الف: آغاز سفر حج
جناب آیتاللَّه فیض! پیش از آنکه پرسشهای خود را در باره حج آغاز کنیم، به عنوان مقدمه، کمی از شرح حال خود بگویید و توضیح دهید که نخستین سفر شما در چه سالی و چگونه بود؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، نخستین سفرم به سرزمین وحی برای انجام حج، سال 1349 بود. در حالی که سالها بود آرزو داشتم سفری به مکه و مدینه برای اعمال حج و زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه بقیع بروم، لیکن امکانات فراهم نبود تا اینکه در سال 1349، حدود چهار هزار تومان برایم فراهم شد و تصمیم به این سفر معنوی گرفتم. در آن سال، گذرنامه گرفتن به عهده متقاضی بود و گذرنامه هم بینالمللی بود؛ یعنی امکان آن وجود داشت که انسان با آن گذرنامه به کشورهای دیگر هم برود، ولی در اداره گذرنامه از من تعهّد گرفتند که به عراق و لبنان نروم؛ چون ارتباط میان ایران و آن دو کشور قطع بود؛ با عراق به جهت حمایت رژیم ایران از کردهای عراق، در جنگ با حکومت آن کشور بود و با لبنان در رابطه با تیمور بختیار بود که در فرودگاه لبنان به جهت داشتن سلاح غیر مجاز دستگیر شده بود؛ این ماجرا بعد از عزل تیمور بختیار از ریاست ستاد ارتش ایران بود که ایران خواستار تحویل وی به این کشور شده بود و دولت لبنان از تحویل دادن او خود داری میکرد؛ در نتیجه این تیرگی روابط، ایران رابطه خود با لبنان را قطع کرد.
در هر صورت، از آنجاکه بعد از گرفتن گذرنامه، انتخاب کاروان هم به عهده خودمان بود، با یکی از کاروانها وارد صحبت شدم و نظر به اینکه سه نفر همراه داشتم، برای هر نفر دویست و پنجاه تومان تخفیف دادند؛ سه هزار و دویست پنجاه تومان دادم و رسید گرفتم. در این سفر، توفیقِ زیارت عتبات عالیات نیز نصیبم شد.
در آن زمان، سفر حج چند روز و یا چند ماه به طول میانجامید و هزینه آن چقدر بود و با چه وسیلهای به حج میرفتید؟
مدت سفر در آن زمان، حدود یک ماه بود و مسافرت با هواپیما انجام میگرفت. تمام هزینه و مخارج سفر؛ از هواپیما گرفته تا ماشین، منزل، غذا، مخارج خیمه و مطوّف به عهده کاروان بود.
مدینة الحاج در کجا بود و چه وضعی داشت؟
مدینة الحاج کنار فرودگاه جدّه قرار داشت و فرودگاه وصل به شهر بود؛ بهطوریکه زائر میتوانست پیاده و یا با تاکسی از مدینة الحاج به شهر جده، برای خرید یا گردش برود و من چند دفعه پیاده رفتم، البته یکی از اهداف رفتن به جده، زیارت قبر حضرت حوّا بود که در قبرستان است.
میقات جُحفه چگونه بود و با چه وسیله و شکلی به آنجا میرفتید؟
فاصله میان جدّه و مکه، 72 کیلو متر بود ولی چون جدّه میقات نیست، حاجی باید به جُحفه برود و از آنجا مُحرم شود. جُحفه در صدو هشتاد کیلومتری مکه و کنار جاده مکه- مدینه قرار دارد و جاده مکه- مدینه و یا جده- مدینه، در گذشته منحصر به راه رابغ و کنار دریا بود که فاصله مکه تا مدینه حدود چهار صد و بیست کیلومتر و از جده تا مدینه کمی کمتر از این مقدار است. مدیر کاروانها ماشین میگرفتند و زائران خود را با ماشین از جده به جُحفه میبردند تا محرم شوند و جحفه از جاده رابغ هم حدود ده کیلو متر فاصله دارد و کاروانهایی که به جاده جحفه وارد نبودند، با رفتن به رابغ و همراه نمودن دلیل و راهنما بهطرف جُحفه میرفتند و نوعاً خواستاران جحفه ایرانیها بودند هر چند جُحفه برای اهل تسنن نیز میقات است امّا آنانکه از طریق دریا؛ خواه عربستانی، خواه مصری و سودانی از طریق ینبع میآمدند و در رابغ، که محاذی با میقات جُحفه است، محرم میشدند و زحمت رفتن تا جحفه را به خود نمیدادند ولی چون محاذی میقات برای ایرانیها روشن نبود و ضمناً مسأله جُحفه در رسالهها ذکر شده بود، مقید بودند که به آنجا بروند و جاده جحفه هم در آن زمان خاکی بود و هیچگونه امکاناتی مانند آب و دستشویی در جحفه نبود. بعضی ماشیندارها از رابغ بشکه آب با وانت میآوردند و آفتابهای یک ریال سعودی میفروختند و مسجد جحفه هم گنجایش بیش از دو کاروان را نداشت و با این توصیف، میقات جُحفه تنها یک مسجد کوچک و بدون امکانات آب و برق بود. گفتنی است، احرام از مسجد جُحفه شرط نیست و مکان و جایگاهی که به آن جحفه گفته شود میقات است، گر چه خارجِ مسجد باشد.
برخورد زائران کشورهای دیگر با ایرانیان چگونه بود؟
زائر هر کشوری بهدنبال انجام وظیفه خود بود و طبق راهنمایی راهنمایان خود عمل میکردند و با ایرانیان در اینگونه موارد برخوردی نداشتند.
برخورد مردم عربستان در آن زمان چگونه بود؟
برخورد مردم عربستان؛ چه در راه و چه در مکه و مدینه، برخورد خوبی بود و اصولا عناد و بدبینی از مردم عامّه عربستان نسبت به شیعه و مردم ایران مشاهده نمیشد.
آداب و رسوم حجاج ایرانی در جشنها و مراثی چگونه بود و آیا خودِ عربستانیها مراسمهای خاص داشتند؟
ایرانیها در مواقع خاص تولّد یا وفات، مراسمی ویژه برگزار میکردند و عربستانیها در مراسم ایرانیان شرکت نمیکردند، در اینکه آیا خود مراسم خاصّی داشتند یانه برای ما مشهود نبود.
شکل کاروانها در آن زمان چگونه بود و آیا مدیر و روحانی داشتند؟
همه کاروانها در زمان گذشته نیز؛ یعنی سال 49 به بعد، باید مقرّراتی را رعایت میکردند، هر کاروان یک روحانی و یک پزشک، وسایل آشپزی، آشپز، کمک آشپز و خدمه برای پذیرایی، باید همراه خود میبردند و نیز موظف بودند از جهت امکانات رفاهی و منزل، در حدّ امکانات، در تأمین آسایش زوار بکوشند و این امکان هم وجود داشت که اگر چند نفری خواسته باشند با کمک یک روحانیِ وارد برای انجام مناسک حج بروند، الزامی در پیوستن به کاروان نبود و برای کاروان (حملهدار) هم تعداد معینی زائر در نظر گرفته نشده بود. کاروان شربت اوغلیها در محله شیشه مکه چند خانه برای اسکان زائران، در اجاره داشتند که نمایان بود.
آیا به کوه احد و سایر مکانهای خارج از مدینه میرفتید؟ وضعیت آنها چگونه بود؟
یکی از مکانهای زیارتی و دیدنی مدینه، مزار شهدای احُد است که در میان آنها قبرهای حضرت حمزه، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و عبداللَّه بن جَحش، برادر زن پیامبر صلی الله علیه و آله، از بقیه برجستهتر بود، البته رفتن به قبرستان ممکن نبود و مردم با نگاه از پنجرههای مشبّک، حضرت حمزه و دیگر شهدا را زیارت میکردند.
افزون بر آن، مساجد سبعه؛ از جمله مسجد القبلتین و مسجد قُبا نیز در برنامه زیارت و دیدار همه زوار قرار میگرفت. در کوه احُد جایگاهی را به ما نشان دادند که محلّ توقف پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از شکست مسلمانها در جنگ بود و قبرستان احد که در هفت کیلومتری مدینه قرار گرفته، ابتدا خارج شهر بود ولی اکنون به شهر پیوسته و رفت و آمد بدانجا بدون کاروان هم مشکلی ندارد و مسجد القبلتین که پیامبر با اصحابش در یک نماز و در حال جماعت، به دو قبله نماز خواندند، بسیار جالب توجه است و قبله ابتدا به طرف شمال بوده؛ یعنی به طرف بیتالمقدس که در فلسطین است و بعد برگشت به طرف جنوب؛ یعنی طرف مکه که در قسمت جنوب مدینه قرار دارد و علت و جریان تحوّل قبله در تفاسیر ذکر شده است.
مسجد قُبا در قسمت شرقی مدینه قرار گرفته و اهمیت آن از اینرو است که پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از هجرت از مکه به مدینه، چند روزی را در قبا به سر برد و این مسجد را بنا نهاد و آیه شریفه: ... لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ ... به این مسجد اشاره دارد و از جمله دیدنیهاییکه در این مسجد در گذشته نمودار بود، جای خوابیدن شتر پیامبر صلی الله علیه و آله مقابل درِ خانه ابوایّوب انصاری بود تا اینکه بعدها وقتی مسجد توسعه یافت و خانه ابوایوب هم جزو مسجد شد، در محلّ خوابیدن شتر پیامبر، علامتی گذاشتند تا مشخص شود؛ مثلًا روی کاشی نوشته شده بود «هنا مبرک ناقة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله»؛ «اینجا جایگاه خوابیدن شتر پیامبر صلی الله علیه و آله است.» اما در توسعه مسجد، این اثر برداشته شد و محراب مسجد نیز جا بجا گردید.
از اماکن تاریخی مدینه، چه چیزهایی به یاد دارید که الآن تغییر کرده است؟
بافت شهر مدینه، چند سالی است که تا شعاع چند کیلو متری حرم تخریب و نوسازی شده و در نتیجه بسیاری از اماکن تاریخی دستخوش تغییر گشته است؛ مثلًا محلّه و کوچه بنیهاشم، که یادگار خاطرهای از دوران صدر اسلام بود، در توسعه حرم از میان رفت و قبر عبداللَّه پدر پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک مسجدالنبی در یک کوچه و میان خانهای مشخص بود که از پنجره خانه دیده میشد و ما به زیارت آن میرفتیم که خراب شد و خانه امام صادق و امام سجاد علیهما السلام نیز در توسعه اخیر از
میان برداشته شد و در مسجد اصلیِ پیامبر صلی الله علیه و آله که در زمان سلاطین عثمانی تعمیر شده بود، روی برخی از ستونها اشعاری بهزبان ترکی کندهکاری شده بود و آن اشعار در مدح و منقبت مولا امیرالمؤمنین علیه السلام بود؛ شعرهای بسیار جالب که برگرفته از آیات قرآن بود، لیکن متأسفانه روی آن اشعار و ستونها را با سنگهای دیگر پوشانیدند و آن اشعار را از بین بردند و مطلب دیگری که در مسجد النبی قابل توجه است و از آثار باقیمانده زمان دولت عثمانی است، نام دوازده امام شیعیان بود که در جمع اسامی عدهای از یاران پیامبر اسلام نوشته شده و هنوز هم باقی است. یکی دیگر از مناظر خاطره انگیز مدینه، باغ خرمایی است بهنام عوالی که باقی و خرّم و سر سبز است و در قسمت شرقی مدینه و کمی پایینتر از قبا، قرار دارد و این باغ نخله فاطمه زهرا بود و ماریه قبطیه با فرزندش ابراهیم پسر پیامبر صلی الله علیه و آله که در سن هیجده ماهگی از دنیا رفت، در آن سکونت داشتند و یک ساختمان کوچکی هم در آن دیده میشد و معروف بود به مشربه امّ ابراهیم. در این نخلستان، دو اصله درخت بالا آمده بود که با درختهای دیگر کمی فرق داشت؛ یعنی بلندتر بود و گفته میشد که هسته و یا نهال آن را پیامبر صلی الله علیه و آله کاشتهاند. زائران هندی و پاکستانی در کنار آنها می ایستادند و عکس میگرفتند و این عمل نشان میداد که نگاه آنان به این درختها نگاهی ویژه بود، ولی در سال 59؛ یعنی سال سومِ پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آن درختها را از بیخ بریدند و روی زمین انداختند و باغ عوالی که در قسمت شرقی مدینه و کمی پایینتر از مسجد قبا است، در گذشته از شهر جدا بود اما اکنون به شهر پیوسته است و شاید خیابان عوالی (شارع العوالی) به این مناسبت نامگذاری شده باشد.
