از برخي روايات چنين برداشت ميشود که پيامبر (صلی الله علیه و آله) از برخي حرکات و افعال حضرت فاطمه (علیها السلام) ناراحت شده است؛ درحاليکه اين با عصمت حضرت فاطمه (علیها السلام) منافات دارد؛ زيرا اگر عمل او اشکال نداشت، دليلي نداشت که پيامبر (صلی الله علیه و آله) از ايشان ناراحت شوند.
بنا به روايتي روزي رسول گرامي (صلی الله علیه و آله) وارد منزل حضرت فاطمه (علیها السلام) ميشوند و در گردن حضرت فاطمه (علیها السلام) گردنبندي از طلا ميبينند؛ جواهري که امام علي (علیها السلام) از سهم غنايم جنگي خود خريده بودند. پيامبر (صلی الله علیه و آله) خطاب به حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمودند: «سخن مردم که ميگويند تو دختر رسول خدايي، تو را گول نزند تا لباسي شبيه لباس ستمگران و جبّاران بپوشي». در اين هنگام، حضرت فاطمه (علیها السلام) گردنبند را از گردن جدا کردند و آن را فروختند و با پول آن، عبدي خريدند و آزاد کردند که پيامبر (صلی الله علیه و آله) از اين کار خوشحال شدند.[1]
در روايات ديگر آمده است که پيامبر (صلی الله علیه و آله) هرگاه قصد مسافرت داشت، با آخرين نفري که خداحافظي ميکرد، دخترش فاطمه (علیها السلام) بود و پس از برگشتن از سفر نيز با اولين نفري که ديدار ميکرد، حضرت فاطمه (علیها السلام) بود و مدت طولاني نزد دخترش ميماند. اما در يکي از سفرهايي که برميگردد، وقتي وارد منزل حضرت فاطمه (علیها السلام) ميشود، ميبيند پردهاي بر در خانه نصب است و دو دستبند نقرهاي در دستان امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) است. پيامبر (صلی الله علیه و آله) درحاليکه در چهرهاش غضب نمايان بود، از همان در خانه برميگردد و ديگر به منزل دخترش وارد نميشود. حضرت فاطمه (علیها السلام) متوجه ميشود که پيامبر (صلی الله علیه و آله) به دليل پرده و دو دستبند فرزندانش وارد منزل نشد؛ ازاينرو آن دو دستبند را از دستان فرزندانش در ميآورد و پردهاي را که نصب کرده بود، جدا ميکند و به حسنين (علیهما السلام) ميدهد که آنها را نزد پيامبر (صلی الله علیه و آله) ببرند. امام حسن و امام حسين (علیهما السلام)، درحاليکه گريه ميکردند، گردنبند و پرده را نزد پيامبر (صلی الله علیه و آله) بردند. سپس پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «آنها اهل بيت من هستند و من دوست ندارم که در اين دنيا از اشياي طيب استفاده کنند».[2]
از ظاهر روايات استفاده ميشود که پيامبر (صلی الله علیه و آله) از عمل
حضرت فاطمه (علیها السلام) ناراحت شد و ناراحتي پيامبر (صلی الله علیه و آله) نشان از اين است
که آن عمل، اشتباه بوده و اين، با عصمت حضرت فاطمه (علیها السلام)
منافات دارد.
