شيعيان براي اثبات امامت، همه حيلهها را به کار گرفتهاند، آنها قرآن را تحريف، به انبيا توهين کردهاند و امر امامت را به بداء نسبت دادهاند.[1]
اولاً: موضوع امامت در نصوص ديني، يعني قرآن و سنت، به طور بسيار روشن آمده است؛ زيرا بنا به نقل مفسران و مورخان عامه و خاصه، آيات زيادي (بيش از سيصد آيه) درباره ولايت علي (علیه السلام) و فضايل و مناقب آن حضرت است و در سنّت، اخبار متواتري از پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بر امامت علي (علیه السلام) دلالت دارد. علماي عامّه و خاصه نیز در اين زمينه تأليفات بسياري دارند، که هم وجوب وجود امام را اثبات ميکنند، هم انتصابي بودن آن و هم اوصاف امام را. بلکه درباره مصداق امام بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نيز نصّ صريح وجود دارد. ازاينرو ديگر نياز به تحريف آيات الهي نيست.
بنابراين، اگر کسي با نگاه بيطرفانه و بيغرض، قضايا و روايات را بررسي کند، خواهد ديد بالاترين و مهمترين موضوعي که در حوزه اسلامي مطرح است، موضوع امامت است. از آنجا که نبي مکرم (صلی الله علیه و آله)، خاتم انبيا و پايانبخش رسل است و شريعت او هم بايد تا قيامت استوار بماند، براي پاسداري از رهاوردها و تلاشهاي 23 ساله ايشان، نياز است افرادي معين شوند تا از انحراف شريعت جلوگيري کنند، دستورات اسلامي را به طور دقیق اجرا کنند و در اجراي عدالت و جلوگيري از ستم بکوشند؛ ازاينرو ميبينيم که خداوند در قضيه امامت و معرفي اميرمؤمنان علي (علیه السلام)، با هشدار به نبي مکرم (صلی الله علیه و آله) ميفرمايد: اگر اميرمؤمنان (علیه السلام) براي امامت، به مردم معرفي نشود، تلاش 23 ساله رسالت به ثمر نخواهد نشست.[2] همين آيه شريفه، جايگاه رفيع ولايت و امامت را از ديدگاه اسلام و قرآن نشان ميدهد.
ثانياً؛ تحريف ناپذیری قرآن از نگاه مسلمانان با توجه به آموزههاي اسلامي، از ضروريات دين است و در طول تاريخ اسلام چه در زمان ائمه (علیهم السلام) و چه بعد از آن تا کنون، تمام انديشمندان شيعي، قرآن را مصون از تحريف ميدانند؛ چه رسد به اينکه اعتقاد به چنين موضوعي داشته باشند.
آياتي در قرآن هستند که به صراحت، بر مصونيت قرآن از تحريف دلالت دارند و هرگونه تحريفي را از قرآن نفي ميکنند: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ)؛ «ما قرآن را نازل کرديم و ما حافظ آن خواهيم بود». (حجر: 9)
دليل محفوظ ماندن قرآن از تحریف آن است که پس از چهارده قرن، هنوز کسي نتوانسته کوچکترين خدشهاي به قرآن کريم وارد کند يا اسلوب و تعداد سورهها، آيات، کلمات و حتي حروف آن را تغيير دهد، خلاف تورات و انجيل که پس از حضرت موسي و عيسي (علیهما السلام) در مدتزماني اندک، هواپرستان آنها را تحريف کردند.
آية 41 و 42 سوره فصلت نیز بر تحريف نشدن قرآن دلالت ميکند:
(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ * لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ).
اين کتابي است قطعاً شکستناپذير که هيچگونه باطلي، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغش نميآيد؛ زيرا او فرستاده شده از سوي خداوند حکيم و شايسته است.
در آيه شريفه، حرف «لا» براي نفي جنس و دلالت بر عموم دارد؛ زیرا بر سر طبيعت و ماهيت درآمده است. پس معناي آيه چنين است: در قرآن، هيچ باطلي اعم از افزودن، کاستن، تغيير کلمات و... راه نيافته و نخواهد يافت. اگر قرآن کريم را ملحدان و منحرفان، تحريف کرده باشند، اين تحريف بالاترين مصداق راه يافتن باطل به قرآن است.
