شيعيان ميگويند حجم اين كتاب، سه برابر قرآن است و محتواي اين كتاب، علم غيب را براي فاطمه(عليها السلام) اثبات ميكند؛ چيزي كه حتي پيامبر(صلي الله عليه و آله) نداشته است»[1]
نويسنده وهابي اگر به کتابهاي وهابيان مراجعه ميکرد، ميفهميد که آنان ذيل آيه شريفه: (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ)[2]، صريحاً گفتهاند که پيامبران، علم غيب داشتهاند.[3] به نظر شيعه نيز علم غيب، بالذات مختص خداي متعال است و ممکن است خداوند، بندگان برگزيده خود ـ اعم از انبيا و غيرانبيا ـ را از آن آگاه سازد.
آيات در اين باره دو دستهاند: دستهاي از آيات دلالت دارند كه علم غيب مخصوص ذات اقدس باري تعالي است؛ مانند:
ـ (وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ) (انعام: 59)
ـ (قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ) (انعام: 50)
ـ (قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ) (نمل: 65)
ـ (فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ) (يونس: 20)
ـ (وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ) (اعراف: 188)
دستهاي ديگر از آيات، علم غيب را براي غير خدا نيز اثبات ميكنند؛ مانند آنچه درباره حضرت عيسي7 وارد شده است كه به مردم ميگفت:
(وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ)(آل عمران: 49)
من شما را از آنچه ميخوريد و آنچه در خانههايتان ذخيره ميكنيد، آگاه ميگردانم.
چنانكه پارهاي از اخبار غيبي، نظير پيروزي روميان پس از چند سال[4]، ورود مسلمانان به مسجدالحرام[5]، بازگشت پيروزمندانه نبياكرم9 به جايگاه اصلي (مكّه)[6] كه در قرآن كريم آمده و از زبان رسول خدا9 به گوش مردم رسيده و همچنين روايات مشتمل بر اخبار غيبي كه از ائمّه اطهار: رسيده، مؤيّد آگاهي داشتن غير خدا از غيب است.
در برخي روايات، آگاهي از غيب، شرط امامت شمرده شده است؛ چنانکه امام صادق7 فرمود:
أيّ إمام لايعلم ما يصيبه وإلى ما يصير، فليس ذلك بحجة الله علی خلقه.[7]
كسي كه نداند در مدّت عمرش چه به او ميرسد و سرانجامش چه خواهد شد، حجّت خدا بر خلق نخواهد بود.
براساس اين روايت و روايات ديگري كه در اين باب و ديگر ابواب آمده است، امام معصوم7 ميتواند از زمان مرگ خود نيز با خبر باشد. اكنون سؤال اين است كه چگونه ميتوان اين دو دسته آيات و روايات را جمع كرد تا اين تناقض ظاهري و ابتدايي رفع شود؟ پاسخهاي فراوان و متفاوتي ميتوان به اين پرسش داد كه فقط به يکي از آنها اشاره ميكنيم:
دسته اول كه علم غيب را مخصوص خدا ميداند، به علم استقلالي نظر دارد و دسته دوم به علم تبعي و عرضي؛ بدين معنا كه علم به غيب، استقلالاً و اصالتاً مخصوص خداست و اگر آن را به كسي عطا كند، به همان مقداري كه به او عطا كرده است، عالم خواهد بود، نه بيش از آن؛ چنانكه هر وقت بخواهد، ميتواند از او بگيرد. [8]
عمار ساباطي از امام صادق7 پرسيد كه آيا امام از غيب آگاهي دارد؟ امام7 فرمود: «نه، اما وقتي اراده كرد چيزي را بداند، خدا او را آگاه ميكند».[9]
ائمه: گاهي در پاسخ به پرسش آگاهي آنان از غيب ميفرمودند:
هرگاه سفره علم براي ما گسترده ميشود، ما ميدانيم و هرگاه گسترده نشود، ما نميدانيم. اسرار الهي به جبرئيل منتقل ميشود و جبرئيل آنها را به محمد9 انتقال ميدهد و محمد9 به هر كس كه خدا بخواهد، منتقل ميكند.[10]
اينگونه روايات كه علم غيب را منحصر به تعليم الهي ميداند، راه جمع اين دو دسته آيات است؛ چنان كه آيه 26 و 27 سوره جن و آيه 179 سوره آلعمران[11] شاهدي ديگر بر صحّت اين جمع است. بنابراين ميتوان گفت هم خدا عالم به غيب است و هم رسولان الهي و امامان معصوم:. اما بايد توجه داشت كه مراتب بين واجب تعالي و ممكن، هماره محفوظ است.
اين تنها شيعه نيست که معتقد به علم غيب براي انبيا و اولياست، بلکه اهل سنت نيز براي بزرگانشان علم غيب را ثابت ميدانند. در برخي منابع اهل سنت آمده است که روزي عمر بن خطاب، شخصي را ميبيند. از او اسم و محل زندگياش را ميپرسد. مرد خود را از اهالي حره معرفي ميکند. عمر بن خطاب به او ميگويد: «اي مرد خانوادهات را درياب که در آتش ميسوزند». زماني که مرد به محل زندگياش بر ميگردد، ميبيند خانوادهاش در آتش سوختهاند.[12]
جالب است ابن تيميه، پدر معنوی وهابيت، در پاسخ به علاّمه
حلّي ميگويد: «کساني پايينتر از علي بن بيطالب7 نيز از برخي
امور غيبي خبر ميدادهاند، مقام علي ابن ابيطالب7 که قدر و
منزلتي بالاتر داشته است، و در پيروان ابوبکر و عمر و عثمان نيز
کساني بودهاند که به مراتب، بيش از اينها خبر از غيب دادهاند؛
درحاليکه از کساني هم نبودهاند که صلاحيت امامت را داشته باشند
يا از افرادي از اهل زمان خود بافضيلتتر بوده باشند، و از اين قبيل
افراد در زمان ما و ديگر زمانها وجود داشتهاند. حذيفة بن يمان
و ابوهريره و غير آن دو از صحابه، به مراتب بيشتر براي مردم از غيب ميگفتهاند.
