• صفحه اصلی
  • درباره ما
    • پژوهشکده در یک نگاه
    • هیئت امنا
    • ریاست
    • معاونت ها
    • شورای پژوهشی
    • جوایز و افتخارات
  • فعالیت ها
    • نشست های علمی
    • ارتباط با مراکز علمی
  • گروه های علمی
    • گروه اخلاق و اسرار
    • گروه تاریخ و سیره
    • گروه فقه و حقوق
    • گروه کلام و معارف
    • واحد احیای میراث
    • دفتر پژوهشکده در خراسان
    • واحد بقیع‌پژوهی
  • آثار
    • کتاب ها
    • نشریات
    • نرم افزارها
    • ویکی حج
    • دانشنامه حج و حرمین
    • دانشنامه عتبات
    • موسوعه رد شبهات
    • مجموعه آثار حج خونین
  • کتابخانه، موزه و اسناد
    • کتابخانه
    • موزه
    • اسناد
  • خدمات پژوهشی
    • بانک اطلاعاتی نقد وهابیت
    • اولویت های پژوهشی
    • کتابشناسی حج و زیارت
    • خاطرات حج و زیارت
    • پاسخ به شبهات
    • حمایت از پایان نامه ها
    • فرم ها
    • درس خارج فقه حج
  • افراد
  • آرشیو
/ خدمات پژوهشی / خاطرات حج و زیارت / حجت‌الاسلام والمسلمين سیدمحمدباقر حجتی
×

ارسال ایمیل

در حال ارسال اطلاعات
لطفا تیک "من ربات نیستم" را بزنید !
تعداد بازدید : 351
حجت‌الاسلام والمسلمين سیدمحمدباقر حجتی
راوی : حجت‌الاسلام والمسلمين سید محمدباقر حجتی
مقصد : سرزمین وحی
تاریخ سفر : 1374 شمسی
منبع : میقات حج، شماره 13، پاییز 1374 ؛ شماره 14، زمستان 1374؛ شماره 17، پاییز 1375