عالمان شيعه بر اين نکته تأکيد کردهاند که از نظر عقلي، پذيرفتني نيست رسول الله (صلی الله علیه و آله) کتابي را که معجزه دين و آييننامه سلوک فردي و اجتماعي و مستند و پايه و مايه دين اوست، رها کند و تدوين و جمع آن و حراست از تمامیت آن را وانهد.[3]
شيخ صدوق (رحمه الله) درباره تحريف قرآن چنين ميفرمايد:
به اعتقاد ما (شيعيان) قرآني که خداوند بر پيامبرش (صلی الله علیه و آله) نازل فرموده، بيشتر از قرآني که اکنون در دست مردم موجود است، نبوده و تعداد سورههاي قرآن نزد مردم 114 سوره ميباشد و نزد ما سوره والضحي و الم نشرح روي هم يک سوره است و همچنين سوره «ايلاف» و «الم تر کيف» نيز يک سوره محسوب ميشود. کسي که به ما نسبت دهد و بگويد ما گفتهايم «قرآني که بر پيامبر (صلی الله علیه و آله) نازل گرديده، بيشتر از قرآنهاي موجود است»، دروغگوست (و به ما طايفه اماميه، تهمت ناروا ميزند).[4]
شيخ مفيد (رحمه الله)، در پاسخ به اين سؤال که: «اگر کسي بگويد: چطور صحيح است گفته شود اين قرآني که اکنون بين مردم است، حقيقتاً همان کلام خداوند است بدون هيچ کم و زياد، و حال آنکه شما از ائمه معصوم (علیهم السلام) خلاف اين را نقل ميکنيد که آنان [به جاي کُنتُم خَيرَ اُمَّة...] خواندهاند: «کنتُم خير ائمة اخرجت للناس» و همچنين [بهجاي جَعَلناکُم أُمَّةً وَسَطاً] خواندهاند: «جَعَلناکم ائمة وسطا» و باز [به جاي يسألونَکَ عَنِ الأنفالِ] خواندهاند: «يسألونک الأنفال» و اينها خلاف قرآن در دست مردم است، ميفرمايد:
اخباري که از ائمه (علیهم السلام) نقل شده، همگي اخبار آحاد است و نميتوان به صحت آنها قطع و يقين حاصل کرد و براي همين، ما در اينگونه مسائل توقف ميکنيم و از دستوري که به ما داده شده مبني بر اينکه از همين قرآن بين مردم پيروي کنيد، عدول نميکنيم. چون خود معصومين (علیهم السلام) امر فرمودند هر روايتي که با قرآن و عقل، مطابق نبود، علم آن را به خود ما واگذار کنيد. افزون بر اين، کسي منکر اين معنا نيست که ممکن است در قرآن کريم دو جور قرائت شده باشد که يکي از آنها در قرآن و ديگري در روايت آمده باشد. همانطور که مخالفان ما نيز صريحاً اعتراف ميکنند که نزول قرآن کريم بر وجوه متعدد بوده است.[5]
«سيد مرتضي، علمالهدي» ميگويد:
علم به صحّتِ نقل قرآن مثل علم به شهرها و حوادث بزرگ و وقايع عظيم و مثل کتابهاي مشهور و اشعار مدوّن عرب است؛ چون اهتمام و انگيزه شديداً بر اين بود که قرآن را حفظ و حراست کنند. چون قرآن معجزه پيامبر (صلی الله علیه و آله) و مآخذ علوم شرعي و احکام ديني است و علماي مسلمين در حفظ و حمايت از قرآن به حدّ اعلي رسيدند، به نحوي که حتي اگر در اِعراب، قرائت، حروف و آياتش اختلافي رخ ميداد، کاملاً به موارد اختلاف آشنا بودند. پس با اين شدتِ اهتمام و شناخت کامل، چگونه ممکن است در قرآن کريم تغيير يا نقصي وارد شده باشد؟ در عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرآن کريم به همين صورت که در اين زمان هست، جمعآوري و تدوين شده بود... . تمام اينها با اندک تأمّلي بر اين معنا دلالت ميکند که قرآن در عصر پيامبر (صلی الله علیه و آله) متفرق و پراکنده نبوده، بلکه مدوّن و مرتّب بوده است. کساني که در اين مسئله با ما مخالفت کردهاند، از اماميه يا حشويه، به قول و نظر آنان اعتنايي نميشود.[6]