1. بر اساس «آيه تطهير» و حديث ثقلين حضرت فاطمه (علیها السلام) معصوم از گناه و خطاست. پس بنا بر نقل پيامبر (صلی الله علیه و آله)، روايتي که خلاف قرآن و سنت قطعي پيامبر (صلی الله علیه و آله) باشد، در مرحله اول اگر تأويلپذير باشد، تأويل ميبريم؛ در غير اين صورت آن را کنار ميگذاريم.[3]
2. اين قسمت از روايت که پيامبر (صلی الله علیه و آله) به حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود: «لايقول الناس أنّ فاطمة بنت محمد تلبس لباس الجبابرة»،[4] در روايتي نقل شده که اولاً سند روايت داراي ضعف است؛ زيرا در سند آن، راوياني مجهول و مهمل هستند.[5]
ثانياً اين عبارت با سيره و روش زندگي اميرالمؤمنين و حضرت فاطمه (علیهما السلام) تناقض دارد؛ زيرا وقتي به سيره و زندگي حضرت فاطمه (علیها السلام) و حضرت اميرالمؤمنين (علیهما السلام) مراجعه ميکنيم، ميبينيم که روش آنها سادهزيستي و دوري از زخارف دنيايي بوده است؛ براي نمونه، مواردي را بيان ميکنيم:
الف) کسي خدمت حضرت فاطمه (علیها السلام) رسيد و آنچه را براي رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رخ داده بود، شرح داد. حضرت فاطمه (علیها السلام) دست از کار کشيد و لباسي را که دوازده جاي آن با برگ نخل وصله شده بود، پوشيد و از اتاق خارج شد. وقتي سلمان اين صحنه را ديد، چشمانش گريان شد و گفت: دختران قيصر و کسري غرق در ابريشم هستند؛ درحاليکه لباس دختر پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پشمينهاي مندرس و پُروصله است. هنگامي که حضرت فاطمه (علیها السلام) خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسيد، عرض کرد: «سوگند به خداوندي که تو را مبعوث فرموده، مدت پنج سال است که من و علي، غير از يک پوست گوسفند که روزها شتران روي آن علف ميخورند و شبها ما روي آن ميخوابيم، نداريم...».[6]
ب) راوي از حضرت فاطمه (علیها السلام) روايت ميکند که ميگفت: «خدمت پيامبر (صلی الله علیه و آله) عرض کردم يا نبيالله، سوگند به خدا علي پنج روز است لب به غذا نزده و در خانه او هيچگونه مواد غذايي پيدا نميشود و گوسفند و شتري نيست که از شير آنها استفاده کنيم...».[7]
ج) اصبغ بن نباته ميگويد شنيدم که «اشعث بن قيس» و «جويبر ختلي» به علي (علیه السلام) گفتند: از خلوتهاي خود و فاطمه بگو يا اميرالمؤمنين. حضرت فرمود: «من و فاطمه زير کسايي خوابيده بوديم. پيامبر (صلی الله علیه و آله) با مقداري شير و خرما بر ما وارد شد. فاطمه شروع به گريه کرد. پيامبر (صلی الله علیه و آله) پرسيد: چرا گريه ميکني؟ فرمود: به وضعيت خودمان که يک کساء هم زيرانداز است و هم روانداز».[8]
د) جابر بن عبدالله ميگويد: «با پيامبر (صلی الله علیه و آله) وارد منزل فاطمه (علیها السلام) شديم. صورت فاطمه (علیها السلام) مانند شکم ملخ، زرد شده بود. پيامبر (صلی الله علیه و آله) از علت زردي صورت او پرسيد. فاطمه عرض کرد: از شدت گرسنگي».[9]
هـ) «روزي امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) مريض ميشوند. امام علي و فاطمه (علیهما السلام) نذر کردند در صورت بهبودي حسنين، سه روز روزه بگيرند. پس از چند وقت شفا يافتند و آنها طبق نذري که کرده بودند، سه روز روزه گرفتند؛ ولي خوراکي در منزل نداشتند؛ ازاينرو حضرت علي (علیه السلام) از شمعون خيبري يهودي سه صاع جو قرض گرفت. يک صاع آن را فاطمه (علیها السلام) روز اول به تعداد افراد نان درست کرد. هنگام افطار، مسکين در خانه آمد. آنها همه غذاي خود را به او دادند و با آب افطار کردند. شب دوم، يتيم آمد و شب سوم، اسير آمد که آنها غذاي خود را به آنها دادند. صبح روز بعد، امام علي (علیه السلام) دست امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) را گرفتند و نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شرفياب شدند. تا پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چشمش به آنان افتاد و ديد که از شدت گرسنگي مانند جوجه به خود ميلرزند، فرمود: برايم بسيار دردناک است که شما را با چنين حالتي ببينم. سپس به پا خاست و به اتفاق آنان به خانه علي (علیه السلام) آمد. ديد فاطمه (علیها السلام) در محراب عبادت خويش است و از شدت گرسنگي، شکمش به پشت او چسبيده و چشمانش به گودي نشسته است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از ديدن اين صحنه بسيار متأثر شدند. در اين هنگام جبرئيل نازل شد، فرمود السلام عليک، پروردگارت به تو سلام ميرساند يا محمد، بگير در حالي که بر اهل بيت تو گوارا باشد. پيامبر فرمود: چه چيزي اخذ شود اي جبرئيل در اين هنگام آيات {هَلْ أَتى} تا {وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ} را تلاوت کردند: آيات سوره انسان نازل شد».[10]
و) امام علي (علیه السلام) نقل ميکند: «من با فاطمه (علیها السلام) ازدواج کردم؛ درحاليکه فرش من و او جز پوست گوسفند که شبها روي آن ميخوابيم و روزها علوفه شتر را روي آن ميگذاريم و خادمهاي جز او ندارم».[11]
ز) از عايشه نقل شده است آل محمد تا زماني که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنيا رفت، از نان جو دو روز پشت سر هم سير نشدند.[12]
ح) ابن عباس نقل ميکند: «پيامبر گرامي (صلی الله علیه و آله) شبهاي بسياري را پشت سر هم گرسنه ميخوابيدند و خانواده ايشان شام نمييافتند و بيشتر نان ايشان، نان جو بود».[13]
از اين رواياتْ روشن ميشود که اهل بيت (علیهم السلام) ـ که در رأس آنها پيامبر (صلی الله علیه و آله) و امام علي و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين (علیهم السلام) بودند ـ همواره در زهد و دوري از زخارف دنيايي به سر ميبردند و سادهزيست بودند و ديگران را بر خود مقدم ميکردند.
ط) ابن حجر ميگويد: «علت اينکه آل محمد (صلی الله علیه و آله) غالباً گرسنه بودند، اين بود که يا نداشتند يا اگر داشتند، به ديگران ميدادند و ديگران را بر خود مقدم ميکردند».[14]
ي) حافظ ابونعيم اصفهاني درباره حضرت فاطمه (علیها السلام) ميگويد: «فاطمه از دنيا و لذايذ آن بيزار بود و به راز و رمز عيوب آفات دنيا آگاهي داشت».[15]
همه اين گزارشهاي تاريخي نشان ميدهد که اولاً حضرت فاطمه (علیها السلام) و اهل بيت او اهل زهد و ايثار بودهاند؛ ازاينرو پوشيدن لباسي شبيه لباس جباران از بانويي مثل حضرت فاطمه (علیها السلام) ممکن نيست. ثانياً از آنجا که حضرت فاطمه (علیها السلام) و امام علي (علیه السلام) بيشتر از همه به پيامبر (صلی الله علیه و آله) نزديک، و با آن حضرت آشنا، و به دستورهاي پيامبر (صلی الله علیه و آله) مقيد بودند، اين گزارشها اين نکته را ميرساند که در ايامي که مسلمانان در وضعيت بد اقتصادي و معيشتي بودند، حضرت فاطمه (علیها السلام) و امام علي (علیه السلام) نيز همراه ديگر مسلمانان وضعيت مناسبي نداشتند؛ ازاينرو اين مطلب درست نيست که بگوييم زماني که مسلمانان از حيث اقتصادي در تنگنا بودند، حضرت فاطمه (علیها السلام) برخلاف نظر پيامبر (صلی الله علیه و آله) دنبال تجملات بوده است؛ زيرا اگر هدف پيامبر (صلی الله علیه و آله) از نهي پوشيدن گردنبند، گوشزد کردن وضعيت بد معيشت و اقتصاد مردم باشد، بايد بفرمايد: در اين موقعيتي که مردم وضعيت خوبي ندارند، مناسب نيست شما اينچنين زينت کني؛ درحاليکه پيامبر (صلی الله علیه و آله) ميفرمايد: «مردم نگويند لباسي شبيه ستمگران و جباران پوشيدهاي». با اين حساب، بين متن روايت ناهماهنگي وجود دارد؛ ازاينرو نميتوان پذيرفت که پيامبر (صلی الله علیه و آله) به حضرت فاطمه (علیها السلام) چنين سخني گفته باشد.