خاطرات سفر حج

حجت‌الاسلام والمسلمين سید محمدباقر حجتی

از فرودگاه مهرآباد تا مدینه‌

1- از مهرآباد تا جدّه
در سال 1374 ه. ش. این امید و آرزو را در سر می‌پروراندم- که به سان سالِ پیش از آن- توفیقِ زیارتِ حرمینِ شریفین نصیبم گردد و بارقه‌هایی از چنان توفیقی را در خاطر خویش احساس می‌نمودم؛ و از این که مبادا از زیارت بیت اللَّه الحرام و بارگاه رسول اللَّه- ص- و ائمه بقیع- علیهم‌السلام- محروم بمانم، سخت اندیشناک و افسرده خاطر و نگران بودم، تا این که یکی از سروران بسیار عزیز و گرانقدر- که خدایش همواره در سایه مراحم خویش معززشان داراد- با این بنده تلفنی تماس برقرار کرده و یادآور شدند: عکسِ خود و شناسنامه و رونوشت آن را ارسال دارید. تا این که عنایات الهی شاملِ حالِ این بنده‌اش گشت که واقعاً خود را سزای آن نمی‌دید، هر چند این آرزو هر ساله ذهنم را به خود مشغول می‌سازد؛ ولی بدون مجامله معترفم، مرا چنان لیاقتی نیست که از نزدیک و در کنار کعبه با دلی پالایش ناشده از آلایشهای دنیاوی، با خدای متعال به راز و نیاز بنشینم؛ اما به حکمِ رحمانیتِ خدای غفار و بخشایش‌گر، چنان شد که مرا در کنار دیگران- که پاکانی سزاوار و شایستگانی برای چنان دیدار هستند- حظّ و بهره‌ای باشد. لذا از رهگذرِ این عنایت، در این بنده که نگران و فسرده خاطر بودم، بسی شادمان گشتم، آنچنانکه گویا جان دوباره‌ای گرفتم، و برای این که به کارهایی که در تهران در موسم حج به عهده داشتم سامان دهم، دست اندر کارِ تنظیمِ آنها شده و با نشاط و تحرکی درخور، در صددِ تدارکِ بخشِ عمده‌ای از آنها برآمدم، و بالاخره طی یکی دو هفته در تهران- که نویدِ این سفرِ فرخنده سامعه روح و جانم را می‌نواخت- به رتق و فتق بسیاری از امور یاد شده تا حدودی توفیق یافتم.
سرانجام میقات و موعدِ سفر فرا رسید، و روز چهارشنبه 30/ 1/ 1374 ه. ش. همراه اهل و عیال- که در مقامِ ادای وظیفه بدرقه مسافرشان برآمده بودند- راهی فرودگاه مهرآباد شدیم و بر محوطه وسیعی درآمدیم که جمعیتِ راهیانِ حج و مشایعانِ آنها در این محوطه موج می‌زد، و ما در عرصاتِ «عرفات»، راه گم کرده‌ای را می‌ماندیم که از پی یافتن راه، آشنایی آگاه و آشنا می‌کاوید؛ امّا کسی را در میان این جمعِ مواج دیدار نکردیم که ما را به کاروانی که بدان وابسته بودیم رهنمون گردد.
بانگِ اذانِ مغرب، ما را هشداری بود که راه آشنایی آگاهتر و آشناتر و مهربان‌تر از حضرت باری (تعالی) نیست، بهتر است بی‌درنگ- بدون نیازی به جستجوی ماسوی اللَّه- اقامه نماز را در پیش گیریم. وضو و دست نماز به سهولت انجام گرفت و در سوی نمازخانه‌ای روی آوردیم که در جلوی محوطه فرودگاه، زیر چادری بس گسترده و فرازنده تمهید شده بود، پس از اقامه نمازِ مغرب و عشاء، شماری زیاد از دوستانِ دیر آشنایی را زیارت کردیم، و این دیدار را از برکات اقامه نماز برمی‌شمردیم و احساس آرامشی به ما دست داد که نه تنها از سراسیمگی رهیدیم؛ بلکه خدای را سپاس گفتیم که ما را از مجرای مسجد و نماز گزاردن در آن، راهِ موردِ نظر را به ما نمود و به همرهانی مأنوس و مألوف دست یافتیم.
توقف ما در این محوطه- پس از اقامه نماز- چندان زیاد به طول نیانجامید که راهیِ سالن فرودگاه شدیم، در سالن فرودگاه، که در کنارِ دوستان دیگر در انتظار پرواز هواپیما به سر می‌بردیم، اطلاع یافتیم رئیس محترم دانشگاه تهران نیز برای اولین بار عازم حج می‌باشند؛ انتظار ما برای زیارت ایشان به سر آمد و در سالن حضور به هم رساندند، و در عین خوشحالی- چون نخستین بار عازم چنین سفر مقدسی بودند- احساس نگرانی می‌نمودند، به ایشان عرض کردم در عمل، همراهِ حجاجِ دیگر راه و رسم اجرای این مراسم را هر مسافری می‌آموزد، و چندان دشوار نیست.
ساعت پرواز فرا رسید، در معیتِ رئیس محترم دانشگاه تهران بر طبقه زَبَرینِ هواپیما زاویه‌ای را برگزیدیم، و ایشان از این که این سفر مقدس نصیبشان گشته بود در عین خوشحالی از احساس نگرانی نمی‌رهیدند، نگران از این که نتوانند- با توجه به عدم سابقه چنین سفری- در ادای حقِ وظیفه و انجام مراسم حج آنگونه که شایسته است توفیق یابند. از این که اخلاص و صداقت و پاکدلی و حسنِ نیت را در وجود ایشان احساس می‌کردم غبطتی به من دست می‌داد. در کنار ایشان با گفتگوهایی که میان ما راجع به حج و مسائلِ دیگر مبادله می‌شد، علاوه بر این که محظوظ بودم، طولِ مسافت را چندان احساس نکردیم و سرانجام حدود ساعت سه و چهل و پنج دقیقه پس از نیمه شب در جده فرود آمدیم.
امسال نیز همچون سالِ پارینه، حجاج ایرانی در قرنطینه عربستان در به در و صندلی به صندلی بودند و حدود چهار تا پنج ساعت این جا به جایی و در به دریِ زوارِ ایرانی را رمق می‌گرفت. پس از پشت سر نهادنِ خوانهایی چند از خوانهای قرنطینه، تازه نوبت به بازدید بدنی می‌رسید، همه محتوای جیب و بغل را- بی‌استثنا- بیرون می‌کشیدند و حتی کفشها را به خمیدن و شکنجه دادن وا می‌داشتند. نوبت ژرف‌نگری مفتشان به این بنده رسید و همه آن دشواریهایی که در تفتیش بر سر دیگران آمد مرا نیز نشانه رفت. بازرسی بدنی آغاز شد و ناگزیر تمام وجودم را در اختیار این مفتش سپردم تا آنجا که همه محتوای جیبها و بغلها- که عبارت از جا نماز و مهری کوچک و سبحه و تقویم بغلی و خِرت و پِرتهای دیگر بود- بر سر بساطی که در کنار داشت ریخت، و حتی عمامه‌ام را از یمین و شمال چنان چلاند که امام و خلفِ عمامه‌ام متورم شد.
مفتش یاد شده، چند لایه قرص مسکّنِ «رانی تیدین» را- که برای ناراحتی معده‌ام همراه داشتم- از من گرفت، و هر چند که مکرر متذکر می‌شدم این قرصها داروی مسکّنِ دردِ معده و معالجِ آن است به گوشش فرو نمی‌رفت، و حتی مرا به خاطر حمل چند لایه «رانی تیدین» تحت الحفظ! به فضای دیگری برد که چمدانها را بازرسی می‌کردند؛ در آنجا طبیبی را فرا خواند و قرصها (علائم جرم) را به او نشان داد و نیز مرا که حامل آن بودم. طبیبِ یاد شده به این مفتش پرخاش کرد و به او گفت: چرا مردم را آزار می‌کنید؟ قرصها را به او برگردان و رهایش کن. در این گیر و دار که بیش از یک ربعِ ساعت به طول انجامید دوستانمان هاج و واج ماندند که این کار چه معنایی دارد؟!
سرانجام نوبت بازرسی ساک و چمدان فرارسید، هر چند مختصر چیزی که در آن وجود داشت مقداری را بیرون ریخت و مقداری دیگر را در درونِ آنها زیر و رو کرد، وملبوساتی که عبارت از جامه احرام و چند تا پیراهن کوتاه و بلند و بیژاما بود به درون ساک و چمدان باز گرداند؛ اما مقالاتی که در درون حوله‌های احرام بود بر آن مروری عاجلانه داشت و آنها را نیز همراه بقیه محتوای چمدان، راهیِ درونِ آن ساخت؛ و ترتیبِ این پراکنده‌ها را به خودم واگذار کرد، و من نیز سامانی نه در خور به آنها دادم. که نوبت به خوان پایانی رسید. پیرمردی ستاده بر پا در کنار دروازه خروجی، ماژیکی در دست داشت که نخست شبه تمبری بر روی ساک و چمدان می‌چسبانید و بر روی تمبرها علامت «ضربدری» (*) ناخوش‌آیند و درهم و برهم رسم می‌کرد؛ اما نه به صورتی که من ترسیم کردم!
ساک و چمدان در میان ساکها و چمدانهای انبوهی به ارابه سپرده شد و خود به سوی فضای زیر چادر راه می‌سپردم و هوای شرجیِ 26 درجه سانتیگرادِ محیطِ بازِ زیر چادرها را استنشاق نموده و سرانجام به محلِ استقرارِ کاروان رسیده و اندکی بیاسودم.
از وقتی که بر قرنطینه درآمدیم تا لحظه‌ای که در فضایی باز سر برون آوردیم، قریب به پنج ساعت در سالنها و کیوسکهای متعدّد شکنجه شدیم.
مدتی کوتاه زیر چادرهای جدّه نشستم و با همسفران گفتگوهایی کوتاه را پشت سر نهاده از جای برخاستم و به تنهایی به گشت و گذار روی آوردم. در مسیرهایی که زیر چادرها درمی‌نوردیدم، علاوه بر دیدار حاجیان از ملیتهای مختلف، دکه‌هایی را سان می‌دیدم که به سان سالهای پیش در جای جایِ زیر چادر تمهید کرده بودند و نوشته و کتابچه‌هایی را- رایگانه!- برای هدایت زوار ایرانی و غیر ایرانی- که راه را در برابر توسنیِ هوسِ استعمارگران به تدریج گرفتا و تنگنا می‌سازند- به آنان هدیه! می‌کردند.
نگران رئیس محترم دانشگاه نیز بودم که سرانجام ایشان را یافتم و بعد از آن، با یکدیگر در معیت عزیزی دیگر، گشتی دگر را در پیش گرفتیم و به دکه‌های متعددی سرکشیدیم که در این دکه‌ها چنانکه اشارت خواهیم داشت، دفاتر و کتب و نوشته‌هایی به زبانهای عربی و فارسی و اردو و انگلیسی و فرانسوی و شاید به زبان یا زبانهای دیگر- با کاغذ و چاپی مرغوب و محتوایی که مطالبی غیر مطبوع و نامرغوب بدانها راه یافته بود- را در اختیار حجاج از ملیتهای مختلف قرار می‌دادند و ما نیز پاره‌ای از آنها را از دکه‌داران ستاندیم تا ببینیم دنیای تبلیغ با چه کیفیت در تلاش است، تبلیغی که بار تقلید و تبعیت از اربابانی شناخته شده را به دوش می‌کشد.
نوشته‌ها و دفترچه‌ها و کتیّب‌هایی که دکّه‌بانان رایگان به ما سپردند بدین شرح بوده است:
کتابی با عنوان «در خدمت مهمانان خدای بزرگ» که از سوی وزارت اطلاعات (قسمت اطلاعات بخش داخلی) به زبان فارسی، عربی، انگلیسی و فرانسوی و اردو منتشر شده بود. کتاب فارسی «در خدمت مهمانان خدای بزرگ) به فارسی افغانی و مصور چاپ شده که در بسیار از موارد آن، تعابیر مضحک و یا حاوی مسائل تبلیغاتی مربوط به خدمات و مطالبی بر خلاف واقع دیده می‌شود.
کتابچه بغلی در 55 8 صفحه، تحت عنوان «دلیل الحاج و المعتمر و زائر مسجد الرسول- ص- باللغة الفارسیه» را دریافت کردیم که در صفحه دومِ آن، این عنوان عربی را به فارسی چنین آورده است «راهنمای حج و عمره و زیارت مسجد نبوی [به جای حاج و معتمر و زائر] به زبان فارسی، ترجمه عبدالرحیم عبدالحق».
در صفحه 10 این دفترچه که به خط نستعلیق (فارسی) چاپ شده است می‌بینیم:
«... هر کس معتقد باشد دستور و فرمان دیگران از دستور و فرمانهای پیغمبر- ص- بهتر و کامل‌تر است و یا قضاوت دیگری بهتر از قضاوت و حکمِ پیغمبر- ص- است؛ مانند کسانی که نظام و دستورهای طاغوتی را بر حکم و نظامِ آن سرورِ دو عالم- ص- ترجیح می‌دهند، اینها هم مرتکب کفر می‌شوند.»
البته به استثنای دستور کسانی که از بیخ و بُن راه را برای هر گونه فتوایی که همه بهتر می‌دانیم باز می‌کنند و مردمی را که برای مبارزه با طواغیتِ جن و انس به حرمین پناه آورده‌اند از فریاد «مرگ بر آمریکا و اسرائیل» بازمی‌دارند، و فرمان سرورِ دو عالم- ص- را تابع فرمان سرور خود در عالم؛ یعنی آمریکای جهانخوار قرار داده و از دستور این استدمار مدار، نه تنها در جهت تحت‌الشعاع قرار دادنِ فرمان خدا و رسول؛ بلکه در بی‌اعتنایی و محو آن، اطاعت می‌کنند و مرتکب طاعتی می‌گردند که کفه ثوابِ اعمال دیگرشان؟! را سنگین‌تر می‌سازد!
در صفحه 30 تا 33 آداب زیارت حضرت رسول- ص- و قبر ابی‌بکر و عمر و مدفونین در قبرستان بقیع و عثمان، و شهدای احد- که رضوان خدا بر این شهیدان- و حضرت حمزه سیدالشهدا- علیه‌السلام- و زیارتِ اماکنِ دیگر نسبتاً با تفصیل آمده است.
اما به هنگام زیارتِ حضراتِ معصومین- علیهم‌السلام- نیروی انتظامی، با خشونتی که انسان از آن شرم و آزرم دارد با مردم رفتار می‌کنند و بوسیدن ضریح و یا تربتِ پاک آنها را شرک می‌دانند، آیا اینان همدگر را بهنگام دیدار و یا تودیع نمی‌بوسند؟! آیا بر چهره کودکانِ خود بوسه نثار نمی‌کنند؟!
در صفحه 37 همین دفترچه، پس از عنوان «اشتباهاتی که بعضی از حاجیان مرتکبِ آن می‌شوند» در مورد «اشتباهاتی که در سعی پیش می‌آید»، آمده است:
«دویدن در سعی در میان صفا و مروه- در تمام شوط- مسنون اینست که فقط در میان دو نشانِ سبز بدَوَدْ، و در باقی شوط آهسته برود.»
هروله را دویدن معنا کرده و گفته است: «سعی جز در میان دو نشان سبز باید آهسته انجام گیرد» آیا مفهومِ لغویِ «سعی» را علمای عرب زبان نمی‌فهمند که عبارت از شتاب گرفتن در راه رفتن است و هروله هم به معنای دویدن نیست، سعی، راه رفتنی است که حد وسط میان «عَدْو/ دویدن) و «مشی/ راه رفتنِ عادی» است که باید آهسته انجام نگیرد.
و ساعی سلانه سلانه قدم برندارد. دیدید که علمای عرب رخصت نمی‌دهند راه پیمودن میان صفا و مروه با سعی و کوشش و سرعت مناسبِ مفهومِ سعی انجام گیرد. این تذکرات از آنِ عبدالعزیز بن عبداللَّه بن باز، رئیس کل ادارات بحوث علمیه و افتا و ارشاد اسلامی است که سعی را بدانسان گزارش کرده‌اند!
کتاب دیگری است به زبان عربی که 83 صفحه دارد و تعدادی تصویر در آن دیده می‌شود. عنوان این کتاب «دلیل الحاج فی خدمته ضیوف الرحمن» است. در صفحه 27 و 28 این کتاب تحت عنوان «تنبیهات علی أخطاء یرتکبها بعض الحجاج فی أعمال الحج» مطلبی آمده که خلاصه ترجمه آن این است:
«این (أخطاء) اشتباهات گاهی به عقیده و احیاناً به احکامِ عملیِ حج مربوط است؛ اما آنچه به عقیده مربوط است این است که پاره‌ای از حجاج، چه در مکه و یا مدینه، به سوی مقبره‌ها راه می‌سپارند تا به اموات متوسل و به قبور آنها متبرک گردند و یا از رهگذر مقام آبرومند آنها درخواست خویش را با خدا در میان گذارند، و امثال آنها از اعمال شرک‌آلود یا بدعت‌گونه که مخالف با سنت رسول خدا- ص- در زیارتِ قبور است ... باید زیارت قبور، نیازی به سفر نداشته باشد! و فقط مردها می‌توانند قبور را زیارت کنند و بر زنان زیارت قبور جایز نیست، و پیامبر اکرم- ص- زنانی را که به زیارت قبور می‌روند، لعنت کرده است!
بعضی از حجاج خود را به رنج واداشته و وقت و فرصت و مال خود را در جهت زیارتگاههایی در مکه و مدینه تلف و ضایع می‌سازند!
در مکه، به غار «حراء» یا غار «ثور» و یا جز آندو می‌روند که زیارت و دیدار آنها مشروع نیست.
در مدینه، به مساجد سبعه، مسجد القبلتین و اماکنِ دیگر برای نماز و دعای در آنها و تبرک به آنها روی می‌آورند.
در حالیکه زیارت و دیدارِ اینگونه اماکن در مکه و مدینه و تعبّد در آنها از بدعتهایی است که در دین اسلام احداث شده! مسجدی جز مسجدهای سه‌گانه (یعنی مسجدالحرام، و مسجدالرسول- ص- و مسجد اقصی) و نیز مسجد قبا در زمین وجود ندارد که بتوان برای نماز گزاردن، آهنگِ آن نمود.»
ملاحظه می‌کنید که عالمانِ پیرو مکتب «ابن تیمیه» چقدر گرفتار هفواتی هستند که نمی‌توان از آنها صرف‌نظر کرد:
زیارت قبور بزرگان را شرک و بدعت می‌انگارند! آیا زائرانِ قبورِ اعاظمِ دین بر این عقیده‌اند که به خاک خفتگانِ در آنها، خدایان هستند؟! کدام زائری را می‌توانند سراغ کنند که به پرستشِ اصحابِ قبور روی آورده و یا روی آورد. زائرانِ شیعه یا در مقام استغفار برای اصحاب قبور برمی‌آیند و برای آنها فاتحه می‌خوانند، و یا با خواندنِ زیارت‌نامه‌هایی، خلق و خوی والا و مقامات ارجمند روحی و معنوی و فداکاریهای اصحابِ این قبور را یاد می‌کنند و با ذکر اسوه حسنه آنان با اتّعاظ و پندآموزی توفیق می‌یابند. هرگز هیچ زائر مسلمانی با توسل به اصحابِ قبورِ بزرگانِ دین، کمترین تأثیری از سوی آنان برای برآورده شدن حاجاتشان برای آنان قائل نیستند، فقط چون خویشتن را قابل عرضه درخواستِ خود با خداوند احساس نمی‌کنند، از ارواح مقدسه آنان استمداد می‌جویند که درخواست آنان را با خداوند متعال در میان نهاده تا به خاطر قربی که در پیشگاه الهی دارند حضرت باری تعالی به خواسته‌های دنیوی و یا اخروی آنها پاسخ مثبت دهد. آیا چنین کاری شرک و بدعت است؟! مگر این علما و توده مردم عربستان از زعمای مملکت خود برای انجام و تحققِ امور خویش درخواست نمی‌کنند و از آنها استمداد نمی‌نمایند، حتی مردم عادی درخواستهای خود را با یکدیگر در میان می‌گذارند. اینان معتقدند انسان اگر تکان بخورد شرک است، راه برود شرک است، کودک یا دوست خود را ببوسد شرک است، اگر بر سر خریداریِ متاعی چانه بزند شرک است، کم کم تا جایی پیش می‌روند که اگر کسی نفس بکشد شرک و بدعت است؛ اما هر شرکی را که مرتکب می‌شوند توحید است؛ بوسه زدن به بازوی زعما و توسل به آنها و تبرک از آنها و درخواست از آنها- که بی‌وقفه با این کارها در ملاقاتها سر و کار دارند- عین توحید است!
اینان در دفترچه راهنمای حج و عمره ... صفحه 31 از زبان جناب بِن باز، در «طریقه زیارت مسجد پیغمبر- ص- و مسلم- چنین نوشته‌اند:
«بعد از خواندِ تحیةالمسجد، به طرف قبر پیغمبر- ص- بروید و رو به روی قبر توقف کنید [حتماً طبق نظر آنها رویا رویی با قبر شرک است!] و با ادب و احترام با صدای پَست! این چنین سلام عرض کنید:
«السلام علیک أیها النبی و رحمة اللَّه و برکاته.»
و بر آن درود فرستید و اگر بگویید:
«اللهم آیة الوسیلة ... و ابعثه المقام المحمود الذی وعدته، اللهم أجزِه عن أمته أفضل الجزاء»
اشکالی ندارد.»
مگر با تَفَوُّه و خواندنِ این زیارت‌نامه جز این که آن حضرت را وسیله قرار می‌دهند، و مقام محمودِ شفاعت آن جناب را درخواست می‌کنند، چیز دیگری را مطرح می‌سازند؟ چرا در اینجا توسل به قبر آن حضرت شرک نیست و اشکالی ندارد؛ اما در کتاب‌های دیگر سراسیمه گشته و توسل و تبرک از مقام و پایگاه ارجمندِ آن حضرت و حضراتِ بلندپایه و ستوده مقام را شرک و بدعت برمی‌شمارند.
در کتاب «دلیل الحاج» صفحه 33 درباره اشتباهات حجاج مطلبی نوشته که خلاصه فارسی آن این است:
«از جمله خطاهای حجاج این است که زیارت «مسجدالرسول» را زیارت حضرت رسول یا زیارتِ قبرِ حضرت رسول- ص- برمی‌شمارند، در حالی که این نامگذاریِ اشتباهی است که احیاناً با اشتباهی در اعتقاد توأم است؛ زیرا اصلِ زیارتی که شخص به خاطرِ آن راهِ سفر را در پیش می‌گیرد مسجدالرسول- ص- می‌باشد که هدفِ او نماز گزاردنِ در آن است، و زیارتِ قبرِ رسول اللَّه- ص- و زیارت قبور صحابه و قبور شهدا، تابعِ زیارتِ مسجد است نه این که زیارتِ این قبور، هدفِ اصلیِ سفرِ حجاج را تشکیل دهد؛ زیرا نبی اکرم- ص- از سفری که هدف آن عبادت در مکانی (جز مساجد سه‌گانه) باشد نهی کرده است، پس نباید به خاطر زیارتِ قبورِ انبیا و اولیا و یا به خاطر نماز گزاردنِ در هیچ مسجدی (جز مساجد سه‌گانه) هیچ سفری را در پیش گیرد.»
آنگاه نویسنده می‌گوید:
«احادیثی که درباره تشویق حجاج بر زیارت قبر رسول- ص- وارد شده، هیچیک از آنها قابلِ احتجاج و استناد نمی‌باشند؛ زیرا بخشی از آنها موضوع و مجعول و بخشی دیگر به منتهای ضعف دچارند!»
به راستی باید به هنرنمایی این فقیهان! با این فتواهای سنجیده و حساب شده! آفرین گفت؛ چرا که زیارتِ حضرت رسول- ص- را تابع زیارت مسجد خاطر نشان می‌سازند، مسجدی که همزمان با حیات آن حضرت ساخته شده و از میان رفته، لیکن جسدِ آن حضرت که به زعم آنان به خاک دگرگون گشته و هنوز حداقل تربتش باقی است. آنچه بر جای مانده زیارتِ آن، تابع ستونهای چوبی و سقف لیفه خرمایی است که از میان رفته است.
مطالعه کننده محترم! در عبارتی که ترجمه آن را آوردیم و امانت را در برگرداندن آن به زبان فارسی رعایت نمودیم، اندکی درنگ و دقت کنید، آیا جز این سخنی که ما یاد کردیم به نتیجه دیگری می‌تواند بارور گردد؟ مردم به خاطر حضرت رسول- ص- به این مسجد می‌روند، و چون آن حضرت در این مساجدِ مورد نظرشان نماز اقامه کردند، به این مساجد روی می‌آورند؛ پس زیارتِ این مساجد، تابعِ خودِ حضرت است نه عکس آن. ولی چون اینان واژگونه و معکوس فتوا می‌دهند درباره آن حضرت و مسجدالنبی- ص- و مساجدِ دیگر واژگونه و معکوس اظهار نظر می‌کنند. کتاب مذکور به زبان فارسی نیز چاپ شده است.
کتابها و کتابچه‌ها و بروشورهای تبلیغاتی متعددی را از این دکه‌ها و یا احیاناً از «تریلرها» دریافت کردیم که عجالتاً به یاد کردنِ نام آنها، و کوتاه سخنی درباره محتوایشان بسنده می‌کنیم و به مناسبت، پاره‌ای از مطالب آنها را در مقالی دیگر بازگو می‌سازیم. این نوشته‌ها عبارت بودند از:
کتاب التوحید، باللغة الفارسیه؛ محمد بن عبد الوهاب، از نشریات «وزارة الشؤون الإسلامیة و الأوقاف و الدعوة و الإرشاد» که به زبانِ فارسیِ افغانی در 303 صفحه- بدون تاریخ- طبع و منتشر شده و مجموعاً تا جایی پیش می‌رود که اصل حیات و زندگانی و تنفس کردن را باید شرک دانست!
امنیت و سلامت در حج؛ در لابلای آن توصیه می‌کند: حجاج، شیطان بزرگ را به وحشت نیاندازند! این کتابچه بغلی در 64 صفحه توسطِ وزارت کشور عربستان به‌طبع رسیده‌است.
حقوق دَعَتْ إلیها الفطرة و قَرَّرَتْها الشریعه؛ از محمد الصالح العثیمین که توسط «دانشگاه اسلامی مدینه منوره» در 23 صفحه با قطع وزیری به سال 1414 ه. ق. طبع و منتشر شده که در صفحه 6 و 7 آن مطالبی در توقیرِ حضرت رسول- ص- و صحابه بر خلاف هم مسلکان خود، در نگارش آن سرمایه‌گذاری کرده و اصالتی برای احترام به قبور قائل است (سیاستی که «یک بام و دو هوا» را تجویز می‌کند!)
نحو تصحیح! العقیده- الإرشاد الی توحید رب العباد؛ جمع و تألیف عبدالرحمن بن حماد آل عمر که به صورتِ کتابِ جیبی توسط «المکتب التعاونی للدعوة و الإرشاد» در 127 صفحه- بدون تاریخ- چاپ و منتشر شده و در زیارتِ قبور، به سان دیگران به تصحیف و تحریف عقیده در لابلای خود دست می‌یازد.
رسائل للحجاج و المعتمرین؛ از شیخ دکتر یحیی بن ابراهیم الیحیی، که توسطِ «دار مسلم للنشر والتوزیعِ» ریاض به سال 1414 ه. ق. در 87 صفحه قطع جیبی چاپ شده است.
در صفحه 34 تا 45 دست از سر قبور بزرگان دین برنمی‌دارد، و توحید را در فراموشیِ آنها و توجه به قلبهای مرده زنده‌هایی می‌داند که شریعت اسلام را با املای دشمنانِ اسلام دگرگون می‌سازند.
فتاوی مهمه تتعلق بالعقیده؛ پاسخهای بن باز است که به سوی عقاید پاک شیعه نشان رفته و با مغالطه در تهمت و مسخِ حقایق- تقریباً در سراسر این کتابچه- همت می‌گمارد. این کتابچه توسط «دار لینة للنشر والتوزیع» دَمَنْهُور در سال 1415 ه. ق. به چاپ دوم رسیده و در قطعِ جیبی طیِ 78 صفحه راه را برای مسدود ساختن حقایق باز گشوده است. ترجمه این کتاب به زبان اردو نیز منتشر شده است.
التحقیق و الایضاح لکثیر من مسائل الحج و العمرة و الزیاره علی ضوء الکتاب و السنه؛ از بن باز که در صفحه 52 به بعد، سخن از امر به معروف و نهی از منکر به میان آورده و نمی‌داند چه چیزی در برابر تهاجم فرهنگی غرب، منکر و چه کاری در کانون تجمع چند میلیونیِ امتهای اسلامی، معروف است؛ نه، می‌داند، اما اجازه ندارد. و مسائل پیش‌پا افتاده‌ای را در موردِ امر به معروف و نهی از منکر مطرح می‌سازد که تکرار مکرراتی است بی‌ثمر، و به خواب واداشتن جوامع اسلامی در برابر بیداری غرب در فروپاشیدن اسلام. این کتابچه به هزینه «فاعِلِ خیّری!» تا چاپ بیست و دوم در قطع جیبی طی 76 صفحه فرا رفته است.
رسالة فی صفة صلاة النبی- ص-؛ از بن باز و ابن عثیمین که فتاوای آنها را نیز به پیوست دارد، و ضمن آن حدود لحیه را مشخص کرده‌اند و مردم را از شکافهایی که در حدود و مرزهای اسلام توسطِ صهیونیست پدید آمده و هسته مرکزی اسلام را آسیب‌پذیر می‌سازد، به غفلت و خواب خرگوشی سوق می‌دهند و از این قبیل فتواها که در سرزمین وحی بدانها عمل نمی‌شود. این کتابچه توسطِ همان «المکتب التعاونی للدعوة والارشادِ» البدیعه، در قطعِ جیبی طیِ 34 صفحه- بدون‌تاریخ- مراحل چاپیدن افکار پویا را پشت سر نهاده و منتشر شده است.
کشف الشبهات فی التوحید؛ از محمد بن عبدالوهاب، به ضمیمه تعلیقاتِ محمد منیرالدین دمشقی ازهری، که در قطع وزیری طیِ 31 صفحه به سال 1414 ه. ق. توسط دانشگاه اسلامی مدینه منتشر شده و حاویِ کشفیاتی است در جهت تفرقه‌افکنی میان امت‌ها و جوامع اسلامی و سود فراوانی نصیب دشمنان اسلام می‌سازد.
اصول الدین الإسلامی مع قواعده الأربع؛ از شیخ محمد بن سلیمان تمیمی، ترتیبِ محمد الطیب ابن اسحاقِ انصاریِ مدنیِ سلفی، که به صورت سؤال و جواب سامان گرفته و توسط همان دانشگاه انتشار یافته و سعی بر آن دارد که وانمود سازد که آنچه بر خلاف رأی محمد بن عبدالوهاب است شرک و بدعتی بیش نیست! این کتابچه در قطع وزیری طی 47 صفحه به سال 1414 ه. ق. به طبع هفتم نائل آمده است!
معنی «لا إله إلّااللَّه» و مقتضاها و آثارها فی الفرد و المجتمع؛ از دکتر صالح بن فوزان بن عبداللَّه الفوزان، در قطع رقعی، در 47 صفحه توسطِ همان دانشگاه به سال 1414 ه. ق. چاپ دوم آن درخشیده است! و چشمها را با الهام‌گیری از اندیشه‌های ابن تیمیه برای دیدار حق خیره کرده و از کار انداخته است، او به سراغ اندیشه‌های پاک تشیع رفته و برای پراکندن و بیگانه سازی شیعه و سنی و سرانجام، مدد رساندن به تشدید وضع اسفناک جوامعِ اسلامی معاصر، از هیچ اهتمامی دریغ و فروگذار نکرده، و توحید کلمه و کلمه توحید را آسیب‌پذیر فرموده است!
الدعاء من الکتاب و السنه؛ از سعید بن علی قحطانی، با پیوست «العلاج بالرقی من الکتاب و السنه» که توسط «مؤسسة الجریسی للتوزیع و الإعلانِ» ریاض، به سال 1414 ه. ق. طی 160 صفحه در قطع بسیار کوچک به چاپ هشتم رسیده و آن رشته‌هایی را که دیگران در جهت شرک‌آمیز وانمود ساختنِ بسیاری از کارها تابیده‌اند، با ادعیه متعددی پنبه کرده است. و دهها کتاب دیگر که رایگان تسلیم می‌کردند تا امت اسلامی به رایگان در زیر سلطه دشمنان اسلام، همواره در پریش و بیگانگی و خصومت با یکدیگر به سر برند.
و بروشورها و برگه‌های تا خورده خوش چاپ و متعددی که به زبانها مختلف در مقام ایجادِ جاذبه نسبت به خود و تبلیغات مورد نظر پخش می‌کردند.
*** باری زمان حرکت به سوی مدینه فرا رسید. وقتی به ما گزارش حرکت را دادند که سرگرم گشت و گذار کذایی بودیم؛ لذا با شتاب و سراسیمگی سراغ ساک و چمدان در محلِ استراحت فرودگاه رفته، و نفس‌زنان به جایی که اتومبیل در انتظار ما بود راهی شدیم؛ چرا که گویا همگی حاضر بودند و من بی‌خبر- برای عبرت‌اندوزی از حال و هوایی که حجاجِ ملیّتهای گوناگون داشتند- در عوالمی دیگر سیر می‌کردم و بی‌توجه به امور سفر از این سو به آن سو می‌شدم. خلاصه از اتومبیلی به اتومبیلی دیگر در اوائلِ راهِ جده به مدینه جا به جا شدیم.
اتومبیلی، که گویا با راننده، بیش از ده سرنشین را در خود نمی‌گنجاند.
بر این اتومبیل سوار شده و راه مدینه منوره را در پیش گرفتیم آن هم را راننده‌ای که گرفتار کسر خواب بوده و هر آن احتمال آن می‌رفت که به خواب رود و سانحه‌ای بیافریند. لذا هر چندی یکبار برنامه ویژه‌ای اجرا می‌شد که از خواب آلودگی راننده پیش‌گیری کند. کم کم چنته‌ها از طراحی نقشه‌های بیدارگری خالی شد؛ نمی‌دانستیم چگونه از چرت زدن راننده- که گاهی روی می‌داد- پیشگیری کنیم.
حدود هشتاد کیلومتری مدینه بود که یکی از برادران پیشنهاد خوبی ارائه کرد، مبنی بر این که به مدینة الرسول و بارگاه ائمه بقیع- علیهم‌السلام- نزدیک می‌شویم به جا است یکی از سرنشینان، خواندن زیارت جامعه را به عهده گیرد. خواندن زیارت را به همدیگر حوالت می‌دادند تا قرعه این فال نیک به نام برادری اصابت کرد. ایشان با حال و هوایی مطبوع، که حاکی از شیفتگی‌شان به خاندان عصمت و طهارت- علیهم‌السلام-، خواندنِ زیارتِ جامعه را آغاز کرد، بارها در اثنای خواندنِ این زیارت، قلب پاکش چنان سرشار از تأثر و عواطف می‌گشت که نمی‌توانست از گریستن خودداری کند؛ و سرانجام زیارت جامعه به پایان رسید؛
لیکن راهمان هنوز تا مدینه به پایان نرسید. هر چند این اتومبیل باید از مرکبهای سنگین دیگر راهوارتر می‌بود؛ اما کامیونها و اتوبوسها و مرکبهای دیگر همواره در کنارِ آن پیشتاز بودند!
به مدینه نزدیک شدیم، همزمان با ورود ما به مدینه بانگ اذانِ ظهر سامعه ما را نوازش می‌داد. هوا چندان گرم نبود که بر هتل درآمدیم، در حالی که بیداریهای طویل‌المده، و خستگی راه به ما اجازه نمی‌داد با حالتی آمیخته به فرسودگی به زیارت روی آوریم، لذا پس از ادای فریضه ظهرین و صرف ناهار با خوابی تا نزدیک شام بیاسودیم؛ و چون می‌خواستیم با نشاطی در خورِ توفیق زیارتِ بارگاه نبوی و ائمه بقیع- علیهم‌السلام- به دیدار آن حضرات برویم و احساس می‌کردیم که هنوز فرسوده حال می‌باشیم با دوست گرامی خود تصمیم گرفتیم پیش از اذانِ بامدادان، طلیعه زیارت خود را افتتاح کنیم. بنابر این تا چنین لحظه‌ای که هنوز توفیق زیارت نصیبمان نگردیده، خود را در جدّه جستجو می‌کنیم تا مدینه را درست دریابیم.


