حجة الوداع: تنها حج پيامبراکرم(صلی الله علیه و آله) پس از هجرت
حجة الوداع، تنها حجگزاري عمومي مسلمانان به همراه پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله) در سال دهم هجري بود که طي آن، رسول خدا بسياري از احکام و تعليمات اسلام، از جمله احکام حج و ولايت امام علي(علیه السلام) را براي جمع بيشماري که آن حضرت را همراهي ميکردند، تشريح فرمود. حجة الاسلام[1]، حجة البلاغ، حجة الکمال و حجة التمام نامهاي ديگر آن است.[2] از آن جهت حجة الوداع ناميده شد که در آن، پيامبر(صلی الله علیه و آله) با ياران و حاضران وداع کرد[3] و با اشاره، آن را آخرين حج خود خواند.[4] حجة الاسلام از آن روي خوانده شد که تنها حجي است که پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)، در دوره حاکميت اسلام، انجام داد[5] و به عنوان نمونه اعلاي اين عبادت، در ادبيات ديني، شناخته شد. نام حجة البلاغ نيز، به تناسب نازل شدن آيه 67 سوره مائده/5، در اين سفر است. در اين آيه خداوند متعال فرمان ابلاغ و رساندن پيامي مهم را به پيامبر(صلی الله علیه و آله) ميدهد؛ پيامي که نرساندن آن، به معناي نفي فرستادگي و تباهي همه زحمات پيامبر(صلی الله علیه و آله) در دوره رسالت است: (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ). تناسب نام اکمال و اتمام نيز ميتواند آيه سه از سوره مائده باشد که در بازگشت از اين سفر نازل شد و کمال دين و تمام نعمت الهي را اعلام کرد.[6] اهل سنت، دليل نامگذاري به حجة البلاغ را تبليغ احکام دين به صورت قولي و عملي در اين حج دانستهاند.[7]
اين واقعه از اهميت سياسي ـ فرهنگي بسياري برخوردار است. از آن روي که پيامبر(صلی الله علیه و آله) در جريان اين حج، آداب و احکام حج را در اسلام ابلاغ کرده و در فرصتهاي پيشآمده به طرح بسياري از قوانين مهم اسلام، از جمله ولايت اهل بيتش پرداخت؛ به همين دليل بود که اين حادثه، بازتابي عظيم در لايههاي سنت نبوي يافت که در دانشهايي چون حديث، سيره، تاريخ و فقه امتداد دارد[8]؛ چنانکه سال دهم، در تاريخ اسلام، به نام حجة الوداع، خوانده شد[9] و باب خاصي به همين نام، افزون بر کتب سيره و تاريخ، در کتابهاي حديثي اختصاص يافت[10] و بسياري از آداب و مناسک حج، با استناد به همين واقعه، در فقه تدوين شد.
بسياري از وقايع حجة الوداع، به نقل امام باقر(علیه السلام) از جابر بن عبدالله انصاري درمنابع اوليه شيعه، مانند کافي و تهذيب الاحکام و در منابع مهم اهل سنت، مانند صحيح مسلم، المصنّف ابن ابي شيبه، سنن دارمي، سنن ابوداوود، سنن ابن ماجه، سنن بيهقي و مسند احمد بن حنبل باقي مانده است.[11]
برپايه روايتي از امام باقر(علیه السلام)، تا سال دهم هجري، تمام احکام و تعليمات دين، به جز حج و ولايت، نازل شده بود. در اين سال پيامبر(صلی الله علیه و آله) مأموريت يافت تا براي تکميل تعاليم دين خود و رساندن اين دو واجب الهي اعلام کند تا هرکسي که توانايي پيمودن راه دارد، براي فرا گرفتن حج و تعاليم دين، در حج آن سال شرکت کند و جارچيان به تمام اهل مدينه و آباديهاي پيرامون آن و قبايل عرب باديهنشين اطلاع دادند که رسول خدا قصد حج دارند.[12]
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در سالهاي قبل در مدينه، بدون اينکه به حج بروند يا حلق و تقصير کنند، در روز عيد قربان، قرباني ميکردند.[13] با توجه به توسعه اسلام در تمام شبه جزيره عربستان، وجود نومسلماناني که نسبت به پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و دينش کنجکاو و علاقهمند بودند و اهميت حج در فرهنگ مردم شبه جزيره، جمعيت بسياري جمع شدند.[14] بنا بر برخي روايات، اين جمعيت بيش از 70 هزار نفر از اهل مدينه و عربهاي باديهنشين و اطراف بود[15]؛ به گونهاي که صداي تلبيه، ميان مدينه و مکه، پيوسته شنيده ميشد[16] و هنگام تلبيه پيامبر(صلی الله علیه و آله) سراسر بيابان تا چشم کار ميکرد حجگزار ديده ميشد.[17] در منابع ديگر، تعداد حجاج در اين سفر، بين 90 تا 120 هزار نفر ذکر شده است[18] که اين تعداد، با توجه به جمعيتي که براي شبه جزيره در آن روزگار تخمين زده ميشود[19] و با توجه به تعداد سي هزار نفر مرد جنگي که عليرغم شرايط دشوار خشکسالي و بيم از روبهرو شدن با امپراتوري روم در غزوه تبوک به سال نهم هجرت شرکت کردند[20] و[21] دور از ذهن نيست؛ چراکه برخلاف شرايط دشوار جنگ، در حجة الوداع زنان و کودکان و سالخوردگان و ناتوانان از جهاد نيز ميتوانستند حضور داشته باشند.
شدت اشتياق مردم به حج به گونهاي بود که حتي بيماران نيز دوست داشتند با کاروان پيامبر(صلی الله علیه و آله) همراه شوند و از آن حضرت چاره ميخواستند.[22] همچنین زنان حاملهاي چون اسماء بنت عميس، که محمد بن ابوبکر را در ذوالحليفه به دنيا آورد[23]، آن حضرت را همراهي کردند. پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در روز شنبه 25 ذيقعده، که با توجه به محاسبه تقويم حدوداً اسفند ماه سال دهم شمسي ميشود، از مدينه به قصد حج خارج شدند.[24] رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در اين سفر همه زنان خود و دخترشان، حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)[25] را سوار بر هودج به همراه برد.[26]
بايد يادآور شد از آنجا که در جاهليت، بر اساس سنت نسيء، براي امکان جنگ در ماههاي حرام ـ از جمله ماههاي حج ـ با عوض کردن نام ماه حرام با ماههاي ديگر، در ماه حرام جنگ کرده و در ماههايي که واقعاً ماه حج نبود، حج به جا ميآوردند، با نامگذاريهاي جديد و مرور زمان، ترتيب ماهها به حال طبيعي خود بر ميگشت و پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) درنگ کردند تا نامگذاري ماههاي جاهليت، مطابق ترتيب واقعي ماهها شود و در سال دهم، در ذيقعده واقعي براي حج خارج شدند و در خطبه عرفه به اين مطلب اشاره کردند[27]. بنا بر روايت صحيح معاوية بن عمار، آن حضرت به هنگام ظهر به منطقه ذوالحليفه، در هشت کيلومتري غرب شهر مدينه[28]، رسيد و غسل احرام انجام داد و نماز ظهر را در مسجد شجره خواند.[29] ايشان به مردم نيز فرمان داد تا ضمن زدودن موهاي زائد بدن، براي احرام غسل کرده و لباسهاي دوخته را از تن به در کنند.[30]
سپس ايشان به نشاندار کردن شتران قرباني خود که 63 شتر بود، پرداخت. مأمور نگهداري از شتران پيامبر(صلی الله علیه و آله) در حجة الوداع، ناجية بن جندب خزاعي اسلمي بود[31]که به کمک چند تن از مردان قبيلهاش، اين وظيفه را انجام ميداد. او در سفرهاي ديگر نيز اين مهم را به عهده داشت.[32]
پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، در حالي که با دو تکه پارچه صُحاري (پنبه يمني سرخفام) احرام بسته بود[33]، در بيابان بيداء، حدود دوکيلومتري منطقه شجره، با گفتن جملات تلبيه، محرم شد.[34] در برخي از روايات، شب ماندن ايشان در منطقه ذوالحليفه آمده است[35]، اما مورخاني چون واقدي، خبر بيتوته نکردن در ذوالحليفه را تأييد کردهاند.[36]
ايشان در اين حالت سوار بر ناقه قصواي خود بود[37] و سايهباني نداشت.[38] سوار بر جهاز مندرس و ارزان شتر، قصد خود را خدا و نه خودنمايي و نه شنيدن ديگران دانست.[39]
به نقل منابع شيعه[40] و اهل سنت[41]، پيغمبر خدا(صلی الله علیه و آله) و همراهان آن حضرت، با صداي بلند، اينگونه تلبيه ميگفتند: «لَبَّيک اللَّهُمَّ لَبَّيک لَبَّيک لَا شَرِيک لَک لَبَّيک إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَک وَ الْمُلْک لَا شَرِيک لَک (لبيک)». آنان به فرمان خدا آنقدر اينگونه تلبيه را تکرار کردند که پيش از رسيدن به منزلگاه روحاء (در 82 کيلومتري مدينه)[42] صدايشان گرفت.[43]
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، در حالي که منتظر دستور خدا بود، با نيت انجام حج تلبيه گفت و قرباني به همراه برد و از آنجا که اين سفر، آخرين حج رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود، خداوند ميخواست با انجام عمره و حج، هر دو عمل را ميان امتش باقي بگذارد.[44]
آن حضرت در حالي که جز براي نماز و استراحت بين راه توقف نميکرد، فاصله بين مدينه و مکه را از راهي پيمود که با مسير امروزي و حتي مسيري که در زمان سمهودي (قرن دهم) استفاده ميشده، متفاوت است. اين راه را، راه حج انبيای الهي خواندهاند.[45] رواياتي که از پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) درباره حج پيامبران الهي در اين مسير آمده، ميتواند دليل اين نامگذاري باشد. مسير حج پيامبر(صلی الله علیه و آله) بين مدينه و مکه از نزديکي مسجد غزاله از مسير حجة الوداع جدا ميشد و از حي و گردنه هرشاء و سپس جحفه ميگذشت، در حالي که مسير قرن دهم در سمت راست اين جاده بود که از رابغ و از خيف و صفراء ميگذرد و بدون گذر از جحفه، در نزديکي قديد، به اين راه ميرسد.[46]
بعدها در هرکدام از توقفگاههاي ايشان مسجدي به نام آن منزل ساختند[47] و نماز خواندن در اين مساجد از آداب حج شد. اسامي اين مسجدهايي که در اين منزلگاهها ساخته شده، از اين قرار است:[48]
1. مسجد شجره در ذوالحليفه: پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در اين مسجد نماز ظهر خواند[49] و غسل احرام کرد.