3. تعبيري که در روايت امالي آمده است (وَ قَدْ عُرِفَ الْغَضَبُ فِي وَجْهِه)،[16] با روايات ديگر پيامبر (صلی الله علیه و آله) تناقض دارد؛ زيرا از شيعه و سني، به تواتر از پيامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده است: «فاطمة بضعة مِنِّي، فمن أغضبها أغضبني».[17] در اين تعبير، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به صورت مطلق، غضب حضرت فاطمه (علیها السلام) را معيار خشم و غضب خود قرار داده است. با اين حساب، اگر حضرت فاطمه (علیها السلام) باعث خشم پيامبر (صلی الله علیه و آله)، شود، لازمهاش اين است که سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقض شود؛ يعني رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خود سخن خود را نقض کرده است؛ زيرا فردي را معيار خشم خود معرفي کرده که او سبب خشم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شده و اين، تناقض است؛ درحالي که پيامبر مکرم (صلی الله علیه و آله) معصوم از تناقضگويي است.
از طرفي بر اساس بيان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که فرمود «انّ الله يرضى لرضاها»، تمام حرکات و خواستههاي حضرت فاطمه (علیها السلام)، صحيح، و بر اساس رضاي الهي است و وقتي بر اساس رضاي الهي باشد، ديگر معنا ندارد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از فعل حضرت فاطمه (علیها السلام) به خشم بيايد؛ زيرا در اين صورت، لازم ميآيد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از فعلي که مورد رضاي الهي است، خشمگين شود و لازمة اين سخن، آن است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سخن خود را قبول نداشته و تناقضگويي کرده باشد؛ زيرا از طرفي به طور مطلق حضرت فاطمه (علیها السلام) را معيار رضاي الهي معرفي ميکند و از طرف ديگر، از افعالي که بر اساس سخن خودش مورد رضاي الهي است، خشمگين ميشود که اين، تناقض است؛ درحاليکه پيامبر (صلی الله علیه و آله) معصوم از تناقضگويي است.
4. همچنين با دقت در روايات مطرحشده در شبهه اخير، روشن ميشود که عبارت «و قد عرف الغضب في وجهه»، فقط در امالي صدوق
ـ که راويان آن مجهول و محتمل العامهاند[18]ـ و مناقب ابن شهرآشوب ـ که او نيز از منابع اهل سنت بيان کرده است ـ وجود دارد. پس اين نکته قوت ميگيرد که عبارت «وقد عرف الغضب في وجهه»، از اضافات راوي است و از منابع روايي اهل سنت وارد احاديث شيعه شده است. البته نميتوان گفت که اين اضافه از روي عمد بوده است؛ زيرا فضاي حاکم بر آن زمان، چنين تصوري را براي راوي ايجاد کرده است که چنين برداشتي از حرکت پيامبر (صلی الله علیه و آله) داشته باشد. فضاي حاکم در آن زمان، اينگونه بود که اولاً اعتقاد به عصمت اهل بيت (علیهم السلام) (حضرت زهرا، اميرالمؤمنين، امام حسن و امام حسين (علیهم السلام)) ميان همه اصحاب مطرح نبود. ثانياً فرهنگ عرب جاهلي، فرهنگي خشن براي زنان بود؛ ازاينرو تعاليم اسلام در مورد زنان براي آنها پذيرفتني نبود. ثالثاً اصحاب بنا بر رفتاري که در طول زمانهاي گذشته از پيامبر (صلی الله علیه و آله) درباره دخترش حضرت فاطمه (علیها السلام) ديده بودند که وقتي از مسافرت ميآيد، با اشتياق، نخست به خانه دخترش ميرود و مدت طولاني در آنجا ميماند؛ اما در اين مورد، ديدند که پيامبر (صلی الله علیه و آله) وارد منزل شد، ولي طولي نکشيد که از منزل خارج شد، با پيشينهاي که از فرهنگ غلط جاهليت در ذهن داشتند، چنين تصور کردند که پيامبر (صلی الله علیه و آله) از دخترش خشمگين شده است و لذا اين احتمال قوت دارد که اين لفظ را خود اضافه کردهاند.