2- از مدینه تا مکه
ساعتی قبل از طلوع فجر روز جمعه 1/ 2/ 1374 ه. ش. همراه دوست بزرگوارمان که در یک اتاق بسر می‌بردیم عازم زیارت شدیم و توأم با شوق و نشاطی سرشار به سوی بارگاهِ رسول اللَّه- ص- روی نهادیم، بانگ اذانِ نمازِ صبح را در کنار مسجدالنبی- ص- به گوش گرفته و پس از ادای فریضه و قبل از آن، توأم با شادابی- تا زمانی که خورشید پرتو خود را بر پهنه مدینه می‌گستراند- سرگرم زیارت حضرت رسول و فاطمه زهرا و ائمه بقیع- صلوات اللَّه علیهم أجمعین- بودیم، و وقتی وارد بر هتل شدیم که باید برای صرف ناشتایی در سالن غذاخوری حضور به هم رسانیم.
پس از صبحانه، دو تن از مردم پاکستان به دیدار ما آمدند که یکی از آنها «قمر زیدی» نام داشت، سالخورده مردی با نشاط و پر توان به نظر می‌رسید و خطیبی زبردست و سخنوری ماهر بود که غالباً در سیر و سفر، زندگانی را پشت سر نهاده و همواره سیّال و جوّال و تقریباً دائم السفر بوده و کشورهای فراوانی را طی این سفرها دیدار کرده و کسی است که برای مردم مسلمان ممالک مختلف در مقام ارشادِ آنها پیوسته از سخنرانی‌های خویش بهره می‌جوید. و در واقع خود را وقف سفر و ارشاد و تبلیغ اسلام کرده و جهان وطنی است؛ چرا که در زاد بوم خویش هرگز درنگی طولانی ندارد؛ بلکه در هیچ پایگاه و جایگاهی از سفر و مآلًا تبلیغ دست نمی‌نهد.
روز جمعه را- که می‌باید فرصتهایی از آن را برای شرکت در نماز جمعه مصروف داشت- با دیدار چنین فردی، شیدای اسلام و قرآن و انقلاب اسلامی ایران، افتتاح نمودیم.
روز شنبه 2/ 2/ 1374 ه. ش. با حجاجی از ممالک مختلف اسلامی نشستهایی نسبتاً طولانی داشتیم:
از کراچی چه خبر؟
در همین روز حدود ساعت ده، دو تن از مردمِ مقیمِ «کراچیِ» پاکستان بر ما وارد شدند که پیشینه آشنایی ما با آنها بس دیرینه بود و به مثابه ایرانی‌ها و هموطنانی مألوف و دیرآشنا به زبانِ فارسیِ گویا در ساباما به اصطلاح «حال و احوالی» کردند.
یکی از آنها به نام «محمد سلیم»، در کراچی مدرّس بوده و اظهار می‌داشت که بیست و پنج تن از طلاب شیعه در مدرسه وی به تحصیل علوم دینی می‌پردازند. در این مدرسه، دروس دینی از مقدمات تا «الروضة البهیه فی شرح اللمعة الدمشقیه/ شرح لمعه» تدریس می‌شود.
دیگری که «سید شرف الدین» نام داشت خاطر نشان ساخت: هر ساله در کراچی تحت عنوانِ کلی و اصلیِ «یوم القرآن» سمیناری پیرامون مطالب مربوط به قرآن کریم دایر می‌کند، و هر سال همراه با عنوانِ فرعیِ ویژه‌ای این سمینار برگزارمی‌شود و تا کنون هشت سمینار را حولِ محورِ قرآن کریم در کراچی منعقد ساخته است که محصولِ نوشتاریِ این سمینارها، سه مجلد «یادنامه‌های سمینار یوم القرآن» می‌باشد که از مقالات و سخنرانیها فراهم آمده و طبع و منتشر شده است.
وی به ما متذکر شد: چون به تنهایی متولی و عهده‌دارِ برگزاری این سمینارها هستم و توانِ مالی و اقتصادی من بسیار محدود است نتوانستم، مقالات دیگر را به طبع رسانم.
در این که کراچی چه شماری از شیعه را در خود پذیرا است، و آیا آماری از نفوس شیعه وجود دارد، میان حاضرانِ این نشست اختلاف نظر وجود داشت. سرانجام بر این سخن صحّه گذاشتند که در جمع دوازده میلیون نفوسی که در کراچی به سر می‌برند حدود هشتصد هزار نفر شیعی هستند.
در نیجریه چه می‌گذرد؟
در همین روز، ساعت از مرزِ ده و ربعِ بامداد فراتر رفته بود که دو تن از حجاجِ «نیجریه» بر ما وارد شدند. از ما راجع به ساختارِ سیاسیِ کشور جمهوری اسلامی ایران سؤال کردند. به آنها پاسخ دادیم: دولت و حکومتِ جمهوری اسلامی ایران از فرهنگ و تعالیم اسلامی الهام می‌گیرد، و قوانینِ حاکمِ بر این کشور در تمام شؤون حیاتی، مبتنی بر فقه اسلامی و قرآن کریم و احادیثِ معصومین- علیهم‌السلام- و احادیثِ موثق دیگران، و مُقتَبَسِ از این مصادر است.
این دو تن که جز زبان بومی، صرفاً با زبان انگلیسی آشنا بودند با یکی از رؤسای دانشگاههای ایران به گفتگو می‌پرداختند، و ما توسط جناب ایشان به پرسشهایشان پاسخ می‌دادیم.
از آنها سؤال شد: اطلاعات شما درباره شیعه و جمهوری اسلامی ایران تا چه پایه است؟ اظهار داشتند: آگاهیهای ما در این زمینه بسیار اندک و ناچیز است.
ما می‌دانستیم شمار بسیاری از نفوسِ قاره آفریقا و اکثرِ قریبِ به تمامِ مردمِ مغربِ اسلام پیرو مذهب مالکی (مالک بن انس) هستند. و خود اظهار داشتند: مردمِ «نیجریه» پیرو آراء مالک بن انس (مالکی) می‌باشند.
طیِ فرصتِ کوتاهی که تا ظهر در اختیار داشتیم- بدین منظور که بتوانیم به درخواست آنها در جهت ارائه اطلاع گسترده‌تر راجع به حکومت الهی جمهوری اسلامی ایران و شیعه مدد رسانیم- شمار اندکی از کتب و رساله‌های انگلیسی که محتوای آنها با مسائلِ مربوطِ به حکومت اسلامی ایران و یا اطلاعاتی درباره شیعه پیوند می‌خورد، در اختیار آنان قرار دادیم که از جمله آنها ترجمه کتابِ «المراجعات» به زبان انگلیسی بود.
بعد از ظهرِ همین روز به ما اطلاع دادند دو تن از مردمِ مغرب می‌خواهند با شما پس از نماز مغرب دیداری داشته باشند لذا پس از اقامه نماز مغرب و عشا، آماده ملاقات شدیم، انتظار ما تا ساعت هشتم و نیم به وقت محلی به طول انجامید؛ لیکن از میهمانان خبری نبود هر چند می‌باید از آمدنِ آنها نومید می‌شدیم؛ چرا که به ما گفتند: اینان بلافاصله پس از نماز مغرب به دیدار شما می‌آیند؛ اما با وجود درنگی بس طولانی باری دگر، حدود ساعت نُه بعد از ظهر یکی دیگر از مردم «نیجریه» همراه با مترجمِ آشنا به زبان انگلیسی و فارسی بر ما درآمد. او که «محمد ثانی موسی» نام داشت جوانی کم سال و دارای چهره‌ای معصومانه و رفتاری عاری از تکلف بود؛ به گونه‌ای که برخورد بی‌آلایش او همه ما سه تن از حاضرانِ در این محل را به خود جذب کرد و این که می‌دیدیم سرشار از اخلاص است، با علاقه فراوانی از گفتگویِ با او استقبال کردیم.
هر چند این جوان همانند سایرِ هموطنان خود، مالکی مذهب بود؛ لیکن آنچنان شیفته انقلاب اسلامی به نظر می‌رسید که گویا با یکی از جوانان ایرانی عاشقِ انقلاب- که در زمان جنگ تحمیلی برای صیانت از کیان انقلاب سر از پا نمی‌شناختند و جبهه و شهادت در راهِ قرآن و اسلام را بر همه دنیا و آنچه در آن است برمی‌گزیدند- گفتگو می‌کنیم.
او پرسشهایی داشت که به انقلاب اسلامی مربوط می‌شد؛ اما ما پیشدستی کردیم و از او پرسیدیم: کارش در «نیجریه» چیست؟ پاسخ داد: دانشجوی حوزه علمیه و یا به تعبیر درست‌تر: دانشجوی یکی از مراکز علمی- دینی نیجریه.
درباره نام این مرکز از او پرسیدم که پاسخ روشنی ارائه نکرد و گفت: این مرکز را نامی نیست و طلاب یا دانشجویان این مرکز پیرو آراء آقای «زاک زاکی» هستند. او به ما می‌گفت:
هر چند در نیجریه دانشگاه وجود دارد ولی دانشگاه یا دانشکده ویژه‌ای برای علوم اسلامی تا کنون تأسیس نشده است، اما جناب آقای «زاک زاکی» می‌کوشد مقدماتِ تأسیسِ چنین دانشگاه و یا دانشکده را فراهم آوَرَدْ. مدارس دینی و مذهبی تا سطح دیپلم و متوسطه در نیجریه دائر می‌باشد.
محمد ثانی موسی اظهار علاقه می‌کرد که مصاحبتِ خود را هر چه بیشتر طولانی سازد تا اطلاعات گسترده‌تر و گویاتری درباره انقلاب اسلامی ایران و حکومتِ ام‌القرای اسلام کسب کند. لذا به او حقایقی را یادآور شدیم که فشرده آنها این بود:
«انقلاب اسلامی ایران، حکومت قرآن را تا دوردست‌ترین زوایای زندگانی و شؤون حیاتی اکثرِ مردمِ جمهوری اسلامی ایران نفوذ بخشیده، و قرآن به عنوان برنامه زندگانی در متن حیات فردی و اجتماعی و سیاسی و اخلاقیِ مردم ایران دارای پایگاهی والا و مقامی بس ارجمند و مورد توجه و احترام آنها است. انقلاب اسلامی نشان داد و نیز ثابت کرد که اسلام می‌تواند با کفایتی لازم، اداره همه شؤون زندگانی را در هر عصر، بویژه در مترقی‌ترین دورانِ تاریخِ بشر به عهده گرفته و کارآیی و توان خود را نشان دهد. بنابر این اسلام و قرآن قدرت دارد و جهان را زیر پوشش گرفته و در همه حوائج زندگانیِ پیشرفته دنیاوی و نیازهای معنوی و روحی و همه جوانب و ابعاد حیات، پاسخگویی با کفایت باشد. و شما نسل جوان و مسلمان مایه امید در تحقق بخشیدن آرمان مقدس اسلامی در سراسر گیتی هستید و انقلاب اسلامی ایران زمینه و مقدماتِ جهان شمولی اسلام و قرآن را افتتاح کرده که باید جوامعِ اسلامیِ معاصر این آرمان را پی بگیرند تا این رسالت جهانی به واقعیت بپیوندد.»

هندیِ پاک باخته اهل بیت- علیهم‌السلام-
روز یکشنبه 3/ 2/ 1374 ه. ش. یکی از حاجیان هندی مقیم «بنارس» که شیعیِ شیدای ولای خاندان امیرالمؤمنین- ع- بود و با اهل و عیال و فرزندانش توفیق زیارتِ حرمین شریفین نصیبش گشته بود، با ما دیداری تا حدّی طولانی داشت. او از پی کتابِ مناسکِ حجِ حضرت آیةاللَّه العظمی خامنه‌ای- دامت برکاته- و زیارتنامه حضرت رسول و صدیقه کبرا و ائمه طاهرینِ بقیع- صلوات اللَّه علیهم اجمعین- و نیز شماری از صحابه می‌کاوید؛ و جز این درخواست، تقاضای دیگری با ما در میان نگذاشت.
اساساً مراجعان از ملیت‌های گوناگون- اعم از شیعی و سنی- یا از پی کسب اطلاعات گسترده درباره انقلاب اسلامی بودند و یا می‌خواستند در جهت تأمین حوائج روحی و معنویِ خود به منابعی دست یابند و یا احیاناً مسائلی راجع به مراسم و مناسک حج و جز آن را با ما در میان می‌گذاشتند. موردی را مشاهده نکردیم که کسی به ما مراجعه کند و از ما درخواستی مادّی داشته باشد، علی رغم آن که وضع و حالِ شمارِ زیادی از آنها آشکارا گویای فقری شکنجه‌آور و مضیقه‌ای متأثر کننده بود.
این بنارسی هندی، مردی سلیم‌النفس، پاکدل و شیدای خاندنِ مکرمِ رسول خدا- صلوات اللَّه علیهم اجمعین- بود؛ هر چند نمی‌توانست درست به زبان فارسی صحبت کند؛ لیکن می‌گفت: اشعار فراوانی به زبان اردو و فارسی را در حافظه خود نگاهبانی می‌کند، اشعاری که درباره لزوم «مودّتِ قربی» و محبت ورزیدن به اهل بیت- علیهم‌السلام- و فضائل این خاندان مطهر توسط شعرای اردو زبان و یا هندیها و پاکستانیها و یا ایرانیها به دو زبان فارسی و اردو انشا شده بود.
نخستین شعری که پس از درخواستِ ما به سرودنِ آن آغاز کرد بیتی فارسی بود:
حیدریم، قلندرم، مستم بنده مرتضی علی هستم
آنگاه این اشعار را سرودن آغاز کرد:
شاه است حسین، پادشاه است حسین دین است حسین و دین‌پناه است حسین
سر داد، نداد دست در دست یزید حقا که بنای لا اله الا اللَّه است حسین
و شعرهای ساده دیگری را که زلالی و صفای درونش را در محبت به اهل بیت- علیهم‌السلام- برای ما بازگو می‌ساخت، برای ما می‌خواند.
وی هر چند این اشعار را با لهجه هندی و با آهنگ دیارِ هند می‌خواند، لیکن کاملًا برای ما فارسی زبانها مفهوم بود. به هر صورت، پس از دریافتِ مناسک حج و کتابچه دعا و زیارت، خواسته‌های خود را برآورده احساس کرد و با نثار دعای فراوان برای حضرت امام راحل- قدس سره- و مقام معظم رهبری، ما را وداع گفت و خاطره خوشی برای ما به جای نهاد که چنان افراد پاک نهاد و رهیده از هر گونه قید و بند مادی و دنیاوی و با قلبی سرشار از عشق و لدادگی بر این سرزمین مقدس در می‌آیند و با حالتی که سزا است از آن رشک بَریم، مراسم حج را به جای آورده و موسم آن را با آهنگ و اعمالی خالی از تکلّف در مسائل روزمره زندگانی، به پایان می‌برند؛ مردمی که از هر مرز و بومی به ما مراجعه می‌کردند، صمیمی‌تر و داغ‌تر از شماری از ایرانی‌ها به انقلاب اسلامی ایران معصومانه و بی‌دریغ عشق می‌ورزیدند، و آرمانهای انقلاب را به جان و زبان و حال و مقال ارج می‌نهادند.