آیا از خصوصیّات بقیع، کوچه بنیهاشم، خانه امام صادق و امام سجاد علیهما السلام و ... چیزی در خاطر دارید؟
در شهر مدینه، مکه و منا، در طول بیست سال گذشته؛ تغییرات عمدهای ایجاد شده است. شاید این تحوّلات به جهت برخی انتقادهایی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، توسط برخی از مسؤولان و رسانههای آن در مورد اداره حرمین شریفین صورت گرفت و به دنبال آن، مسؤولان آن کشور بر آن شدند که در چهره مدینه و مکه و مشاعر، اصلاحات و تغییراتی انجام دهند. بههر تقدیر، مدینه و مکه دستخوش تغییرات عمدهای شد. مسجد پیامبر توسعه یافت و خانههای اطراف در این توسعه تخریب گردید و قبرستان بقیع بعد از توسعه، دیوار کشی شد و خانههای اطراف مسجد بعد از تخریب تبدیل به میدان و یا ساختمانهای ده- دوازده طبقه شد و شاید هم ضرورت زمان ایجاب میکرد که برای اسکان زوّار راهی اندیشیده شود و تخریب خانههای اطراف مسجد و از جمله کوچه بنیهاشم و منزل امام صادق و امام سجاد علیهما السلام و قبر عبداللَّه پدر پیامبر اسلام در این جریان قرار گرفت که توضیح بیشتر داده میشود.
در اطراف مسجدالنبی، در شمال شرقی آن، محلهای بود قدیمی که کوچههای تنگ و باریک و دیوارهای سنگ چینی شدهاش نشان از قدمت آن میداد و کوچهای در مقابل باب جبرئیل قرار داشت بهنام کوچه بنیهاشم و ساختمانهای کهنه و قدیمی و چند باب مغازه کوچک و انتهای کوچه به خیابان ابوذر میرسید که آن نیز جدید الاحداث بود. در این کوچه خانهای بود که گفته میشد مربوط به امام صادق علیه السلام است، که آن را هم تبدیل به کتابخانه کردند و در انتهای کوچه منزلی بود که گفته میشد مربوط به امام سجاد علیه السلام است و قسمتی از آن تخریب شده بود. در توسعه خیابان ابوذر و در پیادهرو این خیابان، جنب منزل، چاهی بود معروف به چاه منزل امام سجاد علیه السلام.
در توسعه حرم نبوی، تمام این خانهها؛ از جمله خانه امام صادق و امام سجاد علیهما السلام خراب شد و بینِ خانه باقیمانده امام سجاد علیه السلام و قبرستان بقیع، در وسط خیابانِ ابوذر قبری بود که میگفتند قبر اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام است، ولی در سالهای بعد از 1355 ش. این قبر نیز تخریب و به داخل بقیع انتقال یافت.
مرحوم آیةاللَّه فقیهی، نماینده حضرت آیةاللَّه العظمی برو جردی رحمه الله میگفت:
از بعضی ثقات شنیدمکه وقتی قبر را شکافتند، جسد اسماعیل تر و تازه نشان داده میشد و او را در قبرستان بقیع مجدداً دفن کردند ولی جای آن معلوم نشد.»
موقعیت خانههای اطراف حرم نبوی چگونه بود؟
همانگونه که گفتم، خانههای اطراف حرمِ نبوی و بازار، در توسعه حرم خراب شد و در قسمت غربی مسجد، رو بهروی بابالسلام کوچهای بود و منزلی در آن کوچه قرار داشت که متعلّق به بنیالنجار بود و قبر عبداللَّه پدر پیغمبر که در مدینه فوت کرده بود در آن منزل دیده میشد و ما به زیارت آن میرفتیم و کتیبه و تابلویی که نشان از مکان مقدس میداد، آنجا به چشم میخورد.
لازم به یاد آوری است که عبدالمطّلب در سفری به مدینه، از طایفه بنیالنجار دختری بهنام سلمی را به عقد خود در آورد و عبداللَّه از آن زن به وجود آمد و عبداللَّه بعد از ازدواج با آمنه بنت وهب سفری به مدینه نزد اقوام مادری خود کرد و همانجا مریض شد و از دنیا رفت و در یکی از خانههای بنیالنجار بهخاک سپرده شد، در حالیکه آمنه بنت وهب آبستن بود و پیامبر هنوز متولد نشده بود و وجود این طایفه، خویشاوند مادریِ حضرت آمنه، مادر پیامبر را هم به مدینه کشاند و این مادر، در شش سالگیِ پیامبر، با اجازه حضرت عبد المطّلب، همراه با فرزندش به مدینه رفت و در برگشت، در میان راه، در ابواء (میان مدینه و ینبع) از دنیا رفت و همانجا بهخاک سپرده شد و کنیزکِ همراه، پیامبر را برداشت و به مکه آمد.
آیا از کتابخانه و مؤسسات فرهنگی مدینه دیداری داشتهاید؟
متأسفانه دیداری نداشتم و آگاهیای در این زمینه ندارم.
آیا زائران ایرانی کتابهای دعا، مناسک و جزوه آموزشی به همراه خود میبردند؟
سختگیریهایی که بعد از انقلاب وجود داشت، در گذشته نبود و ما میتوانستیم با مفاتیح در مسجدالنبی و قبرستان بقیع زیارتنامه بخوانیم.
نحوه غذا خوردن در میان راه و استراحتگاههای مکه و مدینه چگونه بود؟ بهصورت جمعی بود یا فردی؟
از آن زمان که مسافرت زائران خانه خدا کاروانی شد (به یاد دارم که سال 1349 به صورت کاروان بود) فراهم کردن همه امکانات جزو وظایف کاروان شد و غذا خوردن در ساعات معیّن انجام میگرفت و در میان راهها نیز غذای سرد حاضری داده میشد و گاهی در رابغ غذای گرم همراه با ماهی میدادند.
البته در گذشته عدّهای میتوانستند بدون کاروان، تنها با یک روحانی و راهنما به سفر حج بروند که در این صورت، تهیّه منزل و همه نیازها به عهده خودشان بود و برای سکونت در مدینه، اینگونه افراد نوعاً از باغ صفا که نزدیک حرم بود، با پرداخت مختصری پول به متصدی باغ، از آن استفاده میکردند. بعد از آنکه زائران به شکل کاروان عازم حج شدند، دیگر جمعیت زائر را در آن باغ ندیدم تا اینکه آن باغ نیز در توسعه حرم تخریب شد.
مسائل بهداشتی در سفر و در مکانهای استراحت، چه مقدار رعایت میشد؟
در شهرهای مکه و مدینه، گاهی زبالهها چند روز در کوچه انباشته میشد و باقیمانده غذاها و گاهی نیم لاشه گوسفندان در کوچهها بوی تعفن میداد؛ مثلًا همیشه از روز هشتم تا دوازدهم، هیچ رفتگری در کوچه و خیابان مکه دیده نمیشد و زبالهها در کوچهها و کنار خیابانها انباشته میشد و طبعاً در فصل گرما مانده غذاها بهخصوص غذاهای گوشتی متعفّن میشد. در مورد بهداشت در منا و عرفات، باید جداگانه و به تفصیل سخن گفته شود.
وضع مکه و مدینه و دستشوییهای بین راهی، بسیار تأثرانگیز بود. در نزدیکی مسجدالحرام، شخصی از اهالی کویت مستراحی ساخته بود که با ده- دوازده پله به طرف پایین میرفت که آن هم گاهیآب نداشت یا آب داشت وآفتابه نداشت! در مواردی افراد شیشه خالی پیدا کرده، از آن استفاده مینمودند و بعضی در اثر نداشتن آب و یا دوری راه و در مواقع اضطرار، در اطراف مسجدالحرام میننشستند و کسانیکه میخواستند به مسجدالحرام بروند، زیر پای خود را نگاه میکردند که آلوده نشوند و بیتوجهی به مسائل بهداشتی در سه روز ایام منا و عرفات فوقالعاده تأثرانگیز بود.
کاروانها وظیفه داشتند به مقدار نیاز، آب در بشکه داشته باشند و گاهی آب کم میآمد و یا به جهت بعضی سهلانگاریها، آب نجس میشد؛ مثلًا زائری آفتابه دستشویی را به داخل بشکه میکرد تا آب پرکند و همه آب را نجس میکرد.
بسیاری از دستشوییها در نداشت و یا از لولا در آمده بود که لازم میشد کسی پست درِ آن را نگهدارد تا شخص نشسته درون دستشویی در معرض دید قرار نگیرد. در منا روبهروی جمرات، با بلوکها یک دستشویی موقت ساخته بودند، لیکن کثافات از لابهلا و زیر بلوکها به بیرون سرایت میکرد و محلّ عبور عابران را نجس میکرد. در گذشته، که قربانگاه کنار خیام منا بود و جمعیت زائر غیر عربستانی هم بین سیصد تا چهار صد هزار نفر بودند. معمولًا حاجیها خود به قربانگاه میرفتند و گوسفند تهیه و ذبح مینمودند، امّا وقتی به خیمه بر میگشتند آب برای تطهیر پاها و لباسهای خود نداشتند و در مکه حوضی بود و ما در مواقع ناچاری، برای تطهیر خود به آن حوض میرفتیم، (حوض مربوط به موتورخانه برق اختصاصی بود) و یک ریال مزد میگرفتند.
در قربانگاه، هیچگونه وسیلهای برای تطهیر وجود نداشت و حجاج لاشه گوسفند ذبح شده خود را همانجا میانداختند؛ زیرا اگر میخواستند به استحباب عمل کنند یا گوشت برای کاروان بیاورند، آب برای تطهیر آن نداشتند ولی در عین حال، عدهای قصّاب یا شاگرد قصاب، میان لاشهها میگشتند و هر لاشه پرگوشت را برداشته، بار الاغ میکردند و به مکه میبردند تا در سرد خانهها نگهدارند و در روزهای آینده مورد استفاده قرار گیرد و افرادی هم که الاغ نداشتند و یا مأموران از آوردن الاغ جلوگیری میکردند، مقداری که میتوانستند گوشت به شانه میگذاشتند و از منا خارج میکردند.
