نويسندهاي وهابي ميگويد: «شيعيان، ائمه را واسطه بين خدا و خلق ميدانند و اگر انبيا (علیهم السلام)، واسطه ميان خداوند و خلق در تبليغ امر و نهي الهي بودند، به نظر شيعيان، ائمه نيز چنين هستند. همچنين شيعيان براي امامان خود ويژگيهايي الهي قائلاند؛ مثلاً ميگويند دعا پذيرفته نميشود، مگر آنكه با نام آنان باشد و استغاثه بايد به آنان باشد».[1]
در اين شبهه سه ادعا مطرح شده است:
1. شيعيان، ائمه را واسطه ميان خدا و خلق ميدانند؛
2. ائمه همچون انبيا، واسطههاي تبليغ اوامر و نواهي خداوند هستند؛
3. اثبات ويژگيهاي الهي براي ائمه.
ادعاي نخست، با اصول اسلامي تعارض و تضاد ندارد؛ زيرا نظام جهان، نظام اسباب و مسببات در تکوين و تشريع است. در تکوين، مانند احياي اموات به وسيله حضرت عيسي (علیه السلام)،[2] شفاي چشم حضرت يعقوب (علیه السلام) به وسيله پيراهن حضرت يوسف (علیه السلام)[3] و قبض ارواح به وسيله ملکالموت[4] که وهابيت نيز اين موارد را به دليل ريشه قرآنياش پذيرفتهاند.
حتي ابن تيميه گفته است:
گاهي زنده کردن مردگان به دست پيروان انبيا صورت ميگيرد؛ چنانکه براي گروهي از امت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و پيروان حضرت عيسي (علیه السلام) اتفاق افتاده است. آنها ميگويند: «خداوند به سبب اينکه از محمد (صلی الله علیه و آله) و مسيح (علیه السلام) پيروي ميکنيم و به آنها ايمان داريم و آنان را تصديق ميکنيم، مردگان را به دست ما زنده ميکند.[5]
همچنين گفته است:
بيشک، خداوند انبياي خود را به ويژگيهايي اختصاص داده است که براي کسي غير آن نيست و از ويژگيهايشان اين است که ديگران قادر به انجام کارهاي آنها نيستند، چهبسا پيامبري بتواند کارهايي انجام دهد که پيامبران ديگر نتوانند انجام دهند؛ مانند عصا و دست موسي و شکافتن دريا که اين توانايي را غير از موسي کسي نداشته است. يا مانند آوردن قرآن، شقالقمر کردن، جاري ساختن آب از ميان انگشتان و نشانههاي ديگر که براي پيغمبران ديگر غير از محمد (صلی الله علیه و آله) نبوده است يا مانند ناقه صالح (علیه السلام) که اين نشانه را کسي غير از او نداشت که آن را از زمين خارج ساخت، برخلاف زنده کردن مردگان که بسياري از انبيا و حتي برخي بندگان صالح خدا اين ويژگي را دارند.[6]
ابن تيميه در اين باره باز گفته است:
مهمترين نشانه و معجزه حضرت مسيح (علیه السلام)، زنده کردن مردگان بود که اين نشانه را کساني ديگر همچون الياس و افراد غير پيغمبر هم، شرکت داشتهاند. اهل کتاب نيز در نوشتههاي خود، غير از
مسيح کساني را نام بردهاند که خداوند به دست آنها مردگان را زنده کرده است.[7]
همچنين ابن تيميه گفته است:
ما در وجود خود، عجز و ناتواني از بينا کردن کور و شفاي پيسي و برص و زنده کردن مردگان و مانند اين امور را احساس نميکنيم.[8]
کارهاي خارقالعادة ائمه (علیهم السلام) نيز از اين قبيل است و طبق دلايل، واسطههاي فيض الهي هستند و چون همه اسباب و وسايط مسخر خداوند هستند و به اذن او کار ميکنند، با توحيد منافاتي ندارند؛[9] زيرا اداره همه امور كلي و جزئي عالم مستقيماً به دست خداست و حلقههاي زنجيره علل هر شيء، جز مجاري فيض و آيات الهي نيست، ازاينرو اسباب و علل، در آفرينش و پرورش اشيا هيچ نقش مستقلي ندارند. پس هيچ شريكي براي خدا در خالقيت و ربوبيت نيست.[10]
در تشريع نيز اسباب و مسببات صحيح است؛ مانند توسل به پيامبر (صلی الله علیه و آله) يا ائمه (علیهم السلام). در واقع مقصود از واسطه قرار دادن اين است که آنها واسطه شوند که براي شخص توسل کننده دعا کنند تا خداوند حاجت او را برآورده سازد. مثل اينکه شخصي در زمان حيات يا پس از وفات، از آن حضرت بخواهد براي او دعا و استغفار نمايد:
(وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً) (نساء: 64)
و اگر اين مخالفان، هنگامي که به خود ستم ميکردند [ فرمانهاي خدا را زير پا ميگذارند]، نزد تو ميآمدند و از خدا طلب آمرزش ميکردند و پيامبر هم براي آنها استغفار ميکرد، خدا را توبهپذير و مهربان مييافتند.