به سوی «بورکینافاسور» و «موریتانی»
هر چند ما را در مدینه به این سرزمینها راهی نبود؛ اما راه برای دیدار تنی چند از مردم چنان دیارهایی، گشوده بود:
* بورکینافاسور
ساعت حدود یازده صبح همین روز 3/ 2/ 1374 سه تن از مردم کشور «بورکینا فاسور» نزد ما آمدند. کشوری که با جمعیتِ سیزده ملیونی، شش ملیون مسلمان در آن به سر می‌برند، و پیرو مکاتب مختلف صوفیه؛ از قبیل: «تیجانیه»، «قادریه» و جز آنها می‌باشند که باید گفت اینان به تعبیر احادیثِ شیعه «ایتام آل محمد- علیهم السلام-» هستند که به علت نداشتن سرپرستی با کفایت، مأمنی استوار برای عقاید خود نیافتند و سرانجام به چنان مکاتبی پناه آوردند.
این سه تن از پیروانِ مکتبِ «قادریه» بودند، و علاوه بر زبانِ بومی، فقط با زبان فرانسوی آشنایی داشتند، اطلاعات آنها درباره انقلاب اسلامی، و ام‌القرای اسلام بسیار اندک و گرفتار ابهام بود، با این که یکی از آنها حرفه معلمی را به عهده داشت، آگاهیهای وی در این زمینه در سطح نازلی احساس می‌شد. علاوه بر این، وضع ظاهر آنها از فقر و تنگدستی شدیدی حکایت می‌کرد. پیداست که استکبار و استدمارِ جهانی در دنیای معاصر- چنانکه در گذشته- هنوز ترکتازانه و چموشانه و افسار گسیخته، توسنی خود را در مکیدنِ خون مستضعفان، بویژه مسلمین بی‌پناه جهان سرسختانه ادامه می‌دهد، و بیش از پیش در ربودنِ توان آنها گستاخانه به ستم‌رانی خود دست می‌یازد و ما این حقیقت را آشکارا در چهره این سه تن می‌خواندیم و با دیدار امثال اینگونه مردم بر مراتب تأثر و فسردگیِ خاطرمان افزوده می‌شد که چرا اینهمه مسلمانانِ جهان به پا نمی‌خیزند و دمار از استدمارمداران بر نمی‌آورند، و این مردمِ معصوم و بی‌گناه و بی‌نوا را از یوغ طاعت شیطان بزرگ و کوچک نمی‌رهانند!
* موریتانی
شش تن از ساداتِ موریتانی در همین روز نزد ما آمدند و اظهار داشتند از سلاله رسول اللَّه- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- می‌باشند. آنها در این دیدار کوتاه، به ما یادآور شدند که حدود دویست هزار تن از «شرفا/ سادات» در میان مجموع نفوسِ «موریتانی» در این کشور مقیم هستند.
این بنده در گزارش سفری که به مغرب داشتم در مورد کتابخانه‌ها و نسخه‌های خطی «موریتانی» و ممالک دیگر اسلامی، اطلاعاتی را در اختیار علاقه‌مندانِ به این دست از مطالب، قرار دادم که در شماره 55 و 56 مجله «مقالات و بررسیها» (صفحه 143 تا 173) چاپ و منتشر شده است.
* گینه
بامدادان روز دوشنبه 4/ 2/ 1374 ه. ش. یکی از دانشمندان کشور گینه- که امام جماعت مسجدی در شهر «بُکَیْ» از شهرهای گینه بود- به ملاقات ما آمد. وی که دلباخته و دلداده انقلاب اسلامی و حضرت امام راحل- طیّب اللَّه رمسه- و مقام معظم رهبری بود خشم و نفرت زیادی نسبت به صدام در دل داشت. او می‌گفت در زمان جنگ تحمیلی، همواره دعا می‌کردم و از خدا می‌خواستم که صدام در این جنگ مغلوب، خوار و ذلیل گردد؛ چرا که با کشوری که برای احیای اسلام و قرآن و سرفرازی و عزّت مسلمانان قیام کرده، با تحریک دشمنان اسلام، جنگ با آن را آغاز کرد؟ دعای ما مؤثر واقع شد، و صدامیان و محرکانِ او در برابر صلابت و پایمردی ملت جمهوری اسلامی ایران سرافکنده شدند. در حال حاضر دولت عراق با وضع پریشانی دست به گریبان است که مردم آن سامان به علت ندانم کاریهای او، در شرایط اسف‌باری به سر می‌برد [هم‌اکنون آردی که نان مردم بی‌نوای عراق را می‌پردازد، معجونی از آرد متعارف و سوده و نرمه شده هسته‌های خرما است که آن هم با بهای سنگینی به دست مردم می‌رسد. در مملکتی که زمانی دینارش معادل حدود سه دلار بود، آنچنان سقوط کرد که باید مردم آن یکهزار و چهارصد و پنجاه، تا یکهزار و پانصد دینار بپردازند و در برابر اینهمه دینارها، یک دلار دریافت کنند! عدّه‌ای از عراقیان که از راه دیگری جز عراق به حج آمده بودند، اظهار می‌کردند: صدام سفر حج را امسال ممنوع ساخت و گفت نباید پول مملکت در خارج عراق هزینه شود، و ما از طریق دیگر به این دیار آمده‌ایم.]
در میان دیدار کنندگان و واردین، این مرد گینه‌ای، آگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی و ملّا و دانشمند به نظر می‌رسید که اطلاعات دقیق‌تر و گسترده‌تر از دیگران در اختیار داشت.
* نیجریه
در همین روز (4/ 2/ 74) یکی از مردم نیجریه با ما دیدار کرد. او می‌گفت دارای پنج فرزند است که همگی در سطوح و مقاطع مختلف، حافظ کل و یا قسمتهایی از قرآن کریم هستند و می‌خواست با لسان حال به ما خاطر نشان سازد که ما نیز مانند شما به قرآن کریم دلبستگی داریم و بدینسان، نهضت و خیزشی که در جمهوری اسلامی برای احیای دین و قرآن پدید آمد برکاتش نصیب ما نیز گشت.
ولی طبق گفته‌اش در شهری زندگانی می‌کند که با ده ملیون جمعیت، فقط دارای پنجاه مسجد است. نگارنده نام این شهر را هم‌اکنون به خاطر ندارم.
وی اظهار می‌داشت: در کشور ما اتومبیل و هلی‌کوپتر می‌سازند و پیشرفتهایی در تکنیک کسب کرده و می‌توانند در پاره‌ای از فرآورده‌ها خودکفا باشند؟! و نیز این نکته را در پایان افزود که آمریکا دید خوشی به کشور ما ندارد؛ بلکه با کینه‌توزی با آن رویاروی می‌باشد.

با جوانی از ترکیه و مقیم کشور آلمان
روز چهارشنبه 6/ 2/ 74 یکی از جوانان مسلمان ترکیه که مقیم «هانوور» آلمان بود و در هتلی کار می‌کرد نزد ما آمد؛ جوانی که با اخلاص به نظر می‌رسید؛ لیکن شبهاتی در ذهنش او را می‌آزرد که در جستجوی زدودنِ هاله ابهام راجع به این شبهه‌ها از محیط افکارش بود.
می‌گفت: هر چند که به حکم قرآن می‌پذیرم که پیامبر اسلام- صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم- پیام‌آور مهر و رحمت و صلح و سازش و رأفت و روحیه مودّتِ متبادل میان انسانها است؛ اما از آن سو می‌گویند: آن حضرت می‌فرمود: من حامل پیام جنگ در کنار تعالیمِ دیگر خود می‌باشم؟ ما پاسخ دادیم به دلیل همان آیه: «وما أرسلناک إلّارحمةً للعالمین» چنین سخنی را به سادگی از شما پذیرا نیستیم. چنین چیزی درست نیست، و اگر سخن از جنگ در اسلام به میان می‌آید هدف آن ایجاد آشوب و اضطراب نیست؛ بلکه اگر احیاناً جنگ به عنوان آخرین چاره در اسلام مطرح است هدف آن استقرارِ صلح و آرامش در جامعه بشری است؛ چون گاهی بیماریِ مریض به گونه‌ای است که دارو را توانِ درمان آن نیست، و باید با چاقوی جراحی، بی‌رحمانه به جان بیمار هجوم آورد، تا بیماری را در او ریشه‌کن کرد و سلامتش را اعاده نمود.
در ذهن او این شبهه نیز وجود داشت که این مسیحیت است که فقط صلح و رأفت و محبت و گذشت را توصیه می‌کند؛ چرا که مسلمین از دیرباز تا کنون سلاح به دست با جامعه‌های دیگر مواجه بوده و هستند: ایران در مقابل عراق، بوسنی هرزوگوین در برابر صربها وو ...؟ این اوضاع نشان می‌دهد که اسلام صرفاً خواهان صلح و سلم و آرامش نیست؟!
توسط مترجم به او فهماندیم که مسلمین تا کنون بدون هدفِ استقرار صلح و برچیدن شرک- که امّ الفساد است- از همان زمان طلوع اسلام تا کنون، جنگی را آغاز نکردند؛ مگر آنگاه که احساس نمودند دشمن با تجمع و تمرکز قوای خود آهنگ یورش به جامعه اسلامی دارد، در این صورت اگر شخصِ شما مورد هجوم و تجاوز فردی دیگر قرار گیرید قهراً به هر وسیله‌ای به تهاجم پاسخ داده و از خود عکس‌العمل خشونت‌آمیز نشان می‌دهید.
ایران جنگ را با عراق آغاز نکرد، این عراق بود که بدون هیچ بهانه‌ای موجه، به هجوم و تجاوزِ به ایران دست یازید، و ایران ناگزیر برای حمایت از کیان و حریم خود دست به سلاح برد و برای آن که در محیط اسلامی ایران و مجاور آن آرامش حاکم گردد خشونتی را که ضروری می‌نمود به کار برد. صربها به بوسنی و مسلمین تجاوز کردند. اگر بوسنویها سلاح به دست در مقام رویارویی با آنها برآمدند آیا چاره جز این داشتند؟ آیا ما باید دست روی دست بگذاریم و کشتارِ دسته جمعی نسبت به مسلمین این دیار را نادیده انگاریم؟! این مسیحیان هستند که در سایه قدرت نظامی، حقوق جوامع بشری را زیر پا نهاده، و لحظه به لحظه بر طغیان و تجاوز خود می‌افزایند، و اینان با داشتن حقِ «وتو» دنیای آرام مستضعفان را بی‌وقفه به اضطراب و ویرانی می‌کشانند.
آنگاه راجع به ترکیه تا زمان حکومت عثمانی عقب نشستیم و دورنمایی از قدرت و توان اقتصادی و نظامی این امپراتوری را برای او تصویر کردیم که تقریباً بر سه قاره جهان در سایه امپراتوری اسلام حکومت می‌کرد و با ابرقدرتهای جهان رویاروی می‌گشت؛ و با توانی شگرف رعب و وحشتی در میان کشورهای نیرومند و دشمنان اسلام به هم رسانده بود، به گونه‌ای که قدرتمندترین کشورها را به زانو درمی‌آورد؛ در آن دورانی که این حکومت با قرآن و اسلام پیوندی درخور توجه داشت و بعدها که به تدریج فرهنگ غربی نفوذ خود را در این امپراتوری آغاز کرد توان اداره این امپراتوری را از دست نهاد، و دفتر این امپراتوری بسته شد و حکومتی لائیک و گسسته و بیگانه از دین به وسیله مصطفی کمال آتاتورک در آن جایگزین این امپراتوریِ نیرومند گشت و ضعف و ناتوانی ترکیه به اوضاع اسف‌آوری منجر شد که به عنوان نمونه در جنگ آمریکا با کره شمالی بار بیشترین کشته‌ها و تلفات این جنگ را ترکیه به دوش می‌کشید و بیش از سربازان آمریکایی کشته داد و می‌گفتند این حکومتِ لائیک، سربازان این جنگ را با دلار مبادله می‌کرد. محصول فروپاشی حکومت عثمانی و پدید آمدن نظامی که بکلی خود را از دین جدا کرد این بود که: ممالکی کوچک از قبیل عربستان سعودی، عراق، اردن، سوریه، لبنان و جز آنها، گسسته از یکدیگر و بس ناتوان را به ارمغان آورد که به صورت لقمه‌های قابل خوردن و مطبوعی درآمدند که اشتهای جهانخواران را تحریک کرده و دانه دانه آنها را در کام ماسک حق به جانب نمای استعمار فرو بلعیدند.
قطعاً اگر این امپراتوری که- تا حدودی با اسلام پیوندی استوار داشت- بر سر پای می‌ماند، صربها سودای گستاخی و تجاوز بر بوسنی را در سر نمی‌پروراندند، و اینهمه جنایتی که روی گرگهای بیابان را سفید کرده و جانوران درنده‌خو را شرمنده می‌سازد پدید نمی‌آوردند.

