محمد بن عبدالوهاب ميگويد: «استغاثه نوعي عبادت است. از طرفي خداوند امر فرموده است که هر نوع عبادتي مخصوص خداست؛[1] به دليل آيه (إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ).[2] بنابراين استغاثه به درگذشتگان و غايبان از جنس ملائکه، جن و انس، در جلب نفع و دفع ضرر، شرکي بزرگ است».[3]
بيشک، عبادت مخصوص خداوند والامرتبه است. هر که غير خدا را رب (خدا) بداند و عبادت کند، مشرک است؛ اما اينکه هر نوع خواندني (به خصوص استغاثه) عبادت باشد، پذيرفته نيست؛ براي روشن شدن مطلب، لازم است ابتدا با مفهوم عبادت، استغاثه و دعا، بهتر آشنا شويم.
«عبادت نوعي گفتار و رفتار است كه از اعتقاد به الوهيت[4] سرچشمه بگيرد».
به عبارت ديگر، عبادت و پرستش از احساس بندگي سرچشمه ميگيرد و حقيقت بندگي جز اين نيست كه انسان، خود را مملوك بداند و مقام برتر را مالك وجود و هستي، موت و حيات، رزق و روزي، يا لااقل مالك و اختياردار مغفرت،[5] شفاعت،[6] وضع قوانين و تكاليف بداند و به ربّ بودن او معتقد شود. هر فردي چنين اعتقادي داشته باشد و عقيده و احساس خود را در قالب عمل يا لفظ بريزد، بيشك او را پرستش و عبادت كرده است.[7]
پس معناي واقعي عبادت در اصطلاح، خضوع در برابر كسي است كه او را خدا، اله، رب و معبود ميدانيم. همچنين از دستورهاي او پيروي کنيم و در برابرش بدون قيد و شرط تسليم باشيم.
لفظ «دعا» در لغت عرب به معناي، ندا، خواندن، استغاثه و طلب حاجت و ياري به کار رفته است؛ چنانکه در مفردات راغب آمده است: (دَعَوْتَهُ: إذا سألته، و إذا استغثته).[8]
بنابر این با توجه به مفاهيم عبادت و استغاثه،
هرگز نميتوان «دعا» و «عبادت» را هممعنا شمرد و هر ندا و درخواستي را عبادت و پرستش دانست. بنابراين اگر كسي از پيامبر (صلی الله علیه و آله) يا مرد صالحي استمداد كرد و آنان را خواند، نميتوان گفت که آنها را عبادت كرده است؛ زيرا دعوت و ندا، اعم از پرستش و عبادت است.[9]
در قرآن، لفظ دعا در غير عبادت و پرستش بسيار به کار رفته است؛ مثلاً از قول حضرت نوح (علیه السلام) چنين ميخوانيم: (قالَ رَبِّ انّي دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلًا وَنَهاراً)؛ «گفت: پروردگارا! من شب و روز، قوم خودم را [به سوي تو] دعوت كردم». (نوح: 5)
در آيه ديگري از زبان شيطان اينگونه آمده است: (وَما كانَ لي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ الّا انْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي)؛ «شيطان ميگويد: من بر شما تسلطي نداشتم، جز اينكه شما را [به كارهاي زشت] دعوت كردم، شما دعوت مرا پذيرفتيد». (ابراهیم: 22)
در اين آيهها و دهها آيه ديگر لفظ دعوت (دعا) در معناي غير عبادت و پرستش به كار رفته است. آيا كسي احتمال ميدهد كه مقصود حضرت نوح اين است كه من قوم خود را شب و روز عبادت كردم؟! يا مقصود از دعوت کردن شيطان، اين است که پيروان خود را پرستيد؟
بنابراين، در اين دو آيه به هيچ وجه نميتوان معناي عبادت را نتيجه گرفت.
اما در بعضی آيات گواه روشني وجود دارد كه مقصود از دعوت (دعا)، فقط درخواست حاجت نيست، بلكه منظور عبادت و پرستش است. مانند آیه 60 غافر که پس از لفظ «دعا»، بلافاصله لفظ عبادت آمده است:
(وَقالَ رَبُّكُمْ أُدْعُوني اسْتَجِبْ لَكُمْ إنَّ الَّذينَ يَسْتَكبِرُونَ عَنْ عِبادتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ) (غافر: 60)
پروردگار شما گفته است مرا بخوانيد تا [دعاي] شما را بپذيريم. كساني كه از عبادت من تكبر ميورزند، به زودي با ذلت وارد دوزخ ميشوند.
خداوند در آيه ديگري ميفرمايد:
: (وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمير)؛
«و کساني که جز او ميخوانيد [و ميپرستيد]، حتي به اندازه پوست نازک هسته خرما مالک نيستند». (فاطر: 13) در اين آيه لفظ «تدعون» به كار رفته؛ درحاليكه در آيه ديگري به همين مضمون، لفظ «تعبدون» آمده است.
(انَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً)؛ «آنهايي را که غير از خدا ميپرستيد، مالک هيچ رزقي براي شما نيستند». (عنکبوت: 17)
گاهي در يك آيه، هر دو لفظ آمده و در معناي مشترک به كار رفته است: (قُلْ انّي نُهيتُ انْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ)؛ «بگو من از پرستش کساني که غير از خدا ميخوانيد، نهي شدهام». (انعام: 56)[10]
بنابراين مقصود از دعا در اين آيات، مطلقِ خواندن نيست، بلكه دعوت خاصي است كه ميتواند با لفظ پرستش هممعنا باشد؛ زيرا اين آيهها درباره بتپرستاني نازل شده است كه بتهاي خود را خدايان كوچكي ميپنداشتند كه برخي از شئون الهي به آنها سپرده شده است و در كار خود نوعي استقلال دارند.
بيشك خضوع بتپرستان و دعا و استغاثه آنان در برابر بتهايي بود كه آنها را هم مالكان حق شفاعت توصيف ميكردند و هم متصرف مستقل در امور مربوط به دنيا و آخرت ميشناختند. ازاينرو بديهي است که هر نوع دعوت و درخواستي از اين موجودات، عبادت و پرستش ميباشد. آيه ذيل، روشنترين گواه است که دعوت و خواندن بتها، همراه با اعتقاد به الوهيت آنان بود:
(فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ ما زادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ) (هود: 101)
و هنگامي که فرمان مجازات الهي فرا رسيد، معبوداني را که غير از خدا ميخواندند، آنها را ياري نکردند و جز بر هلالت آنها نيفزودند.
بنابراين آيههايي که وهابيها به آنها استناد ميکنند، به محل بحث ما ارتباط ندارد؛ زيرا موضوع بحث ما، درخواست بندهاي از بنده ديگر است؛ در حالي که او را رب و مالك و متصرف تامالاختيار در امور دنيا و آخرت بندگان نميداند، بلكه بندهاي عزيز و گرامي ميشناسد که خدا او را به مقام رسالت و امامت برگزيده و وعده داده است كه دعاي وي را درباره بندگان خود بپذيرد. آنجا كه فرموده است:
(وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدوا اللَّهَ تَوّاباً رَحِيماً) (نساء: 64)
و اگر اين مخالفان، هنگامي که به خود ستم ميکردند [و فرمانهاي خدا را زير پا ميگذاشتند] به نزد تو ميآمدند و از خدا طلب آمرزش ميکردند و پيامبر هم براي آنها استغفار ميکرد، خدا را توبهپذير و مهربان مييافتند.
نتیجه اینکه: اصل رجوع به برخي بندگان مقرب، مانند انبيا و اولياي الهي و درخواست از آنها، مثل طلب دعا، استغفار و شفاعت، اگر با اعتقاد به ربوبيت و الوهيت همراه نباشد، اشکال ندارد و شرک نيست.
[1]. مجموعة المؤلفات، محمد بن عبدالوهاب، ج1، ص189.
[2]. انفال: 9
[3]. أصول مذهب الشيعة، ناصر بن عبدالله قفاري، ج2، ص495.
[4]. معناى خدا بودن بتها، اين نيست كه حتماً خالق و آفريننده و مدير و مدبر جهان و انسان باشند، بلكه خدا بودن معناى وسيعى دارد و شامل خدايان واقعى و خدانمايان نيز مىشود. هرگاه موجودى را مبدأ كارهاى خدايى بدانيم و تصور كنيم كه برخى از كارهاى خدا، مانند شفاعت و مغفرت، به آنان سپرده شده است، او را خدا پنداشتهايم. البته خدايى كوچك در برابر خدايى بزرگ.
[5]. (وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلَّا اللَّهُ) (آل عمران: 135)
[6]. (قُلْ للَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً) (زمر: 44)
[7]. آيين وهابيت، جعفرسبحاني، صص192ـ 199.
[8]. المفردات فی غریب القرآن، ج1، ص315.
[9]. از نظر نسبتگيرى، ميان «خواندن» و «پرستش» عموم و خصوص منوجه است. در مورد استمداد از غير که عامل متكى به خداست، دعوت صدق مىكند، نه عبادت؛ اما در ستايشهاى فعلى و عملى مانند ركوع و سجود كه همراه با اعتقاد به الوهيت شخص است، عبادت صدق مىكند، نه دعا. البته در مواردى مانند نماز، هر دو صدق مىكند.
[10]. آيه 66 سوره غافر نيز همين مضمون را دارد.