و چون دولت نظارتی در اماکن عمومی و بین راهها نداشت، قهوهخانههای بین راهی، نیز ناراحت کننده بود. در اینجا این پرسش به ذهن انسان میآمد که چرا چنین است؟ روشن است که کمبود امکانات مالی موجب این نابسامانیِ بهداشتی نبود.
نکتهای که به نظر میرسد بیان آن بیفایده نباشد، این است که انسان با مطالعه اسناد و برنامههای تشکیلات ساواک در ایران، به این نتیجه میرسید که بخشی از این تشکیلات برای سخیف و بیارزش نشان دادن احکاماسلام فعالیت داشت.
گفتنی است بعد از 28 مرداد، تشکیلات جاسوسی آمریکا (سیا) و تشکیلات جاسوسی انگلستان (انتلیجنس سرویس) و تشکیلات جاسوسی اسرائیل (موساد) بهطور جدّی در این زمینه فعال بودند و در بسیاری از کشورهای اسلامی نفوذ داشته و دارند (اطلاعات و اسناد ثبت شده در ساواک، این روزها از طریق مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ و منتشر میشود).
مثلًا افراد وابسته، در گوشه و کنار، مانند قهوهخانهها مینشستند و زبان به انتقاد میگشودند. آنان خود را مسلمان، اهل نماز و روزه و ... وانمود میکردند، آنگاه از فرایض دینی مثل روزه ونماز و حج انتقاد میکردند! یکی ازاین افراد میگفت:
«پدرم امسال به مکه رفت و میگفت اگر واجب نبود نمیرفتم. مکه و مدینه آلوده و پر از زباله است. رفتن به مکه نه به معرفت انسان میافزاید و نه آشنایی بیشتر به اسلام پیدا میکند. جنبه گردش و دیدن مناظر طبیعی و زیبا هم که ندارد! ...»
آری، آنان برای ضربه زدن به ارزشهای دینی؛ مانند مکه و حج، که نمودار خاطرات پیامبر اسلام و قرآن بود برنامه داشتند. در هر صورت بیتفاوتی در امور بهداشتی مکه، مدینه، منا و ... شاید با برنامه و از روی حساب بوده است. بدیهی است وقتی حاجی آن منظرهها را میدید، در ایمان و اعتقادش نسبت به برنامههای دینی، سستی و رخوت ایجاد میشد.
ب: مکه معظمه
هنگام رفتن به مکه، ماشینها به چه شکل بود؟ (با ماشین روباز میرفتید یا با وسائل دیگر؟
در نخستین سفرم، که سال 1349 انجام شد، از تهران تا جدّه را، همراه کاروان و با هواپیما رفتیم. مدیر کاروان به اندازه نیاز و به تعداد زائری که داشت ماشین کرایه کرد که جمعیت را تا جُحفه و از آنجا به مکه برگرداند و ماشینها همه روباز بود، جز ماشینی که برای زائران زن تهیه میشد. اجاره ماشینهای سرپوشیده به این جهت بود که راه مدینه تا مکه طولانی بود و طبعاً اگر زائران ابتدا به مدینه میرفتند و از مسجد شجره محرم میشدند و اول شب هم حرکت خود را آغاز میکردند، باز هم قبل از اینکه به مکه برسند، به روز برخورد میکرد.
گاهی تصادفات در راه، ساعتها راه را مسدود میکرد و از سویی کمتر اتفاق میافتاد که ماشینی تا مقصد احتیاج به تعمیر نداشته باشد، لذا شرکتهای حمل و نقل، برای ماشینهای خود در بین راه تعمیرگاه ثابت داشتند و گاهی هم تعمیرگاه سیّار به کار میگرفتند و در مواردی نیز اتفاق میافتاد که ماشینی خراب میشد و در راه میماند و قابل تعمیر نبود و بنا بر این، برای حمل مسافران، از ماشین دیگر استفاده میشد. این شرکتها در بین راه حتی پمپ بنزین هم داشتند. بنابر این، هیچ کاروانی حاضر نبود از ماشین سرپوشیده، هرچند در شب، استفاده کند؛ زیرا میدانست که سرانجام گرفتار روز میشود و سرو صدای زائر برای تحمّل کفاره مشکلساز میگردد. مراعات این جهت، در زمستان مشکلات فراوانی به بار میآورد؛ بهویژه وقتی که هنگام پوشیدن لباس احرام و سوار شدن به ماشین هوا ملایم بود، ولی در بین راه؛ خواه از مسجد شجره محرم میشد یا از جُحفه، قسمت عمدهای از راه، کنار دریا بود که رطوبت دریا یا باران، در حال حرکت ماشین، ناراحتی فوقالعادهای ایجاد میکرد و بسیار اتفاق میافتاد که زائرِ مریض حال، یا پیر مرد ناچار میشد لباس مَخیط (دوخته) که همراه داشت بپوشد و یا سرش را بپوشاند، هرچند کفاره داشته باشد؛ زیرا تحمّل سرما را در آن بیابان نداشت و استفاده از این ماشینها که به ماشینهای هندی معروف بود، تا چند سال بعد از انقلاب ایران هم ادامه داشت و فقط در یکی از سالهای بعد از انقلاب ایران حدود سیصد و پنجا دستگاه ماشین خوب سر پوشیده همراه با راننده از ایران اجاره شد که زوّار مکه و مدینه نوعاً از آنها استفاده میکردند و چون استفاده از آنها طبق قرعه انجام میگرفت، معمولًا نصیب دیگران میشد.
استراحتگاههای میان مدینه و مکه چگونه بود و چه امکاناتی در میان راه وجود داشت؟
استراحتگاهای میان مکه و مدینه خوب نبود؛ یعنی دولت برای قهوهخانههای بین راهی مقرّراتی وضع نکرده بود که طبق آن مقررات انجام گیرد. گاهی راننده ما را در جایی نگاه میداشت که جای رانندگان کامیون بود و تهیه غذا با تأخیر انجام میگرفت و دستشویی کم بود. نبود غذای کافی در میان راهها باعث میشد که کاروان غذای زائران را از پیش تهیه کند، غذای سردِ ساندویچی، ولی در مسافرت از طریق رابغ، پلو ماهیِ تازه از دریا گرفته، دلچسب بود.
هنگام ورود به مکه چه آداب و رسومی انجام میدادید؟
آداب و رسوم خاصّی انجام نمیشد و این کار بستگی به نظر روحانی کاروان داشت؛ اگر روحانی متعهّد و سفرکردهای بود، مردم را در مسجدالحرام، در جای مخصوص، که مُشرِف به خانه کعبه بود، جمع میکرد و دعای مخصوص ورود به مسجدالحرام و زیارت خانه کعبه را دسته جمعی میخواندند و اصولًا دیدن خانه کعبه، خود به خود بیننده را وادار میکرد که با خدای خود راز و نیازی داشته باشد، اگرچه انسان سفرهای متعدّد کرده باشد، ولی وقتی خانه کعبه و مسجدالحرام را میبیند نمیتواند جلو اشک چشم خود را بگیرد.
آثار و خصوصیات مسجد الحرام و اطراف آن چگونه بود؟
در مورد آثار و خصوصیات مسجدالحرام باید به تفصیل سخن گفته شود؛ یعنی هم در مورد اصل بنا و پایه کار، که از زمان حضرت ابراهیم علیه السلام شروع شد و هم صحبتی در باره تحوّل آن در هر دوران؛ از جمله دوران پیامبر اسلام و همچنین در مورد وضعیت کنون آن میتوان به تفصیل سخن گفت. معلوم است که جواب هرکدام نیز طولانی خواهد شد. خلاصه اینکه این بنا از زمان حضرت ابراهیم باقیمانده است. هرچند حوادث زمان تغییرات و توسعهای درآن ایجاد کرده و فعلًا روز بهروز بر توجّه مردم به زیارت خانه خدا و تشرّف به مکّه معظّمه، این مکان مقدس را، ملجأ ملیونها مردم مسلمان جهان کرده و با فراهم شدن امکانات تشرّف، روز بهروز برجمعیت زائر افزوده میشود و این کار مشکلات فراوانی هم ایجاد کرده است. به نظر میرسد مسجدالحرام در آینده نزدیک دو طبقه شود، همانگونه که ساختمان محیط به مسجدالحرام دو طبقه بلکه سه طبقه شده است یا پشت بام و تمام این قسمتها در موقع طواف، مطاف گردد و مردم ناگزیرند حتی در طبقه دوم و پشت بام طواف کنند.
داخل مسجد الحرام در سالهای پیش به چه شکل و حالتی بود؟
داخل مسجدالحرام در سال 49 که اوّلین سال سفر من بود و تا چند سال بعد، مطاف، فقط همان قسمت اصلی مسجدالحرام بود؛ یعنی تا دیوار بنیشیبه که حدود هفتصد متر مربع بود و در انتهای مطاف، یک مطاف دایره مانند داشت که حدود سی سانت از مطاف دور مسجد بالاتر بود که چهار- پنج نفر در عرض هم میتوانستند طواف کنند. گرچه مطاف شرعی که در روایات ذکر شده 26 ذراع و نیم؛ یعنی حدود سیزه متر بود تا مقام ابراهیم ولی اهل سنت تا چهل- پنجاه متری هم طواف میکردند، و این درحالی بود که طواف در کمتر از آن محدوده هم امکان داشت و بعد از دایره مطاف منبری تراشیده از سنگ مرمر بود که چند پله نیز داشت و روزهای جمعه برای خطبه نماز جمعه استفاده میشد و این منبر در راستای رکن شامی بود و چند متر بعد از آن، بنای مسقّفی که چهار پایه داشت، جایگاه نماز ملک و مسؤولان رده بالای آنجا بود. این سقف در راستای مقام ابراهیم بود و من خود ملک فیصل را دیدم که آنجا نماز خواند و بعد از نماز یک پارچ آب زمزم همراه لیوانی برایش آوردند و از آن آب استفاده کرد و قبلًا هم برای طوافش حرم را خالی نکردند، بلکه مأمورین غیر مسلح در آن دایره مطاف، در دو طرف دایره، پهلو به پهلو ایستادند تا ملک از میان دو صف طواف کند و محلّ سعی میان صفا و مروه را هم خالی نکردند و ملک و همراهان مشغول سعی بودند و جمعیت در جلو و عقب با کمی فاصله بدون مزاحمت مشغول سعی خود بودند.
قسمت شرقیِ مسجدالحرام تا نزدیک این مکان مسقف و منبرِ سنگی، دایره مطاف بود و جایگاه نماز بعد از طواف، ولی در بقیه قسمتها باغچههایی بود که با سنگریزه پوشانده بودند؛ باغچههاییکه به شکلهای هندسی مستطیل، مربع. لوزی نبود؛ چون یک قسمت به دایره مطاف متّصل بود و قسمتهای دیگر به راههایی که در وسط و کنار باغچهها برای رفت و آمد مردم باز کرده بودند. در هر طرفی سه تا چهار راه باز کرده بودند که در هنگام نماز، در آن مسیرها هم مردم برای نماز میایستادند و روی سنگریزه باغچهها هم با انداختن یک دستمال یا سجاده نماز میخواندند و چاه زمزم در بیست متری قسمت شرقی خانه کعبه قرار داشت تقریباً در راستای حجرالأسود و برای اینکه رفت و آمد مردم سر چاه مانع طواف و یا نماز مردم نشود در یک فاصله دورتری زیر زمینی ساختند با ده- دوازده پله، که مردم بدانجا میرفتند و از آب زمزم استفاده میکردند. البته بخش زنان و مردان از هم جدا بود.
