلگيري مکه[15]، وجود چشمههاي آب در مدينه[16] و بهرهمندي از بارش مناسب در طائف[17]، گواه اين ادعا هستند.
اجتماعات اوليه حجاز، بر پايه شغلهاي سادهاي چون دامداري و کشاورزي شکل گرفتهاند. کشاورزان، به «اهل حضر» (يکجانشينان) و دامداران (عشاير و چادرنشينان) به «اهل وبر» شهره بودند.[18]
بر پايه اطلاعات برگرفته شده از تورات، قوم افسانهاي عَماليق، اولين ساکنان مکه بودهاند. با جريان دوباره زمزم در دوره اسماعيل(علیه السلام)، جُرهميان در کنار آن ساکن شدند. بعد از مدتي قبيله اَزد از جنوب و در رأس آنها، خُزاعه، به آنجا هجرت کرده و جرهميان را به اطراف مکه و تهامه راندند. قُصي بن کِلاب، جد پيامبر(صلی الله علیه و آله)، توانست بر خزاعيان چيره شود، مکه را از دست آنها خارج کند و بعد از آن، سيادت مکه، با قريشيان بود.[19] خزاعيان به اطراف مکه رانده شدند که امروزه نيز گروهي از ايشان در نواحي جنوبي مکه سکونت دارند.[20] همچنين گروهي از عربها که به قريش نسب ميبرند، در اطراف مکه، يعني منا، عرفات و اطراف کوه ثور ساکناند.[21]
ساکنان اوليه شهر مدينه نيز چندان شناخته شده نيستند و به نظر ميرسد ترکيبي از نسلهاي عربهاي شمالي و جنوبي در اين منطقه ساکن بوده باشند. در دوره جاهلي، دو قبيله مشهور اوس و خزرج، بيشترين ساکنان اين شهر را تشکيل ميدادند[22] و بعد از اسلام، گروهي از قريشيان و باديهنشينان، بدانجا مهاجرت کردند.[23]
طائف، مأواي قبيله ثقيف بود. اين قبيله همچنان در طائف و اطراف آن حضور دارند.[24] بقيه شهرها و روستاهاي واقع در حجاز نيز همچنان بافت قبيلهاي خود را حفظ کردهاند و قبيلههايي چون غَطَفان، بنياسد، قُضاعه، بلي، جُذام، جُهينه و مُزينه در مناطق مختلف حجاز پراکندهاند.[25]
بر اساس سرشماري سال 1991م.، جمعيت حجاز 000/463/5 نفر و حدود 32 درصد از جمعيت عربستان بوده است.[26]
حجاز پيش از اسلام: آگاهيهاي ما از وضعيت پيش از اسلام شبهجزيره، به ويژه حجاز، به جهت فقر منابع، محدود است. با اين وجود، يافتههاي مستشرقان و باستانشناسان، حاکي از وجود برخي آثار مربوط به ماقبل تاريخ در نقاطي از حجاز است. نشانههاي تمدني در تيماء، طائف و وادي فاطمه نيز يافت شده است.[27]
ثمود، از اقوام مورد اشاره در قرآن، يکي از قديميترين اقوام تاريخي است که در بخشهايي از حجاز ساکن بودهاند و آثاري از آنها، در مناطق مختلف، به دست آمده است. برخي از اين آثار مربوط به 8 قرن قبل از ميلاد ميباشند.[28]
همچنين نشانههايي از حکومت گروهي از مَعينيان مهاجر، در مناطق شمالي حجاز، در حدود قرن پنجم پيش از ميلاد، در منطقه معين مصران، به پايتختي شهر علت (العلاء فعلي) وجود دارد.[29]
گويا زمامداري حکومتهاي منطقه حجاز، بيشتر بر عهده ملکهها بوده و نامهاي برجايمانده در کتيبهها، چون زبيبي، عديه، شمسي، تبوئا تأييدي بر اين امر است.[30]
کتيبهها مطالبي نيز پيرامون تيماء از دورههاي بسيار قديم در بردارند و از حکمراني ملک بابل نبونيد (حک:539-555ق.) بر اين شهر و قصرسازي در آن و نيز تسلط بر ديدان، خيبر و يثرب، خبر دادهاند.[31] نشانههايي از توجه حاکمان ايران باستان به اين منطقه نيز يافت شده است که حاکي از اهميت سوق الجيشي اين منطقه در آن دوران است.[32]