ادعاي دوم که گفته است: «ائمه همچون انبيا، وسايط تبليغ اوامر و نواهي خداوند هستند».
در پاسخ بايد گفت که از نگاه شيعه، ائمه دوازدهگانه (علیهم السلام) حجتهاي خداوند بر خلق و واسطه ميان خدا و خلق در تبليغ احکام دين هستند؛ يعني خداوند آنان را قرار داده است تا احکام دين را به مردم بياموزند؛ چنانکه تمام پيامبران نيز اينگونه واسطه بين خدا و خلق بودهاند و از اين جهت تفاوتي ميان ائمه و پيامبران (علیهم السلام) نيست و تفاوت در اين است که بر انبيا وحي نازل ميشد؛ اما ائمه مبلّغ و مبيّن احکامي هستند که از طرف خداوند بر پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شده است.
ادعاي سوم، يعنياثبات ويژگيهاي الهي براي ائمه:
در پاسخ بايد گفت، خداوند والامرتبه در تکوين و تشريع از واسطهها استفاده ميکند و حتي ابن تيميه نيز در بحث «احياي اموات» مدعي شد که غير از انبيا، افراد ديگري به پيروي از آنان قادر به «احياي اموات» هستند.[11] آيا اين اثبات ويژگي الهي برای غير است؟ قطعاً چنين برداشتي از نگاه اهل علم، غلط و منحرف کردن بحث است.
اگر شيعيان، ائمه (علیهم السلام) را واسطه ميدانند، به اين معنا نيست که ويژگيهاي مخصوص خداوند را به آنان نسبت دهند، بلکه واسطه بودن ائمه يعني آنان مجاري فيض الهي و حجتهاي خداوند هستند و امر و نهي الهي را به وسيله علم غيب دریافت و بيان ميکنند. واسطه قراردادن آنها، سبب نزديکي به خداوند والامرتبه ميشود. در زيارت جامعه کبيره آمده است: «ومتقرب بکم إليه»،[12] نه اينکه شيعيان براي آنان وظايفي فراتر از آنچه خداوند بلند مرتبه بيان کرده است، قائل باشند و [پناه بر خدا] آن بزرگواران را در عرض خداوند مطرح کنند.
باور شيعيان درباره ائمه (علیهم السلام)، نه تنها با توحيد تضاد ندارد، بلکه عين توحيد است؛ زيرا اگر خوب بنگريم، شیعیان وجود سلسلهمراتب در نظام آفرينش را نشانه رسيدن فيضهاي الهي از طريق واسطهها به مخلوقات ميبينند که از سنتهاي الهي است. امام صادق (علیه السلام) ميفرمايند: «أبى الله أن يُجري الأمور إلَّا بأسبابها»؛[13] «خداوند امتناع دارد که امور عالم را جاري کند مگر از طريق وسائط و اسباب». بنابراين طراحي آفرينش چنين است؛ وگرنه خداوند چه نيازي به ارسال رسول داشت، خود ميتوانست همه امور را بدون واسطه انسان و فرشته انجام دهد؛ براي مثال، خداوند ميتواند به طور مستقيم درخت خشکيدهاي را سرسبز کند؛ چنانکه گاهي پيامبران و امامان (علیهم السلام) به اذن خدا چنين کاري ميکردند؛[14] اما شکلگيري نظام آفرينش اينگونه است که آب از طريق ريشهها جذب ساقه شود و به برگها برسد؛ ازاينرو نزول باران، هدايت آبها، کار باغبانها و... معنا و مفهوم مييابد و نشاط، فعاليت و گردش کار، جهان را فراميگيرد و در غير اين صورت، سستي و جدايي ميان موجودات حاکم ميشد. خداوند والامرتبه، حکيم و احسنالخالقين است و نظام جهان را بر بنياني محکم و زيبا استوار کرده و لازمه چنين نظامي، سلسله مراتبي است که از عالم غيب و ذات لاهوت خداوند سرچشمه ميگيرد و به عالم جبروت و ملکوت و عالم ملک و ناسوت ميرسد. در همين رابطه، جايگاه فرشتگان در نظام آفرينش تعريف ميشود.