2. مسجد شرف در روحاء: در اين مکان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پسر جواني را که گرفتار حملههاي صرع گونه و تشنج بود، شفا دادند.[50] حديث حج انبياء در منابع شيعي درباره روحاء آمده است.[51]
3. مسجد عِرْقُالظُّبْيه: پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، هنگام گذر از اين منزلگاه، فرمودند که هفتاد پيامبر(صلی الله علیه و آله) پيش از ايشان در اين مکان نماز گزاردند و موساي کليم، به همراه هفتاد هزار نفر از بنياسرائيل، از اين مکان گذشته و عيساي مسيح نيز، پيش از قيامت کبري، براي انجام حج يا عمره از آن خواهد گذشت.[52]
4. مسجد المنصرف (الغزاله).
5. مسجد الرُوَيثه: در اين منزلگاه زني به همراه کودکي نزد آن حضرت آمد و درباره حج کودکان سئوال کرد و آن حضرت آن را صحيح دانست و مايه ثواب و اجر براي مادرش.[53]
6. مسجدگردنه رکوبه.
7. مسجد الأثايه.
8. مسجد العَرْج.
9. مسجد المُنبَجِس.
10. مسجد لُحَيجمل: به روايتي پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در اين مکان سرشان را حجامت کردند.[54]
11. مسجد مُدلِجَة تَعهِن.
12. مسجد الرماده.
13. مسجد الاَبواء.
14. مسجد گردنه هَرشاء/ هرشي.
15. مسجدالجُحفه.
16. مسجد طرف قَديد.
17. مسجد حره در نزديکي گردنه خليص.
18. مسجدخليص (چشمهاي پرآب).
19. مسجد بطن مرالظهران.
20. مسجد سَرَف.
21. مسجد التَنعيم.
22. مسجد ذي طُوي.
23. مسجد الصَفراء.
24. مسجد ذات آل.
25. مسجد ذفران.
26. مسجد البرود.
27. مسجد مبروک.[55]
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در کُراع الغَميم، در 64 کيلومتري مکه[56]، با جمع کساني برخورد که پياده به حج آمده بودند و به اميد به دست آوردن مرکب سواري يا دعاي آن حضرت، به انتظارش صف بسته بودند. آنان با ديدن پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از خستگي و ناتواني شکايت کردند و ايشان، ضمن بيان اينکه مرکب سواري براي آنها ندارند، توصيه کردند تا براي مقابله با خستگي پيادهروي کمربندها را محکم و به روي شکم ببندند و تند راه بپيمايند تا کسالت و خستگي از آنان دور شود.[57] اين در مورد پيادگاني بود که توانايي پيادهروي را داشتند. ايشان کساني را که به سختي زياد يا با پاي برهنه به حج ميرفتند، از اين کار نهي کرد و فرمود: «خداوند از اين پيادهروي و پابرهنگي بينياز است».[58]
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، پس از گذراندن هشت روز در مسير، در سوم ذيحجه به نزديکي مکه رسيد و پيش از گردنههاي ورودي مکه توقف کرد و شب را در آنجا گذراند و صبحگاهان، پس از انجام غسل و هنگام بالا آمدن آفتاب در چهارم ذيحجه، از بالاي مکه و از گردنه مدنيان، سوار بر ناقه قصباء، وارد مکه شد و به سوي مسجدالحرام پيش رفت تا به باب بنيشيبه رسيد. ايشان با ديدن خانه خدا تکبير گفته و پس از حمد و ستايش الهي و صلوات بر حضرت ابراهيم و استلام حجرالاسود، سواره در هفت دور، خانه خدا را طواف کرد و مردم نيز به همراه ايشان طواف نمودند؛ به روايتي، دليل سواره طواف کردن ايشان، نماياندن خود به جمعيت بسيار پيرامون ايشان بود که براي تعليم حج از آن حضرت، به ايشان چشم دوخته بودند.[59]
دعاهاي آن حضرت هنگام گذشتن از رکن يماني، به يادگار مانده است. ايشان در همان حالت سواره، با چوبدستي خود استلام حجر ميکرد و چوبدستي را که به حجر خورده بود، ميبوسيد.[60]
هرچند در برخي از روايات آمده که ايشان سه دور را به صورت دويدن، در حالي که يکي از شانههايش را از احرام بيرون گذاشته بود، پيمود.[61] ولي به نظر ميرسد که اين روايات، مربوط به عمرة القضا٭ در سال هشتم بود و شواهدي وجود دارد که اين احتمال را تقويت ميکند.[62]
ايشان پس از تکميل طواف به کنار مقام ابراهيم، که در آن زمان طبق رواياتي در مکان اصلياش و (بنا به نقلي به محاذات مکان فعلي و) چسبيده به خانه خدا بود[63]، رفت و نماز طواف را ادا کرد.[64] پس از نماز طواف پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نزد چاه زمزم آمد و از آب آن نوشيد و فرمود: «اگر بر امتم سخت نميشد، نوشيدن يک يا دو دلو بزرگ از آن را سنت ميکردم»[65] و در دعايي از خداوند به برکت آب زمزم علم نافع، روزي وسيع و درمان هر بيماري ودرد را طلبيد.[66] آنگاه نزد حجرالاسود آمد و دوباره آن را استلام نمود و استلام حجر را وداع با کعبه دانست.[67]
سپس با اشاره به آيه 158 سوره بقره/2 (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ) که از صفا و مروه نام برده، فرمود: «از آن کوه شروع ميکنم که خداوند با آن شروع کرد» و به سمت کوه صفا رفت و به اندازه قرائت يک سوره بقره بر صفا دعا کرد.[68] سپس سواره بر شتر، سعي بين صفا و مروه را انجام داد.[69] پس از انجام اين سعي بود که جبرئيل امين نازل شد و فرمان خروج از احرام را براي همه کساني که بدون همراه داشتن قرباني براي حج محرم شده بودند، آورد. اين دستور موجب شد تا پيامبر(صلی الله علیه و آله) چون به همراه خود قرباني داشتند، نيت حج قران نمايند و مسلماناني که قرباني با خود نداشتند، با عمره تمتّع دانستن عملي که تا آن موقع انجام داده بودند، به حج تمتّع محرم شوند. اما خود ايشان چون قرباني داشتند، از احرام خارج نشدند.[70] به نظر ميرسد ايشان طبق تقسيمبندي فعلي حج، حج قران انجام دادند؛ هرچند در نوع آن اختلافي وجود دارد.[71]
آن حضرت که با مقاومت و تعجب برخي از صحابه نسبت به اين دستور مواجه شدند[72]، فرمودند: «اگر از قبل ميدانستم چه پيش خواهد آمد، مانند شما عمل ميکردم (و قرباني نميآوردم) تا مانند شما اکنون از احرام خارج شوم. ولي من قرباني به همراه دارم و کسي که قرباني دارد، نبايد از احرام خارج شود؛ مگر وقتي که قرباني به قربانگاه برسد».[73] انکار برخي از اصحاب درباره اين مسئله به جايي رسيد که آن حضرت را خشمگين کرد.[74]
در اين فاصله امام علي(علیه السلام) که در ماه رمضان اين سال براي دعوت اهل يمن به اسلام و جمعآوري خراج نجران به آن منطقه رفته بود[75]، پس از نامه پيامبر(صلی الله علیه و آله) که او را به حج از جانب يمن ميخواند[76]، خود را به مکه رساند و از آنجا که به همراه خود قرباني آورده بود (و بنا بر رواياتي ديگر چون پيامبر(صلی الله علیه و آله) ايشان را در قرباني خود شريک کرده بود[77]) و نيت حج خود را همان حج پيامبر(صلی الله علیه و آله) قرار داده بود، مانند پيامبر(صلی الله علیه و آله) در احرام باقي ماند.[78] پس از رسيدن افراد تحت امر امام علي(علیه السلام) به مکه، بسياري از آنان از سختگيري امام درباره استفاده از بيتالمال شکايت و بدگويي کردند. حجم اين بدگوييها به حدي رسيد که پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمان داد تا ميان مردم اعلام کنند (يا خود ضمن يک سخنراني فرمود) که دست از سرزنش علي(علیه السلام) برداريد که او در اطاعت فرمان خدا سختگير است و در دينش مسامحه نميکند. آنان نيز با شنيدن نظر پيامبر(صلی الله علیه و آله) در مورد رفتار امام(علیه السلام) از اين کار دست کشيدند.[79]
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در اين سفر، چنانکه رسم قريش بود، رفادت و اطعام حاجيان را به عهده گرفت.[80] همچنين در اين سفر، پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) کعبه را با پارچههاي يمني پوشاند (الحبرات).[81] رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمان دادند تا به مکيان و مجاوران حرم الهي اعلام شود که از بيستم ذيقعده تا روز بازگشت حاجيان در موسم حج، طواف و استلام حجرالاسود و مقام ابراهيم و صف اول نماز جماعت را به حاجيان واگذارند.[82]