اهميت فوق العاده مکه، به جهت قرار گرفتن در تقاطع راههاي تجاري حبشه، مصر، فلسطين، سوريه، يمن و خليج فارس و وجود کعبه در آن، انتظار دادههاي فراوان تاريخي را ايجاد ميکند. اما به جز رواياتي پراکنده که بيشتر آنها ريشهاي اسرائيلي دارند، اطلاعات چنداني در دست نيست.[33] بطلميوس، نام مکه را در قرن دوم ميلادي مکورابا (Macoraba) ذکر کرده است.[34]
عمالقه، جرهميان و خزاعيان، از قبایلي هستند که منابع عربي، از تسلط ايشان بر مکه، سخن رانده و گزارشهايي پراکنده و افسانهگونه از آنان ارائه دادهاند که تنها تصويري مبهم از اين دوران را به نمايش ميگذارد.[35]
به گفته اين منابع، ظلم و ستم جرهميان در دوره تسلط بر مکه و نيز تعدي و تجاوز آنها به کاروانهاي تجاري، تعداد حاجيان را به شدت کاهش داده بود و عمرو بن لُحي خزاعي، براي حل اين مشکل، کعبه را به بتکده تبديل کرد و هر قبيله را بتي خاص بخشيد.[36]
قصي بن کلاب، جد چهارم پيامبر(صلی الله علیه و آله)، با اتخاذ روشي هوشمندانه، ميان خزاعيان نفوذ کرد و پس از قدرتيابي، ايشان را از مکه بيرون کرد و بدين ترتيب قريش قدرتي بيرقيب يافت و قصي توانست با وضع قوانيني چند و تقسيم وظايف، سيستمي شبهحکومتي در مکه پديد آورد.[37]
وضعيت مدينه، ديگر شهر مهم حجاز، نيز در دوره پيش از اسلام چندان روشن نيست و با توجه به وجود نام آن در کتيبههاي معينيان، بايد از قدمتي ديرينه برخوردار باشد. منابع عربي نيز اطلاعات قابل توجهي از وضعيت پيشين آن ارائه ندادهاند و خبرهاي موجود، بيشتر نمايي افسانهاي دارد. بر اساس گفتههاي ايشان، عماليق، اولين ساکنان مدینه بودند و يهوديان، بعد از غلبه بر ايشان، در آن ساکن شدند. در مورد مهاجر بودن اين يهوديان يا گرويدن ساکنان قبلي به اين آيين، اختلاف نظر وجود دارد.[38]
با افول تمدن يمن، بر اثر تخريب سد مأرب، اختلافات حاکمان سياسي، حملات متعدد احباش به يمن و مهاجرت گسترده جنوبيها به مناطق مختلف حجاز، اوس و خزرج از قبيله ازد، در اواخر قرن چهارم ميلادي، به يثرب رفته و ابتدا همزيستي مسالمتآميزي با ساکنان پيشين برقرار کردند. ولي با گذر زمان و قدرتگيري ازديان، اختلافاتي بين ايشان و يهود روي داد و ازديان، با ياريگرفتن از حاکمان غساني در شام، يهود را به حاشيه راندند. يهود نيز به اختلافافکني بين دو قبيله روي آورد و جنگهاي طولانيمدت ميان اوس و خزرج، پيش از ظهور اسلام، نتيجه اين تلاشها بود.[39]
در مورد طائف، ديگر شهر مهم حجاز، نيز به جز اشاره به نام قديم آن و تناسب آن با نام حاکم عمالقي آن، و بناي ديوار آن توسط تاجري از حضرموت، خبر ديگري ذکر نشده است. سنگنبشتههايي به زبانهاي نبَطي، ثمودي، ابجدي و عربي- اسلامي در اطراف طائف به دست آمده که به احتمال، در آينده، گوشههايي از تاريخ اين خطه را روشن سازد.[40]
متون تاريخي بعد از اسلام و نوشتههاي تاريخ جغرافيايي مسلمانان، تصوير روشن و واضحي از گذشته حجاز به دست نميدهند. بر اساس اين گزارشهاي آشفته، بناي کعبه به دست حضرت آدم صورت گرفته است.[41] قبرهاي منتسب به حضرت آدم[42] و حوا[43]، تجديد بناي کعبه توسط حضرت ابراهيم[44] و اسکان اسماعيل، در مهمترين شهر حجاز[45] و فعاليتهاي تبليغي حضرت صالح براي قوم ثمود- که آثار تمدني آنها در نقاط مختلفي از حجاز برجايمانده[46]- بخشي از اخبار تاريخي منعکسشده مربوط به حجاز در اين منابع است.