چه مشکلاتی در انجام اعمال و مناسک حج داشتید؟
در آن سالها تعداد زائرانیکه از خارج برای برگزاری حج میآمدند، زیاد نبود؛ یعنی طبق آماری که روز عید قربان میدادند تا حدود چهار صد هزار نفر بود و بعضی سالها هم کمتر، لذا طواف برای ما در دایره مطاف (بیست وشش ذراع و نیم) مشکل نبود و همچنین انجام مراسم دیگر؛ مانند سعی و رمیجمرات، حتی نماز پشت مقام هم سخت نبود، ولی تراکم جمعیت در سالهای بعد از انقلاب اسلامی ایران؛ یعنی از ده- پانزده سال به این سو، انجام اعمال را مشکل کرده است.
وضعیت اطراف حرم، قبل از توسعه چگونه بود؟
اطراف حرم، قبل از توسعه، به صورت بازار و مغازه و هتل، مورد استفاده بود و ماشینها تا کنار صفا و مروه میآمدند و صدای بوق ماشینها در مسجدالحرام نیز شنیده میشد و چون مسجدالحرام نسبت به خیابانهای اطراف و ساختمانها در موقعیت پایینتری قرار داشت، طبعاً در مواقع بارندگی، سیلابها به سوی مسجدالحرام سرایز میشد و در مواقعی که راه فاضلابهای خیابانهای اطراف گرفته میشد، آبهای گندیده و نجس باز هم به سوی مسجدالحرام سرازیر بود.
در زیر زمین مسجدالحرام راه آبی درست کرده بودند که آبهای کثیف و آب باران از آن به بیرون شهر میرفت و جلوی آن میلههای آهنی نصب کرده بودند که در مواقع سیل، مانع از گرفتن راه آب بهوسیله جعبههای خالی یا آشغالهای دیگر شود، ولی گاهی اتفاق میافتاد که سیلاب شدید بود، حتی بعضی ماشینهای کوچک را با خود میبرد و در نتیجه راه آب گرفته و سیلاب بهسوی مسجدالحرام سرازیر میشد و در یک مرحله آب باران به مسجدالحرام رفت و تا نزدیکیهای درِ کعبه را فرا گرفت (درِ کعبه دو متر از سطح مسجد بالاتر است) و مردم شناکنان طواف میکردند.
آیا قبرستان شهدای فخ را زیارت کردهاید؟
قبرستان شهدای فخ، نزدیک مسجد تنعیم است و در مسیر تردّد حاجیها نیست و هیچگونه تغییر و اصلاحی هم در آنجا انجام نگرفته، فقط اطراف آن را دیوار کشیدهاند و از رفت و آمد مردم هم جلوگیری میکنند. (لازم به یاد آوری است که فخ در هشت کیلو متری مسجدالحرام قرار دارد و حسینبن علی پسر حسن مثنی از فرزندان امام حسن علیه السلام که با اصحاب و یارانش به مکه میرفت و در فخ به محاصره لشکر هادی عباسی افتاد و خود با یارانش که هفتاد دو تن بودند، در آنجا کشته شدند. امام باقر علیه السلام فرمود: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله از آن مسیر عبور میکرد که در آنجا دو رکعت نماز خواند و گریه بسیار نمود. اصحاب از علت گریه پیامبر را پرسیدند. فرمود: جبرئیل مرا خبرداد که یکی از فرزندانت در اینجا کشته میشود که اجر شهید با او، اجر دو شهید است.
حسینبن علی، صاحب فخ قبلًا در مدینه قیام کرده بود و آنجا را به تصرف خود در آورده بود و در ایام مراسم، تصور نمیکرد لشکر عباسی در ماه حرام و در حرم امن الهی دست به شمشیر بزند و چون آمادگی برای جنگ نداشت، غافلگیر شد و بعد از کشته شدن، سرهای آنان را نیز از بدن جدا کردند و برای منصور فرستادند.
آیا مکان صفا و مروه سرپوشیده و به شکل امروزی بود؟ اعمال آن چگونه انجام میشد؟
از سال 1349، که من دیدهام، صفا و مروه به همین کیفیت بود؛ یعنی سر پوشیده و مسقّف ولی طبقه دوم هنوز قابل استفاده نبود و اصولًا بیشترین قسمتِ طبقه دوم مسجدالحرام بعد از سال 49 ساخته شد. البته گفته میشد که قبل از آن، صفا و مروه از مسجدالحرام جدا بود و میان مسجدالحرام و صفا و مروه بازار عطاران واقع شده بود، امّا در آن سالی که ما به سفر رفتیم از بازار عطاران خبری نبود و بین صفا و مروه؛ یعنی در قسمت وسط همانگونه که الآن هست، دو دیوار کوتاه کشیده بودند تا افراد عاجز و معلول، که از چرخ استفاده میکنند، بتوانند براحتی از آنجا سعی کنند و چرخهای اینها هم مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکند. البته در مقابل هر درِ ورودی بهطرف مسجد الحرام، که فعلا با سقف زدن و پل هوایی راهی بهسوی مسجدالحرام باز کردهاند در گذشته نبود، لذا تزاحم میان سعی کننده و عبور کنندگان به مسجدالحرام زیاد بود که فعلًا این تزاحم برداشته شده است.
در مسجد الحرام هنگام طواف، یا نماز پشت مقام ابراهیم، یا لمس حجرالأسود، به چه مشکلی بر میخوردید؟
قبل از انقلاب برای طواف و سعی، مشکل چندانی وجود نداشت و حتی نماز در پشت مقام، اگر چه در چند متری بهطور دسته جمعی مشکل بود ولی با حمایتهایی که افراد ایرانی از همدیگر میکردند، مشکل حل میشد.
اما در لمس حجرالاسود همواره مشکل وجود داشت و شاید مشکلتر از این زمان بود؛ زیرا در این زمان مأموران حرم، مردم را به صف نگه میدارند و افراد نفر به نفر جلو میروند و حجر را لمس میکنند و میبوسند، اما در گذشته مشکل بود. به یاد دارم که در سفر اول، در حالیکه محرم بودم، تصمیم گرفتم حجرالأسود را ببوسم و لمس کنم، پشت صفوف جمعیت ایستاده بودم که عربی بعد از بوسیدن حجر خواست راه را برای خروج خود باز کند، با آرنج دو دست خود به سینههای مردم فشار وارد میکرد و راه خود را میگشود، به من که رسید آرنج دست او چنان سینهام را فشار داد که یکی از استخوانهای سینهام شکست و در اثر جیغ و داد من، دست از روی سینهام برداشت و این شکستگی استخوان سینه، تا آخرِ مراسم حج، مرا رنج میداد تا اینکه کم کم در اثر مداوا و روغن مالی بهبود یافت و در سال 57، باز هم در برگشت از شهر بابک که همراه آیةاللَّه مؤمن و آیةاللَّه جنّتی و مرحوم آیةاللَّه آذری بودم، در اثر واژگون شدن ماشین، مجدداً استخوان سینهام به درد آمد و معالجه آن بیش از یک ماه به طول انجامید.
حالات حاجیان در هنگام طواف و نماز چگونه بود؟
حاجیان غیر ایرانی، نظر به اینکه طواف در حدّ معینی را لازم نمیدانند، مشکلی از نظر طواف ندارند و همچنین نماز طواف ولی حاجیان ایرانی و شیعه طبق فتوای مراجع خود سعی میکنند در دایره مطاف باشند و نوعاً به دعا و راز نیاز به درگاه پروردگار علاقهای نشان نمیدهند؛ یعنی آنگونه که سنّیها دعای اشواط میخوانند و اذکار را در حالت دسته جمعی تکرار میکنند، این حالت دعا در میان ایرانیان نیست، البته تعداد اندکی مقیّد به دعا در حال طواف هستند و این بسته به راهنماییهای روحانیون در بیان مسائل حج و تعهّد انسانها به دعا و راز و نیاز در آن مکان مقدس است.
چه خاطره یا مطلبی میتوانید در باره آب زمزم بیان کنید؟
آب زمزم که خاطره حضرت اسماعیل و هاجر را تداعی میکند میتوان گفت یک امر خارق العادهای است اولًا در طول بیش از پنج هزار سال جایگاهش همانست که بود و ثانیاًگوارائی آب و زیادی آنست هرچند در گذشته یعنی قبل از حضرت عبدالمطلب پر شده و ازحیّز استفاده خارج گردیده بود ولی بالایروبی توسط آن حضرت مجدداً مورد استفاده قرار گرفت و سقایة الحاج یک سمت افتخاری بود که برای یکی از اقوام قریش باقی ماند و از زمان حضرت عبدالمطلب یعنی حدود دو هزارو ششصد سال این چاه آب دهی دارد و آبش نیز بسیار گوارا است و زمانی که پیامبر اسلام در میدنه بود از این آب برای وی سوغاتی میآوردند اگر توجه داشته باشیم که شهر مکه 25 متر از سطح دریا (اقیانوس) بلندتر است و عمق فعلی این چاه که دور آن تاپائینی سنگ چینی شده حدود 26 متر است و با عنایت به اینکه سطح آب چاه زمزم همسطح با دریای احمر است که در 75 کیلومتری مکه واقع شده به قدرت پروردگار آب دریا در زیر زمین تصفیه شده و شیرین گردیده و به طرف چاه زمزم راه یافته است. و هرچه از چاه زمزم میکشند فوراً تنجای آن پرمی شود و این چاه در فصل زیارتی آب مورد نیاز حاجیان را تأمین میکند و روزانه هم بین هشتدصد تا هزار متر مربع از این آب توسط تانکرهای بزرگ برای مصرف زائرین بسوی مدینه فرستاده میشود و قبلًا یعنی قبل از باز سازی حرم، ما تا دهانه چاه میرفتیم در سفر 49 یک ریالی به مأمور سعودی دادم سطلی را به ته چاه انداخت و بالا کشید و مقداری از آن آب خوردم بقیه آب سطل را بر روی سر و لباسم ریخت و لی اکنون اطراف چاه در آن زیر زمین محصور شده و امکان دسترسی به چاه نیست ولی پمپهای بزرگ با چند لوله قطور در تمام 24 ساعت مشغول کشیدن آب چاه زمزم است، ما در یک سفر ظرفی پلاستیکی را پر ازآب زمزم کردیم و به ایران آوردیم و آن ظرف در جای قرار گرفت که از او غفلت شد بعد از هفت هشت سال که ظرف آب زمزم پیدا شد دیدیم آبش مثل اینکه تازه در ظرف ریخته باشیم همان طعم و مزه خود را دارد، آیة ا ... العظمای بهجت سلّمه ا ... سفارش میکنند جهت شفای مرض مقداری تربت کربلا در آب زمزم بریزند و بخورند البته همراه با آن صدقه نیز بدهند امید است خداوند شفای عاجل عنایت کند وسوغای بردن از این آب برای زوال کشورهای دیگر نیز مرسوم است و آنها به یک شیشه و دو شیشه اکتفا نمیکنند و یک دبه ده لیتری و بیشتر آب میکنند و با خود به وطن میبرند
آیا حاجیان در نمازهای جماعت اهل سنت شرکت میکردند؟
در گذشته قبل از انقلاب حجاج ایرانی در نمازهای جماعت آنها شرکت نمیکردند و هر کاروانی در محل سکونت زوار برای خود جماعتی داشت و زوار ایرانی نه تنها در نماز جماعت آنها شرکت نمیکردند بلکه موقع نماز زن و مرد اطراف محل نماز جمع میشدند و نماز آنها را تماشا میکردند و گفتار روحانیون هم در عمل آنها چندان مؤثر نبود و این کار یک حالت بدبینی نسبت به ایرانیها ایجاد کرده بود که ایرانیها نماز نمیخوانند ولی بعد از انقلاب و دستور امام قدس سره که در هتلها نماز جماعت نخوانند و در نماز جماعت آنها شرکت کنند و مردم هم شرکت میکردند این کار اثر مطلوبی بجای گذاشت که نظر آنها نسبت به ایرانیها برگشت.