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روزهاي يکشنبه تا چهارشنبه را در حالت احرام در مکه در خيمهاي گذراند که در ناحيه ابطح زده بودند و از سکونت در خانههاي اهل مکه خودداري کرد.[83] ابطح٭ ناحيهاي در شمال مکه، ميان دو کوه حجون و جبل نور و متصل به المعلي است و به آن، خيف بنيکنانه و محصب نيز ميگويند.[84] عقيل بن ابیطالب، پسر عموي ايشان، پيش از فتح مکه خانه آن حضرت و خانه ساير بنيهاشم را که به مدينه هجرت کرده بودند، فروخته بود.[85] پيغمبر خدا(صلی الله علیه و آله) بعد از ظهر چهارشنبه که روز هفتم ذيحجه بود، براي مردم خطبه خواند[86] و مناسک حج را به آنان تعليم داد.[87]
ايشان در روز هشتم ذيحجه (يوم الترويه)، هنگام ظهر، به مردم فرمان داد تا غسل کرده و براي حج لبيک گويند و از مکه به سوي منا خارج شده و نمازهاي ظهر و عصر آن روز تا نماز صبح روز بعد(عرفه) را در منا به جا آوردند.[88] پس از بالا آمدن خورشيد در روز نهم ذيحجه (عرفه)، پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان از منا به سمت عرفات به راه افتادند و برخلاف سنت جاهليت، قريش که در مزدلفه توقف ميکردند، از مزدلفه گذشته و به عرفات رسيدند و کنار مسجد نمره در عرفات، براي آن حضرت خيمه زدند.
ايشان پيش از ظهر روز عرفه، وسط وادي عرفات، براي مردم سخنراني کردند و براي رساندن صداي خود به جمعيت، از ربيعة بن اميه کمک گرفتند که سخنان آن حضرت را براي حاضراني که دورتر بودند، تکرار کند.[89] در اين خطبه که نزد برخي به خطبه حجة الوداع معروف است[90]، موضوعاتي چون خلافت دوازده نفر پيشوا از قريش[91]، ضرورت توجه امت به کتاب خدا و اهل بيت پيامبر(صلی الله علیه و آله)، سفارش به تقوا و تلاش براي رضاي خدا، اشاره به نزديکي وفات خود، تأکيد بر حرمت مال و جان و ناموس مسلمانان بر يکديگر، تأکيد بر امانتداري، يادآوري حرمت ربا و باطل اعلام کردن رباها و خونفداها و عناوين عهد جاهليت، مگر پردهداري و آبرساني به حجاج، سفارش به مساوات و برادري، سفارش به حفظ حقوق زنان و خوشرفتاري با آنان، تأکيد بر بطلان ارزشهاي جاهليت و اينکه ملاک برتري تقواست، يادآوري مسئله ديه و ارث و حرمت انتساب زاده زنا به زناکار بيان شده است.[92]
بنا به رواياتي، در عرفات فرمان الهي مبني بر نزديک شدن وفات پيامبر(صلی الله علیه و آله) و دستور معرفي رسمي علي بن ابيطالب(علیه السلام) به عنوان وصي و جانشين رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر سنت ديگر پيغمبران الهي به آن حضرت رسيد. اما پيامبر(صلی الله علیه و آله) که از واکنش تند و ارتداد و بازگشت به جاهليت قريشيان، با توجه به کينهاي که از امام علي(علیه السلام) داشتند، نگران بود، از خداوند ايمني از اين خطرات را خواست و منتظر تأييد الهي نشست.[93] رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نماز ظهر و عصر را با هم به جا آوردند و تا غروب آفتاب و پنهان شدن قرص خورشيد، رو به قبله و ايستاده مناجات کردند.[94] آن حضرت هنگام غروب، ميان مردم فرمود: «امروز پروردگار شما بر شما منت گذاشت و افراد نيکوکارتان را آمرزيد و شفاعتشان را در حق بدکارانتان پذيرفت. پس به سوي مشعر به راه بيفتيد و بدانيد که خداوند براي گنهکاران رضاي خودش را ضمانت کرده است».[95] از ايشان مواعظ و دعاها[96] و پاسخ به سئوالات حجاج نيز در عرفه ياد شده است.[97]
بر اساس سنت جاهليت، حجاج، پيش از غروب از عرفات، به سمت مشعر ميرفتند. اما پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پس از غروب آفتاب، به سمت مشعرالحرام به راه افتادند. در حالي که با توجه به شلوغي جمعيت بسيار آرام حرکت ميکرد و مردم را به حرکت آرام و مراقبت از ضعيفان و پيادگان توصيه ميفرمود.[98] به روايتي، ايشان آنچنان براي کُند کردن حرکت ناقه خود، افسار آن را نگه داشته بود که گردن شتر به رحل و پالانش ميرسيد و اسامة بن زيد را نيز پشت سر خود سوار کرده بود.[99]
آن حضرت به اصحابشان که وقت نماز را يادآوري ميکردند، محل نماز را پيش رويشان در مزدلفه دانست و وقتي به مزدلفه رسيدند، نماز مغرب و عشا را با هم به جماعت خواندند.[100] ايشان پس از استراحت در مزدلفه، تا هنگام طلوع فجر، مناجات و شفاعت براي گناهکاران را ادامه داد و نماز صبح را به جا آورده[101] و پيش از روشن شدن هوا، بالاي کوه قُزَح يا مشعرالحرام رفته و رو به قبله تا طلوع خورشيد به دعا و ذکر خدا پرداخت[102] و با بشارت آمرزش گناهان و استجابت دعاي نيکان امت در مشعر، فرمان کوچ به سمت منا را داد.[103]
در وادي محسر، پس از خارج شدن از مشعر که در آغاز مسير مناست، پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در حالي که پسرعمويش فضل بن عباس را پشت سر خود سوار مرکب کرده بود، با شتاب و دواندن شتر به مقدار صد ذرع (حدود پنجاه متر) گذشت[104]؛ چراکه اين دره محل فرود عذاب الهي بر لشکر ابرهه است.[105]
پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) پس از ورود به منا تا آخر آنکه گردنه جمره و به سمت مکه بود، از بزرگترين راهي که به عرض 38 ذرع (حدودا 14متر) در وسط منا بود و تا سال 200ق. نيز استفاده ميشد و از کنار کوه ضَب در نزديکي مسجد خيف ميگذشت، طول منا را طي کرد[106] و در حالي که وسط دره بودند، پشت به مکه، جمره کبری را، کنار اين گردنه، سوار بر ناقه، هنگام بالا آمدن خورشيد (چاشتگاه)، رمي کرد. پيامبر(صلی الله علیه و آله) با هرکدام از هفت سنگي که به جمره زد، تکبير گفت و مردم را به مراقبت و آسيب نرساندن به يکديگر فرمان داد و توصيه کرد تا سنگهاي کوچکي را براي رمي جمع کنند.[107]
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در منا مسلمانان را به فراگيري احکام و مناسک از خود فرا ميخواند و به اين نکته اشاره ميفرمود که شايد اين سفر حج، آخرين سفر حج ايشان باشد.[108] با اين دعوت، گويا مردم بيش از پيش گرد آن حضرت را فرا گرفته و درباره عملشان از پيامبر(صلی الله علیه و آله) سئوال ميکردند و آن حضرت، ضمن پاسخ به سئوال آنان، اعمال منا را به مردم تعليم فرمود.[109]
پس از رمي جمره عقبه، پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) به سمت قربانگاه منا که نزديک جمره وسطي بود، رفت و با همکاري و همياري امام علي(علیه السلام)[110] 63 شتر را از جانب خود و با دست مبارک خويش[111] قرباني فرمود. در مجموع، قرباني پيامبر(صلی الله علیه و آله) و علي(علیه السلام) صد شتر شد.[112] رسول خدا براي هرکدام از همسرانشان يک گاو و براي همه، يک شتر قرباني کرد[113] (بنا بر برخي روايات براي همه همسران يک گاو قربانی کرد.)[114] دليل اين تعداد قرباني به صراحت بيان نشده، اما ممکن است موارد زير از جمله دلايل آن باشد: تقرب به درگاه خدا و تلاش براي سير کردن و اطعام تعداد بيشتري از حجاج که بسياري نيز قرباني همراه نداشتند و تشويق به قرباني کردن در راه خدا و اشاره به اين مطلب که سادهزيستي پيامبر(صلی الله علیه و آله) در زندگي شخصياش تنها از سر نداري و فقر نبوده است.[115]