داستانهاي افسانهگونهاي از ارسال لشکر يهودي توسط حضرت موسي به يثرب، براي نبرد با عماليق، در برخي از کتابها ذکر شده است[47] که نميتواند ارزش تاريخي داشته باشد و به احتمال باید براي ساخت پيشينهاي کهن براي يهوديان ساکن در مناطق مختلفي چون يثرب، طائف، مکه، خيبر، فدک و تيماء جعل شده باشد.[48] اخباري از تردد اسعد تُبَع، از حاکمان حِميري يمن، به مکه و مدينه نيز در منابع عربي بازتاب يافته است که نمايي افسانهاي دارد.[49]
چنانکه اشاره شد، ساختار حجاز قبيلهاي بود و بافت قبيلهاي، ويژگيهاي خاصي چون سخاوت، شجاعت، عفت و پاکدامني و وفاي به عهد را ميان حجازيان محبوب ساخته بود.[50]
برآيند گزارشهاي منابع عربي- اسلامي در مورد حجاز نشان از قدمت توحيد و يکتاپرستي در اين منطقه دارد و پيروان دو آيين کهن يهود و مسيحيت نيز، در جاهاي مختلف حجاز، حضور داشتهاند.[51] نشانههايي از بزرگداشت موجوداتي نامرئي، در برخي از نقاط حجاز، به چشم ميخورد.[52]
بتپرستي، در آستانه ظهور اسلام در سراسر شبه جزيره، به ويژه حجاز، گسترش يافته بود و تنها گروهي محدود که به حنيف شهره بودند، داراي ويژگيهاي ممتازي بوده و از منکرات پرهيز ميکردند. کلام مشهور جعفر بن ابيطالب در حضور حاکم حبشه[53]، ميتواند بيانگر گوشهاي از وضعيت فرهنگي ديني حاکم بر مکه، مرکز سياسي فرهنگي حجاز، باشد.
اقتصاد مناطق مسکوني حجاز بر دامداري، کشاورزي، معادن و تجارت استوار بود. با جهاني شدن اسلام و مورد توجه قرار گرفتن بيش از پيش کعبه و نيز کشف نفت، اين اقتصاد دچار تحولي شگرف شد. (← جزيرة العرب)
حجاز بعد از اسلام: نگاه اجمالي به شبهجزيره، به ويژه حجاز و گذشته سياسي اجتماعي آن، ما را با ويژگيهاي منحصر به فردي در اين منطقه روبهرو ميسازد. دربرداشتن کعبه، گذر راههاي تجاري مهم از آن، عدم برخورداري از حاکميت منسجم و قدرتمند، دلاوري و شجاعت ساکنان ناشي از زندگي در محيطي خشک و بيآب و علف، روحيه ساده و آسانپذير به جهت دوري از مراکز ديني با پشتوانههاي سياسي و قرار نداشتن در کانون توجه قدرتهاي بزرگ روز، از جمله اين ويژگيهاست که پتانسيل لازم براي ظهور يک امپراتوري عظيم را فراهم ميآورد.