ج- مشاعر مقدس
بعد از احرام در مکه، چگونه و با چه وسیلهای به عرفات میرفتید؟
بعد از احرام در مکه برای حج تمتّع لازم است همه حاجیان به عرفات بروند (البته برای حج قران و افراد هم رفتن به عرفات لازم است).
عرفات در 24 کیلو متری شرق مکه قرار دارد و بین مکه و عرفات منی و مشعر میباشد و فاصله خانه کعبه تا جمره عقبه (اول منی) شش کیلو متر و از ابتدای جمره عقله (جمره سوم) تا وای محسّر آخر منی حدود چهار کیلومتر و بعد از وادی محسّر مشعر یا مزدلفه شروع میشود که در طریق عرفات چهار کیلو متر است و بعد از این چهار کیلومتر ده کیلو متر دیگر طی شود ابتدای عرفات نمایان میگردد و چون بنا نیست راجع به خصوصیات مکانی و حدود آنها صحبتی شود به همین اندازه اکتفا میشود سؤال این بود که بعد از احرام در مکه چگونه و با چه وسیلهای به عرفات رفتید؟
البته در شرح مستحب است که شب عرفه را در منی باشیم و صبح روز عرفه به طرف عرفات حرکت کنیم و وقوف عرفه اول ظهر تا غروب روز نهم است ولی فعلًا حجاج ایرانی چون با کاروان و با ماشین به عرفات میروند و عدهای ناتوان هم همراه کاروان هستند و برای هرکشوری و هرکاروانی جای خاصّی در عرفات در نظر گرفته شده لذا چاره ایت جز همراه کاروان رفتن نیست البته با ماشین سرباز به عرفات میرویم وقبلًا عدهای کارگر رفته و فرش انداخته ووسائل پذیرائی رامهیا کرده که به محض ورود حاجیها از آنها پذیرائی شود و از سال 49 به بعد که اول سفرما بوده این رسم ادامه دارد و جهت جلوگیری از تلفات و گم شدن حاجی کار بسیار خوبی هست و امّا عده زیادی از اهل تسنن مخصوصاً آنهائیکه دسته جمعی هستند ولی به صورت کاروانی با وسائل پذیرائی و آشپزی نیستند شبانه حرکت میکنند بسوی منی و شب عرفه را در منی میمانند و از غذای حاضری استفاده میکنند و صبح روز عرفه به طرف عرفات حرکت میکنند و دولت برای این پیاده روندگان جاده مخصوصی درست کرده که به طریق المشاة معروف است
آیا آب لولهکشی و محل غسل و طهارت به حدّ کافی وجود داشت؟ وضع بهداشت، پاکی و طهارت در عرفات چگونه بود؟
هرچند توقف در عرفات کوتاه بود (کوتاه میباشد) حد اکثر یک شبانه روز ولی امکانات بهداشتی و آب و توالت درگذشته تأسف آور بود هر کاروان میبایست در عرفات یک بشکه جهت ذخیره آب داشته باشد که قبلًا آنرا به وسیله لوه (شلنگ) یا ماشین هائی که آب میفروختند پر کند و توالتهای موقّت هم از طریق دولت یا مطوفین برای چند کاروان در یک جا تهیه میشد البته با دیوار بلوکی و دربهای موقت آهنی ولی در اثر باز و بسته شدن درب موقت از جا کنده میشد و یا توالتها کثیف و پرشده دیگر قابل استفاده نبود از آب چه عرض کنم صرف نظر از کمی آب مشکل نجاست آب پیش میآمد یعنی بعضی از عوام همان آفتابهای را که به توالت برده بودند برای پرکردن آب به میان بشکه میزدند کسی که این منظره را میدید دیگر نمیتوانست از آب آن بشکه استفاده کند ناچار بعضیها به آبهای شیشهای (پلاستیکی) روی میآوردند هرچند گران بود
حالات و رفتار مردم در روز عرفه چگونه بود، آیا دعا و مناجات دسته جمعی داشتند؟
چیزی که بیش از همه در عرفات مورد توجه بود همین دعا و مناجات دسته جمعی بود زیرا از پیش مسئله عرفات برای مردم جا افتاده بود هرچند در آن زمانها فیلم و تلویزیونی هم در کار نبود اما مسئله عرفات و دعای عرفه بسیار به گوش مردم خورده بود و در اینکه شخص محرم در عرفات غیر خیمه جای دیگری ندارد و امکان رفتن به جائی مثل جبل الرحمه هم مهیا نیست و دور از زن و زندگی و خانواده نیز میباشد دعا و مناجات در آن صحرای عرفات لذت خاصّی دارد در هرکاروان روحانی و یا یک فرد خوش صوتی که بتواند دعا بخواند وگاهی هم ذکر مصیبتی کند میتواند اشکها را ازچشمها سرازیر نماید اصولًا در دوری از زن و فرزند و خانواده و زندگی یک حالت رقّتی به آدم دست میدهد که یا د آور تخاطرات حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل و پیامبر و امامان میتواند در تربیت انسانها کار ساز باشد هرچند ممکن است موقّتی باشد و در برگشت در اثر آلوده شدن به اغراض دنیوی آن حالت از انسان گرفته شود ولی سرزمینی منا و عرفات یک سرزمین انسان ساز است.
تعداد حاجیان و رفت و آمد به عرفات و مشعر به چه شکل بود؟
هر ساله بعد از انجام مراسم (روز عید قربان) دولت آمار شرکت کنندگان در مراسم را در روزنامهها اعلام میکند و طبق گذرنامه تعداد شرکت کنندگان هر کشور معلوم است و تعداد شرکت کنندگان بین سیصد تا چهار صد هزار متغیر بود (قبل از انقلاب) و گرما و سرما و فصول مختلف سال در تعداد شرکت کنندگان تأثیر داشت و قسمت مهمی از رفت و آمد حاجیها به عرفات و منی با ماشین بود ولی همانطوریکه قبلا هم اشاره شد عده زیادی از حاجیها با پای پیادهه به منی و عرفات میرفتند و دولت برای تسهیل کار اینها جاده مخصوص پیاده روندگان درست کرده و درحال حاضر این جاده بسیار و سیع و اطرافش محصور و تیرهای برق هم در اطراف نصب شده و در کنار جاده لولههای آب و دستگاهای آب سردکن جمعیت زیادی را بسوی تخود میکشد و من در دو سفری که بعد از نوسازی حرمین به مکه رفتم و در برگشت از عرفات به منی از این جاده استفاده کردم به نظرم آمد که جمعیتی در حدود چهار صد تا پانصد هزار نفر از طریق مشاة استفاده میکنند و دو لت دو جاده عریض را اختصاص به پیاده روندگان داده و انتهای هردو جاده را میلههای آهنی کوبیده تا از وردو، وسائی نقلیه هم جلوگیری کند و مااین جاده را پیاده یک ساعت و نیم طی میکردیم و لی گاهی هم اتفاق افتاد که حاجیان با ماشین هم نتوانستند وقوف مشعر را به موقع درک کنند و حرکت با ماشین در جاده 12 کیلو متری 12 ساعت طول میکشید هرچند جادههای ماشین رو هم متعدد شده به 10 جاده رسیده است در یک سفر که با یکی از دوستان تصمیم گرفتم با فراهم بودن ماشین پیاده برویم هوا شروع کرد به باریدن بفکر افتاد یک کیسه پلاستیکی که نوعا برای نا و لوازم در کاروان پیدا میشود تهیه نمودم در کیسه را به اندازهای که سرم از آنجا بیرون بیاید پاره نمودم کیسه را به خود کشیدم که تمام لباس احرامنی زیر کیسه قرار بگیرد تا مشعر هوا بشدت بارانی بود اگر باماشین هم میرفتیم همین اشکال بود چون ماشین سقف نداشت و شاید باران بیشتر هم به شخص وارد میآمد، به مشعر مکه رسیدیم لباس احرامی من خشک بود اما لباس رفیقمتر شده بود من موقع خوابیدن کیسه را به او دادم تا بلکه یک مقدار از شدت سرمای او کاسته شود بالا پوش هم نداشتم وقتی دراز کشیدیم جائی بخوابیم بادی وزیدن گرفت و یک کیسه دیگری برای من آورد و من هم آن کیسه پلاستیکی را بخود گرفتم و خوابیدم و خداوند همانجا عوضم داد.