ابن تيميه نيز در برخي از آثارش به وجود واسطه فيض معتقد است. وي در کتاب «مجموع الفتاوي»، با تکيه بر روايتي از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، در وصف برخي صفات ابدال مينويسد:
پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ميفرمايد: «و پيروز نميشويد و روزي نميگيريد، مگر به واسطه دعا و نماز و استغفار ضعفايتان؟» و رسول الله (صلی الله علیه و آله) درمورد صفات ابدال ميفرمايد: «به واسطه ايشان روزي ميخوريد و به واسطه آنها پيروز ميشويد».[15]
ابن تيميه در تعريف و مصاديق ابدال ميگويد:
و اما اهل علم ميگويند: ابدال همان افرادياند که جانشين انبيا بر زمين هستند و در حقيقت قائممقام آنها ميباشند... . آنها گروه پيروز و برحق تا روز قيامت هستند؛ زيرا هدايت و دين حقي که خداوند والامرتبه به سبب آن، فرستادگانش را برانگيخت، به همراه آنهاست.[16]
او در بيان مزايا و صفات عاليه اهل سنت ميگويد: «وَفِيهِمُ الْأَبْدَالُ»[17]؛ «در ميان ايشان، ابدال هستند».
همچنين ابن حجر مکي، از دانشمندان برجسته اهل سنت، در شرح صفات ابدال ميگويد:
در باب صفت ابدال، روايت شده است که خداوند والامرتبه به واسطه آنها زنده ميکند و ميميراند و به واسطه آنها بر مردم و سرزمينها، باران ميبارد.[18]
تاکنون مشخص شد که ابدال، افرادي از امت اسلامي هستند که به سبب نزديکي به خداوند، واسطه دريافت فيض، روزي و پيروزي امت از جانب پروردگار ميباشند. آنان قائممقام انبيا نيز هستند که به ادعاي ابن تيميه، اين گروه از اهل تسنن ميباشند.
عبدالعزيز بن باز در پاسخ به اين پرسش که آيا ابن تيميه و ابن قيم از «ابدال»اند، ميگويد: «هم من خيرة الأبدال»؛[19] «آنها از بهترين ابدال هستند».
وقتی به اعتقاد وهابيان، «ابن تيميه» و «ابن قيم» از بهترين «ابدال» و واسطه فيض الهي هستند، بنابر مباني خودشان، آنان نيز کافر و مشرک هستند![20]
به اعتقاد شيعه، واسطه يعني چيزي که مؤثر باشد، اما مستقل در تأثير نباشد؛ مثلاً فرشتگان را واسطه ميدانيم؛ يعني واسطه در تدبير هستند و به اذن خداوند كار ميكنند.[21]
شايد بيان شود که ابن تيميه نگاهش به انسانهاي زنده است؛ يعني واسطه قراردادن افراد زنده ايرادي ندارد و موجب شرک نميشود!
پاسخ اين است که چنانچه توسل و واسطه قرار دادن شرک باشد، نبايد ميان زنده و مرده فرق گذاشت؛ زيرا ملاک شرک، آن است که موجودي را خواه زنده یا مرده، مستقل در اثر بدانيم؛ چون طبق باورهای دینی، انسان با مرگ نابود نميشود، بلکه حيات او در برزخ بيشتر است. غزالي در این باره ميگويد: «از هر کسي که در حال حيات استمداد ميشود، پس از وفاتش نيز ميتوان ياري خواست».[22]
[1]. أصول مذهب الشيعة، ناصر بن عبدالله قفاري، ج2، ص441.
[2]. (وَ رَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّـهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّـهِ) (آل عمران: 49)
[3]. (فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُون) (يوسف: 96)
[4]. (قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ) (سجده: 11)
[5]. النبوات، ج2، ص808.
[6]. اللنبوات، ابن تیمیه، ج2، ص821.
[7]. النبوات، ابن تیمیه ج4، ص17.
[8]. همان، ج1، ص218.
[9]. المحجة البيضاء، فيض کاشاني، ج7، ص398.
[10]. تفسیر تسنيم، آیت الله جوادی آملی، ج2، ص391.
[11]. النبوات، ابن تیمیه، ج2، ص808.
[12]. عيون أخبار الرضاء، شيخ صدوق، ص99.
[13]. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، حبيبالله خوئي، ج17، ص272.
[14]. الثاقب في المناقب، ابن حمزه، ص512.
[15] .مجموع الفتاوي، ابن تيميه، ج23، ص102.
[16]. مجموع الفتاوي، ابن تیمیه، ج4، ص97.
[17]. العقيدة الواسطيّة، ابن تيميه، ص49.
[18]. الفتاوى الكبرى الفقهية، ابن حجر هيثمي، ج1، ص127.
[19]. مسائل الإمام ابن باز، عبدالعزيز ابن باز، ص49.
[20]. عقيده الشيخ محمد بن عبدالوهاب، صالح بن عبدالله العبود، ج1، صص50 و 579.
[21]. نهاية الحكمة، محمد حسين طباطبايي، ص176.
[22]. احياء العلوم، غزالي، ج۱، ص100.