بعثت پيامبر(صلی الله علیه و آله) در سال 610م. نقطه عطفي در تاريخ حجاز به شمار ميرود. آيين جديد، تغييراتي شگرف در ابعاد مختلف تاريخ حجاز به وجود آورد.
همچنانکه اشاره شد، پيش از اسلام، حجاز هيچ گاه شاهد حکومت يکپارچهاي نبود و با هجرت پيامبر(صلی الله علیه و آله) به مدينه در طي ده سال، علاوه بر ايجاد جامعه مدني در اين شهر، مناطق مختلف حجاز نيز به تدريج به اسلام گرويدند. نامهنگاري پيامبر(صلی الله علیه و آله) به سران کشورهاي مختلف و در رأس آنها، ايران و روم، نشان از جهانشمولي آيين جديد داشت و دقت در برخي از عبارتهاي اين نامهها، پيشبيني توسعه حکومت حجاز و شکست امپراتوريهاي بزرگ را نمايان ميسازد.[54]
رحلت پيامبر(صلی الله علیه و آله)، نزاع بر سر جانشيني آن حضرت، سرپيچي قبایل مختلف از حکومت مرکزي حجاز و ميل آنها به بازگشت به وضعيت پيشين، خطراتي بود که حکومت نوپاي حجاز را به شدت تهديد ميکرد. ولي سکوتِ مصلحتي حضرت علي(علیه السلام) و سرکوب شديد قبایل در جنگهاي موسوم به رِده، به دستور ابوبکر و مهار نيروي سرکش داخلي با اعزام ايشان به فتوحات، بحرانهاي يادشده را از پيش روي برداشت.[55]
نام کارگزاران خلفاي نخستين در شهرهاي مهم حجاز، مانند مکه و طائف، در منابع، کنار شهرهاي ديگر در شبهجزيره و خارج از آن ذکر شده است.[56]
فتح پيدرپي شهرها و گسيل غنائم و خراجهاي فراوان به حجاز، تغييراتي را در نوع زندگي حاکمان و مردمان آن ايجاد کرد و سادهزيستي و شجاعت که از ويژگيهاي اساسي آنها بود، به تجمل و عافيتطلبي بدل کرد.[57]
در دوره عثمان (حک:23-35ق.) اين دگرگوني فرهنگي به اوج رسيد و مشکلات ناشي از اين تغييرات، به منصه ظهور رسيد.[58] حضرت علي(علیه السلام) نيز با توجه به اين امر و عواملي ديگر، مرکز حکومت را به کوفه تغيير داد و اين امر، جايگاه سياسي حجاز را به شدت تحت تأثير قرار داد.[59]
امويان نيز، به دليل سابقه طولاني حکومت در شام و عدم برخورداري از جايگاه مشروعيتي مناسب در حجاز، انگيزهاي براي انتقال مرکز به آن نداشتند و تلاشهاي چندي که از سوي حجازيان، براي برگرداندن مرکزيت قدرت به حجاز صورت گرفت، به شدت سرکوب شد. قيام عبدالله بن زبير (حک:63-73ق.) مهمترين حرکتي بود که توانست براي مدتي، مرکزيت سياسي حجاز را بدان برگرداند. ولي اين قيام نيز در سال 73ق.، به دستور عبدالملک بن مروان (حک:65-86ق.) و توسط حجاج بن يوسف، سرکوب شد.[60]
عباسيان٭ نيز، به دلايل راهبُردي، مرکز حکومت خويش را در شهرهاي عراق قرار دادند و به تعيين والياني براي حجاز بسنده کردند. (← عباسيان) تلاشهاي برخي از علويان، براي قدرتگيري در حجاز، ره به جايي نبرد و افرادي چون نفس زکيه (م.145ق.)، شهيد فخ (م.169ق.) و معترضان ديگر، به شهادت رسيدند.