ايشان با توجه به ازدحام جمعيت، با قربانگاه خواندن تمام نقاط سرزمين منا از مردم خواستند که هر کسي در خيمهگاه خودش قرباني کند و براي اين کار، به قربانگاه اصلي منا نيايد.[116] گويا با توجه به دستور قرآن که به خوردن و صدقه دادن گوشت قرباني فرمان داده، پيامبراکرم(صلی الله علیه و آله) از همه قربانيهايشان، تکهاي گوشت را در ظرفي قرار داد و دستور داد آن را براي استفاده خود آبگوشت کنند[117] و پس از پختن، از اين گوشت تناول کردند و از آبش نوشيدند و به امام علي(علیه السلام) فرمان داد مابقي گوشت قربانيها و هرچه از قربانيها باقي ميماند، حتي دهنه و افسار و پالان و چيزهايي که به آنها آويخته بود را در راه خدا به نيازمندان بدهد[118] و مزد کار قصابان را، برخلاف معمول، از محل ديگري غير از گوشتهاي قرباني، تأمين کند.[119]
پس از فراغت يافتن از قرباني، آن حضرت که از آغاز سفر براي جلوگيري از آلودگي، موهاي بلند خود را با صمغ و... آغشته کرده بود[120]، تراشيد. معمر بن عبدالله بن حارثه عدوي افتخار تراشيدن سر آن حضرت را يافت.[121]
مسلمانان براي تبرک گرفتن از موهاي آن حضرت پيرامون ايشان جمع شده بودند. ابوطلحه انصاري و خالد بن وليد از جمله کساني بودند که از موي آن حضرت براي تبرک گرفتند. سپس ايشان فرمان داد تا موهاي تراشيده را ميان مسلمانان مشتاق تقسيم کنند و اينگونه مقداري از موهاي سر آن حضرت، نزد همسرانش به يادگار ماند. ايشان همچنين موهاي صورت و ناخنهاي خود را نيز اندکي کوتاه کرده و فرمود تا دفن شود.[122]
با توجه به ازدحام جمعيت و نياز غذايي به گوشت قرباني، فرمان داد تا سه روز کسي نميتواند به دليل ذخيره کردن گوشتهاي قربانياش، کساني را که به گوشت نياز دارند، از گوشت قرباني محروم کند.[123]
به نظر ميرسد اکثر حاجياني که در منا حاضر بودند، نتوانستند قرباني چنداني داشته باشند؛ چراکه قرباني فقط بر کساني که از راه دور به حج ميآمدند و توانايي مالي داشتند، واجب بود و عدهاي اندک از آنان قرباني را با خود آورده بودند (چنانکه در زمان تبديل حج همراهان، بدون قرباني پيامبر(صلی الله علیه و آله) به عمره تمتّع بيان شد و در روايت عايشه به آن اشاره شده)[124] و با آن ازدحام بيسابقه جمعيت در حج آن سال، طبيعي بود که قرباني به اندازه همه متقاضيان خريد آن، در مکه و منا نباشد.[125] با توجه به فرمان قرآن که براي کساني که به قرباني دست نيافته بودند، وظيفه روزه گرفتن را مقرر کرده بود[126]، بسياري از حجاج در ايام تشريق (دهم تا سيزدهم ذيحجه) در منا قصد روزه گرفتن داشتند. ولي پيامبر(صلی الله علیه و آله) دستور داد تا چند نفر از يارانشان، در مکانهاي مختلف منا، اعلام کنند که اين روزها وقت خوردن و آشاميدن و ياد خداست نه روزهداري[127] و اين خود تأييد کننده تعداد زياد کساني است که از تقديم قرباني ناتوان بودند و ميخواستند به جاي قرباني روزه بگيرند.
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) خيمه زدن و اتراق حجاج را مديريت کرد و براي هر گروهي مکاني اختصاص داد. محل خيمههاي پيامبر(صلی الله علیه و آله) و بنيهاشم، مکان سنتي اين قبيله از قديم در منا بود که طبق رواياتي، کنار جمره دوم قرار داشت.[128] منزلگاه همسران آن حضرت، نزديک مسجد خيف (که بعدها دارالاماره منا نام گرفت) قرار داشت.[129] انصار را پشت خانههاي همسران پيامبر(صلی الله علیه و آله)(که شعب الانصار ناميده شد) در سمت چپ قبله و دارالاماره، و مهاجرين را در شکاف درهاي جا داد که سمت راست قبله بود و بعدها شعب المهاجرين نام گرفت.[130]
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) سوار بر ناقه قصبای خود، در روز عيد، خطبهاي که از لحاظ محتوا بسيار شبيه به خطبه روز عرفه است، بيان کردند. گفته شده اين خطبه در مسجد خيف در منا بيان شده است.[131] افزون بر مطالبي که ضمن گزارش خطبه عرفه بيان شد، ايشان ضمن اقرار گرفتن از مردم و تکيه بر باور سنتي آنان، درباره حرمت مال و جان و ناموس مردم در ماههاي حرام و در حرم امن الهي و در روز عيد قربان، اين حرمت را ابدي و تا روز قيامت اعلام کرد.[132] هشدار نسبت به ارتداد و کفر دوباره مسلمانان و درگيريها و اختلافات داخلي آنان با يکديگر، تأکيد بر بندگي خداوند و نمازهاي پنجگانه و روزه ماه رمضان و حج خانه خدا و پرداخت زکات و اطاعت از ولي امر و امامان پس از پيامبر(صلی الله علیه و آله)، از ديگر فرازهاي اين سخنراني بود.[133] ايشان ضمن بيان اينکه چه بسا شنوندگاني که پس از اين، سخنان آن حضرت را بشنوند و بهتر از حاضران بتوانند آن را درک کنند، براي کساني که سخنان ايشان را به غايبان برسانند، دعا کرد.[134] به نقلي ايشان در حال تلاش براي رساندن صداي خود به ديگران، بر پالان شترش ايستاده بود.[135]
آن حضرت روز عيد را روز ثَج (قرباني در راه خدا که اگر با نيت صادقانه انجام شود اولين قطره خونش، کفاره تمام گناهان گذشته حاجي است) و عَج (دعا و زاري به درگاه خداوند) ناميد و بشارت داد که هيچکس از اين مکان خارج نميشود، مگر اينکه مورد رحمت الهي قرار گيرد مگر کسي که مبتلا به گناهان بزرگ است و تکرار آنها را در نيت دارد.[136] بنا به روايتي، فرمان ابلاغ رسمي جانشيني علي بن ابيطالب(علیه السلام) در مسجد خيف نيز دوباره به پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) گوشزد شد، اما ايشان با توجه به ملاحظات سابق، منتظر تأييد الهي ماند.[137]
آن حضرت، همان روز عيد و پیش از ظهر، براي اتمام اعمال حج به مکه رفت و نماز ظهر را در مسجدالحرام خواند.[138] بنا به برخي گزارشها صبح و قبل از وقت نماز و بنا به برخي ديگر، شب همراه زنانش، به مکه رفت[139] و از آب زمزم نوشيد.[140] پيغمبر(صلی الله علیه و آله) بر خلاف سال فتح مکه، در حجة الوداع وارد کعبه مشرفه نشد و داخل آن نماز نگزارد.[141]
بنا به برخي گزارشها آن حضرت پس از اتمام مناسک خود، در حالي که حلقههاي در کعبه را گرفته بود، مردم را به سوي خود فراخواند. پس از جمع شدن مردم، خطبهاي مفصل درباره نشانههاي قيامت و هشدار از راه يافتن تباهيها و انحراف در دين و امت اسلامي ايراد کرد[142] و پس از انجام زيارت خانه خدا و طواف وداع، به منا بازگشت. آن حضرت در منا، نمازهاي يوميه را به صورت قصر (وظيفه مسافر) به جا آورد[143] و هر روز از خيمهگاه خود، پياده، براي رمي جمرههاي سهگانه، ميرفت و پياده باز ميگشت.[144]
ايشان پس از اتمام مناسک حج و اعمال منا، در روز سيزدهم ذيحجه، پس از رمي جمرات، هنگام چاشت، به سوي مکه حرکت کرد، بدون اينکه دوباره به مسجدالحرام وارد شده و طواف کند و فقط براي ساعاتي، به جهت عمره جناب عايشه، در ابطح توقف کرد. عايشه به دليل عذر شرعي عادت ماهيانه نتوانسته بود، پيش از حج، عمره به جا آورد و حجش را به صورت افراد تمام کرد؛ به همين دليل از آن حضرت خواست تا اجازه عمره مفرده به او بدهد تا او هم مانند ديگر همسران پيامبر(صلی الله علیه و آله) که در اين سفر با انجام حج تمتّع، يک حج و يک عمره انجام دادند، افزون بر حجش، عمرهاي نيز انجام داده باشد؛ پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نيز با تقاضاي او موافقت فرمود و او را به همراه برادرش، عبدالرحمن بن ابوبکر، براي انجام عمره مفرده به تنعيم فرستاد. پس از بازگشت عايشه، پس از اينکه نماز ظهر و عصر را در مکه خواند، در عصر همان روز[145]، از مسير ذي طوي، به سمت مدينه حرکت کرد.[146] به گزارشي ديگر، آن حضرت روز چهاردهم[147] و به گزارشي، پس از سه روز اقامت در مکه به سوي مدينه حرکت کرد و در پاسخ به کسي که درباره توقف در مکه (در اين ايام) سئوال کرده بود، مکه را در اين ايام غير مناسب براي ماندن و درنگ کردن دانست».[148]