اسلام و قرآن چتر حفاظی بر سر مسلمانان بود که جرأت را از قلوب فزون جویانِ متجاوز ربوده بود که هرگز به خود اجازه نمی‌دادند در لبنان و فلسطین و مصر و سودان و بوسنی و افغانستان و ممالکِ کوچک دیگر دست یازیده و مردم بی‌گناه این مناطق را آواره سازند، و توده‌ای جانوران انسان‌نما و مسخ شده که خود در سراسر تاریخ جهان از روزگارانِ فراعنه و بختنصر و هیتلر در آوارگی به سر می‌بردند، با غصب سرزمین فلسطین در جایی تجمع یافته و دست تجاوز به جان و مال و ناموس مسلمین دراز کنند.
نباید در اینجا اختلاف مسلمین را از نظر دور نگاه داشت؛ فعلًا فجایعی که مسلمین را سخت در زیر شکنجه استعمار می‌آزارد نتیجه اختلاف و پراکندگی مسلمین با یکدیگر است.
اگر این تفرقه جای خود را به اتحاد و همبستگی دهد، هیچ قدرتی و بلکه قدرتهای متمرکزِ حکومت‌های نیرومندِ معاصر حریف آنها نخواهند بود.
ملّت ترکیه ملّتی شایسته و مخلص و برخوردار از شهامتی شگرف می‌باشد و با خاتمه دادن حکومت آتاتورکی و جایگزین ساختنِ حکومت اسلامی، عظمت از دست رفته خود را بار دیگر باز آورده و با قامتی راست در برابر ابرقدرتها بر سر جای خود استوار ایستاده و هیچ قدرتی را یارای برابری با آن، از آن پس نخواهد بود.
باری پس از بحث و گفتگوهای جزئیِ دیگر، ظاهراً سایه ابهاماتِ یاد شده از صحنه اندیشه‌اش سترده گشته، و شادمانه ما را- از این که اطلاعاتی کسب کرده بود- ترک گفت.
درسوگ اربعین یادگار حضرت امام راحل- قدّس‌اللَّه سرّهما- درکنار بارگاه نبوی
روز چهارشنبه 6/ 2/ 1374 ساعتِ چهار و نیم بعد از ظهر، مجلس یادبودی توسط سرپرستِ محترم بعثه مقام معظم رهبری در سالن اجتماعات به مناسبت چهلمین روز ارتحال یادگار جلیل القدر امام راحل- قدّس سرّه- حضرت حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای حاج سید احمد موسوی خمینی- أعلی اللَّه مقامه الشریف- منعقد گشت و اجتماعی بس عظیم در این مجلس با شکوه متشکل از روحانیون والا مقام و علمای عظام و طبقات مختلف دیگر- که مجموعاً زائرانِ حرمین شریفین بوده‌اند- فراهم آمد.
علاقه و محبت زایدالوصفی که ما نشانه‌ها و تجلّیات آن را هنگام تشییع پیکر پاک خلفِ صالحِ حضرت امام راحل- قدس سره- در ایران آشکارا به طرزِ بی‌سابقه‌ای رؤیت کردیم، سیل جمعیت زوّار را به سوی بعثه از نواحیِ مختلفِ مدینه و دوردست‌ترین نقاط، آن چنان به خود جذب کرده بود که در همان آغاز جلسه در سالن جایی برای نشستن، حتی ایستادن تازه واردین نبود.
آقازاده ایشان جناب آقای یاسر- حفظه اللَّه تعالی- و میزبانان این مجلس در آستانه آن ایستاده برپا، مراسم احترام را برای واردین به عهده داشتند. علی‌رغم آن که تراکم جمعیت و گرما فضای این مجلس را به حرارتی فرساینده کشانده بود و بر حرارت طبیعی این محیط، که از سه سو بسته بود می‌افزود دلسوختگان فقدان یادگارِ امام عزیز- طیّب اللَّه رمسه- به هر زحمتی که بود سعی می‌کردند افتخار شرکت در این نشست را به دست آورند؛ هر چند که تحمل این فضا دشوار می‌نمود، مع الوصف تا آخرین لحظاتِ ادامه این مجلس سراپاگوش شده تا از مراسمی که در آن برگزار شده بود حظ و بهره‌ای روحی و معنوی و پاداشی عاید خود سازند.
جناب آقای سلیمی با تلاوت آیاتی مناسب، با صوت و لحنی جذّاب، طلیعه این مجلس را افتتاح کرد، و آنگاه:
آقای موسویِ مداح رثایی رسا را به مناسبتِ این یادبود، با صدایی خوش و حزین می‌خواند و پیوسته اندوه و غم مستمعان بالا می‌گرفت و خاطره اسف‌آورِ فقدانِ این بزرگوار و سلاله پیامبر اکرم و فاطمه زهرا- سلام اللَّه علیها- بار دیگر تجدید شد، که آه از نهاد حاضران برمی‌آورد و گریستن سر دادند. گویا پس از چهل روز دوباره از نو یادگار امام راحل- قدس سره- تازه از دست آنها ربوده شد. دانه‌های لغزانِ اشک یکی پس از دیگری از دیدگان فرومی‌ریخت و گونه‌ها را مرطوب می‌ساخت، و چهره افسرده حاضرانِ مجلس را غم‌آلوده‌تر می‌نمود.
باید قلوبی که از این مصیبت عظمی پریش بود و غم و اندوهی که سینه‌ها را با خود لبریز ساخته بود در قعر و ژرفایش مطالبه حقایقی می‌کرد که ناگفته مانده بود و باید شمه‌ای از آن را خاطرنشان می‌ساختند و این مهم را باید در اختیارِ فردی می‌نهادند که کفایت و شایستگیِ او در حدّی که ظرف زمان مجلس اقتضا می‌کرد محرز می‌نمود؛ لذا: حضرت حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای توسلی- حفظه اللَّه تعالی- یار و همدم و مصاحبِ دلسوزِ امام راحل رشته سخن را به دست گرفته، درباره شخصیت والایِ یادگار از دست رفته امام، حقایقی را خاطرنشان ساخت که کمتر مردم در جریان آنها قرار داشتند. دو خصلتِ ویژه‌ای را از آن مرحوم گزارش کردند و پیرامون این دو خصلت، بحث نسبتاً مبسوطی را در پیش گرفتند:
* نخست آن که یادگار امام سخت پای‌بندِ حفظ و صیانت کیان و آرمان انقلاب اسلامی و اهداف حضرت امام بوده و به شدّت از نیاتِ بلند آن بزرگوار در سخن و عمل حمایت می‌کرد، و به هیچوجه حاضر نبود کمترین آسیبی بر پیکرِ انقلاب وارد شود، و بر اندیشه‌های والای امام بزرگوار در جمهوری اسلامی ایران، و شؤون مختلفِ زندگانیِ مردمِ این کشور، و اسلامی شدن طرز فکر و عمل آنها کوچکترین آسیب و صدمه‌ای وارد آید و در این رهگذر از جان و دل می‌کوشید.
** دیگر آن که مرحوم حاج سید احمد آقا، مطمئن‌ترین فردی بود که اعتماد حضرت امام را به خود جلب کرده بود، حضرت امام اطمینان واثق به ایشان داشت و می‌دانست کمترین نقطه ضعفی که بتواند دستاویزی به دست ضد انقلاب بدهد در عمل و کردار و گفتار ایشان وجود ندارد، هر چند شایعه‌سازان حرفه‌ای با نگاهی ذره‌بینی بر آن بودند که بهانه‌هایی درباره ایشان ساز کنند، و ساحتِ مقدس و مطهرِ او را لکه‌دار نمایند، امّا هیچگونه خرده‌ای که دستاویزِ انتقادِ معاندان باشد در ایشان دیده نشد. حتی پیش از انقلاب نیز به منظور بدنام کردن امام، تمام رفتار ایشان را ساواک زیر نظر داشت؛ اما به علت مبرّی بودن ایشان از هر گونه خرده و عیب، و پاکیزه بودن از هر گونه آلایشی، در این هدفِ نامقدسِ خود ناکام ماندند.
تا آخرین لحظات عمرش در خانه استیجاری مجاورِ خانه محقّر امام راحل، در منزلی عادی از هر گونه تشریفات و بسیار ساده- به سان توده‌ای از مردمی که در سطح نازلی زندگانی می‌کردند- عمر کوتاه خود را پشت سر نهاد، و هیچ سودایی دنیاوی در سر نداشت. امام راحل- قدس سره- را پس از مدتها در عالم رؤیا دیدار کرد، و از آن بزرگوار اوضاع عالم برزخ را پرسید. حضرت امام پاسخ دادند سخت دشوار است، حتی حرکاتِ دست نیز ثبت و ضبط می‌شود، شفاعتِ حضراتِ معصومین- علیهم‌السلام- کارساز و رهایی‌بخش است. آنگاه آقای توسلی خواب خادمه منزلِ یادگار امام- رضوان اللَّه تعالی علیهما- را گزارش کرد، خوابی بس سوزناک و جانگداز که آقای توسلی- حفظه اللَّه تعالی- نوید دادند که قریباً مطالب ناگفته‌ای در مورد یادگار عزیز امام، در مجله «حضور» چاپ و منتشر خواهد شد، که از آن جمله همین رؤیایی است که بسی حسرت‌آور و دردناک و گدازنده قلوبِ مردمی می‌باشد که امام و یادگارِ بسیار گرانقدرِ ایشان را از جان و دل دوست می‌دارند و شخصیت والای آنها را ارج می‌نهند.
هنوز در مدینه به سر می‌بریم:
ملاقات با دو تن از مردم ترکیه
روز پنجشنبه 7/ 2/ 74 با دو جوان نسبتاً مطلع و آگاه از مردم ترکیه- توسط یکی از دوستان- دیداری داشتیم که مقیم آنکارا بوده و سفر حج نصیب آنها گشته بود. نخست از اوضاعِ کشور ترکیه به خاطر جدایی دین از سیاست و حکومت شکوه داشتند. می‌گفتند: در ترکیه مردم فقط به ظواهر دین پای‌بند هستند و از محتوای آن در بی‌اطلاعی محض به سر می‌برند، بویژه که خطِ آنها لاتینی و بیگانه از خطِ اسلامی است، و زبان آنها ترکی می‌باشد.
بنابر این از حقایق و نصوص دینی جز آگاهیهای سطحی و اطلاعی بسیار ناقص و یا احیاناً آشنایی به تلاوت قرآن بهره‌ای ندارند و ناگزیر بدانها بسنده می‌کنند، و از حقیقت دین واندیشه دینی و تفکر اسلامی در محرومیت به سر می‌برند.
به آنها یادآور شدم: هرچند تا کنون، علیه حکومتِ عثمانیها تبلیغ کرده و می‌کنند- لیکن قدرتِ این حکومت- که بخش مهمی از جهان اسلام را زیر سلطه و اقتدار خود داشت دنیای غرب را یارای آن نبود که به مقابله با آن برخیزد (و همانطور که قبلًا اشاره کردیم) با ابرقدرتها با نیروی نظامیِ توانمندِ خود رویاروی می‌شده و غالباً موجب شکستِ دشمنان امپراتوری عثمانی می‌گشتند. حکومت در دوران خلافت عثمانی و حکومت عثمانیها به کلی از دین و قرآن و اسلام بیگانه نبود و همین امر توانست وحدت و یکپارچگی مناطقی را که هم‌اکنون به صورت کشورهای کوچک درآمده‌اند مدتها صیانت کند.
من تردیدی ندارم که اگر حکومت و یا امپراتوری اسلام- که از اسلام کاملًا نبریده بود- بر سر پای می‌ماند، هرگز این جنایتی که از سوی صربها در بوسنی جریان دارد و فجایعی که اسرائیلیها در لبنان و فلسطین بدانها دست می‌یازند پدید نمی‌آمد.
بنابر این فاصله گرفتن دولت ترکیه از دین نه تنها برای بخش گسترده‌ای از جهان اسلام مصیبتی عظیم می‌باشد، برای ترکها نیز جز رکود و بلکه ضعف و ناتوانی و بدبختی و ورشکستگی اقتصادی و فساد اخلاقی چیزی به ارمغان نیاورد.
هر چند موقعیتِ حزبِ رفاهِ ترکیه، زنگ خطری است برای آمریکا و اسرائیل، اما موفقیت مردم ترکیه در ایجاد یک حکومت اسلامی، مراحلی تدریجی و مرور زمان را درخواست می‌کند و من اطلاع دارم که علمای دینی ترکیه- البته نه همه آنها- خواهان چنین حکومتی هستند که مردم ترکیه را از ابتذال و فرومایگی و بی‌دینی که دولت ترکیه بدانها دامن می‌زند برهانند. خیزشهایی هم اکنون در ترکیه وجود دارد که باید توسط علمایی- که از پشتوانه مردمی برخوردارند- این تحرکها و جنبشها بارور شود. اما متأسفانه برخی علمای دینیِ ترکیه از مرتزقه و شهریه بگیران دولت و حکومت هستند و تکیه‌گاه مردمی ندارند؛ لذا همانطور که اشاره شد خطبه‌های نماز جمعه و موعظه‌های آنها، دیکته شده و محدود به موضوعاتی خاص است که بازدهی آن صفر و یا زیر صفر و بلکه غفلت‌آور است. اگر مردم به مدد علمایی بیایند که دردِ دین دارند، و از نظر اقتصادی، آنها را از شهریه و مواجب دولتی بی‌نیاز سازند، به یقین راهبر دینی در ترکیه خواهیم داشت که مردم را از غل و زنجیرِ حکومت لائیک رهایی خواهد بخشید.
چنانکه در ایران رهبرانِ مذهبی از کمکهای مردمی برخوردار بودند، و آزادانه حقایقی را- بدون این که خود را در تنگنای خواسته‌های دولت و حکومت پیش از انقلاب محدود سازند- به گوش مردم رساندند و سرانجام با پایمردی حضرت امام راحل و علما و مردم که با یکدیگر همبستگی یافتند توانستند حکومت ریشه‌دار سلطنتی و استبدادِ پنجاه ساله خاندان پهلوی را- با آنهمه قدرت و شکوهی که به هم رسانده بودند- فروپاشانده و حکومت اسلامی را جایگزین آن سازند.
علمای ترکیه وظیفه‌ای الهی به عهده دارند که باید بت‌شکنی را آغاز کنند، و بنیان حکومتِ لائیک را- که کمال آتاتورک آن را به صورت معبودی برای دولت ترکیه دورآورده و خود نیز بسان بت در میان شماری از دولتمردان، جا خوش کرده- به تدریج درهم فروریزند. مردم ترکیه را آنطور که من می‌شناسم شایستگی چنین کاری هست؛ البته باید به کمک علمای دینی آمده و به آنها از هر لحاظ مدد رسانند، تا آنها خود را بی‌نیاز از دولت دانسته و گوش به آوازِ حکومت نباشند، و در امر وعظ و تبلیغ از دولتِ بیگانه از اسلام درس نیاموزند.
در آن صورت با توجه به اخلاص و شهامت و ایمانِ راستین و توانمندی و کارآیی که همگان در مردم ترکیه سراغ دارند پیروزی آنها در ایجاد حکومت اسلامی قطعی است. علمایی بزرگ از این سامان فرارسیدن چنین روزی فرازنده را به ما نوید دادند؛ اما باید گفت با توجه به متکی بودن شؤون دینی به دولت، باید مراحل و گردنه‌های زیادی را به تدریج پشت سر گذارند.
به هر حال، تاریخچه کوتاهی از دوره‌های متقدم و متأخر (حکومت عثمانی) و معاصرِ (ترکیه) و اوضاع و احوالی که این امپراتوری به خود دید به آنها خاطرنشان شدیم.
این دو جوان ترک پرسشهایی با ما در میان گذاشتند؛ از آن جمله:
1- فرق میان سنی و شیعه از نظر اعتقادی در چیست؟
یادآور شدیم: تفاوت شیعی و سنی در آن است که شیعی معتقد است امامت و پیشوایی از آنِ کسانی است که این سمت برای آنها از سوی رسول خدا و از رهگذر وحی معین شده، و رأیِ مردم در آن سهمی نداشته است؛ ولی خلافت و جانشینی پیامبر اکرم- ص- از نظر اهل سنت بر رأی مردم مبتنی بوده است و رأی مردم در نصب و عزل خلفا، ملاک و معیار تلقی می‌شود. ولی امامت به هیچوجه متکی به رأی مردم نبوده، یعنی رأی آنها در عزل یا نصبِ آنها به امر امامت هیچ سهمی ندارد. لذا ما می‌گوییم: امیرالمؤمنین علی- ع- از همان زمانی که ابوبکر طبق رأی حاضرانِ سقیفه بنی‌ساعده، اکثرت آرا را به دست آورد و به خلافت منصوب شد، امام بوده و خدا او را به عنوان جانشین رسول خدا- ص- در راهبری و امامت مردم معین کرده بود، هر چند قدرتِ اجرایی و حکومت به دست ابی‌بکر افتاد، لیکن در همین شرایط باید مردم و حتی خلیفه از امیرالمؤمنین علی- ع- رهنمود می‌گرفتند- چنانکه می‌گرفتند-. در دست نداشتن حکومت و قدرت اجرایی هیچ منافاتی با امامت و رهبری ندارد.
امام راهبر مردم است، هر چند که توان اجرای رهنمودهای او را از دست او بربایند و در اختیار خود گیرند. چنانکه خود امیرالمؤمنین علی- ع- فرمود: «إبنای امامان، قاما أو قعدا»؛ «این دو فرزندِ من، امام و راهبر مردم هستند، قدرت اجرایی در دست داشته باشند و قیام کنند، و یا فاقد چنین قدرتی بوده و حتی در سرای خویش در راهبری مردم محدود باشند و در امر اجرای امور مملکت به پا نخیزند.»
بنابر این امامت امیرالمؤمنین علی- ع- با خلافت و قدرتِ اجراییِ ابوبکر آسیب نمی‌بیند؛ چون ابوبکر ودیگران امام نبوده‌اند، و تاریخ نیز از دیرباز تا کنون در میان خلفا، فقط از علی امیرالمؤمنین- ع- به عنوان «امام» یاد می‌کند، و «الامام علی» از آغاز تا کنون زبانزد تاریخ اسلام است. و چون امیرالمؤمنین علی- ع- از آغاز امر، امام بوده- هر چند قدرت اجرایی در اختیار دیگران قرار داشت- ولی آنان در تمام شؤون از رهنمودهای آن حضرت در مسائل دینی و اقتصادی و نظامی و سیاسی و جز آنها بهره می‌جستند؛ و امیرالمؤمنین علی- ع- هرگز در مقابل آنها شمشیر نکشید. اما آن حضرت با معاویه (به اصطلاح به جنگ کلاسیک) روی آورد و بر روی او شمشیر کشید؛ چرا که حاضر نبود برابر امامت و مقام رهبری آن حضرت سرِ طاعت فرود آورد؛ ولی خلفای قبل از او در پیروی از رهبری حضرت علی- ع- و بهره‌وری از رهنمودهای آن حضرت دریغ نمی‌ورزیدند؛ بلکه پناهگاه آنها در همه مسائل، امیرالمؤمنین علی- ع- بوده است. پرسیدند:
2- در فروع احکام، میان سنی و شیعه چه تفاوتهایی است؟
گفتیم: در اکثر قریبِ به تمام فروع احکام، در مسائل کلی و اساسی، هیچ اختلافی که این دو فرقه را بکلی از هم جدا سازد وجود ندارد. در عمل مسائل فرعیِ عملی در کلیاتِ آنها باهم مشترکند؛ هر چند در جزئیاتِ امر اختلاف نظر وجود دارد. و این اختلاف به سان اختلافی است که میان مجتهدانِ یک عصر یا چند عصر که پیرو یک مکتب و مذهب باشند جلب نظر می‌کند.
با توجه به این که در مورد قرآن وپیامبر و قبله و کلیات احکام فرعی، هر دو فرقه از اتفاق عقیده و عمل برخوردارند. بنابر این چنین اختلافی نباید سر از عداوت و بیگانگی از یکدیگر برآورد و به هیچوجه در این باره خصومت سزا نیست. باید گفت تعصب عده‌ای و یا ترفندهای دشمنان اسلام به این تفرقه و بغض و کینه و عداوتِ فرقِ مختلف اسلامی با یکدیگر دامن می‌زند که باید بسیار هشیار باشیم.
ما که همه در یک موسم به حج آمدیم، و بر گردِ یک کعبه طواف می‌کنیم و با یک قرآن، همگی سر و کار داریم و به سوی یک قبله نماز می‌گزاریم و می‌کوشیم که از سنت یک پیامبر پیروی کنیم و بسترهایِ مشترک ما با یکدیگر به قدری زیاد و پر شمول است که اختلاف در پاره‌ای از مسائل در کنار آن ناچیز می‌نماید و شما که به اهل‌البیت- علیهم‌السلام- فزون از اندازه عادی همانند ما ارج می‌نهید؛ پس این اختلافی که سر از کینه و عداوت به یکدیگر برمی‌آورد از کجاست؟ به عقیده من اختلافی این چنین از آغاز ظهور اسلام ریشه در دشمنی دشمنان اسلام دارد و هم اکنون هم مانند گذشته معاندان و بدخواهانِ اسلام دانسته و خواسته به این تفرقه دامن می‌زنند که مبادا مسلمین با اتحاد و همبستگی با یکدیگر، قدرتی شگرف و شکست‌ناپذیر به هم رسانند، و دنیای کفر را سرکوب سازند، و مآلًا فتنه و شرک از میان جوامع بشری برخیزد. دشمنان اسلام از چنین روزگاری بیمناک بوده و هستند، لذا از هر وسیله برای تفرقه مسلمانان بهره جسته، و هم‌اکنون هم برای جدایی و خصومتِ فریقین با یکدیگر از هرگونه سرمایه‌گذاری دریغ نمی‌ورزند.
از «ملبورنِ» استرالیا
روز دوشنبه 11/ 2/ 1374 ه. ش. نیز بیکار نبودیم و در انتظار ورود میهمانی در کنار بارگاه رسول خدا- ص- به سر می‌بردیم تا این که یکی از پاکستانی‌های مقیم «ملبورنِ» استرالیا نزد ما آمد. او مهندس در رشته مکانیک بود؛ لیکن بسیار دلسوز نسبت به دین به نظر می‌رسید، و از این که پانصد خانوار شیعی «مبلورن» فاقد روحانی و پیشوای دینی هستند سخت نگران و گله‌مند بود. هر چند شماری از کارشناسان دینی به صورت موسمی با آنان تماسهایی برقرار می‌سازند؛ ولی در رفع مشکلاتِ مستمرِ آنان نقش سازنده‌ای به عهده ندارند.
وی به ما خاطرنشان شد که در «سیدنی» بیست هزار شیعی از کشورهای پاکستان و هندوستان و لبنان و سایر کشورها زندگانی می‌کنند که فاقد پیشوایان و راهبران مذهبی می‌باشند. و از این وضع بسیار متأسف و افسرده‌خاطر و گله‌مند بود و تصور می‌کرد کاری از من ساخته است که مبلغ و روحانی کاروان و عالم و خبره در مسائل دینی- که همواره در میان آنها ملجأ و پناهگاهی باشد- سراغ و به سوی آنها گسیل کنم.
ضمناً می‌گفت: ما فردی یا افرادی را درخواست می‌کنیم که به زبانهای عربی وارد و انگلیسی آشنا باشند.
گزارش این شیعی دلسوز، هشداری است به ما که مسلمین در پنج قاره جهان جای مناسبی را برای خود باز کرده و زمینه را برای جهانشمول گشتنِ اسلام فراهم می‌آورند؛ لیکن مردم مسلمان به علت افتراق و از هم گسیختگی و قهر و بیگانه سان زیستنِ دولتمردانِ کشورهای اسلامی از یکدیگر، در برابرِ خود برنامه منسجمی نمی‌یابند تا بر روالِ آن به سازندگی در محیط خود (نه سازش با آن) توفیق یابند.
این وضع هر چند ایتام آل محمد- صلوات اللَّه علهیم أجمعین- را در سرزمینهای مختلف و کشورهای بیگانه رنج می‌دهد؛ اما باید توانِ دولت و حکومت جمهوری اسلامی ایران را در نظر گرفت که آیا توقعاتی این چنینی در امکاناتِ ام‌القرای اسلام است، آنهم مبلّغی آشنا به سه زبان، نه تنها یک مبلغی این چنین؛ بلکه مبلغانی که علاوه بر آشنایی به چند زبان، خبره و آگاه و دانا به مسائل مختلف دینی باشند، آنهم نه برای شهرهای متعدد یک کشور، بلکه برای شهرهای ممالک پنج قاره و ربعِ مسکون کره خاکی جهان؟! البته این توقع و انتظار، توقعی درخور است؛ چرا که انقلاب اسلامی به مسلمین دنیا و حتی جهانِ کفر فهماند که می‌تواند عهده‌دار با کفایتی برای سعادت و سلامتِ دین و دنیای مردم در هر عصر و دورانی باشد؛ لذا این توقع را با جمهوری اسلامی ایران در میان می‌گذارند که به خواست خداوند هر چه زودتر از چنین توانی برخوردار گردد.
باید ملّت جمهوری اسلامی ایران بدانند که چنان پایگاهی در میان امّت‌های اسلامیِ سرزمینهای جهان اسلام و حتی در گستره جهان- در سایه انقلاب اسلامی- برای خود احراز نمودند که به آنها چشم امید دوخته تا انتظاراتشان را برآورده سازند.
دیدار با دو تن از شیعیان ترکیه
روز شنبه 16/ 2/ 1374 ه.. ش. دو تن از شیعیانِ ترکیه که با یکی از آنها در خود ترکیه دو سال پیش آشنایی به هم رسانده بودم، به دیدار بنده آمدند، و گفتگوی ما با آنها به طول انجامید، اینان مسائلی را خاطرنشان می‌ساختند؛ از آنجمله:
الف- می‌گفتند: تعدّدِ مراجع تقلید به عنوان یک مشکل بزرگ بر دوش ما سنگینی می‌کند. و گروههایی مختلف در مقام حمایت از مرجع خاصی سرگرم تبلیغ هستند و همین امر موجب سرگردانی دومیلیون نفر شیعه و شماری از علویان شده که خود را شیعیِ اثناعشری می‌شناسانند. هر چند در واقع این علویان چه در ترکیه، و یا سوریه یا مناطق دیگر، به علت جلای وطن تا تبعید و تشرید، از راهبرانِ دینیِ خود به دور و محروم ماندند. و چون به تکالیف شرعی و احکام عملی آشنایی نداشتند در بلا تکلیفی زندگانی را از نظر دینی سپری می‌سازند و هم‌اکنون همانند شیعه جعفری که خود را پای‌بند وظائف می‌دانند خویشتن را موظف به آنها نمی‌انگارند. و در واقع اینان «ایتام آل محمد- ص-» هستند که از راهبرانِ دلسوزِ خود محروم مانده، و به تدریج، قید و بندِ تکالیف را از هم گسیخته و آنها را به یکسو نهاده‌اند و چنانکه می‌دانیم علویان در سوریه به تدریج بازگشت خود را- البته عده زیادی از همین علویان- به سوی تکالیفِ عملی و تصحیحِ عقیدتی آغاز کرده‌اند. اگر علویانِ ترکیه ارشاد شوند و به آنها تفهیم گردد که در درونِ خود، حاملِ همان اعتقاداتی هستند که شیعه امامی چنان اعتقاداتی را در خود به هم رسانده است، و از پی این اعتقادات، ناگزیر می‌باشند دست اندرکارِ تکالیفی گردند که ائمه- علیهم‌السلام- بدانها رهنمون شدند، فاصله و جدایی آنان از شیعه امامی از میان برمی‌خیزد، و پیوند مورد نظر، محقّق می‌گردد و همبستگی و انس و الفتی مطلوب و سازنده میان هر دو طرف به وجود می‌آید. فقدان رهبری در طول تاریخ، چنان شیعیانی را به بیراهه کشانده و تعالیم و فرهنگ اهل بیت- علیهم‌السلام- است که می‌تواند آنان را به راه آورده و در رده سایر شیعیان امامی قرار گیرند.
ب- مشکل دیگری که آنان را افسرده خاطر می‌ساخت عدم وجودِ مرکزی برای تعالیم دینی، و به عبارت دیگر: نداشتن حوزه علمیه برای نوجوانانی بود که برای آنها در ترکیه فقط مدرسانی از مقدماتِ صرف و نحو تا کتاب «مغنی‌اللبیب» در میان علمای شیعه ترکیه وجود دارد. به همین جهت ناگزیرند در چنین سطحی جلای وطن کنند، و با چنان سن و سالی که نباید از پدر و مادر دور گردند راهِ مهاجرت را در پیش گیرند که پیداست سزا نیست در شرایط یاد شده، به دور از والدین به سر برند. اگر حوزه‌ای متمرکز برای شیعیان در آن دیار تأسیس شود می‌توانند پس از پشت سر نهادنِ دروسِ مقدماتیِ صرف و نحو و علوم بلاغت و سطوحی بالاتر در خود ترکیه، در سن و سالی مناسب برای ادامه تحصیل، راهی حوزه‌های علمیه ایران و یا سایر کشورهای مورد نظر گردند. اظهار داشتند شیعیانِ ثروتمند ترکیه به اینگونه مسائل عنایتی مبذول نمی‌دارند، و متدیّنین که- خود، مستضعف هستند- تواناییِ اقتصادی و مالی برای انجام چنین مهمی را دارا نیستند و چشم امید به جمهوری اسلامی ایران دوخته‌اند که در تأسیس مرکزی آبرومند- برای تعلیم قرآن و تحصیل علوم دینی- به آنها مدد رساند؛ لیکن یادآور شدم جمهوری اسلامی ایران در جهت پیشبردِ اموری که در جهت تقویت اسلام و قرآن انجام می‌گیرد در حدّ وسع و توان خود کمترین دریغی را روا نمی‌دارد؛ اما شما نمی‌دانید که استکبار جهانی- که دشمنی دیرینه‌ای با اسلام و بویژه جمهوری اسلامی ایران دارد- برای این که ام‌القرای اسلام را در تنگناهای اقتصادی قرار دهد (و با تهاجم فرهنگی، ضعفِ جمهوری اسلامیِ ایران را در خراب ببیند) تا کنون از پای ننشسته و مسائل داخلیِ ما را از پیش با جنگی تحمیلی به وضعی کشانده است که ملتِ فداکار ایران تا کنون تمام مشکلات و دشواریهایی را که آمریکای جهانخوار و دولتمردان پیرو تزِ «هرتزل» و صهیونیسم برای این مرز و بوم (و سایر ممالک اسلامی و غیر اسلامی) فراهم آورده با صبر و شکیبایی شگرفی تحمل کرده و هم‌اکنون ناگزیر برای ترمیم ویرانیها و تأمین نیازهای ضروری با مشکلات عظیمی رویاروی می‌باشد که فعلًا تا کنون گره بسیاری از این مشکلات را از هم گشوده و در جهت ایجاد رفاه نسبی در طرز زندگانی مستضعفان گامهای بلند و شگرفی برداشته، و می‌باید تلاشهایی پی‌گیر را در توسعه و تعمیم آن نسبت به همه آحاد و قشرها در تمام نقاط مختلف ایران دنبال کند.
ج- از این که دولتمردان ترکیه در بیگانگی از دین پا فشاری می‌کنند، و با وجود این که ده‌ها سال است که مصطفی کمال آتاتورک از دنیا رخت بربسته و اندیشه‌های لائیکِ او بر حکومت ترکیه اقتدار خود را حفظ کرده، سخت افسرده می‌نمودند؛ در حالی که رژیمی این چنین در حلّ مشاکل مردم ترکیه نه تنها موفّق نبوده بلکه دین و دنیای آنها را به انحطاط و سقوط و ویرانی کشانده است. هر چند مردم متدین ترکیه خواهان ایجاد جوّ سالم دینی از دولت هستند؛ امّا گویا این حکومت گوشش بدهکار این درخواستها نیست.