حالات مردم در مشعر چگونه بود؟
بعد از برگشت حاجیان از عرفات به مشعر مشکلات زیادی گریبانگیر حاجیان بود مشکل اساسی عدم و جود امکانات بهداشتی آب و توالت بود و در چند جای مشعر شیر آب بود ولی پیدا کردن آن اولًا مشکل بود و ثانیا خطر گم شدن داشت و علاوه توالت تهم نداشت لذا مردم برای اینگونه ضروری از بیابان و یاپشت ماشینها استفاده میکردند و بیابانی که باید برای استفاده دسته دیگر که میایند تمیز باشد آلوده میشد و برای جمع کردن سنگهای مورد نیاز برای رمی جمرات که باید از اینجا تهیه شود پیدا کردن جائی که دستها موقع جمع آوری سنگها آلوده نشود باز مشکل بود و در این بیابان چراغی هم نبود هرکاروان برای خود یک چراغ زنبوری داشت و برای جمع آوری سنگ و یا تهیه آب که افراد از کاروان جدا میشدند بسیاری گم میشدند شب تاریک و مسیر شمال و جنوب هم معلوم نبود با یک مقدار فاصله گرفتن از کاروان اگر در موقع رفتن دقّت لازم را در نشانه گ یری محل کاروان انجام نداده باشد برگشت به محل کاروان کار بسیار مشکلی بود و یکی از مشکملات کاروآنهاو یا دستجات پیدا کردن افراد گم شده خود در فردا بود بلندگو دست گرفته فرد یا افراد گم شده خود را صدا میزدند تا پیدا کنند که نوعاً هم پیدا نمیشدند
افراد گمشده در مشعر چه میکردند و به کجا میرفتند؟
افراد گم شده در مشعر جائی نداشتند بروند زیرا رفتن با دیگر مردم به سمت منی باز هم برای آنها مفید فاده نبود زیرا منا هم گم میشدند مأمورین سرانجام گم شدهها را جمع میکردند و به مرکزی که در منا برای این کار مهیا ک رده بودند میبردند و افراد گم شده در منا نیز بدان مکان انتقال داده میشدند و افرادی که کارت همراه داشتند کارتی که مشخّصات مطوف و کاروان در آن ثبت باشد او را به دفتر مطوف در منا تحویل میدادند و افرادی مشخصات همراه نداشتند و نوعا اینگونه بودند کاروآنهامیبایست به ممحل گم شدگان بروند و افراد گم شده خود پیدا کنند و به خیمه ببرند در یک مورد یک حاجی در منی بدون اجازه خارج شد که دیگر نتوانست به خیمه برگردد من شخصا به محل گمشدگان رفتم و چند هزار نفر گم شدهای را در آنجا دیدم و با بلندگو توانستم گم شده کاروان خود را آنجا پیداکنم. گم شدن حاجی در منی و مشعر از نا آشنائی با مسئله یعنی نیت وقوف در مشعر مشمکلاتی نیز بدنبال دارد و همچنین گم شدگان در منی گاهی از رمی جمره یا جمرات عقل میمانند و قربانی آنها تأخیر میافتد
چه خاطراتی از شبهای مشعر دارید؟
خاطره خاصّی که قابل نوشتن باشد نداریم ولی شب مشعر در آن بیابان و دور از زن و زندگی و خانواده از نظر توجه به پروردگار و راز و نیاز با او دلنشین است گرچه همه مراحل سفر جنبه روحانیت و معنویت دارد ولی شب مشعر و مخصوصا بین طلوعین و لحظات نیت وقوف در مشعر بسیار دلانگیز است زیرا علاوه از نیت وقوف اعمال فردا در خاطره زنده میشود و آنها انسان را بین خوف و رجا قرار میدهد.
حرکت از مشعر به منا، چگونه و به چه صورت بود؟
حرکت از مشعر به منی که همه جمعیت در حال حرکت اند و هرلحظه فشردهتر شده و تمام و سائل نقلیه هم رها میشوند دیدنی است در گذشته که کاروان و رهنما نبود باید بسیار مشکل ساز باشد زیرا یکی از موارد گم شدن حاجی همین مسیر است صدها پرچم و علامت برافراشته میشود وحاجیان باید بدنبال آن علامت که قبلا مورد شناسائی قرار گرفته و با آن آشنا هستند راه بیفتد و فاصله بین توقفگاه حاجیان در مشعر و منی را پیاده طی کنند و این فاصله حدود سه کیلومتر است و گاهی هم کمتر امّا تداخل کاروآنهاو گروهها در هم موجب گم شدن افراد و از هم گسیختگی افراد کاروان میشد و قبل از انقلاب به کاروآنهای ایرانی اجازه میدادند که از پرچم کشور خود برای علامت استفاده کنند و حتی از این پرچم در حال طواف نیز استفاده میشد و کمکم پرچمها کنار رفت چون مشابه بود وبرای علامت از تابلو که یک مقدار دور میشد برای افراد پیر و یا کم سواد باز هم تشیخص کاروان مشکل بود و گم شده گان مشعر و یا بین راه مشعر و منی نه تنها از غذا و پذیرائی باز میماندند چه بسیار در روز عید به رمی جمره و اعمال دیگر نیز نمیرسیدند تدبیر کاروان و روحانی همراه در این مرحله بسیار کار ساز بود درچند سالی که به عنوان هیئت داوران با بعثه رهبری همکاری داشتم یکی از مشکلات روحانیون آشنا نبودن مسیر مشعر تا محل خیمه کاروان در منی بود گاهی کاروان به منی میر سید ولی جای خیمه خود را نمیدانست و حتی مدیر کاروان و کارگرش که قبلا به منی آمده و اثاث و لوازم آنجارا تهیه کرده اما در برگشت از مشعر به منی جایگاه خود را نمیدانست و من شخصا برای اینکه به این مشکل دچار نشوم قبل از حرکت به عرفات همراه کارگر کاروان و یا به تنهائی به منی میرفتم و چون هنوز جمعیّتی نبود خیمه کاروان را پیدا میکردم و بعد با کاغذ و خودکار مسیر ازابتدایی مشعر تا خیمه خودرا روی کاغذ ترسیم میکردم و مسیر مشعر تا منی گاهی به چند جاده منتهی میشد همه جادهها را در نظر میگرفتم و در نقشه تمام بی راهه هارا میبستم و کاملا مسیر منتهی به خیمه را علامت گذاری میکردم و در صبح روز عید بدون هیچ گونه معطلی افراد کاروان را به طرف خیمه هدایت میکردم، نباید ایراد گ رفت که قبل از پایان یافتن مراسم حج خارج شدن از مکه جایز نیست مسئله این است که خارج شدن از حرم جایز نیست مگر با یک شرایطی و منی و مشعر جزء حرم است و آزادانه هرحاجی میتواند قبل از انجام مراسم حج به منی و مشعر برود.
مطلب دیگری که ذکر آن مخصوصا برای کاروآنهابی فایده نیست اینکه قبل از اقنلاب آفتابه کوچکی پیدا کرده بودم و صبح روز عید آن آفتابه را بالای پرچم میبستم (پرچم شیر خورشید سرخ) و از حاجیان کاروان تقاضا میکردم که چشمشان به پرچمی باشد که بالایش آفتابه است و چون بعد از انقلاب که پرچم هم عوض شده بود و این کار درست نبود دسته گلی از مکه خریده بودم و همراه خود به عرفات و مشعر میبردم و روزد عید آن دسته گل را بالای پرچم کاروان میبستم و به افراد کاروان تذکر میدادم که چشمشان به پرچمی باشد که بالایش دسته گلی است
با این حیله افراد کاروان به خیمه منی میرسیدند و گم نمیشدند هرچند فاصله آنها با پرچم و علامت کاروان دورباشد.
آیا وادی محسِّر علامتی داشت و حاجیان این منطقه را میشناختند؟
در هیچ زمان وادی محسّر علامتی نداشت و اصولا حاجیان این وادی را نمیشناختند و اهل تسنن و حکومت نسبت به وادی محسّر هیچگونه دستوری ندارند ولی نسبت به ابتداء مزدلفه و یا انتهاء و ابتداء عرفه و منی تابلوی بزرگی نصب شده است و ابتدا و انتهای مذکور تا چه اندازه با دستورات شرعی ما تطبیق میکند مسئله دیگری است.
اعمال منا (رمی جمرات) چگونه انجام میگرفت و به چه صورت در منا حاضر میشدند؟
یکی از مشکلات منی رمی جمره عقبه در روز عید است. لازم به یاد آوری است خیابانی در منی اختصاص به محل جمرات دارد بنام شارعالجمرات ازمکه که به طرف منی میرویم در اول منی جمرهای است بنام جمره عقبه، عقبه بدان مناسبت که قبلا کوههای اطراف نزدیک بوده و این جمره بین دو کوه قرار گرفته بود و بیعت عقبه که عدهای از بزرگان مدینه در یک موسم حج با پیغمبر صلی الله علیه و آله بیعت کردند کنار همین جمره بود و بعد از این بیعت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله مصعب ابن عمیر را همراه اینها برای یاد دادن قرآن و مسائل به مدینه فرستاد، در اینکه ایا عقبه جزء منی است که میتوان شبهای بیتوته در کنار آن بیتوته کرد و یا خارج منی و جزء مکه است اختلافی دیده میشود که به کار ما مربوط نیست.
به هر تقدیر روز عید قربان که حاجیان از مشعر به منی میآیند باید اعمالی را انجام دهند که ابتدا رمی جمره عقبه است و چون همه طوائف در این جهت شرکت دارند پیدا است که تراکم جمعیت و نبودن مدیریتی صحیح مشکلاتی را به و جود میآورد.
اولًا در مسیر راه از مشعر به جمرات و همچنین از خیمهها به جمرات باید از شارع الجمرات استفاده کنند متأسفانه حاجیانی که از خمیه استفاده نمیکنند در مسیر این شارع جا گرفتهاند و راه را مسدود کردهاند و مأمورین دولتی هم در این جهت مداخله نمیکنند و ثانیا اهل تسنن سنگ زدن به جمره یعنی ستون برپا شده در آن مکان را شرط نمیدانند و تنها سنگ انداختن به طرف جمره را کافی میدانند و بسسیار اتفاق میافتاده که سنگهایی که از راه دور چند متری به طرف جمره انداخته شده سری را شکسته یا چشمی را کور کرده است و دولت سعودی در این مرحله مدیریتی صحیح ارایه نداده که این گرفتاریها پیش نیاید و تراکم جمعیت هم گاهی افراد را به زیر میکشد و این افراد زیر دست و پاخفه میشوند که حادثه سال گذشته یکی از این نمونهها است و با اینکه چندین سال است که محل جمرات دو طبقه شده چون عبور و مرور طبق نقشه و مقرراتی نیست مشکل جمرات به حال خود باقی است البته در رمی جمرات روز یازدهم و دوازدهم چون مدت طولانی است مشکل مهمّی مشاهده نمیشود مگر در روز دوازدهم آنهم بعد از ظهر چون اهل تسنن آن را مستحب میدانند مشکل جمره عقبه در آن روز تکرار میشود یعنی جمره اولی و وسطی نیز مشکل جمره عقبه را دارد.
نحوه قربانی و حلق رأس چگونه بود و قربانیها را چگونه تهیّه میکردید؟
در گذشته مثلا سال 49 تا 60 که شرکت کنندگان در مراسم حج بین سیصد تا پانصد هزار نفر بودند (سال به سال زیاد میشدند) و قربانگاه هم در کنار منی بود ما مشکلی از نظر قربانی نداشتیم از هر کاروان چند نفر انتخاب میشد و پول جمع میکردند و به قربانگاه میرفتند، گله گوسفند زیاد بود یکی از این افراد با گله دار و صاحب گوسفندان به توافق میرسید و به تعداد افرادی که از آنها پول گرفته بودند گوسفند انتخاب میکردند و به نیابت قربانی میکردند و مشکل فقط خود قربانگاه بود که انباشته از لاشههای گوسفند قربانی شده بود و چون اغلب در کاروان افرادی آشنا به ذبح و شرایط قربانی بودند و همکاری میکردند از این نظر مشکلی نداشتیم و در حلق رأس هم در هیچ زمان مشکلی نبود در گذشته از وجود عربها با پرداخت یک ریال (دو تومان) برای حلق استفاده میکردیم و بعد هم که وسائل و امکمانات فراهم شد بیشتر مردان با خود تیغ سر تراشی داشتند که سر همدیگر را به نیابت میتراشیدند.
لاشه قربانی چه میشد؟ آیا موجب تعفّن و بیماری هم میشدند؟
در باره لاشه قربانیها باید عرض کنم که خودمان و یا کاروانهای ایرانی نمیتوانستیم از این گوشتها استفاده کنیم ولی افرادی از طرف قصابهای محلی در قربانگاه میگشتند هرجا لاشه خوبی پیدا میکردند فوراً جمع آوری میکردند یعنی پوست میکندند و قسمتهای مرغوب گوشت را به طرف مکه میبردند و مءمورین هم از این کار جلوگیری نمیکردند و مازاد لاشهها که در قربانگاه میماند شبانگاه مأمورین با بولدوزر در قربانگاه گودال میکنند و این لاشهها را در آنجا دفن مینمودند که از تعفن و آلودگی بیشتر جلوگیری کنند.