عيادت از سعد ابن ابيوقاص که در مکه به بيماري شديدي دچار شده بود، احتمالاً در همين ايام رخ داد. ايشان ضمن دلداري به سعد، به پرسش او در مورد وصيت کردن پاسخ داد و ناراحتي او را از قلبش دانست وضمن دعا براي سلامتياش، دستورالعملي براي درمان وي به حارث بن کلده طبيب داد تا سعد را با خرماي عجوه٭ مدينه درمان کند. آن حضرت مردي را مأمور کرد تا اگر سعد از دنيا رفت، او را در مکه دفن کند [و به مدينه بياورد].[149]
پس از گذشت سه روز از آغاز سفر بازگشت، در حالي که هنوز حجاج از کاروان پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) براي رفتن به شهرها و مکانهاي خود، چندان متفرق نشده بودند، که آيه 67 سوره مائده/5 نازل شد و ضمن تأکيد بر اعلام رسمي ولايت علي بن ابيطالب، پيامبر(صلی الله علیه و آله) را از تأخير بيشتر در اين زمينه برحذر داشت. اين تهديد با لحني تند و هشدارآميز بيان شد؛ به گونهاي که اين کار را مساوي با انجام ندادن رسالت الهي دانست و ضمن آن، حضرت را از خطرهاي احتمالي که پيشبيني ميشد برحذر داشت.[150] در فاصله سه چهار ميلي (کمتر از يک کيلومتري) جحفه، کنار آبگيري که «خم» ناميده ميشد[151]، پيامبر(صلی الله علیه و آله) توقف کرد و فرمان داد تا با صداي (الصلاة جامعة) همه جمعيت را به سوي او فرابخوانند. سپس زير درختاني که در آنجا بود، نماز ظهر را خواند و در خطبهاي، از نزديک شدن وفات خود و به توجه امت به دو يادگار ايشان، يعني کتاب خدا و عترتشان سخن گفت و در حالي که دست علي بن ابيطالب(علیه السلام) را گرفته بود، خطاب به جمعيت فرمود: «اي مردم! آيا من نسبت به مؤمنان صاحب اختيار و سرپرستشان نيستم؟» همه پاسخ دادند: «بله اي رسول خدا». آنگاه دست علي(علیه السلام) را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصـر من نصـره واخذل من خذله»[152]؛ «هرکه را من مولاي اويم اين علي مولاي اوست. خدايا با دوست او دوست و با دشمنش، دشمن باش». جناب عمر بن خطاب، بعد اين ماجرا، امير مؤمنان را خطاب قرار داد و گفت: «اي پسر ابوطالب، گوارايت باشد که مولا و سرپرست هر مرد و زن مؤمن شدي».[153]
به گزارش ديگر، پس از خطابه و نماز ظهر، پيامبر(صلی الله علیه و آله) دستور داد تا براي امير مؤمنان خيمهاي روبهروي خيمه آن حضرت افراشتند و به تمام مردان و زنان حاضر و زنان خود دستور داد تا گروه گروه بر امير مؤمنان وارد شده و به ايشان تبريک و تهنيت بگويند و به نام امير مؤمنان بر او سلام کنند و به گزارش ديگري، همه مردان با دست دادن با آن حضرت بيعت کردند.[154]
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پيش از پايان يافتن سال دهم به مدينه رسيد[155]؛ هرچند تاريخ دقيق آن مشخص نيست و بر اين اساس، ميتوان گفت سفر آن حضرت در رفت و برگشت، کمتر از يک ماه به طول انجاميد.
آثار بسياري درباره حجة الوداع به نگارش درآمده؛ از جمله: حجة الوداع ابن حزم، حجة الوداع اسماعيل بن عمر بن کثير، منسک في هدي المصطفي في حجة الوداع از محمد بن اسماعيل الصنعاني، مواقف خالده في حجة الوداع از محمد محمد الشرقاوي، حجة الوداع کما رواها اهل البيت از حسين واثقي(معاصر)، الوصية لنبوية للامة الاسلامية في حجة الوداع از فاروق حماده، حجة الوداع از جهاد حجاج، حجة الوداع و حقوق الانسان از واسف عبدالحليم عبدالله، فقه الدعوة في حجة الوداع از حصه بنت محمد خاطر (پاياننامه)، مبادي حقوق الانسان في خطبة حجة الوداع از ناثر بن بعلي (پايان نامه)، مع النبي محمد في حجة الوداع از فاضل الموسوي، مظاهر تعظيم شعائر الله في حجة الوداع از محمد الحافظ الروسي، حجة الوداع از عبداللطيف بن حيده، حجة الوداع دراسة وصفية تحليلية فقهيه از يوسف عبدالله مصطفي عبدالرزاق، حجة الوداع و اعظم رجل في العالم از احمد نجيب، حجة الوداع و جزء عمرات النبي محمد زکريا کاندهلوي، صفة حج النبي علي اختلاف طرقها از محبالدين طبري، اطلاع علي حجة الوداع، حجة الوداع از عبدالوهاب مصطفي، حجة الوداع از محمد علي القطب، شارع النجاة في حجة الوداع، حجة الوداع الحج و العمرة کما اداهما النبي از محمد عثمان الخشت، مع الرسول في حجة الوداع از عطيه محمد سالم، حجة الوداع خطب و ارشاد از آيتالله جعفر سبحاني، حجة النبي از الباني، حجة النبي از احمد عبدالغفور، حجة الوداع، شعائر و قيم از فؤاد بن عبدالسلام، الوصية النبوية للامة الاسلامية في حجة الوداع از فاروق حماده، بذل المستطاع في توضيح حجة الوداع از عيسي بن شباب الحيسوني، حجة الوداع از شعر حسن ابوالغيط، تيسير الاطلاع علي اخبار حجة الوداع از نافذ حسين حماد، حجة الوداع از عبدالحميد جوده السحار، الحلقة الاخيرة حجة الوداع از صلاح صالح راشد، گزارش حجة الوداع از محمدباقر انصاري، همگام با پيامبر(صلی الله علیه و آله) در حجة الوداع از حسين واثقي.[156]
منابع
اتحاف الوري بأخبار أم القري: عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، تحقيق و تقديم فهيم محمد شلتوت، مکه، جامعة ام القري، 1403ق؛ الاحتجاج علي اهل اللجاج: احمد بن علي الطبرسي (م.520ق.)، به کوشش سيد محمد باقر موسوي خرسان، مشهد، انتشارات المرتضي، 1403ق؛ اخبار مکة في قديم الدهر و حديثه: محمد بن اسحاق الفاکهي (م.275ق.)، به کوشش عبدالملک بن عبدالله بن دهيش، مکه، مکتبة الاسدي، 1424ق؛ اخبار مکة و ما جاء فيها من الآثار: محمد بن عبدالله الازرقي (م.248ق.)، به کوشش رشدي الصالح ملحس، بيروت، دار الاندلس، 1416ق؛ الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد: شيخ مفيد محمد بن محمد بن النعمان (336-413ق.)، تحقيق مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ الاستبصار فيما اختلف من الاخبار: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به کوشش سيد حسن موسوي الخرسان، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1363ش؛ الأصول الستة عشر: عدهاي از علما، قم، انتشارات دارالحديث، 1423ق؛ الاکتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله (صلی الله علیه و آله) و الثلاثة الخلفاء: ابوالربيع حميري کلاعي، دار الکتب العلميه-بيروت، 1420؛ الامالي: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، تصحيح محققان بنياد بعثت، قم، دار الثقافه، 1414ق؛ امتاع الاسماع بما للنبي من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع: احمد بن علي المقريزي (م.845ق.) به کوشش محمد عبدالحميد النميسي، بيروت، دار الکتب العلميه، 1420ق؛ انساب الاشراف: احمد بن يحيي البلاذري (م.279ق.)، تحقيق سهيل صادق زکار و رياض زرکلي، بيروت، دار الفکر، 1417ق؛ بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار: محمد باقر المجلسي (1037-1110ق.)، تصحيح محمدباقر بهبودي و سيد ابراهيم ميانجي و سيد محمدمهدي موسوي خرسان، بيروت، دار احياء التراث العربي و مؤسسة الوفاء، 1403ق؛ البداية و النهاية في التاريخ: بهجة النفوس و الأسرار في تاريخ دار هجرة النبي المختار، مرجاني، عبدالله بن عبدالملک، دار الغرب الاسلامي، بيروت، 2002م؛ تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس: حسين ديار بکري، بيروت، دار صادر، بيتا؛ تاريخ الطبري (تاريخ الامم و الملوک): محمد بن جرير الطبري (224-310ق.)