با وجود عدم اشتياق حکومتها براي انتخاب حجاز، به عنوان پايتخت سياسي، نقش معنوي و مشروعيتي آن همواره مورد توجه حکومتها بود. قرار داشتن خانه کعبه، مسجدالنبي، مزار پيامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بيت(علیهم السلام)، خلفا و صحابه در حجاز و پتانسيل بالاي حج براي مانور سياسي، توجه ويژه حکومتها به حجاز و به ويژه حرمين شريفين را در پي داشت. کارهاي عمراني بسياري که در دورههاي مختلف در مکه و مدينه و راههاي حج انجام ميگرفت، در جهت بهبود وجهه ديني حکومت بود.
با روي کار آمدن فاطميان مصر، از نيمه دوم قرن چهارم و منازعات مشروعيتي آنها با عباسيان، رقابت بر سر سيادت بر حجاز و حرمين شريفين شدت گرفت و فاطميان، با به کار بردن لقب شريف براي جعفر بن محمد بن حسن، و پس از او به فرزندش حسن بن جعفر که براي تهنيت به دربار المعز خليفه فاطمي به مصر رفته بود، آنها را به امارت مکه گماردند و همين کار را در مورد حسينيهاي حاکم بر مکه نيز صورت دادند.[61] حکومت اَشراف، از سال 358 ـ 1343ق. بر حرمين شريفين، جز در مواردي نادر، مستمر بود.[62]
صلاحالدين ايوبي پس از تسلط بر مصر و برانداختن فاطميان، نفوذ خود را به حجاز و حرمين شريفين گسترش داد و اوضاع، کمي به سود عباسيان پيش رفت.[63] در برخي از برههها، حاکمان يمن نيز سوداي سيادت بر حجاز را داشته و در همين راستا حملاتي به مکه تدارک ميديدند.[64]
با از بين رفتن عباسيان در قرن هفتم، زمينه براي سيادت مماليک (حک: 648-923ق.) بر حجاز فراهم آمد و نصب و عزل اشراف، به دست حاکمان مملوکي، صورت ميگرفت. اقدامات فراوان مماليک در حرمين شريفين و تلاش براي تأمين امنيت راههاي حج، در منابع انعکاس يافته است.[65] تلاش سلطان محمد خدابنده ايلخاني، براي تسلط بر حرمين شريفين، با مرگ وي ناکام ماند.[66]
شريف برکات بن محمد در پي شکست مماليک از سلطان سليم عثماني در 923ق. و تسلط عثمانيان بر مصر و شام، فرزند خود، ابونُمَي دوم را با هدايايي نزد سلطان عثماني فرستاد و پيروي خود را از او اعلان کرد. او هم حاکميت اشراف را بر مکه به رسميت شناخت و حکمراني برکات و فرزندش محمد را تأييد کرد. از آن پس، تا حدود 4 قرن، حجاز زير نظر عثماني اداره ميشد.[67]
در سال 1157ق.، محمد بن عبدالوهاب، با دعوي اصلاحات ديني، به احياي تفکر ابن تيميه اقدام کرد و با حمايت محمد بن سعود، حاکم شهر دِرعيه، توانست به نشر آيين ابداعي که بعدها به نام خود وي به وهابيت٭ شهره گشت، بپردازد. حمايت سياسي و نظامي خاندان سعود، منازعات بسياري بين آنها و عثماني را در پي داشت و سرانجام، پس از کش و قوسهاي فراوان، در سال 1343ق. کشور مستقل عربستان شکل گرفت و حجاز، به عنوان بخش مهمي از آن، شناخته شد.[68] (← آل سعود) از آن زمان تاکنون، حجاز به عنوان بخشي از عربستان در حاکميت سعوديها به سر ميبرد و بر حسب تقسيمات اداري، در سال 1992م.، نام حجاز بر 5 منطقه از 13 منطقه عربستان اطلاق ميشود.[69]
منابع