آداب و رسوم زائران ایرانی در شبهای منا، چگونه بود و آن شبها را به چه شکل میگذراندند؟
در شب یازدهم نوعاً خستگی روز در رابطه با رمی جمره عقبه و برگشت از مشعر فرصت هیچکاری را نمیدهد و در عین حال روحانیون مردم را جمع میکردند و از فلسفه حج و اعمالی که در آینده باید انجام گیرد توضیحاتی میدهند و از برنامههای بسیار خوب کاروآنهاو جود روحانیون متعهد و پرنشاط برای بیان احکام و فلسفه حج و اطلاعات مربوط به مکه و مدینه است نکتهای که باید یاد آور شوم اینکه در گذشته و سالهای قبل از انقلاب و باز سازی حرم مکه و مدینه که جمعیت مثل امروز نبود کاروآنهااز فرصتهای بعد از نیمه شب استفاده میکردند برای انجام اعمال حج که عبارت از طواف و نماز و سعی بین صفا و مروه باشد البته افراد پیر و ضعیف این اعمال را بعد از برگشت از منی انجام میدهند ولی افزایش جمعیت در این سالها جمعیت طواف کننده شب وروز تقریبا مثل هم است یعنی تمام صحن مسجدالحرام در اشغال طواف کنندگان استت.
عربها در منا چه مراسمی داشتند؟
ما به موردی بر نخوردیم که از مراسم عربها و یا حاجیان غیر ایرانی اطلاعی بدست آوریم آنگونه که ایرانیها جمع میشوند و مراسم دعا و روضه خوانی و یا مجلس وعظ و بیان احکام ترتیب میدهند از غیر ایرانی هیچ گونه مراسمی دیده نشده.
آیا خاطرهای از آتش سوزی چادرهای حجاج در منا و یا سایر مشکلات دارید؟
در سال 54 روز یازدهم ساعت سه بعد از ظهر به ما خبردادند که قسمتی از منی در آتش میسوزد ما بعد از مطلع شدن از جریان بلا فاصله از مردم خواستیم که به طرف کوه فرار کنند آتش در دویست متری ما قرار داشت و به همین نسبت ما تاکوه فاصله داشتم مردم به سرعت حرکت کردند و هرکس که توانست یک ساک دستی خود را همراه ببرد برد امّا در مسیر راه تا کوه خیمهها که در زمین افراشته شده ریسمان و طنابی که برای سر پانگهداشتن خیمه به میخهای فرورفته در زمین در کوچهها و فواصل بین خیمه قرار گرفته بود جلو سرعت فرار را میگرفت و گاهی باعث افتادن مردم روی هم میشدند بطوریکه راه بسته میشد و یا ناراحتی هائی برای افراد زیر دست و پا افتاده به وجود میآمد اتفاقا خانواده من هم جزء این افراد بود زیر دست و پا افتاد و تا سرحد مرگ پیش رفته بود که توسط عدهای نجات پیدا کرد و خیام ایرانیها در آن سال در وسطهای منی قرار داشت یعنی بین مسجد خیف و منبع مصریها که روی همان کوه درست شده بود ومنبع یعنی مخزن آبی که در غیر فصل زیارتی از آب پر میشد تا در ایام منی مورد استفاده قرار گیرد و احتمال بانی این منبع یک مصری بوده لذا آنرا منبع مصریها میگفتند به هرحال مردم از همه خیمهها به طرف کوه به حرکت در آمدند و چون خبر آتش سوزی در ساعتی بود که نوعاً مردم خسته یا بیمار و خوابیده بودند به معاون کاروان گفتم یک سری به خیمهها بزنیم تا شاید کسی خوابیده بیدارش کنیم اتفاقا در بررسی خیمهها دو نفر پیدا کریم که هردو مریض و خوابیده بودند زیر بغل یکی از آنها را معاون کاروان گرفت و دیگری را خودم رهنمائی کردم که به طرف کوه ببریم ولی مریضی و بی حالی آنها به حدی بود که بالای کوة نتوانستند بروند نا چار پای کوه نشستند، ما بالای کوه رفتیم و دامنه کوه شیب تندی نداشت که افراد نتوانند از آن استفاده کنند بلکه شیب ملایمی بود وقتی بالای کوه قرار گرفتیم خیمههای خود را دیدیم که در کار سوختن بود وسرعت آتش سوزی بحدی بود که اگر چند دقیقه دیرتر از خیمه بیرون میآمدیم امکان فرار نبود جهت آن بود که اغلب بلکه تمام کاروآنهاهرکدام یکی تا کپسول گاز داشتند پر شده یا نیمه کار و وقتی آتش به کپسول گاز میرسید و کپسول گردم میشد و با انفجار گاز تا شعاع چهل تا پنجا متری آتش یکدفعه شعله میکشید میدیدیم که پارچهها و قطعات پذستیکی آتش گرفته به هوا بلند میشد ولی دولت سعودی هم شاید پیش بینی چنین وضعی را نمیکرد لذا هیچگونه امکمانات آتش نشانی فراهم نکرده بود و هلی کوپترها مرتباً بالای آسمان پرواز میکردند و گاهی هم یک چیز هائی فرو میریختند اما میدیدیم که برای جلوگیری از سرایت آتش تأثیری ندارد و اتفاقا باد هم در همان مسیر میوزید و به سرایت آتش کمک میکرد و با انفجار هر کپسول گاز اثاث و لوازم هر کاروان که تاشعاع 40- 50 متری بود به آتش کشیده میشد مخصوصا تشکها و زیر سریها و فرشها که از مواد پلاستیکی بود فوراً آتش میگرفت نزدیک غروب که آتش سوزی تمام شد ما از کوه پیاده شدیم ابتدا به طرف خیمه سوخته خود رفتیم که چیز باقی نمانده بود حتی وسائل پذیرایی مثل نوشابها و میوهها سوخته یا نیم سوخته شده بود و بعد از ساعتی که افراد خودرا جمع کردیم بطرف مسجد خیف رفتیم که بیتوته شب دوازدهم از ماسلب نشود ولی اغلب کاروانهای ایرانی افراد خود را جمع کرده به مکمه یا عزیزیه بدند چون برای هیچ کاروانی وسیله پذیرائی نمانده بود ما که افراد را در آن مسجد جمع کردیم مدیر کاروان یک شام حاضری و نوشابه برای افراد فراهم کرد که پذیرائی فقط بدین کیفیت بود البته کشته نداشتیم و چند نفر از کاروان ما ناپدید بودند ازجمله آن دو نفر مریض که توسط مأمورین امداد به بیمارستان برده شدند که یک در بیمارستان مرد البته نه به خاطر سوختگی و دیگری خوب شد و بعد از چند روز به کاروان برگشت و ماتلفاتی نداشتیم و بعد از جمع آوری افراد کاروان در مسجید خیف من سری به هلال احمر سعودی مستقر در منا زدم تا از جریان آتش سوزی و تعداد سوخته و ملیّت آنها با خبر شوم معلوم شد آتش ابتدا از کپسول کوچک (پیک نیکی) یکی از سیاهان که در نزدیکی مسجد خیف خیمه داشت به خیمه سرایت کرده و با گسترش این آتش این فاجعه به وجود آمده آنچه از مشاهدات خود در هلال احمر سعودی بدست آوریم این بود که بیشتر سوختهها غیر ایرانی و از سیاهان بود، مأمورین یکی یکی سوختههای پیچیده در پتو یا ملافه را میآورند و صورت آنرا باز میکردند و یکی با دستگاه عکاسی یک فلش میزد و از صورت او عکس میگرفت دو مرتبه ملافه یا پتو را بدور او میکشیدند و میبردند و نفر دیگری میآوردند آنگاه که صورت این سوخته یا نیم سوختهها باز میشد میدیدم از سیاهان است و یک تسبیح دانه درشت به گردن آویخته که رسم زائرین سیاه پوست بود و آنچه از مطبوعات بعداً معلوم شد این سوختهها بیشتر غیر ایرانی و از سیاهان و ملیّتهای دیگر بودند حدوداً بین سیصد تا چهار صد نفر تخمین زده میشد ولی خیام ایرانیها که مجموعاً در یک ناحیه یعنی بین مسجد خیف و منبع مصریها در قسمت کوه قرار داشت تماماً سوخت و چون همه کاروانهای ایرانی یک یا دو کپسول گاز داشتند چیزی از اثاث و لوازم اینها باقی نماند، خسارات اموال نیز به مردم داده نشد زیرا اثبات آن مشکل بود، البته سال دیگر دولت از ورود کپسول گاز به منا و عرفات جلوگیری نمود وکاروآنها ناچار شدند از غذاهای سرد مثلا نان و پنیر و هندوانه استفاده کنند و یا در هتل خود در مکه و عزیزیه غذا درست میکردند و با وانت به منی میبردند و گاهی هم ترافیک ماشینها و تأخیر غذا نیز مشکلاتی برای افراد کاروان به و جود میآورد.
متأسفانه در چند سال قبل (سال آن یادم نیست) نیز در منی آتش سوزی انجام گرفته و تمام خیمه ایرانیها سوخت و این جریان روز هشتم ذیحجه بود که اخبار بعد از ظهری رادیو خبر از آتش سوزی در منی داشت و ما دربعثه رهبری و در معایده بودیم و من تصمیم گرفتم که به منی بروم و جریان را از نزدیک ببینم و چون ماشین برای رفتن به منا فراهم نبود یعنی همه ماشینها جهت حمل حاجیان به عرفات استفاده میشد ناچار پیاده رفتم و وقتی به محل خیام آتش گرفته رسیدم معلوم شد که این باز خیام ایرانیها سوخت البته محل خیام در جایگاه قبلی یعنی بین مسجد خیف و منبع مصریها نبود بلکه در هضبه منی قرار گرفته بود و هضبه منی یک فضای باز بلندی بود بعد از پل عبدالعزیز یعنی بین پل عبد العزیز تا قربانگاه تپه های پست و بلندی بود و از منی بود امّا قابل نصب خیمه و توقف حاجیان نبود و ا ین قسمت را دولت هموار و مسطح کرد و محل اسکان ایرانیها قرار داد که معروف بود به هضبه منی یعنی تپههای تسطیح شده که در تمام منی این قسمت از همه بلندتر و در جریان هوا و با صفاتر است اما فاصله آن با جمرات حدود سه کیلومتر میباشد و در زیر پل عبدالعزیز که مسیر چند خیابان نیز میباشد محل خیام عده ای از حاجیانی بود که در مدت توقف در مکه از این یخیمهها استفاده میکردند یعنی برای اینکه خرج کمتری بکنند در مکه منزل اجاره نمیکردند و در منی خیمه میگرفت هم برای طواف و اعمال مکه میتوانستند از آنجا بیایند و از آنجا هم به عرفات بروند و درایام منی و بعد از منی باز هم از آن خیمهها استفاده میکردند.