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن ابييعقوب اليعقوبي (م.284ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تحف العقول: حسن بن شعبه الحراني، حسن بن علي، قم، 1404ق؛ تذکرة الخواص (تذکرة الخواص الائمة في خصائص الائمه): يوسف بن قزاوغلي، سبط ابن الجوزي، قم، شريف رضي، 1418ق؛ تفسير القمي: علي بن ابراهيم قمي (م.307ق.)، به کوشش سيد طيب موسوي جزائري، قم، دار الکتاب، 1404ق؛ التنبية و الاشراف: علي بن الحسين المسعودي (م.346ق.)، تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، قاهره، دار الصاوي؛ تهذيب الاحکام في شرح المقنعة للشيخ المفيد: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به کوشش سيد حسن موسوي خرسان و علي آخوندي، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1365ش؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311-381ق.)، قم، شريف رضي، 1368ش؛ جامع الاخبار: محمد بن محمد شعيري (قرن6ق.)، قم، نجف، بينا، بیتا؛ الجامع الصحيح المختصر: محمد بن اسماعيل البخاري، تحقيق: مصطفي ديب البغا، بيروت، دار ابن کثير، 1407ق؛ الجامع الصحيح المسمي صحيح مسلم: ابوالحسين مسلم بن الحجاج بن مسلم القشيري النيسابوري، بيروت، دارالجيل، دار الأفاق الجديدة، بيتا؛ الجامع الصحيح المسمي: صحيح مسلم النيسابوري: دارالفکر، بيروت، طبعة مصححة و مقابلة علي عدة مخطوطات و نسخ معتمده؛ الجامع الصحيح سنن الترمذي: محمد بن عيسي الترمذي السلمي، دار إحياء التراث العربي، بيروت، تحقيق: احمد محمد شاکر و آخرون؛ الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسول الله صلي الله عليه وسلم وسننه وأيامه: صحيح البخاري: محمد بن اسماعيل ابوعبدالله البخاري الجعفي، محمد زهير بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانية بإضافة ترقيم ترقيم محمد فؤاد عبدالباقي)، الأولي، 1422ق؛ حجة الوداع: دانشنامه بزرگ اسلامي، ج 20، فرامرز حاج منوچهري؛ حجة الوداع: دانشنامه جهان اسلام: ج12، حسين واثقي؛ حجة الوداع: علي بن احمد بن حزم (384-456ق.)، به کوشش ابوصهيب الکرمي، اردن، بيت الافکار الدوليه، 1998م؛ حديث علي بن حجر السعدي عن إسماعيل بن جعفر المدني: إسماعيل بن جعفر بن أبي کثير الأنصاري الزرقي مولاهم، ابوإسحاق المدني، تحقيق عمر بن رفود بن رفيد السّفياني، مکتبة الرشد للنشر والتوزيع، الرياض- شرکة الرياض للنشر والتوزيع، 1418ق؛ حلية الأولياء و طبقات الأصفياء: ابونعيم احمد بن عبدالله الاصبهاني، دار الکتاب العربي، بيروت، 1405ق؛ دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضايا و الاحکام: نعمان بن محمد المغربي (م.363ق.)، تحقيق آصف بن علي اصغر فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ دلايل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشريعه: احمد بن الحسين البيهقي (م.458)، تحقيق عبدالمعطي امين قلعهجي، بيروت، دار الکتب العلميه، 1405ق؛ الروض المعطار في خبر الاقطار: محمد بن عبدالله المنعم الحميري (م.900ق.)، تحقيق احسان عباس، بيروت، مکتبة لبنان، 1984م؛ روضه الواعظين: الفتال النيشابوري (م.508ق.)، به کوشش سيد محمد مهدي حسن خرسان، قم، شريف رضي، 1386ق؛ سنن ابن ماجه: محمد بن زيد الربعي ابن ماجه (م.275ق.)، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛ سنن ابي داود: ابوداود سليمان بن الأشعث، تحقيق و تعليق سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفکر 1410ق؛ سنن الدارمي: عبدالله بن عبدالرحمن ابومحمد الدارمي، دار الکتاب العربي، بيروت، 1407ق؛ سنن النسائي: احمد بن علي النسائي (215-303ق.)، تحقيق صدقي جميل العطار، بيروت، دار الفکر، 1348ق؛ السيرة النبوية و أخبار الخلفاء: ابوحاتم تميمي، الکتب الثقافية، بيروت، 1417ق؛ السيرة النبويه: عبدالملک بن هشام (م.218)، تحقيق مصطفي السقا و ابراهيم الأبياري و عبدالحفيظ شلبي، بيروت، دار المعرفة، بيتا؛ شرح الزرقاني علي المواهب اللدنية بالمنح المحمديه: محمد بن عبدالباقي الزرقاني (م.1122ق.)، قاهره، دار الکتب العلميه، 1417ق؛ شرح الشفاء للقاضي عياض: ملا علي القاري (م.1014ق.)، بيروت، دار الکتب العلميه، 1421ق؛ شرح صحيح مسلم: يحيي بن شرف النووي (631 -676ق.)، بيروت، دار الکتاب العربي، 1407ق؛ شرف النبي (شرف المصطفي): ابوسعيد واعظ خرگوشي (م.406ق.)، به کوشش محمد روشن، تهران، بابک، 1361ش؛ صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان: علي بن بلبان الفارسي (م.739ق.)، به کوشش شعيب الارنووط، بيروت، مؤسسة الرساله، 1414ق؛ الطبقات الکبري: محمد بن سعد (م.230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دار الکتب العلميه، 1410ق؛ علل الشرائع و الاحکام: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311-381ق.)، به کوشش سيد محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مکتبة الحيدريه، 1385ق؛ عيون الاثر في فنون المغازي و الشمائل و السير (السيره النبويه): فتحالدين محمد بن سيد الناس (م.734ق.)، به کوشش ابراهيم محمد رمضان، بيروت، دار القلم، 1414ق؛ الغدير في الکتاب و السنة و الأدب: علامه عبدالحسين الاميني، مرکز الغدير للدراسات الاسلاميه، مکان نشر: قم، 1416ق؛ الکافي (ط-الإسلامية): تهران، محمد بن يعقوب کليني، چاپ چهارم، 1407ق؛ کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال: علي بن حسامالدين الهندي (م.975ق.)، به کوشش بکري حياني و صفوة السقاء، بيروت، مؤسسة الرساله، 1409ق؛ مدينه شناسي نجفي: محمد باقر،-تهران، چاپ اول، 1364ش؛ مراصد الاطلاع علي اسماء الامکنه و البقاع: و هو مختصر معجم البلدان لياقوت: صفيالدين عبدالمومن بن عبدالحق (م.739ق.)، به کوشش علي محمد البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ مستعذب الإخبار بأطيب الأخبار: ابومدين فاسي، دار الکتب العلميه، بيروت، 1424ق؛ مسند الامام احمد بن حنبل: أحمد بن محمد بن حنبل الشيباني (م.241ق.)، المحقق السيد ابوالمعاطي النوري، بيروت، عالم الکتب، بيتا؛ المعالم الأثيرة في السنة و السيرة شراب: محمد محمد حسن، بيروت، 1411ق؛ المعجم الکبير: سليمان بن احمد الطبراني (260-360ق.)، به کوشش حمدي عبدالمجيد السلفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ المغازي: محمد بن عمر الواقدي (م.207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1409ق؛ مکارم الاخلاق: الفضل بن الحسن الطبرسي (قرن6ق.)، قم، شريف رضي، 1392ق؛ من لايحضره الفقيه: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311-381ق.)، تحقيق و تصحيح علياکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم، 1404ق؛ مناقب آل ابيطالب (علیهم السلام) (لابن شهرآشوب): ابن شهرآشوب مازندراني، محمد بن علي، قم، چاپ اول، 1379ق؛ منتهي السوول علي وسائل الوصول إلي شمائل الرسول: عبدالله بن سعيد محمد عبادي لحجي، دار المنهاج، جده، چاپ سوم، 1426؛ موطأ: مالک بن أنس ابوعبدالله الأصبحي، دار إحياء التراث العربي، مصر، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي؛ النوادر (للراوندي): فضلالله بن علي راوندي، قم، بيتا؛ وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفي: علي بن عبدالله السمهودي (م.911ق.)، به کوشش محمد محييالدين عبدالحميد، بيروت، دار الکتب العلميه، 2006م.