اتحاف الوري بأخبار أم القري: عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، محقق محمد شلتوت، مکه، ام القري، 1403ق؛ احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم: محمد بن احمد المقدسي (م.380ق.)، قاهره، مکتبة مدبولي، 1411ق؛ اخبار مکة و ما جاء فيها من الآثار: محمد بن عبدالله الازرقي (م.248ق.)، به کوشش رشدي الصالح ملحس، بيروت، دار الاندلس، 1416ق؛ اطلس المملکة العربية السعوديه: وزارة التعليم العالي، رياض، مکتبة العبيکان، 1419ق؛ اطلس تاريخ اسلام: گروه نويسندگان زير نظر عزيز خوشوقت، تهران، تکا، 1389ش؛ الاعلاق النفيسه: احمد بن عمر بن رسته (م.قرن3ق.)، بيروت، دار صادر، 1892م؛ امتاع الاسماع بما للنبي من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع: احمد بن علي المقريزي (م.845ق.) به کوشش محمد عبدالحميد النميسي، بيروت، دار الکتب العلميه، 1420ق؛ بستان السياحه: زين العابدين بن اسکندر شيرواني (م.1253ق.)، تهران، سنائي، بيتا؛ تاريخ اشراف الحجاز ۱۸۸۳ -۱۸۴۰: خلاصة الکلام في بيان امراء البلد الحرام: احمد زيني دحلان (م.1304ق.)، قاهره، المطبعة الخيريه، 1305ق؛ تاريخ آل سعود: ناصر سعيد، مکه، دار مکة المکرمه، 1404ق؛ تاريخ الطبري (تاريخ الامم و الملوک): محمد بن جرير الطبري (224-310ق.)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ العرب القديم: توفيق ابرو، دار الفکر، 1422ق؛ تاريخ العرب في العصر الجاهليه: عبدالعزيز السالم، بيروت، دار الکتب النهضه العربيه، بيتا؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن ابييعقوب اليعقوبي (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تاريخ شبه الجزيرة العربية في عصورها القديمه: عبدالعزيز صالح، مصر، مکتبة الانجلو المصريه؛ تاريخ عمارة المسجدالحرام: فوزيه حسين مطر، تحقيق عبدالرحمن، مکه، جامعة أم القري، 1406ق؛ تاريخ مکه: احمد السباعي، مکه، مکتبة احياء التراث الاسلامي، 1420ق؛ تنضيد العقود السنيه: رضيالدين عاملي (م.1163ق.)، تحقيق سيد مهدي رجايي، قم، نشر انساب، 1431ق؛ جزيرة العرب في القرن العشرين طبيعة جزيرة العرب و حالتها الاجتماعيه الحاضره...دعوة الوهابيين... الحکومات العربيه... الثورة العربيه... ال سعود... موتمرات الصلح و المعاهدات: حافظ وهبه، قاهره، مکتبة النهضة المصريه، 1340ق؛ جغرافية شبه جزيرة العرب: عمر رضا کحاله، تحقيق احمد علي، قاهره، مکتبة النهضة الحديثه، 1384ق؛ حسن الصفاء و الابتهاج: احمد الرشيدي (م.1282ق.)، تحقيق ليلي عبداللطيف، مصر، مکتبة الخانجي، 1980م؛ دراسات في تاريخ العرب القديم: محمد بيومي مهران، الاسکندريه، دار المعرفه، 1993م؛ الدرة الثمينة في أخبار المدينه: محمد بن محمود نجار، تحقيق حسين محمد علي شکري، بيروت، دار الارقم؛ السيرة النبويه: عبدالملک بن هشام (م.218ق.)، تحقيق مصطفي السقاء و عبدالحفيظ شبلي و ابراهيم الابياري، بيروت، دار المعرفه، بيتا؛ شفاء الغرام باخبار البلد الحرام: محمد بن احمد التقي الفاسي (م.832ق.)، تحقيق گروهي از علما، بيروت، دار الکتب العلميه، 1421ق؛ صبح الاعشي في صناعة الانشاء: احمد بن علي القلقشندي (م.821ق.)