همرهان سوارانند... آرزوي راوي است كه در ذهن او تجسم يافته. آرزوي همراهي با بزرگان عرفان و ادب پارسي در يک سفر به ياد ماندني، همسفراني چون: مجنون، ابراهيم ادهم، رابعه عَدويه، فُضيل عياض، بايزيد، حَلاّج، خرقاني، شيخ صَنعان، ابن عربي، مولانا، عراقي، جلال آل احمد. البته بر خوانندگان محترم پوشيده نيست كه هر يک از اين بزرگان در روزگار خويش سفر حج را به جاي آوردند و در اينباره حکايتهاي شنيدني از سفرهاي آنها در كتابهاي عرفاني نقل شده است، البته به غير از خاقاني و آل احمد كه آنها نيز خود درباره سفرشان اشعاري سرودهاند و مطالبي را به يادگار نهادهاند.
در بخش اول اين اثر، راوي در فرودگاه، خود را در بيابان منتهي به مكه ميبيند، در حالي که منتظر رسيدن ديگر افراد كاروان مورد نظرش است. هر يک از اين افراد با حكايت معروف و خاص خود، ظاهر ميشوند و راوي از تكتك آنها ميخواهد كه منتظر بمانند تا ديگران نيز از راه برسند.
پس از آمدن فرد آخر، بخش دوم اثر كه حضور راوي و همراهان او در صحن مسجدالحرام است، آغاز ميشود. راوي در هر دور طواف، همراهان خود را ميبيند و گوش به نيايشها و نغمههاي آنها ميسپارد. حضور هر يک از اين افراد در كنار خانه خدا حكايتهايي دارد كه در ادب عرفاني ما بسيار به آنها پرداخته شده و راوي نيز از همين حكايتها استفاده كرده است.
اندكي به نماز عشا مانده که هفت دور طواف و ديدار همرهان، به پايان ميرسد و راوي ميخواهد خود را براي گزاردن نماز طواف، به پشت مقام ابراهيم برساند كه ندايي او را بر جاي، ميخكوب ميكند. فردي سراپا غرق در نور در ميانه ركن و مقام ايستاده و با صدايي رسا فرياد برميآورد: «انا المهدي[».
و بدين ترتيب راوي نماز عشا را به امامت امام مهدي (عج)، به جا ميآورد.
قصد من (مولف) از پرداختن به اين موضوع، تأکيد بر اين نكته است كه سفر حج (عمره يا تمتع)، در تمامي اعصار و قرون به يك شكل انجام ميشده، اما دريافت افراد گوناگون، بسته به ظرفيت و گنجايش دروني و باطني که دارند، متفاوت بوده است؛ مجنون، رابعه و آل احمد هر سه حج ميگزارند، اما تفاوت دريافتهاي آنها و تعابير و تأويلهاي هر يک از آنها از زمين تا آسمان است. هر چند كه همه تجلي يك خداست، اما؛
يك قصه بيش نيست غم عشق وين عجب
كز هر زبان كه ميشنوم نامكرر است
پس از تحقيق در حجِ اين چند تن به اين نتيجه رسيدم كه:
هر كس به زباني صفت حمد تو گويد
بلبل به غزلخواني و قمري به ترانه
و مگر نه اينكه: «اَلطُّرُقُ اِلَی الله بِعَدَدِ نُفُوسِ الخَلايِق»؛ «به تعداد بندگان، راهي به خدا هست».
اين است عمرهاي كه من دوست دارم... همرهان سوارانند... تا كه قبول افتد و كه در نظر آيد.