[1]. المغازي، ج3، ص1089؛ الطبقات الکبري، ج2، ص131؛ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص109.
[2]. اخبار مکه، الازرقي، ج1، ص186؛ تاريخ الامم و الملوک، ج3، ص183؛ الاکتفاء، ج2، ص30؛ مستعذب الإخبار، الفاسي، ص309.
[3]. السيرة النبويه، ج2، ص606؛ الطبقات الکبري، ج2، ص140؛ البداية و النهايه، ج5، ص109.
[4]. الکافي، ج7، ص275؛ شرف المصطفي، ج3، ص100؛ البداية و النهايه، ج5، ص215.
[5]. شرح الزرقاني علي المواهب، ج4، ص142.
[6]. شرح الزرقاني علي المواهب، ج4، ص142؛ الغدير في الکتاب و السنة و الأدب، ج1، ص31؛ سيدنا محمد، ج2، ص32.
[7]. نک: السيرة النبويه، ابن هشام، ج2، ص606؛ شرح الزرقاني علي المواهب، ج4، ص142.
[8]. حجة الوداع، دانشنامه بزرگ اسلامي؛ حجة الوداع کما رواها اهل البيت، ص8.
[9]. نک: المغازي، ج3، ص1115؛ الطبقات الکبري، ج8، ص44؛ عيون الاثر، ج2، ص318.
[10]. نک: صحيح البخاري، ج5، ص175؛ دلائل النبوه، ج5، ص432؛ بحار الانوار، ج21، ص378.
[11]. حجة الوداع کما رواها اهل البيت، ص345، 360.
[12]. السيرة النبويه، ج2، ص601؛ المغازي، ج3، ص1088.
[13]. المغازي، ج3، ص1088؛ الطبقات الکبري، ج2، ص131.
[14]. الکافي، ج4، ص245؛ المغازي، ج3، ص1088.
[15]. روضة الواعظين، ج1، ص89؛ الإحتجاج، ج1، ص56.
[16]. الارشاد، ج1، ص171؛ روضة الواعظين، ج1، ص89.
[17]. صحيح مسلم، ج4، ص39؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1022؛ سنن الکبري، بيهقي، ج1، ص7.
[18]. تذکرة الخواص، سبط بن الجوزي، ص37؛ تاريخ الخميس، ج2، ص149.
[19]. اطلس تاريخي کشورهاي جهان، ص45.
[20]. المغازي، ج3، ص996؛ الطبقات الکبري، ج2، ص125؛ عيون الاثر، ج2، ص356.
[21]. المغازي، ج3، ص993؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج2، ص516.
[22]. صحيح مسلم، ج2، ص867؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج10، ص292.
[23]. الطبقات الکبري، ج8، ص222؛ الکافي، ج4، ص444؛ البداية و النهايه، ج7، ص318.
[24]. المغازي، ج3، ص1089؛ الکافي، ج4، ص245.
[25]. دلائل النبوه، ج5، ص435؛ التنبيه و الاشراف، ص240.
[26]. تاريخ اليعقوبي، ج2، ص109؛ الطبقات الکبري، ج2، ص131.
[27]. اخبار مکه، الازرقي، ج1، ص186؛ بحرالعلوم، ج1، ص132؛ الخصال، ج2، ص46؛ مجمع البيان، ج5، ص487.
[28]. المعالم الاثيره، ص103؛ مدينه شناسي، ج1، ص173.
[29]. الطبقات الکبري، ج2، ص131؛ الکافي، ج4، ص232؛ امتاع الاسماع، ج2، ص102.
[30]. الکافي، ج4، ص249.
[31]. الطبقات الکبري، ج4، ص235؛ ج2، ص131؛ الکافي، ج4، ص250؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص12.
[32]. المغازي، ج2، ص572، 732؛ المنتظم في تاريخ الامم و الملوک، ج3، ص273؛ البداية و النهايه، ج4، ص231.
[33]. الطبقات الکبري، ج2، ص131؛ الکافي، ج4، ص339.
[34]. الکافي، ج4، ص245؛ المغازي، ج3، ص1090؛ الطبقات الکبري، ج2، ص131.
[35]. صحيح البخاري، ج2، ص561؛ السنن الکبري، البيهقي، ج5، ص50.
[36]. المغازي، ج3، ص1090.
[37]. صحيح مسلم، ج2، ص724؛ السيرة النبويه، ج1، ص393؛ البداية و النهايه، ج5، ص177.
[38]. الکافي، ج4، ص350.
[39]. حلية الاولياء، ج3، ص54؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص965.
[40]. الأصول الستة عشر، ص148؛ بحار الانوار، ج21، ص403.
[41] صحيح البخاري، ج2، ص180؛ سنن النسائي، ج5، ص159؛ سنن ترمذي، ج3، ص178.
[42]. الروض المعطار، ص277.
[43]. الکافي، ج4، ص336؛ قس: المصنّف، ج4، ص464.
[44]. علل الشرائع، ج2، ص414.
[45]. بهجة النفوس، ج1، ص627؛ تاريخ المدينه، نهرواني، ص152؛ وفاء الوفاء، ج3، ص159.
[46]. وفاء الوفاء، ج3، ص159؛ المعالم الأثيره، ص170.
[47]. الطبقات الکبري، ج2، ص131؛ وفاء الوفاء، ج3، ص159.
[48]. تاريخ مکه، ج1، ص311.
[49]. سنن بيهقي، ج5، ص4.
[50]. المستدرک علي الصحيحين، ج2، ص374؛ سبل الهدي و الرشاد، ج10، ص29؛ امتاع الاسماع، ج5، ص6.
[51]. علل الشرائع، ص418.
[52]. حلية الاولياء، ج2، ص10.
[53]. تهذيب الاحکام، ج5، ص6؛ الاستبصار، ج2، ص146.
[54]. أنساب الأشراف، ج1، ص370؛ المعالم الاثيره، ص235.
[55]. وفاء الوفاء، ج3، صص159-183؛ المغانم المطابه، ص262؛ المعالم الاثيره، ص268؛ بهجة النفوس، ج1، ص631.
[56]. المعالم الاثيره، ص231.
[57]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص295؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص11؛ الارشاد، ج1، ص172.
[58]. الامالي، طوسي، ص359؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص13.
[59]. اخبار مکه، ج1، ص246؛ صحيح مسلم، ج4، ص39.
[60]. سنن النسائي، ج2، ص402؛ فقيه، ج2، ص402، الکافي، ج4، ص429.
[61]. الطبقات الکبري، ج2، ص131؛ البداية و النهايه، ج5، ص157.
[62]. نک: حجة الوداع کما رواها اهل البيت، ص106.
[63]. الکافي، ج4، ص223؛ فقيه، ج2، ص243؛ علل الشرائع، ص423.
[64]. الکافي، ج4، ص449؛ صحيح مسلم، ج2، ص725؛ سنن ابي داود، ج2، ص122.
[65]. الکافي، ج4، ص430؛ علل الشرائع، ص412.
[66]. الکافي، ج4، ص250؛ نک: المستدرک علي الصحيحين، ج1، ص646.
[67]. الکافي، ج2، ص250؛ المصنّف، ج4، ص413.
[68]. الکافي، ج2، ص250.
[69]. الطبقات الکبري، ج2، ص131؛ المغازي، ج3، ص1099؛ اصل عاصم بن حميد حناط، ص32.
[70]. علل الشرائع، ج2، ص414؛ حجة الوداع کما رواها اهل البيت، ص65.
[71]. صحيح مسلم، نووی، ج8، ص135؛ حجة الوداع کما رواها اهل البيت، ص68.
[72]. الکافي، ج4، ص246؛ الارشاد، ج1، ص274.
[73]. الکافي، ج4، ص246؛ صحيح مسلم، ج2، ص725.
[74]. صحيح مسلم، ج2، ص719؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص993.
[75]. تاريخ الطبري، ج3، ص132؛ الکامل في التاريخ، ج2، ص300؛ البداية و النهايه، ج7، ص224.
[76]. الارشاد، ج1، ص171.
[77]. الکافي، ج4، ص248؛ فقيه، ج2، ص237؛ المعجم الکبير، طبراني، ج11، ص83.
[78]. صحيح مسلم، ج4، ص39؛ دلائل النبوه، ج5، ص400؛ الکافي، ج4، ص246؛ الارشاد، ج1، ص173.
[79]. تاريخ الامم و الملوک، ج3، ص149؛ الارشاد، ج1، ص173.
[80]. إتحاف الوري، ج1، ص576.