3- از مکّه تا فرودگاه مهرآباد
باید با مدینه وداع می‌گفتیم؛ لذا پس از غسل به منظورِ زیارتِ رسول خدا و ائمه گرامی بقیع و صدیقه کبری- صلوات اللَّه و سلامه علیهم أجمعین- در حالی که اندیشه فراق از مدینه ما را دردمند می‌ساخت مدّتی نسبتاً طولانی در کنار تربتِ پاکِ این بزرگان، به زیارت سرگرم شده و زیارتِ وداعِ با آن حضرات را با افسوس و افسردگی خاطر و آکنده از غم و اندوه از جان و دل بر زبان راندیم و پس از فراغ از این وظیفه دیری نپایید که بر اتوبوس درآمده، شبانه پس از ادای فریضه مغرب و عشا راه دور و دراز مدینه تا مکه را در پیش گرفتیم و در مسجد شجره محرم شدیم و سرانجام ساعاتی قبل از طلوع فجر تشرف به سرزمین مکه، نصیبمان گشت.
دیدار با دو استاد دانشگاه از کشور مغرب
آری سخت فرسوده شدیم، با اعمال عمره تمتع به اضافه بی‌خوابیهایی را که به دوش می‌کشیدیم رمقی برای ملاقات میهمانان نداشتیم، لکن در ساعت حدود دو بعد از ظهر روز یکشنبه 17/ 2/ 74 دو تن از اساتید دانشکده حقوق دانشگاه محمد ثانی شهر «رباط» از کشور مغرب با اصرار زیادی می‌خواستند با من دیداری داشته باشند. علی‌رغم آن که شب قبل گرفتار کمبود خواب بودم و خود را سخت بی‌حال احساس می‌کردم و ضعف و ناتوانی شدیدی عارضم شده بود، و می‌خواستم دمی بیاسایم ناگزیر پذیرای این دیدار گشته و از این دو استاد بزرگوار و بسیار صمیمی مغرب استقبال به عمل آوردیم و به بحث و گفتگو نشستیم، این دو تن در مقام ستایش از محیط اسلامی ایران برآمدند و از این که شنیده بودند حکومتِ دینی تا اعماق نفوس مردم ایران نفوذ کرده و همه جوانب زندگانیِ آنها را زیر پوشش قرار داه، احساس وجد و شادمانی می‌کردند که بساطِ بی‌دینی و فساد و مراکز انحراف‌آفرینِ جوانان از صحنه ام‌القرای اسلام برچیده شده، و هیچ آثاری از اوضاعی که خاندان منحوس پهلوی برای ایجاد بیگانگی مردم از دین فراهم آورده بودند در ایران مشهود نیست، آنان شگفت زده به نظر می‌رسیدند و برای دیدار از ایران در تب اشتیاق می‌سوختند، به آنها نوید دادیم در فرصت مناسبی از آنها برای آمدن به ایران دعوت به عمل خواهد آمد، و باهم ارتباط فرهنگی و تبادل علمی برقرار خواهیم ساخت. این دو فردِ اهل مغرب که از زوار حرمین شریفین بودند اظهار امیدواری می‌کردند: ممالک و سرزمینهای اسلامی از انقلاب اسلامی ایران الگو برگرفته و نورانیت اسلام و قرآن را بر صحنه گیتی پرتو افکن سازند.
به آنها خاطرنشان ساختم بر اثر پایمردی و فداکاری حضرت امام راحل- قدس سره- و ادامه دهنده راه آن بزرگوار؛ یعنی رهبر گرانقدر جمهوری اسلامی ایران و فقیه اهل بیت- علیهم‌السلام- حضرت آیة اللَّه العظمی خامنه‌ای- متع اللَّه المسلمین بطول بقائه الشریف- برای حکومت قرآن و اسلام در جمهوری اسلامی ایران نمی‌توان سابقه و نظیری در دوران تاریخ اسلام جز در زمان حضرت رسول- ص- و دوران خلافت ظاهری امیرالمؤمنین علی- ع- جستجو کرد.
به یقین آن نوع آزادی مشروع و امنیت و حاکمیت دینی که در سرزمین جمهوری اسلامی ایران وجود دارد در بسیط جهانِ معاصر بی‌نظیر می‌باشد؛ هر چند دشمنان پر کینه اسلام و قرآن از خودی و بیگانه برای از پای درآوردن چنین حکومتی به توافق رسیدند و هزینه‌های سنگینی را متحمّل می‌شوند، و یا این هزینه را بر دوش پاره‌ای از ممالک به اصطلاح اسلامی، تحمیل می‌کنند و عداوت دیرینه خود نسبت به یکدیگر را کنار گذاشته و بر فروپاشی حکومتِ اسلامی ایران اجماع کرده و از هر وسیله‌ای، اعم از جنگ کلاسیک و یا جنگ روانی و تهاجم فرهنگی و تبلیغات سراپا دروغ و مضحک و اخیراً محاصره و تحریم بهره جسته، به همه گونه مکاید شیطانی چنگ آوردند تا روحیه ملت فداکار ایران را تضعیف کرده و محصول فداکاری و خون شهدا را به تباهی کشانند و این چراغ هدایت ملتهای جوامع اسلامی را خاموش سازند؛ اما «واللَّه مُتمُّ نوره ولو کره المشرکون»، «ولو کره الکافرون.»
چهره شاد این دو استاد- از این که جمهوری اسلامی ایران بدینسان در پیاده کردنِ حکومتِ قرآن کامیاب گشته، آنچنان مرا تحت تأثیر قرار داد که در خود- به علت تقصیر و قصوری که نسبت به این گوهر گرانبها سراغ داشتم- سخت احساس غبن و شرمندگی می‌کردم که مردمی شیفته اسلام و قرآن از دیاری دیگر این چنین در تب و تاب اشتیاق به آرمان مقدس جمهوری اسلامی ایران به سر می‌برند؛ ولی ما در برابر ضایعه‌ها و آسیب‌هایی که ازسوی دشمنان انقلاب متوجه آن است، در نقطه مقابل آنچنان دردمند نمی‌گردیم. واقعاً نمی‌دانیم امام چه کرد! غوغایی در جهان اسلام و حتی بسیط گیتی برپا نمود. باید با نشست‌هایی مداوم و بس طولانی‌تر به دلهای مردمی که از جوامع مختلف اسلامی عاشق و دلباخته انقلاب اسلامی ایران می‌باشند راه یافت.
لذا باید حضور امام راحل و نیات بلندشان را در میان جوامع اسلامی و بلکه جهان بشریت عملًا ارج نهیم.
حجاج ایرانی راست که حضور امام راحل و اندیشه‌های بلند مقام معظم رهبری را میان امتهای اسلام ارج نهند. حضور امام راحل- قدس سره- و اندیشه‌های عزت آفرین مقام معظم رهبری در پهنه جهان و قلوب شیفتگان اسلام و قرآن را می‌توان آشکارا و بی‌پرده، آنگاه بازیافت که از خاور و باختر جهان، دلباختگان آن حضرات و ارج گزاردنِ پایمردیِ این انسانهای نمونه در تجدید و احیای اسلام، از هر زاویه‌ای از سرزمینهای خودی و بیگانه به سوی بعثه مقام معظم رهبری- که علی‌رغم تنگناآفرینیِ دریغ مداران سعودی- لحظه به لحظه سرازیر می‌شدند و پیوندِ استوار خود با قرآن و اسلام ناب محمدی- ص- را که در پرتو انقلاب اسلامی به هم رسیده است به ما خاطرنشان سازند. بسی شگفت‌آور است که مردمی از دوردست‌ترین و گمنام‌ترین مناطق گیتی، جمهوری اسلامی ایران را ملجأ و مرجع و پایگاهی در خور برای جستجو و یافتن گمشده خود احساس می‌کنند، مردمی را در پویش و سرانجام در نیل و دسترسی به مقاصدشان در سفر حج دیدار کردیم که فی المثل از کشور «بورکینافاسو» از محل کاروان خود در سوی ماره در می‌نوردیدند تا دریابند کشوری که دنیا را تکان داده، و مسلمین را بیدار کرده و به آنها تفهیم نموده که اسلام و قرآن را چنان توانی است که همه شؤون زندگانی را با کارآیی وکفایت زیر پوشش خود گرفته، و چنان آنان را از قدرت و توانی بهره‌مند ساخته که در برابر همه قدرت استکباریِ جهان، راست قامت بایستند و کمترین انعطافی از خود نشان ندهند، چگونه کشوری است و با چه ایده‌ای تلاش می‌کند.
آری امثال اینگونه مردم جویا و پرسشگر، پیوسته به ما مراجعه می‌کردند که رمز ورموز موفقیت و کامیابی در استقلال و آزادی از یوغ استعمار را شناسایی کنند. در میان جمعی که از کشورهای یاد شده با ما ملاقاتی داشتند هر چند همگان مردمی محقق و کارشناس دینی نبودند؛ بلکه سطح اطلاعات علمی و آگاهی پاره‌ای از آنها از انقلاب اسلامی بسیار کم می‌نمود؛ لیکن اجمالًا این باور در آنها وجود داشت: کانونی که باید همه نهضت‌ها و خیزش‌های رهایی‌بخش از آن الهام گیرد جمهوری اسلامی ایران است؛ لذا با این که دو تن از آنها حتی از نعمت خواندن و نوشتن محروم به نظر می‌رسیدند می‌خواستند اطلاعاتی از زندگانی حضرت امام راحل- قدس سره- و انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری کسب کنند، و مراتب اخلاص و محبت‌هایی پالوده از هر گونه آلایش، و احتراماتِ زلال و پاکیزه از هر هدفی، توأم با نفع‌طلبی را به پیشگاه مقام معظم رهبری و آرمانهای انقلاب اسلامی تقدیم کنند.
جز اینان، چنانکه اشارت رفت، مردمانی از کشورهای نیجریه، گینه، مغرب، الجزائر، موریتانی، هند، پاکستان، افغانستان، سوریه، لبنان، سودان، مصر و ده‌ها کشور آسیایی و آفریقایی، و حتی اروپایی چونان به مسؤولان دینی و علمی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران پناه می‌آوردند، پس از گفتگوهایی کوتاه یا احیاناً طولانی که میان ما و آنها مبادله می‌شد با چهره‌ای شاد و آمیخته با این احساس که گمشده خود را بازیافتند ما را ترک می‌گفتند.
شعاعِ مهرِ تابان انقلاب اسلامی، ناشناخته‌ترین امتها و منزوی‌ترین ملتها را زیر پوشش گرفته، و نور امیدی در قلوب آنها پدید آورده که اگر دست در دست هم گیرند و تا حدودی حدّت و صولت اختلافات خود را فرو نشانند، می‌توانند ابرقدرتهای جهان را نه تنها به زانو درآورده؛ بلکه برای همیشه آنها را از کار بیندازند. همچنانکه رمی جمرات برای این ملتها رمز و اشارتی است که با سنگریزه‌ها می‌توان غولِ ابرقدرتِ شیطانیِ جمرات دنیا را زیر خروارهایی از آنها خفه کرد؛ چنانکه امام راحل- قدس اللَّه روحه- به همین نکته اشاره می‌فرمود: «اگر هر یک از مسلمین سطلی آب با خود بردارد و بر سرزمین غصبی اسرائیل فرو ریزد، سراسر این منطقه را با اهلش زیر آب می‌برد.» و دست نشانده جمره عقبه (آمریکا) را برای همیشه بی‌جان می‌سازند.
ممانعت از اجرای مراسم برائت
دستور و درخواستِ اکید و قاطع نماینده محترم مقام معظّم رهبری مبنی بر اجرای مراسم برائتِ از مشرکین موجب گشت در مطبوعاتِ سرزمینی که سمبل بیزاری از مشرکین است به زبان عربی و فارسی، اعلامیه‌هایی منعکس گردد و فاجعه سال 1366 ه. ش. را به رخ شرک ستیزان کشیده و با تهدیدهایی که چنگ و دندان و نیش و پنکال استعمار را از آستین دولتمردان مهبط وحی و مبارزه با شرک نشان می‌داد، عرصه را بر حجاج و زائرانی که هر ساله با الهام از فرمان مقام معظم رهبری در انتظار چنین روزی لحظه‌شماری می‌کردند، تنگ سازند. حتی بدین وجه بسنده نکردند؛ بلکه:
حرامیان، حریمِ امنِ از شرک را، با بسیج کردن نظامیان و تمهید رزم‌افزارهایی بیش از حد نیاز، در برابر بعثه مقام معظم رهبری، به صف کشاندند. واقعاً بسیار مضحک می‌نمود که اینهمه سلاح و نظامیان در برابر مردمی که نگاهبان امنیت و صیانت مردم از هر گزندی بودند و هیچگونه سلاحی در اختیار نداشتند چه ضرورتی داشت؟! عرصه بسیار وسیع و دور و درازی از اطراف بعثه را برای مصونیت شیطان جن و انس در ینگه دنیا، به محاصره گرفتند تا ثابت کنند با مسلسلها و نفربرها و تانکها و سلاحهای دیگر همواره با موحدان در ستیزند، و به جای برائت از مشرکان، از یکتا پرستان بیزارند؛ چون برائتِ از مشرکان موجب می‌گشت شرک‌مداران جهان، آزرده خاطر گشته و از آن رو که از انقلاب اسلامی زخم خورده بودند، مبادا برائت از مشرکین بر اندام و پیکر مجروح شیطان بزرگ و کوچک نمک پاشیده و فغان و ناله‌های آنها را تشدید کنند، و با تبلیغات دیگری سراپا دروغ گریستن آغاز نمایند!
پلیسهایی بی‌شمار، با دوربینها و بی‌سیم‌ها بر روی زمین و بامهای ساختمان‌های بلند، آمد و شد مردم را در بعثه مقام معظم رهبری از دور و نزدیک می‌پاییدند تا مبادا تجمعی توسط موحدان و خداپرستان پدید آید و بانگ و فریاد شیطان افکنِ اینان در فضای میدانِ «معابده» راهی به سوی کاخ سفید گشوده و تندباد صاعقه توحید در سوی «تل‌آویو» به جریان افتد و ساحت قدسِ! غاصبان قدس را خدشه‌دار سازند، و اضطرابی در «وِتوگرِ» هر تصمیم انسانی به ارمغان آوَرَد!
مگر دیار وحی را با آمریکا و غاصبانِ سرزمین فلسطین و الهام دهندگان صربها در کشت و کشتار و قتل عام مردم مسلمان بوسنی و هرزگوین، پیوند و خویشاوندی است که با ممانعت از اجرای مراسم برائت، به تکلیف و وظیفه صله رحمِ با آنان، بدینسان سالها است وفادارند؟!
زعما و دولتمردان سرزمینی که از قرنها پیش از صدر اسلام تا کنون، برائت از بتها و طواغیت را در بطن خود به یادگار دارد، و کعبه آن را به هیچ روی سازشی با شرک نیست؛ چرا نمی‌خواهند سیمای شرک‌ستیزی در فضای آن چهره گشاید، و همواره با مظاهر توحید، سودای نبرد و پیکار را در سر می‌پرورانند.
نماینده محترم مقام معظم رهبری علی‌رغم این تنگنایی که ایجاد کردند، اعلامیه‌ای قاطع مبنی بر اجرای مراسم برائت را در فرصت مناسبش صادر کردند تا از این رهگذر با تز «نظم نوین» شیطان- که یکی از مواد آن، کفّ نفس از برائت و آزردن شیطان است!- در سرزمین وحی ستیز شود.
در سوی عرفات
هر چند که قبل از حرکت در سوی عرصاتِ «عرفات» شنیدیم روز یکشنبه 17/ 2/ 74/ 7 ذی‌حجه 1415 آتش‌سوزی مهیبی در چادرهای «منا» روی داد که می‌گفتند: حدود پنجهزار چادر دچار حریق گشت؛ لیکن چون هنوز حاجیان برای وقوف در آنجا اقامت نکرده بودند فقط تلفاتِ این حریق به چند تن از کارگرانی که چادرها را در «منا» برپا می‌کردند محدود بود. می‌گفتند این چادرها برای سودانیها در حال برپا شدن بوده و یا برفرازیده بود.
باری، شب نهم ذی حجه 1415 ه. ق./ 19/ 2/ 1374 ه. ش. برای این که به «عرفات» روی آوریم، اندک وسائلی که در ایام وقوفِ به عرفات و مشعر و منا مورد نیاز می‌نمود فراهم آورده، برای ادای مراسم حج تمتع بر آن شدیم که در مسجدالحرام محرم گردیم. پس از احرام، شب را در منزل بیاسودیم و بنا شد ساعت پنج بامدادان توسط چند اتوبوس روباز- که به همت کارکنانِ شریفِ سازمان حج در خیابانِ جنبِ بعثه مقام معظم رهبری رده شده بودند- راه عرفات را در پیش گیریم تا با ایجاد روزنه‌هایی جدید- با وقوف و درنگ اندیشمندانه- در قلوبمان (فراسوی عرفان و شناختی کارساز از رهگذر مطالعه آفاق و انفس) خویشتن را بازسازی کنیم.
آری به سرزمینی درآمدیم که به «عرفات» نامبردار است با بیابانی چون عرصاتِ محشر، که حاجیانی پیاده یا سواره بودند، و پیاده‌ها گروهی بدون محموله و عده‌ای کوله باری سنگین بر سر نهاده و احیاناً کودکانِ شیرخواری بر پشت خود- که سرهای این کودکان به گردنشان در میان چادر و پارچه‌ای سبد مانند از تنه آنها آویخته بود- یا در حال خواب به سر می‌بردند و یا با نگاههای معصومانه، اطراف و جوانب را می‌پاییدند و آنچه می‌دیدند چیزی عایدشان نمی‌گشت جز آن که قهراً برکاتی از این رهگذر نصیبشان می‌شد، بی آن که درک کنند در چه راه مقدسی بر روی دوشِ مادر ره می‌سپارند.
این جمعیت انبوه به سان سیل خروشان در سوی عرفات؛ یعنی سرزمینی آهنگ می‌نمودند که شماری از واقفان این سرزمین سایه‌بانی جز چادر نیلگونِ آسمان- که غبارآلوده و افسرده به نظر می‌رسید- پناهگاهی برای مصونیت از تابش آفتاب سوزان در اختیار نداشتند. آری آسمان عرفات فسرده خاطر بود از آن رو که نیای بزرگوار و خورشید سرگردانِ قطب دائره امکان حضرت ولی عصر- عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف- یعنی حضرت سیدالشهدا ابا عبداللَّه الحسین- علیه‌السلام- با یاران وفادارش در این پایگاه مقدس درنگی بس شگرفت داشته و از آنجا سرانجام، راه عرفات به کربلا منتهی گشت، و واقعه‌ای از پس این درنگ، در کربلا روی داد که به قرآن واسلام جان تازه‌ای بخشید. حضرت سیدالشهدا- ع- با دعایی که در میان جمع خاندان و یارانش در عرفات زمزمه می‌کرد چهره عرصه وجود و هستی را ترسیم می‌فرمود، و سیمای جان و جهان و گردونها و گرداننده آنها را چنان زیبا و دل‌انگیز و راه‌گشا به تصویر کشیدند که بایسته است همه واقفانِ سرزمینِ عرفات چنان دعایی را از جان و دل بر زبان آورده، عظمت و قدرت حضرت باری (تعالی) را با جمال و جلال و شکوه و همه اوصافش باز یابند تا شوقِ دیدارِ حق درآنان پدید آید؛ و با توجه به مضامین این دعا، خدای متعال را با معاینه دل ازرهگذر این دعا می‌توان به خوبی رؤیت کرد، آنهم در بیابان عرفات، در فضایی باز و رهیده از هر گونه عوامل سرگرم کننده دنیاوی که در چنین جوّ و محیطی آفریدگار جهان هستی را به وسیله خود او می‌توان شناخت. در بخشی از دعای عرفه، حضرت سیدالشهدا- علیه‌السلام- با بیانی بسیار جالب و دل‌انگیز «برهان صدیقین» را به طرزی بسیار گویا و رسا به ما ارائه می‌فرماید.
نگارنده به مناسبت سالگرد شهادت شاهدی از شهود حق، مرحوم آیة اللَّه شهید بهشتی- رضوان اللَّه تعالی علیه- مقالتی نگاشتم که بندهایی کوتاه از دعای عرفه- با شرح مرحوم سید خلف حویزی- را در این مقاله مورد استناد و اقتباس قرار دادم؛ اما چون این مقاله نسبتاً مفصل و گسترده است و در یادنامه مرحوم شهید مظلوم آیة اللَّه بهشتی- طاب ثراه- به طبع رسیده، و اکثر شیفتگانِ این شهیدِ مظلوم را به یادنامه مذکور دسترسی نیست، خلاصه بخشی از این مقاله را- که با دعای عرفه پیوند دارد- در اینجا می‌آورم:
در بخشی از دعای شریفِ عرفه آمده است:
«الهی تردّدی فی الآثار یوجب بعد المزار، فاجمعنی علیک بخدمة توصلنی الیک. کیف یستدلّ علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک. أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک. متی غبتَ حتی تحتاج الی دلیل یدلّ علیک. ومتی بَعُدْتَ حتی تکون الآثار هی التی توصل الیک، عمیت عین لا تراک علیها رقیباً و خسرت صفقةُ عبدٍ لم تجعل له من حبک نصیباً.»
در توضیح این بخش از دعای آن حضرت، می‌توان چنین قلم را بر صحیفه رقم زد که به خداوند متعال عرض می‌کند:
بار خدایا! اگر توجه خود را در بررسی آثار قدرت و دست‌آوردهای صنع تو معطوف سازم، و یک به یک آنها را تحت مطالعه و مداقه قرار دهم تا تو را شناسایی کنم، همین امر موجب می‌شود که راه برای وصول به تو و دیدارِ تو دور و دراز گردد.
سیدالشهدا- علیه‌السلام- عرض می‌کند: خدایا! ای محبوب و مطلوب من! اگر خویشتن را برای شناخت تو در آثار و دست‌آوردهای متکثر و آیات متنوع تو سرگرم سازم و در لابلای شاخه‌های به هر سو پر کشیده آثار صنع تو به این سو و آن سو کشانده شوم موجب می‌گردد از مؤثر؛ یعنی تویی که اینهمه آثار را پدید آوردی به گونه‌ای ناخوش‌آیند، دور و بیگانه گردم. و این کار چنان است که واقعیتِ مشهود را رها سازم و برای جستجو و یافتن آن به سراغ نشان و اثرش به تکاپو برآیم و یا چنان است که از یقین روی گردانم و از پی خبر و گزارشِ از یقین، تلاش خود را به کار گیرم؛ و در نتیجه در پایگاهی از خیال محض به سر برم که به هیچوجه مرا به دلیلی قاطع رهنمون نیست، و در میان فضایی از گمانها و احتمالات سرگردان شده که راه را فراسوی من در رسیدن به محبوبم مسدود سازد؛ زیرا وقتی دست‌آوردهای جالب و شگفت‌انگیزِ آفریدگار در دسترس احساس و تفکر کسی قرار گیرد سزا نیست نردبان احساس و اندیشه را هدف قرار دهد، و بر آن، بالا و پایین رود تا فقط درباره نظم و ترتیب و کیفیت ترکیب این آفریده‌ها نیروی تفکر خود را محدود کرده و اندیشه خود را در ماهیت آنها راکد وایستا سازد؛ بلکه باید بپوید و از این نردبان فکر و استدلال فراتر رود تا آورنده و سازنده آن را شناسایی کند، و دل به محبت کسی ببندد که آنها را آفریده و لباس زیبای هستی را بر اندامشان پوشانده و به گونه‌ای این حقیقت را دریابد که چهره حق را با گستره فراگیرش در تمام آفاق- علی‌رغم کثرات و اختلافِ صور و نگاره‌های آثارش- کشف و شهود نماید.
حضرت سیدالشهدا- علیه‌السلام- آن گاه عرض می‌کند: «فاجمعنی علیک بخدمة توصلنی الیک»؛ «مرا در حضور خویش به خدمتی فرمان ده که راه وصول به تو را بر من هموار سازد.»
سپس عرض می‌کند: «کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک»؛ «چگونه می‌توان به چیزی- به آثاری که در وجود خود به تو نیازمند است- بر وجود تو استدلال کرد؟» (وجود تو خود دلیل بر هستی تو است: یا من دلّ علی ذاته بذاته؛ آفتاب آمد دلیل آفتاب)
از این سخن به این نتیجه می‌رسیم که وجود حضرت باری (تعالی) پدیدارترین وجود در عالم هستی است؛ چرا که آن حضرت به خدا عرض می‌کند: «أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک»؛ «آیا غیر تو (یعنی آثارت) دارای آنچنان ظهوری است که در تو چنان ظهور نباشد تا بخواهد ظهور تو را وانمود سازد؟»