ابوهريره خبرهاي غيبي خود را به رسول خدا9 مستند ميکرد و حذيفة بن يمان، برخي خبرهاي خود را به رسول خدا9 مستند مينمود و برخي را نيز مستند نميکرد؛ گرچه همانها نيز در حکم مستند بود. و آنچه را او و ديگران، از شنيدههاي خود، از رسول خدا9 خبر دادهاند، چيزهايي بود که برايشان کشف شده بود. عمر نيز خبرهايي از اين قبيل داده بود.
در کتابهاي «الزهد»، اثر امام احمد، «حلية الأولياء»، «صفوة الصفوة» و «کرامات الأولياء» اثر ابومحمد خلال، ابن ابيالدنيا و اللالکائي، کراماتي از برخي پيروان ابوبکر و عمر، مانند علاء بن حضرمي، جانشين ابوبکر و ابومسلم خولاني که از پيروان هر دوي آنها بود و ابوصهبا و عامر بن عبد قيس و ديگران نقل شده است.[13]
اينکه چرا انبيا و اوليا، در زندگي روزمرهشان، از علم غيب استفاده نکردهاند، به اين دليل است که علم غيب تکليفآور نيست و آنها در زندگي خود بايد طبق علم متعارف عمل کنند. بنابراين نميتوان گفت که هر کس علم غيب دارد يا از حوادث آينده با خبر است، بايد از آنها بپرهيزد يا به اين وسيله، امامت را به خود برگردانند.
آیت الله جوادي آملي، در اين باره به نکته بسيار لطيفي اشاره دارد:
بندگان خدا، اعم از نبي، وصي، ولي و افراد امت، به حكم تشريعي خدا مكلّفاند. اين حكمِ مكشوفِ با برهان عقلي يا دليل معتبر نقلي، حجت خداست و بايد طبق آن عمل شود. اما قضا و قدر الهي كه از سنخ تكوين است، نه تشريع، نيز علم غيب انسان كامل معصوم7 كه نه از قبيل برهان حصولي ذهني است و نه از صنف دليل نقلي معهود، معيار عمل به شريعت نيست.
نمونه آنكه رسول اكرم9 به اعلام الهي، همه اعمال امّت را ميديد؛ چنانكه هماكنون نيز ميبيند: (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ)[14]؛ ليكن چنان علم ملكوتي، حجّتِ منطقه اعتبار و تشريع نيست. ازاينرو آن حضرت در محكمه قضا جز به سوگند و شاهد، داوري نميفرمود: «إنّما أقضي بينكم بالبينات و الإيمان»[15]؛ هر چند به همگان فرمود: «اگر كسي با سوگند باطل يا شهادت زور و كذب، محكوم له شد و مال محكومعليه را بيهوده از محكمه اسلام، با صورتسازي، تصاحب كرد، گويا پارهاي از آتش را به همراه ميبرد»[16] و هرگاه چنين ميشد، آن حضرت9 مسلماً ميديد كه فلان متخاصمِ صورتساز پارهاي از آتش را به همراه ميبرد؛ ليكن نه در اصل انشاي حكم و نه در اجراي آن، هرگز از آن علم غيب استفاده نميكرد. ماجراي اقدام امير مؤمنان حضرت علي7 و اقدام ائمه ديگر:، مانند زهر نوشيدن حسن بن علي7 و رفتن حسين بن علي7 به كربلا، همگي از اين سنخ است.[17]
بنابراين علم غيب انبيا و اوليا با توجه به مستندات قرآني و روايي، ثابت و خدشهناپذير است.
[1] . اصول مذهب الشيعة الامامية، ناصر القفاری، ج2، ص190.
[2]. آل عمران: 179.
[3]. عقيدة الشيخ محمد بن عبدالوهاب واثرها في العالم الاسلامي، صالح العبود، ج1، ص501.
[4]. روم: 3.
[5]. فتح: 27.
[6]. قصص: 85.
[7]. كافي، شیخ کلینی، ج1، ص258.
[8]. يکصد و هشتاد پرسش، مکارم شيرازي، ص197.
[9]. كافي، شیخ کلینی، ج1، ص258؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج26، ص57.
[10]. كافي، شیخ کلینی، ج1، ص256.
[11]. (ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ) (آل عمران: 179)
[12]. كتاب الموطأ، امام مالك، ج2، ص973؛ تنوير الحوالك، جلالالدين السيوطي، ص700؛ الاستذكار، ابن عبدالبر، ج5، ص124؛ كنزالعمال، متقی هندی، ج12، ص651؛ أحكام القرآن، ابن عربي، ج3، ص53؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج44، ص281؛ اللباب في تهذيب الأنساب، ابن اثير جزري، ج2، ص263؛ تاريخ المدينة، ابن شبه نميري، ج2، ص755.
[13]. منهاج السنه، ابن تیمیه، ج8، ص135.
[14]. توبه: 105.
[15]. مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نوري، ج17، ص361.
[16]. كافي، شیخ کلینی، ج7، ص414.
[17]. تسنيم، عبدالله جوادي آملي، ج9، ص787.