غرض روز هشتم که هنوز زمان سکونت حاجیان به منی نرنسیده بود اما همه خیمههای ایرانی و غیر ایرانی سرپاشده و آماده بود آتش از کپسول یکی از این خیمههای زیر پل به خیمه سرایت کرد و از آنجا به خیمههای دیگر و چون نزدیکترین محل خیام ایرانیها کنار پل عبدالعزیز بود آتش در چند لحظه به خیام ایرانیها رسید و تمام خیمهها سوخت در حالیکه هیچ ایرانی درآن خیمهها نبود (روزهشتم بود) و خیمهها مربوط به مطوفین بود، هرکاروانی که برای امکان زائران خود در خیمه فرش کرده بود و یا لوازم پذیرائی مهیا کرده بود همه سوخت
من وقتی رسیدم که آتش خاموش شده بود امّا سری به این خیمهها زدم معلوم شد که فقط عمو آهنی خیمهها باقی م انده چون با مفتول به هم پیچیده انا امّا پارچه خیمهها و فرش و موکتها سوخته و لوازم پذیرائی کاروآنهاهمه سوخته و کولر آبی و پنکه و یخجال و فریزر و میوهها همه سوخته بود البته وقت غروب به بعثه برگشتم پیاده و چون ما فردا صبح عازم عرفات بودیم عجله هم در برگشتن نداشتم ما فردا صبح یعنی صبح عرفه به عرفات رفتیم و شب عید در مشعر بودیم و صبح روز عید که به منا آمدیم تمام خیمههای ایرانیها مجدداً نصب شده بود ولی هیچ خیمه فرض نداشت و امکانات پذیرائی هم در آنها موجود نبود بهر کیفیتی بود این سال هم سپری شد ولی از سال بعد دولت از خیمههای نسوز استفاده کرد تا فاجعه اینگونه در سالهای بعد تکرار نشود البته این خیمهها گرچه پارچهای است ولی در طول سال ثابت است و مثل گذشته در پایان مراسم بر چیده نمیشود
مردم چه وسایلی را با خود به عرفات و منا میبردند؟
از سال 49 که اولین سفر ما بود سفر با کاروان بود و کاروان یعنی حمله دارها مؤظف بودند شرایطی را مراعات کنند از جمله داشتن یک روحانی و پزشک و وسائل پذیرائی و غذا و تهیه همه امکانات حاجیان در مکه و مدینه و ازجمله در عرفات و منی و مشعر و در مقابل پولی که از حاجی میگیرند همه مسئولیتها از جمله تهیه خیمه در عرفات و منی و وسائط نقلیه و خوراک بعهده حمله دار بود البته نصب خیمهها به عهده مطوِّف ولی بقیه لوازم به عهده کاروان بود از جمله آشپز و کمک آشپز و افرادی جهت پذیرائی، البته این ایرانیها هستند که به این کیفیت به مکه میروند و سایر ملیتها از کشورهای دیگر چه گرفتاریهائی دارند مزیت این کار اینست که حاجی ایرانی مشکلات کمتری دارد و فراهم بودن این امکانات به حاجی فرصت میدهد از سفر خود بهره بیشتری ببرد امّا هر فردی هم در زندگی خود نیاز هائی دارد که باید خود عهده دار فراهم نمودن آنها باشد، حوله دستی و مسواک و لباس احرامی ولباسهای گرم و سرد مورد نیاز و ماشین اصلاح و خورده ریزهای دیگر که جمعا در یک ساک دستی قرار میگیرد و باید با حاجی در عرفات و مشعر و منی همراه باشد به اضافه مناشک و کتاب دعا و یا لوازمی که زنها نیاز دارند.
چه خاطرهای از اعمال و آداب شبهای منا به یاد دارید؟
تمام شبهای منی خود خاطره است و چون بیتوته در منی جزء واجبات است هرگونه فعالتی در شب باید در محدوده منی باشد از قبیل رفتن به مسجد خیف و دیدن اقوام و دوستان در ک اروانهای دیگر که امکانات ملاقات در مکه کمتر بود و در عرفات هم از خیمه خارج شدن خطر گم شدن را داشت ولی در منی این امکان و فرصتی بود که با خبر گ رفتن از کاروانهای دیگر و جایگاه آنها به دیدن اقوام و دوستان خود بروند البته رو حانیون نیز از فرصت استفاده میکردند تا با بیان احکام و اسرار حج برعلم و آگاهی حاجیان بیفرایند.
آیا از مساجد قدیمی موجود در منا خاطرهای به یاد دارید؟ (مسجد کبش، مسجد بیعه و ...).
تنها از مساجد منی مسجد خیف را می شناسم که در روایات هم برای نماز خواندن در آن فوق العاده تأکید شده ولی چون این سالها جمعیت شرکت کننده در مراسم حج زیاد است و یا تجدید بنای مسجد خیف و نصب دستگاهای خنک کننده در آن جمعیت شرکت کننده در مسجد زیاد است که اغلب خوابیده و یا نشسته و از آن فضای خنک استفاده میکند جا برای یک نماز گزار جدید کمتر پیدا میشود و بهترین موقع باز شبانگاهی است که انسان دو رکعت نمازی در آن بخواند که بسیاری از انبیاء و اولیا در آن نماز خواندهاند و رواتی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در مسجد خیف شنیده شده که بسیار جالب است
برای اعمال بعد از منا، چگونه به مکه برمیگشتید؟
برای برگشت زائرین به مکه همان وسیله ایکه اورا به عرفات و مشعر برده نیز در روز دوازدهم در منی آماده است که بعد از اذان ظهر آنها را به مکه برگرداند مسئله مهم انجام اعمال مکه است بعد از تمام شدن اعمال منی البته در گذشته یعنی از سال 49 به بعد که جمعیت شرکت کننده خیلی زیاد نبود ما از فرصتهای بعد از نیمه شب مثلا شب یازدهم استفاده میکردیم و به وسیله ماشین هائی که نزدیک جمرات مهیا بود به مکه میرفتیم و تا اذان صبح اعمال مکه یعنی طواف
نماز و سعی را انجام میدادیم و اگر فرصتی بود طواف نساء و نمازش را هم تمامی میکردیم و به منی بر میگشتیم ولی بعد از شرکت میلیونی مردم در مراسم حج تراکم جمعیت در شب و روز مساوی بود و تا سیزده و چهارده طواف در دائره مطاف کار بسیار مشکلی است ولی برای تک نفری و یا چند نفر که با هم باشند فرصتهای مناسبی پیدا میشود که طواف در دائره مطاف و بدون زحمت انجام میگیرد و آن شرکت کردن در مراسم نماز مسجدالحرام است بشرطیکه انسان خود را به نزدیکترین جا برای نماز برساند و بعد از خواندن نماز جماعت بلا فاصله طواف را شروع کند و در چنین فرصتی هفت دور طواف حدود ده دقیقه طول میکشد و تاجمعیت از اطراف برای شرکت در طواف جمع شوند ما طواف خود را انجام داده و نماز آنرا در خلف مقام و گاهی با یکی دو متر فاصله به راحتی انجام دادهایم و این فرصتی است که خیلی افراد از آن غافلند و یک نکته راجع به رمی جمرات که یاد آوری آن میتواند بسیار مفید باشد اینست که ایرانیها هرگز رمی جمرات روز دوازدهم را به بعد از ظهر تأخیر نیندازند زیرا اهل سنت این کار را میکنند و چند مورد کشتاریکه پیش آمده و عدهای زیر دست و پا کشته شدند مال تراکم جمعیت بعد از ظهر روز دوازدهم است که به نظر آنها مستحب است البته روحانیون کاروآنهابه این مسئله واقفند و برای حفظ جان حاجیان نهایت وقتشناسی را دارند.
از روزهای پایانی حج چه خاطرهای دارید؟
خاطره خاصّی که قابل گفتن باشد نداریم ولی آنگونه که اهل تسنّن برای زیارت و داع و یاعمره مفرده اهمیت میدهند ما ایرانیها اهمیت نمیدهیم آنها مجدداً به مسجد تنعیم میروند و محرم میشوند و برای طواف و سعی به مسجدالحرام بر میگردند که گوئی تمام مسجدالحرام و صفا و مروه یکباره سفید پوش شده و اگر کسی میخواهد همه زوار را در حال احرام و سفید پوش ببیند میتواند اینجا ببیند و این تقید به زیارت وداع و انجام عمره مفرده بعد از پایانی مراسم حج قابل توجه است البته ممکن است عده زیادی حج افراد بجا آوردهاند که دیگر قربانی نکنند و در صورت انجام حج افراد بجا آوردن عمره مفرده بعد از پایان مراسم حج واجب است ولی علمای شیعه برای مردمیکه منزلشان از مکه بیش از 16 فرسخ فاصله دارد حج افراد را جایز نمیدانند و وظیفه اینگونه افراد حج تمتع است همین حجیکه این سالها انجام میگیرد و تنعیم همان محلی است در شش کیلو متری مسجدالحرام که عایشه به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله بدانجا فرستاده شد تا عمره مفرده بجا آورد چون این خانم بعد از رسیدن به مکه مانع از انجام طواف داشت ناچار با همان حال که محرم هم بود به عرفات رفت و بعد از برگشت از عرفات و منی لازم دیده شد که عمره مفرده که جای گزین تمتع است انجام دهد.
نحوه خرید سوغات چگونه بود و معمولًا چه چیزهایی به عنوان سوغات خریده میشد؟
اینگونه سوغاتیها بسته به موقعیت زمان و ارزش پول ایران و نیازهای زندگی ا ست بدون سوغات نمیشود و اشیاء زرق و برقی مغازههای مکه که فریبنده است انسان را وا دار به خرید میکند مخصوصا اجناس که قیمت آن با قیمت آن جنس در ایران تفاوت زیاد دارد و یک؟؟؟ که همه باید به سوغات بیاورند آب زمزم است که نظیر آن در هیچ جای دنیا نیست.
مدت سفر حج چه قدر طول میکشید؟ و هزینه آن چه مقدار بود؟
مدت سفر حج از سال 49 به بعد با کاروان تقریبا یکماه بود و مقدار هزینه نیز حدود چهار هزار تومان بود که هزینه هواپیما رفت و برگشت و کرایه منزل در مکه و مدینه و وساطی نقلیه بین راهی و کلیه مخارج سفر بعهده کاروان بود و در خوراک و منزل هم مقید بودند که طبق شرایط دولت رفتار کنند و من در سفر اول از کاروان در مدینه جدا شدم و برای زیارت شام وسپس به عتبات عالیات در عراق رفتم که جریان آن سفر جدا است.
چه خاطرات تلخ و شیرینی از برخورد مردم با همدیگر در کاروانها به یاد دارید؟
چون بیشتر سفرهایم بعد از انقلاب در بعثه امام خمین قدس سره و مسئولیتی که در آنجا داشتم به عنوان هیئت داوران بود و در رابطه با وظایف روحانیون کاروان و بعد اضافه شدن تخلفات ستاد جریانات تلخ و شیرینی در آن مسئولیت دارم ولی چون بسیاری آز آنها در رابطه با روحانیون است صلاح در ذکر آنها نمیبینم و البته در جریان حمله پولیس سعدی به زوار ایرانی روز ششم ذیحجه سال 56 بودم و ماجراهای تلخ و ناگواری بیاد دارم اما چون مورد سؤال قرار نگرفته و یا شاید صلاح در ذکر آنها نیست از آن صرف نظر میشود.