(هر چند می‌باید از قانون استدلالِ به آثار در گشودن راه به سوی مؤثر بهره جست؛ امّا اگر صرفاً خود را به این نحو استدلال محدود سازیم، راهی بسیط و سطحی و ساده و فاقد عمق را در پیش گرفته‌ایم، و از برهان صدیقین بهره‌ای عائد ما نخواهد شد، بهره‌ای که ژرف‌بینان را از آن نصیبی هست) لذا سیدالشهدا- که جان عالم را به رؤیت و شهود کشیده- به خدا عرض می‌کند: «متی غبتَ حتی تحتاج الی دلیل یدلّ علیک»؛ «کی و در چه زمانی از تیر رس رؤیت دل پنهان بودی تا به دلیلی نیاز باشد که بر تو رهنمون گردد (هدف حضرت سیدالشهدا- علیه‌السلام- در این سخن آن است که ظهور وجودِ حق به گونه‌است که به هیچگونه دلیلی- که او را اثبات کند- نیازی ندارد؛ زیرا دلیل عبارت از ترتیب مقدمات معلوم و عناصر شناخته شده ذهنی برای رسیدن و بازیافتن مجهول تصوری و یا تصدیقی است؛ و نتیجه آن معلوم شدن یک امر ناشناخته و مجهول می‌باشد. اما اگر چیزی از لحاظ کمالِ ظهور و آشکار بودن در منتهای درجه باشد- که هیچ چیزی پدیدارتر و روشن‌تر از آن قابل تصور نباشد- و حتی روشن‌تر از این قضیه باشد که فی‌المثل بگوییم: «آسمان بالای سَرِ ما، و زمین زیر پای ما است» قطعاً در چنین جایگاهی در اثبات سخن خود به دلیلی نیاز نداریم، و استدلال ما هذیانی بیش نخواهد بود. علی هذا برای وصول به معرفت حق- که هیچ چیزی آشکارتر و روشن‌تر از آن نیست- نیازی نداریم که از رهگذر استدلالِ به آثارِ آن، او را شناسایی کنیم.
آری اگر انسان به مرحله‌ای از عرفان نائل گردد، و چشم بصیرتِ او در سوی واحدِ «دیّان» نشان رود، در چنین پایگاهی تکلّفات دلیل و برهان دچار سقوط گشته و ارزش و اعتبار خود را از دست می‌نهد؛ بویژه اگر دیدگان بصیرتش با چنین گوهرهای درخشانی از این دست سخن که از کان و معدنِ عصمت و طهارت- معدنی که سرشار از حکمت و فصل‌الخطاب است- روشن گردد.)
لذا حضرت سیدالشهدا- علیه‌السلام- همانگونه که خداوند متعال فرموده است: «و نحن أقرب الیه من حبل الورید» به خدا عرض می‌کند: «تو کی و در چه برهه‌ای از زمان از ما دور بودی که آثار تو را مانند نابینایی، عصای خود قرار داده تا به مدد عصاکشِ آثار صنع تو به تو دست یابیم «و متی بَعُدْتَ حتی تکونَ الآثار هی التی توصل الیک» بنابر این سزا است که حضرت سیدالشهدا عرض کند: «عمیت عین لا تراک علیها رقیباً»؛ «آن دیدگانی که تو را مراقب خود نمی‌بیند کور باد» «و خسرت صفقة عبدٍ لم تجعل له من حبک نصیباً»؛ «خسران و زیانِ معامله و سوداگری، بنده‌ای را است که تو از حب خویش نصیبی برای او مقرر نفرمودی.»
آری این دل است که بینایی را از دست می‌نهد، هر چند که چشمِ سرِ انسان به سان چهارپایان و دامها از کار نیفتاده است: «و لهم أعین لا یبصرون بها أُولئک کالأنعام»؛ «اینان را دیدگانی است که با رؤیت و دیدن، در درون و جانشان به سان «شرّ الدواب» انعکاس و انعطافی در رؤیت حق پدید نمی‌آید: «إنّ شرّ الدواب الصم البکم الذین لا یعقلون»؛ دیدگان آنها کور نیست؛ بلکه کوردلانی بیش نیستند؛ زیرا: «فانّها لا تعمی الأبصار ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور.» آیا انسانی که حق را علی‌رغم این که هیچ چیز از آن آشکارتر نیست شهود نمی‌کند، احیاناً از دامها فروتر و گمراه‌تر نیست. و این دلها است بر اثر ترکتازی در هوس نمی‌تواند انجام وظیفه کند و از کار می‌افتد و انسان که با خدا در عالم «ذرّ» بیعت و صفقتی و معامله و مبادله‌ای را منعقد ساخته باید در مقام وفاداری و محبت و ادای وظیفه، پایمردی کند؛ ولی آن که از محبت خدا محروم است باید او را در زمره کسانی برشمرد که در تجارت و بیعت و داد و ستد خویش از سرمایه وجودش دچار ورشکستگی و زیانی غیر قابل جبران است.
این بود گزارش بسیار کوتاهی از بندی از دعای عرفه که بایسته است حاجیان در عرفات سراسر آن را زمزمه کنند تا ظهور حق را مزمزه نمایند، و کام جانشان شیرین گردد.
مراسم برائت در عرفات، در محضر قطب کائنات- عج-
سیل جمعیت به سان رودخانه‌هایی- که آبشخور و منبع آن مکه مکرمه بود- در شاخه‌هایی فائض و ریزان و روان بود، و این شعبه‌ها و رودابه‌های زلال در صحرای عرفات به هم رسیده، و در چنین دشت و هامونی در کنار یکدیگر پایگاهی بس ارجمند را بازیافتند.
تلاوت آیاتی مبنی بر برائت از مشرکین در فضای عرفات طنین افکند، و سامعه بیدار دلان را نوازش می‌داد. این آوای الهی به ما نوید می‌داد که مراسم برائت را- با تدابیر هشیارانه و سنجیده نماینده مقام معظم رهبری- در پیش داریم. بغضی که بر قلب این گنجور قرآن کریم سنگینی می‌کرد با طلیعه این مقال: «اللهمّ إنّا نشکو الیک فقد نبیّنا و غیبة ولیّنا ...» باز شد و با آمیزه‌ای از گریه‌ای که به دشواری بر آن فائق می‌آمدند ناله و فغان از نهاد عاشقان محضر حضرت ولی عصر- عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف- برآوردند و عقده‌ها گشودن آغاز کرد، و قطرات اشکی که بر گونه‌ها به سان مروارید می‌لغزید این حقیقت را برای ما بازگو می‌ساخت. هر چند مراسم برائت در کنار کعبه و در خود مکه- مراسمی که حج بدون آن ناتمام و نازا و سترون است- به اجرا در نیامده بود؛ اما حضورِ مداوم امامِ غایب و پنهان از دیدگانِ سر، و پدیدار برای چشمان تیزبین دل در این جایگاه مقدس چنان حاضران صحنه را دلگرم و امیدوار ساخته بود که سخنان پرمغز و دلنشین و عاطفه برانگیز حضرت آقای محمدی ری‌شهری- حفظه اللَّه تعالی- عرصه را برای بانگ و فریاد برائت از شرک و مشرکان بی‌هیچ فتور و سستی و کاستی و دریغ آماده ساخت، فریاد مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل و برائت از مشرکین، محیط صحرای عرفات را به اهتزاز و جنبش واداشت، به گونه‌ای که برای مدافعان شیطانِ بزرگ سراسیمگی به بار آورد، و هول و هراسی در نیروی انتظامی پدید آمد که هم از دخالت بیمناک بودند و هم وظیفه شرعیِ آنها ایجاب می‌کرد مانع از سردادن آوای توحید و برائت از شرک گردند؟! ساواکی‌های افغانی فغان برمی‌آوردند که مسأله برائت ادامه دارد باید از استمرار آن پیش‌گیری کرد؛ اما آن افسران ارتشی می‌گفتند: «الآن خلاص!» بگو مگوی اینها با یکدیگر تا جایی پیش رفت که اجرای مراسم برائت به گونه‌ای مطلوب پایان گرفته بود و مأموران دست از پا درازتر از تراکم حصاری که برای مُحرمان مَحْرَمِ بیتِ خدا ایجاد کرده بودند با پراکندن از یکدیگر، کاستند؛ هر چند از مراقبتهایی که با ترس و وحشت آنها توأم بود دست ننهادند، و تا آخرین لحظاتِ وقوفِ حاجیانِ جمهوری اسلامی ایران در عرفات آنان را کما بیش می‌پاییدند، و از ته دل آرزو می‌کردند بانگ «اللَّه اکبر»، «الموت لأمریکا» و «الموت لاسرائیل» بار دیگر تکرار نشود؛ چرا که عرش واشنگتن و اریکه گمارندگان چنان حرامیان بر اثر این فریادهای توحیدی به لرزه درآمده و پایه‌های حکومت شیطانی آنان در هم فرو می‌ریزد. آیا واقعاً هیچ هدف دیگری برای چنین صد و حصری که مانع اظهار بیزاری از شرک و شیاطین جن و انس می‌باشد و مقصد و مقصود دیگری را می‌توان جستجو کرد؟
رهبر بزرگوار و پیشوای فرزانه و بخرد ما فقیه اهل البیت حضرت آیة اللَّه العظمی خامنه‌ای- متع اللَّه المسلمین بطول بقائه الشریف- که همواره رهیده از هر بیم و هراسی- جز خوف از خدا- می‌اندیشد، هر ساله چون امام راحل- قدس سره القدوسی- حج بی‌برائت را کارساز نمی‌دانند؛ چرا که قرنها و سالها است این عبادت در این دیار که مهبط وحی توحیدی و آیات شرک ستیز است عملًا به اجرا درمی‌آید و با این که مسلمین در حرمین شریفین به هم می‌رسند و باید تجمع آنها هر ساله گرههایی از مشکلات آنان را بگشاید و آنها را در مقابل هر قدرتی جز خدا آسیب‌ناپذیر سازد، همواره دشواری آفرینی آنان فزاینده‌تر می‌گردد و مسلمان‌کشی آنها در تمام سرزمینهای اسلامی با وضع بسیار دردناک و بی‌سابقه‌ای گسترش یافته و حتی لحظه به لحظه این جنگ صهیونی- صلیبی، با مسلمین جهان بالا می‌گیرد و به بهانه‌های عجیبی مانع فروکش شدن آن می‌گردند. به راستی نباید از اسرائیل راجع به جنایاتش در فلسطین و لبنان و حتی در آلوده‌سازی و مسموم کردن جوّ زندگانیِ انسانیِ مردمِ دنیا تبرّی جست و از آمریکای جنگ برافروز در هر نقطه‌ای از کره خاکی- که هیچگاه از شیطنت در نسل کسی و تهاجم فرهنگی و تهاجمهای کلاسیک باز نمی‌ایستد و چون کژدم، همواره نیشش همه اندام گیتی را تبدار و مسموم می‌سازد- در چنین فرصتی مناسب، برائت مسلمین از آنها علناً اعلام گردد و انگیزه‌ای در مسلمین در رمی این جمره عقبه کره خاکی با چنین مراسمی پدید آید، و غولِ پیکر او را زیر سنگریزه‌های تنفر و انزجار خفه سازند.
جمهوری اسلامی ایران هر ساله بر سر آن است که توان و تلاش خود را به کار گیرد تا بیداردلانی از مسلمین که به دیار خود باز می‌گردند به بیدارگری دیگران قیام کنند، و چهره کریه و سیمای اشمئزازآور آمریکا و اسرائیل و اقمار سرگردانِ پیرامون چنین گرداب هائل و بلعنده اصول انسانی را به تصویر کشند، و سرانجام می‌دانیم نفرت از این جانور درنده‌خوی جهانخوار چون دایناسورِ عصر عتیق در زباله‌دانیِ تاریخ مدفون خواهد شد، و تبار و نژاد این غول بی‌شاخ و دم به تباهی و نابودی خواهد انجامید.
همه مظاهر و شعائر حج رمز و راز و کلیدهایی است که راه را فراسوی سعادت و عزت و سرفرازیِ حاجیان می‌گشاید؛ متأسفانه غالباً به ظواهر این مظاهر و مراسم از سوی اکثر مسلمینِ بی‌خبرِ جهان بسنده می‌شود؛ و دل خوش می‌دارند که بر مطاف کعبه به گردش درآمدند، اما مطافِ دولتمردانِ حاکم بر آنها، استکبار جهانی است. به شعائر رویه‌ای و سطحی سعی روی می‌آورند و قانع‌اند که این سعی را توانستند هفت بار در مسافتی حدود چند صد متر به کار گیرند؛ ولی مسافتها- علی‌رغم سعی و تلاشهای جانکاه در اوطانشان- به علت سیطره استکبار- به هدف نمی‌رسند، و محصول مساعی آنان در مادّه و معنا توسط آمریکای جهانخوار به یغما می‌رود.
در سایه لطف الهی و توجهات ویژه حضرت ولی عصر- عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف- امسال از پی پایمردی حضرت حجةالاسلام و المسلمین جناب آقای محمدی ری‌شهری- أیده اللَّه تعالی لمزید السداد والصواب- پس از اجرای مراسم برائت در عرفات، حدود پنجهزار تن از مردم مقاوم و نستوه لبنان در روز دوازدهم ذی حجه در محلِ رمی جمره عقبه به نشانه تنفر از شیطان بزرگ دسته جمعی بانگهای بیدارگری سر دادند که جمعی از کویتی‌ها نیز در تبعیت از آنها مراسم برائت را در زیر گوشِ سمبل استکبار شیطانی؛ یعنی جمره عقبه اجرا کردند، و مراسم حج حُجّاج شیعه در ارتباط با وقوف، با حِجاج و احتجاج و برائت در عرفات آغاز شد، و در آخرین لحظه وقوف در منا با برائت پایان گرفت، و صلابت و شهامت نماینده محترم مقام معظم رهبری و قاطعیت ایشان، به اجرای مراسمی از برائت بارور گردید که امسال مردم لبنان نیز در این مهم سهمی را به عهده گرفتند، و مأموران را در جلوگیری از تظاهرات محروم و ناکام ساختند.
در طریق خیام منا تا رسیدن به محل رمی جمرات
مسأله‌ای که سالها است فکرم را به خود مشغول ساخته مشکلاتی است که یا از ندانم‌کاری و یا دانسته و خواسته رهسپاران از خیام منا را تا محل رمیِ جمرات سخت گرفتار کندیِ کار و مشکلاتی غیر قابل اغماض می‌سازد؛ زیرا «طریق‌المشاة» ها که با تونل‌ها و سقف‌های سایه‌افکن، و با کولرها که نسیمهای خنک نثار اندام تفتیده حاجیان می‌کند توسط گروه کثیری از حجاج که بساط خود را در مسیر راه مردم گسترده‌اند اشغال شده که آهنگیان رمی، راهِ بی‌سقف و زیر تابش سوزان آفتاب را بر چنین راهِ انباشته از جمعیتِ خوش نشین ترجیح می‌دهند. آری راههای دیگر نیز پر تراکم و خفقان‌آور است، و اتوبوسها و مینی‌بوسها و اتومبیل‌های سواری آن هم در حالیکه ستاده بر جا با موتورهای روشن، دود گازوئیل و سرب را به مجاری تنفس و حلقوم راهیانِ جمرات نثار می‌کنند، و جمعیت آفتاب زده و خسته و فرسوده را ناگزیرِ از سیری کُند و لاک‌پشت‌وار و شکنجه‌آور می‌سازند، و وقتی به جمرات می‌رسند نیمه‌جان سراغ ستونها را می‌گیرند، و با عضلاتی از کار افتاده با سنگریزه‌ها به سوی این ستونها نشان می‌روند، و باید همین راه پر زحمت و بس دشوار را در سوی چادرهای منا باری دیگر در پیش گیرند و مآلًا به سان «از جنگ برگشته‌ها» تاب و توانی برای وقوف و درنگی اندیشمندانه و راز و نیاز در خود نمی‌یابند.
این غائله سوء و فرجام ناخوش‌آیند که وقوف در منا با آن مواجه است، و احیاناً تراکم اتومبیلهای متوقفِ در مسیرِ حرکت به سوی جمرات و هجومِ جمعیتِ درهم فشرده به سوی آن موجب مرگ و میرهای پیش‌بینی ناشده گشته، و حجاج را به فرسایشی غیر قابل تحمل مبتلا می‌سازد، برای چیست؟ مگر ضرورتی دارد که این اتومبیلهای غول‌پیکر با سر و صدای گوش‌خراش و دود و دمی خفقان‌آور و نیز اتومبیلهای خرد و کلان دیگر که در مسیر رمی، غالباً متوقف‌اند و راه‌بندانی نابخردانه و سفیهانه ایجاد می‌کنند وجود آنها در این مسیر ضرورتی دارد؟ چرا از این کار نادرست و دیمی جلوگیری نمی‌کنند؟ و ده‌ها هزار مردم تفتیده از حرارت آفتاب سوزان را رنج می‌دهند؟ جهنمی با فضای مسموم برای آنان فراهم می‌آورند؟
نکند تعمدی در کار باشد و از این رهگذر به سود دشمنان اسلام و مسلمین این صحنه را طراحی کرده و با تهیه تصویری از راهیانِ سراسیمه و هجمه آنان به یکدیگر چهره مراسم حج را ناخوش‌آیند و اشمئزاز آور وانمود سازند؟ خدا بهتر می‌داند انگیزه هر چه باشد این کار بسی نابخردانه و یا آلوده به غرض، صحنه بسیار زننده‌ای را در مورد حجاج برای بیگانگانِ کینه‌توزِ نسبت به اسلام ترسیم می‌کند. سالها است این وضع سفیهانه و یا مغرضانه- علی‌رغم آن که آسیبها و ضایعاتِ آن آشکار است- ادامه دارد، و آمد و شد از خیام به جمرات یکی از مصائب و مصاعب فرساینده حجاج محترم است که آهنگ آنان در سوی جمرات با کراهتی شدید و با بی‌رغبتی- که مشکلاتی در مسیر رفت و بازگشتِ حجاج به وجود آورده‌اند- انجام می‌گیرد.
خادمان حرم اگر به حرمت واقفانِ در حریمِ الهی وقعی می‌گذارند باید به این غائله سوء خاتمه دهند، و گرنه باید گفت: دست دشمنان اسلام از آستین خودی بیرون آمده تا چنین صحنه‌هایی را برای از میان بردنِ حیثیت و آبروی مسلمین بیافرینند.
آفریقای جنوبی
یکی از افراد مقیم آفریقای جنوبی به نام «شهاب الدین حسین» که از علمای آن دیار به شمار می‌رفت روز سه‌شنبه 26/ 2/ 1374 ه. ش./ 16 ذی حجه 1415 ه. ق. نزد ما آمد.
و از تسلط فرهنگِ غرب بر نوجوانان پسر و دختر آن دیار شکوه داشت؛ و می‌گفت: وقتی فرزندان به سن بلوغ می‌رسند- اعم از پسر و دختر- آزادانه و بدون رضا و اذن پدر و مادر با جنس مخالف خود روابط جنسی برقرار می‌کنند که قهراً پدران و مادران مسلمان از این وضع سخت آزرده خاطرند و در نگرانی به سر می‌برند.
می‌خواهیم بدانیم جمهوری اسلامی ایران با چه تدابیری توانست از این جریانِ ناخوش‌آیند- که با زندگانی اسلامی سازش ندارد- پیش‌گیری به عمل آورد (هر چند این روابط نادرست قبل از انقلاب آنچنان فراگیر نبوده است؛ لیکن در سطح محدود زندگانی غرب‌زده‌ها جلب نظر می‌کرد و فی نفسه چشمگیر و برای متدیّنین ایرانی تحمل ناپذیر می‌نمود.) به این صورت می‌خواست از شیوه و راه و رسمی که جمهوری اسلامی ایران در محو این روابط علنی و یا تقلیل آن در حد وسیعی بهره گرفته، اطلاعاتی کسب کند که چگونه آثاری از این شیوه نادرست در ام‌القرای اسلام مشهود نیست.
نامبرده می‌گفت حدود سی درصد از مردم آفریقای جنوبی مسلمان هستند، و یکی از نشریاتی را که برای اشاعه و ترویج اسلام در آنجا به چاپ می‌رساندند به ما ارائه داد. و از خود او نیز مقاله‌ای در همین زمینه مورد بحث در این مجله دیده می‌شد. و می‌گفت هر چند مردم در آنجا آزاد هستند؛ اما پیروان مذاهب در مراجع قانونگذاری فاقد نفوذ نمی‌باشند؛ لیکن آزادی را که عرفِ این کشور و آداب و رسومِ غربی بر آنجا حاکم ساخته است ما از این وضع بسیار متأسف می‌باشیم.
به ایشان یادآور شدم تا زمانی که برکات انقلاب اسلامی در ایران سایه فرخنده خود را بر سر مردم نیفکنده بود، کما بیش این وضع، خانواده‌هایی را رنجه می‌داشت؛ اما وقتی که حکومت اسلامی در ایران جا افتاد، به شدت از چنین روابطی ناخوش‌آیند جلوگیری به عمل آوَرد. چنین وضعی که علنی صورت گیرد، به طور کلی از میان رفت، و سایه چنین صحنه‌های غیر مشروع و ضایعه‌آفرین از فضای ایران هر چند احیاناً در خفا به یکسو نهاده نشده؛ لیکن تحقیقاً در صحنه زندگانی مشهودِ مردم ایران به طور فراگیر هاله‌های تیره این روابطِ شوم و زیان‌بخش از محیط ایران سترده گشت.
البته این جریان، بازدهِ حکومت اسلامی است که در زوایای زندگانی اکثریت قریب به تمام مردم ایران نفوذ دارد؛ اما حکومت کشور شما حکومت اسلامی نیست؛ لذا باید برای از میان بردن و تقلیل چنین اوضاع و احوالِ خانمان برانداز و ویرانگر، تلاشی را آغاز کرد که باید از خانواده‌ها شروع نمود، و آنگاه عرصه فعالیت را تا سطح جامعه از طریق وسائط ارتباط جمعی گسترش داد، حتی دست کم از طریق مطبوعات تبلیغ کرد و باید بدین نحو کوششها به کار گرفته شود که:
باید خانواده‌ها، بویژه والدین از محبت و بذل عواطف نسبت به فرزندان اعم از ذکور و اناث به هیچوجه دریغ نورزند. و فرزندان خود را با پیوند عواطفی سرشارِ از مهر مشمولِ وابستگی عنایات خود قرار دهند تا ارتباط وثیقی در افراد خانواده به هم رسد، خلأی که فرهنگ غربی از نظر عواطف بدان دچار است و فرزندان خود را از محیط خانواده رَم می‌دهند، قهراً این نوجوانان یا جوانان از پی پر کردن این خلأ از رهگذر روابط نادرست (دوست دختر، یا دوست پسر) برمی‌آیند. وقتی جوان یا نوجوان از خانواده رانده شود و حرارت غریزی نیز مزید بر علت گردد، پناهگاهی می‌جوید- که اگر چه از تار عنکبوت سست‌تر می‌باشد- و قهراً چون شکاری به دام شهوت افتاده، و گرفتار وضعی می‌گردد که نه تنها دوام و قوامی ندارد؛ بلکه مفاسد و خسرانهای غیر قابل جبرانی را برای زندگانی آنها به ارمغان می‌آورد.
بنابر این برای این که پیوندی استوار میان والدین و فرزندان پدید آید باید محیط خانوادگی از محبت متقابل و متبادل برخوردار باشد؛ در آن صورت فرزندان از خانواده نمی‌برند، و رفتار آنها در مرأی و منظرِ آنها بوده و می‌توانند به تدریج مسأله لزوم طاعت از والدین را- که ناظر روابط افراد با فرزندانشان هستند- در روحیه آنها نفوذ بخشیده، و آنان را بر آن داشت تا از روابطی در خورِ تعالیم و فرهنگ اسلامی با دیگران برقرار سازند و محیطی گرم و صمیمی برای افراد خانواده به وجود آورند تا به دور از انظار خودی و بیگانه و یا به دور از تیررسِ دید والدین به چنین روابطی دست نیازند.
همچنین باید چهره کریه و فرجام سوءِ پیروی از فرهنگ غرب را از رهگذر مطبوعات و رادیو و تله‌ویزیون و سایر وسائط ارتباط جمعی به گونه‌ای سازنده و مؤثر برای نوجوانان و جوانان تصویر کرد، به صورتی که تنفر و اشمئزازِ آنان را از این فرهنگ منحط و ضایعه‌ساز و سعادت‌سوز برانگیزد و این دست از افراد خانواده‌های مسلمان را در برابر تهاجمِ فرهنگِ بی‌بند و بارِ غرب- با خاطرنشان ساختن مزایای تعالیم و فرهنگ اسلامی توأم با به نمایش گذاردنِ غائله‌های سوء فرهنگ غربی- مجهز و آسیب‌ناپذیر ساخت. البته این کار فرصتهایی را درخواست می‌کند تا طی آن تدریجاً بتوان آنان را از چنان روابط و عاداتِ عرفیِ ناستوده برهانید، و محیطی آکنده از جاذبه برای تعالیم اسلامی برای آنها به وجود آورید تا به اینگونه روابط طبق تعالیم دینی سامان دهید.
و سرانجام محورهای کلیِ طرقی که بتوان از آن برای هدایت جوانان و نوجوانان مقیمِ در آفریقای جنوبی بهره گرفت به ایشان یادآور شدیم، و مترجم محترم، تذکرات بنده را برای ایشان نسبتاً مفصل یادداشت می‌کرد تا در اختیار او قرار داده تا از آن در جهت منویاتی که در نظر داشت در محیط خود استفاده کند.
سفر به پایان رسید و بر فرودگاهِ مهرآباد فرونشستیم و راهی خانه شدیم، ولی هنوز سخنها است که پایان‌ناپذیر است، سخنهایی که- إن شاء اللَّه- نمی‌ازیم آنها در کتابی (نه در مقاله‌ها) رو به اتمام است و گزارشی است از سفرِ حج سال 1373 ه. ش. که تا مراسم سعیِ میان صفا و مروه مطالبی در آن آمده و به خواست خدا با سعیی بی‌دریغ، نگارش آن به فرجامش می‌انجامد.
والحمد للَّه‌أولًا وآخراً، وصلی اللَّه علی محمد وآله الطیّبین الطاهرین. کتبه بیمناه الداثرة، العبد المفتاق الی رحمة ربّه الغافر الغنی محمد الباقر الحسینی الطبرستانی المازندرانی المدعو ب «حجتی» فی یوم الثلثا، 16 ذی الحجه سنه 1415 ه. ق./ 26/ 2/ 1374 ه. ش. بمکة المکرّمه، شرّفها اللَّه تعالی ما بقی الدهر والی یوم شفاعة الأنوار الشامخة المطهرة (علیهم أسنی السلام وأبهی التحیة)