شيخ طوسي (رحمه الله) ميفرمايد:
سخن درباره زيادي و نقصان قرآن، سزاوار اين کتاب نيست؛ چون در زيادي قرآن، اجماع بر بطلان آن است و نقصان در قرآن نيز ظاهر مذهب مسلمانان بر خلاف آن است و همين مطلب نزد مذهب ما به صحت نزديکتر است؛ و سيد مرتضي (رحمه الله) نيز همين قول را تأکيد کرده است و ظاهر روايات نيز همين است؛ مگر اينکه از طريق عامه و خاصه، رواياتی بر نقصان بسياري از آيات قرآن و نقل دادن آيهاي از جايي به جاي ديگر نقل شده است. ولي اينها واحد است که موجب علم و عمل نميشود و بهتر است از اينگونه اخبار، اعراض شده و از اشتغال به آنها پرهيز شود.[7]
علامه حلي (رحمه الله) درباره تحريف نشدن قرآن کريم ميفرمايد:
حق اين است که در قرآن کريم نه تبديلي رخ داده و نه تقديم و تأخيري. همچنين قرآن کريم نه زياد شده و نه کم و پناه ميبريم به خداوند از کسي که به امثال اين تحريفها اعتقاد داشته باشد؛ چون اينگونه اعتقادها موجب ميشود تا در معجزه پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که با تواتر نقل شده است، تحريف راه پيدا کند.[8]
محقق کرکي، معروف به محقق ثاني (رحمه الله) ميفرمايد:
رواياتي که دلالت دارند از قرآن، کم شده [است] را يا بايد توجيه نمود و يا دور انداخت؛ زيرا اگر روايتي بر خلاف دليل کتاب، سنت متواتر و اجماع باشد و نتوان آن را توجيه نمود يا بر وجهي حمل کرد، بايد آن را از گردونه خارج کرد.[9]
حضرت امام خميني (رحمه الله) با تصريح و تأکيد بر مصونیت قرآن از تحریف، می فرماید: اینکه حضرت علي وحضرت فاطمه زهرا و امامان معصوم (علیهم السلام) و همچنين ياران آنان، چون سلمان، مقداد و ابوذر در احتجاجهايشان به آيات ساقط شده فرضی استدلال نکرده اند، دلیل بر تحریف نشدن قرآن است.[10]
علامه در تفسير الميزان ذيل آيه شريفه (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) ميفرمايد:
آيه «حفظ» دلالت بر اين دارد که کتاب خدا از حيث ذکر بودن،
از جميع اقسام تحريف (تحريف به زياده، نقصان و تغيير، و
تبديل و جابهجايي) محفوظ است. پس قرآن، ذکري زنده و پابرجاست.[11]
افزون بر آنچه ذکر شد، شيعه هيچ وقت به تحريف قرآن متهم نبوده و اين، ادعايي بدون دليل است.
[1]. «ان الشيعه لاستقرار مسأله الامامة لايدعون حيلة و لاتزويرا الا عملوه، و لذلک حرّفوا القرآن و اهانوا الانبياء و نسبوا الى البداء؛ عقايد جعفرية، مولانا محمدعلي، ج1، ص79.
[2]. (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ) (مائده: 67)
[3]. اجوبة مسائل جارالله، عبدالحسين شرفالدين، ص28.
[4]. الاعتقادات في دين الامامية، شيخ صدوق، ص59.
[5]. مصنّفات شيخ مفيد، ج7، صص82-84.
[6]. مجمع البيان، محمد بن حسن طبرسي، ج1، ص15.
[7]. التبيان، محمد بن حسن طوسي، ج1، صص269 و 270.
[8]. اجوبة المسائل المهنّائية، علامه حلي، ص121.
[9]. التحقيق في نفي التحريف، علي حسيني ميلاني، ص6.
[10]. انوار الهداية في التعليقة علي الکفاية، امام خميني (رحمه الله)، ج1، صص245ـ 247.
[11]. تفسير الميزان، محمد حسين طباطبايي، ج12، ص101.