، بيروت، دار الکتب العلميه، 1987؛ العقد الثمين في تاريخ البلد الامين: محمد بن احمد التقي الفاسي (م.832ق.) تحقيق محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دار الکتب العلميه، 1419ق؛ عمارة المسجد النبوي منذ انشائه حتي نهايه العصر المملوکي: محمد هزاع الشهري، قاهره، مکتبة القاهره، 2001م؛ العين: خليل بن احمد الفراهيدي (م.175ق.)، تحقيق مهدي المخزومي و ابراهيم سامرائي، قم، دار الهجره، 1409ق؛ الغارات: ابراهيم بن محمد الثقفي (م.283ق.)، به کوشش سيد جلالالدين محدث ارموي، انجمن آثار ملي، 1356ش؛ غاية المرام باخبار سلطنة البلد الحرام: عبدالعزيز بن عمر بن فهد المکي (م.922ق.)، تحقيق شلتوت، مکة المکرمه، جامعة القري، 1406ق؛ کشتار مکه و آينده حرمين: ظفر بنگاش، ترجمه سيد هادي دبستاني، تهران، سروش، 1368ش؛ مروج الذهب و معادن الجوهر: علي بن الحسين المسعودي (م.346ق.)، به کوشش يوسف اسعد داغر، قم، هجرت، 1409ق؛ المعالم الأثيره في السنة و السيره: محمد محمد حسن شراب، بيروت، دار الشاميه، 1411ق؛ معجم البلدان: ياقوت بن عبدالله الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ معجم قبائل الحجاز: عاتق بن غيث البلادي، مکه، 1403ق؛ معجم قبائل مملکة السعوديه: حمد جاسر، رياض، النادي العربي، 1401ق؛ معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع: عبدالله بن عبدالعزيز البکري (م.487ق.)، تحقيق السقاء، بيروت، عالم الکتب، 1403ق؛ المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام: جواد علي عبيدي (1324-1408ق.)، بيروت، دار الساقي، 1422ق؛ الموسوعة العربية العالميه: گروهي از پژوهشگران، رياض، 1416ق؛ الموسوعة العربية الميسره: بيروت، مکتبة العصريه، 1431ق؛ موسوعة مرآة الحرمين الشريفين: ايوب صبري پاشا (م.1290ق.)، قاهره، دار الآفاق العربيه، 1424ق؛ موسوعة مکة المکرمة و المدينة المنوره: اشراف احمد زکي يماني، لندن، الفرقان للتراث الاسلامي، 1429ق.
[1]. العين، ج3، ص70، «حجز».
[2]. نک: معجم البلدان، ج2، ص218-219؛ صبح الاعشي، ج4، ص252.
[3]. جغرافية شبه جزيرة العرب، ص130.
[4]. معجم ما استعجم، ج1، ص9؛ معجم البلدان، ج2، ص219؛ اطلس تاريخ اسلام، ج1، ص396-397.
[5]. جغرافية شبه جزيرة العرب، ص132.
[6]. الموسوعة العربية الميسره، ج3، ص1312.
[7]. جزيرة العرب في القرن العشرين، ص14-15.
[8]. المفصل، ج1، ص145-149؛ معجم البلدان، ج2، ص247-253، الموسوعه العربية العالميه، ج8، ص61-62.
[9]. نک: جغرافية شبه جزيرة العرب، ص73-74.
[10]. جغرافية شبه جزيرة العرب، ص76-79.
[11]. اطلس المملکة السعودية العربيه، ص80؛ جغرافية شبه جزيرة العرب، ص133؛ الموسوعه العربية العالميه، ج8، ص61-62.
[12]. موسوعه العربية العالميه، ج8، ص62-63.
[13]. نک: المفصل، ج1، ص240 به بعد.
[14]. see: ptolemi. map6
[15]. اخبار مکه، ج2، ص50-54.
[16]. جغرافية شبه جزيرة العرب، ص178-180.
[17]. جزيرة العرب في القرن العشرين، ص35.
[18]. موسوعة مرآة الحرمين الشريفين، ج5، ص18.
[19]. تاريخ شبه جزيرة العربية في عصورها القديمه، ص177-179.
[20]. معجم قبائل مملکة السعوديه، ص469.