تــــازه هــــا
  • محمود مروج
  • حجت‌الاسلام والمسلمين مصطفی پاینده
  • دکتر همایون علیدوستی
  • دکتر علی دارابی
  • عباس مهیار
  • آیت‌الله محمدعلی فیض گیلانی
پـــربـــازدیـــدهــــا
  • دکتر محمود فرهودی
  • ابوالفضل توکلی بینا
  • حجت‌الاسلام والمسلمين سیدمهدی علیزاده موسوی
  • دکتر علی دارابی
  • آیت‌ الله شیخ علی افتخاری گلپایگانی
  • عباس مهیار
حــــدیــــث روز
قم، خيابان 75 متری عمار یاسر، خیابان شهید آیت الّله قدوسی، ساختمان حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، طبقه پنجم
پست الکترونیک: info@hzrc.ac.ir
تلفن تماس: 37186 - 025
نمابر: 37769994 - 025
كد پستی: 3719158489

دسـتـرسـی سـریـع

  • دفتر پژوهشکده در خراسان
  • کتابخانه دیجیتالی حج
  • ویکی حج
  • سامانه نشریات
  • جستجو در کتابخانه
  • دانشنامه حج و حرمین
  • بانک اطلاعاتی نقد وهابیت
  • نقشه سایت
  • همایش‌های حج، جهان اسلام و حرمین شریفین

پـیـونـدهــای مـرتـبـط

  • دفتر مقام معظم رهبری
  • خبرگزاری حج
  • سازمان حج و زیارت
  • بقیع
  • لیست همه پیوندها