[81]. التنبيه و الاشراف، ص240؛ امتاع الاسماع، ج2، ص110.
[82]. جامع الاحاديث، ج1، ص122؛ کنز العمال، ج5، ص52؛ حجة الوداع کما رواها اهل البيت، ص154.
[83]. الطبقات الکبري، ج2، ص131؛ المغازي، ج3، ص1100؛ امتاع الاسماع، ج2، ص110.
[84]. اخبار مکه، ج4، ص67؛ مراصد الإطلاع، ج1، ص17؛ المعالم الاثيره، ص16؛ التاريخ القويم، ج1، ص488؛ حجة الوداع، ابن حزم، ج1، ص326.
[85]. اخبار مکه، ج3، ص253؛ اخبار مکه، الازرقي، ج2، ص161؛ مناقب آل ابيطالب، ج1، ص270.
[86]. المغازي، ج2، ص1100؛ انساب الأشراف، ج1، ص370.
[87]. المستدرک علي الصحيحين، ج1، ص632؛ البداية و النهايه، ج5، ص169؛ إتحاف الوري، ج1، ص576.
[88]. صحيح مسلم، ج4، ص39؛ الکافي، ج4، ص236؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص177.
[89]. السيرة النبويه، ج2، ص206؛ تاريخ الامم و الملوک، ج3، ص151؛ الروض الأنف، ج7، ص462.
[90]. احاديث اسماعيل بن جعفر، ج1، ص423.
[91]. مسند الامام احمد بن حنبل، ج5، ص93.
[92]. تحف العقول، ص30؛ البداية و النهايه، ج5، ص171.
[93]. روضة الواعظين، ج1، ص90؛ الاحتجاج، ج1، ص57.
[94]. صحيح مسلم، ج4، ص39؛ سنن دارمي، ج1، ص86.
[95]. الکافي، ج4، ص257؛ ثواب الاعمال، ص71؛ کنز العمال، ج5، ص188.
[96]. الکافي، ج4، ص464؛ السنن البيهقي، ج7، ص255؛ المصنّف، ج4، ص473.
[97]. حجة الوداع کما رواها اهل البيت، ص183.
[98]. صحيح البخاري، ج2، ص176؛ سنن النسائي، ج5، ص258؛ الکافي، ج4، ص467.
[99]. صحيح مسلم، ج4، ص73؛ دعائم الإسلام، ج1، ص321.
[100]. سنن النسائي، ج5، ص260؛ دعائم الإسلام، ج1، ص321.
[101]. دعائم الاسلام، ج1، ص322.
[102]. سنن ابن ماجه، ج2، ص1026؛ سنن ابي داود، ج1، ص427.
[103]. الکافي، ج4، ص257.
[104]. صحيح مسلم، ج4، ص42؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص81.
[105]. الکافي، ج4، ص470؛ الفقيه، ج2، ص468.
[106]. اخبار مکه، الازرقی، ج2، ص186؛ أخبار مکه، الفاکهي، ج4، ص307؛ الکافي، ج4، ص248.
[107]. اخبار مکه، الازرقی، ج2، ص173؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص210 و ج5، ص270.
[108]. الطبقات الکبري، ج2، ص138؛ السنن البيهقي، ج5، ص125؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج3، ص322.
[109]. اخبار مکه، الفاکهي، ج4، ص264.
[110]. السيرة النبويه، تميمي، ج1، ص397؛ دلائل النبوه، بيهقي، ج5، ص438؛ البداية و النهايه، ج5، ص189.
[111]. سنن ابي داود، ج1، ص427؛ سنن بيهقي، ج5، ص8؛ السيرة النبويه، ج4، ص381.
[112]. صحيح مسلم، ج4، ص39؛ دلائل النبوه، ج5، ص400؛ الکافي، ج4، ص246؛ الارشاد، ج1، ص173.
[113]. الکافي، ج4، ص491؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج6، ص39؛ صحيح مسلم، ج4، ص30.
[114]. سنن ابن ماجه، ج2، ص1048؛ سنن ابي داود، ج1، ص393؛ دعائم الإسلام، ج1، ص324؛ البداية و النهايه، ج5، ص147.
[115]. شرح الشفا، ج1، ص297؛ منتهي السوول، ج2، ص590.
[116]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج2، ص206؛ المغازي، ج3، ص1108؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص374.
[117]. صحيح مسلم، ج4، ص42؛ الطبقات الکبري، ج2، ص135؛ الکافي ج4، ص248.
[118]. الکافي، ج4، ص247، 501؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص457؛ عيون الاثر، ج2، ص347.
[119]. المناقب، ج2، ص130؛ البداية و النهايه، ج5، ص188؛ سبل الهدي و الرشاد، ج8، ص476.
[120]. المغازي، ج3، ص1108؛ صحيح البخاري، ج2، ص151؛ صحيح مسلم، ج4، ص50.
[121]. الکافي ج4، ص250؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص458، منتهي السوول، ج1، ص342.
[122]. المغازي، ج3، ص1108؛ نک: الکافي، ج4، ص502؛ البداية و النهايه، ج5، ص189.
[123]. صحيح البخاري، ج6، ص206؛ سنن ابي داود، ج1، ص642؛ الکافي، ج4، ص501.
[124]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج2، ص601؛ تاريخ الامم و الملوک، ج3، ص148؛ الروض الأنف، ج7، ص458.
[125]. حجة الوداع کما رواها اهل البيت، ص246.
[126]. بقره: 96.
[127]. الطبقات الکبري، ج2، ص132؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص230؛ الفقيه، ج2، ص508.
[128]. الکافي، ج4، ص209.
[129]. اخبار مکه، الازرقی، ج2، ص181.
[130]. اخبار مکه في قديم الدهر و حديثه، ج4، ص264؛ سنن الکبري، بيهقي، ج5، ص138؛ البداية و النهايه، ج5، ص188.
[131]. صحيح البخاري، ج1، ص24؛ صحيح مسلم، ج5، ص108؛ الکافي، ج1، ص403.
[132]. صحيح البخاري، ج6، ص236؛ الطبقات الکبري، ج2، ص141؛ البداية و النهايه، ج5، ص195.
[133]. مسند الامام احمد بن حنبل، ج5، ص251؛ المعجم الکبير، ج2، ص197.
[134]. صحيح البخاري، ج6، ص236؛ صحيح مسلم، ج5، ص108؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1015.
[135]. مسند الامام احمد بن حنبل، ج5، ص251؛ المعجم الکبير، ج2، ص197.
[136]. دعائم الاسلام، ج1، ص84؛ نوادر راوندي، ص198.
[137]. روضة الواعظين، ج1، ص90؛ الاحتجاج، ج1، ص57.
[138]. صحيح مسلم، ج4، ص43؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1027؛ سنن ابي داود، ج1، ص428.
[139]. الطبقات الکبري، ج2، ص139؛ السنن البيهقي، ج5، ص144.
[140]. الطبقات الکبري، ج2، ص140؛ دلائل النبوه، ج5، ص438.
[141]. الکافي، ج4، ص528؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص276؛ اخبار مکه، الازرقي، ج1، ص273.
[142]. تفسير القمي، ج2، ص303؛ جامع الأخبار، ص140؛ الدر المنثور، ج6، ص53.
[143]. الکافي، ج4، ص518؛ الطبقات الکبري، ج2، ص140.
[144]. الطبقات الکبري، ج2، ص181؛ الکافي، ج4، ص486؛ الاستبصار، ج2، ص298.
[145]. الکافي، ج4، ص521؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص275.
[146]. الکافي، ج4، ص248.
[147]. السنن الکبري، ج5، ص161؛ صحيح ابن خزيمه، ج4، ص321؛ صحيح ابن حبان، ج9، ص226.
[148]. المغازي، ج3، ص1114.
[149]. المغازي، ج3، ص1115؛ المعرفة و التاريخ، ج1، ص369؛ البداية و النهايه، ج8، ص75.
[150]. الارشاد، ج1، ص176؛ قس: اعلام الوري، ج1، ص262.
[151]. وفاء الوفاء، ج3، ص171؛ الروض المعطار في خبر الأقطار، ص156.
[152]. سنن ابن ماجه، ج1، ص45؛ سنن ترمذي، ج5، ص297؛ فضائل الصحابه، نسائي، ص14؛ الآثار الباقية عن القرون الخاليه، ص429.
[153]. مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص118-119، 331؛ ج4، ص281؛ المستدرک علي الصحيحين، ج3، ص109-110، 116؛ المصنّف، ج7، ص495، 503؛ سنن النسائي، ج5، ص45.
[154]. الارشاد، ج1، ص176، إعلام الوري، ج1، ص262.
[155]. السيرة النبويه، ج2، ص606؛ حجة الوداع کما رواها اهل البيت، ص335.
[156]. اين کتابها از سايتهاي الفهرس العربي الموحد www.aruc.org و پايگاه اطلاع رساني کتابخانه هاي ايران www.lib.ir و مقاله حجة الوداع دانشنامه بزرگ اسلامي استخراج شده است.