[21]. معجم قبائل الحجاز، ص419.
[22]. نک: تاريخ العرب القديم، ص186-188.
[23]. نک: السيرة النبويه، ج1، ص468-469.
[24]. معجم قبائل المملکة العربية السعوديه، ج1، ص70-71.
[25]. براي مطالعه تفصيلي پراکندگي قبائل در حجاز نک: معجم قبائل الحجاز؛ معجم قبائل المملکة العربيه.
[26]. الموسوعه العربية العالميه، ج8، ص61-62.
[27]. المفصل، ج1، ص163، 329.
[28]. المفصل، ج1، ص324-326؛ تاريخ العرب القديم، ص166.
[29]. المفصل، ج3، ص245-246.
[30]. نک: تاريخ شبه جزيرة العربيه، ص125؛ تاريخ العرب القديم، ص435-436.
[31]. تاريخ العرب القديم، ص255؛ المفصل، ج2، ص264-265.
[32]. تاريخ العرب القديم، ص434؛ المفصل، ج1، ص104.
[33]. تاريخ العرب القديم، ص165-168.
[34]. see: ptolemi. map
[35]. مروج الذهب، ج2، ص22-23؛ السيرة النبويه، ج1، ص113-114.
[36]. تاريخ اليعقوبي، ج1، ص254؛ تاريخ العرب القديم، ص171.
[37]. اخبار مکه، ج1، ص109-110.
[38]. نک: تاريخ العرب القديم، ص185-186.
[39]. امتاع الاسماع، ج9، ص171-174؛ تاريخ العرب القديم، ص185-189.
[40]. المفصل، ج7، ص143.
[41]. اخبار مکه، ج1، ص38.
[42]. معجم البلدان، ج4، ص183.
[43]. بستان السياحه، ص199؛ المعالم الاثيره، ص88.
[44]. اخبار مکه، ج1، ص61-62.
[45]. الاعلاق النفيسه، ص27.
[46]. المفصل، ج1، ص326.
[47]. الدرة الثمينه، ص27؛ معجم البلدان، ج5، ص84.
[48]. . نک: تاريخ العرب القديم، ص82-86؛ المفصل، ج12، ص103، 158-197.
[49]. تاريخ الطبري، ج2، ص105؛ تاريخ اليعقوبي، ج1، ص197-198.
[50]. نک: تاريخ العرب في عصر الجاهليه، ص441-445.
[51]. نک: تاريخ العرب القديم، ص82-86؛ المفصل، ج12، ص103، 158-197.
[52]. نک: المفصل، ج12، ص281-282.
[53]. السيرة النبويه، ج1، ص336؛ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص29.
[54]. نک: تاريخ اليعقوبي، ج2، 77-78.
[55]. نک: تاريخ الطبري، ج3، ص203 به بعد.
[56]. تاريخ اليعقوبي، ج2، ص138، 161.
[57]. نک: تاريخ العرب القديم، ص305.
[58]. نک: تاريخ اليعقوبي، ج2، ص164-174.
[59]. نک: الغارات، ج1، ص29-30.
[60]. اتحاف الوري، ج2، ص96-99.
[61]. غاية المرام، ج1، ص483-485؛ موسوعه مکة المکرمه، ج2، ص588.
[62]. تاريخ مکه، ص417.
[63]. شفاء الغرام، ج2، ص231-232؛ تاريخ مکه، ص221.
[64]. نک: اتحاف الوري، ج3، ص34؛ تاريخ مکه، ص231-233؛ تنضيد العقود، ج1، ص50.
[65]. خلاصة الکلام، ص46؛ نک: تاريخ عمارت مسجد الحرام، ص58-162؛ عمارة المسجد النبوي منذ انشائه، ص185 به بعد.
[66]. نک: العقد الثمين، ج4، ص239.
[67]. حسن الصفاء و الابتهاج، ص150.
[68]. نک: تاريخ آل سعود، ج1، ص34-35؛ کشتار مکه، ص67.
[69]. اطلس المملکة العربية السعوديه، ص14-15.