شاهدي که اين مطلب را تقويت ميکند، اين است که مرحوم صدوق دو روايت،[19] و ابن شهر آشوب يک روايت[20] را در قضيه گردنبند و نصب پرده نقل ميکنند که يکي از آنها را امام علي (علیه السلام) نقل ميکند که در آن روايت، تعبيري وجود ندارد که برساند پيامبر (صلی الله علیه و آله) ناراحت يا خشمگين شده باشد؛ بلکه پيامبر (صلی الله علیه و آله) بنا بر مصلحتي که تشخيص داده و به دليل احترامي که براي دختر خود قائل بود، چيزي بر زبان نياورد و با حرکت خود آن نکته را رساند که گردنبند را در راه خدا انفاق کن و حضرت فاطمه (علیها السلام) نيز چنين کرد. اما روايت دوم را امالي از «محمد بن قيس»، و مناقب ابن شهرآشوب از «ابوهريره و ثوبان» ـ که از اصحاب پيامبر (صلی الله علیه و آله) بودند ـ نقل ميکنند و آنها از افرادي نبودند که به منزل حضرت فاطمه (علیها السلام) رفتوآمد داشته باشند؛ چنانکه «محمد بن قيس» در روايت اعتراف ميکند که همه اصحاب بيرون منزل، منتظر پيامبر (صلی الله علیه و آله) بودند و همراه ايشان داخل نرفتند: «فَوَقَفَ أَصْحَابُهُ عَلَى الْبَابِ لَا يَدْرُونَ أَ يَقِفُونَ أَوْ يَنْصَرِفُونَ لِطُولِ مَكْثِهِ عِنْدَهَا»؛ ازاينرو جاي سؤال است که آنها از کجا فهميدند پيامبر (صلی الله علیه و آله) از حضرت فاطمه (علیها السلام) خشمگين شده است. بنابراين عبارت «عرف الغضب في وجهه»، ساخته و پرداختة ذهن راوي است و نميتوان نتيجه گرفت که پيامبر (صلی الله علیه و آله) از حضرت فاطمه (علیها السلام) خشمگين شده است.
5. در منابع تاريخي وروايي، گزارشهايي نقل شده است که نشان ميدهد حضرت فاطمه (علیها السلام) گردنبندي داشتند که با آن، يک فقير سير، و بندهاي آزاد، و برهنهاي پوشيده شد.[21] اين ماجرا نشان ميدهد که آن گردنبند، ارزشمند بود و پيامبر (صلی الله علیه و آله) در اين ماجرا درباره دخترش، فاطمه (علیها السلام)، مذمتي نداشتند؛ بلکه بسيار کوشيدند تا اين گردنبند به حضرت فاطمه (علیها السلام) برگردد؛ درحاليکه اگر داشتن گردنبندي گرانبها مذموم بود، قطعاً پيامبر (صلی الله علیه و آله) دخترش را نهي ميفرمود. از ظاهر روايت معلوم ميشود اين جريان زماني اتفاق افتاد که وضعيت اقتصادي پيامبر (صلی الله علیه و آله) و اصحاب و مردم مدينه زياد خوب نبود؛ اما حضرت مذمتي بر داشتن چنين گردنبند گرانبهايي ندارد.
6. عمل انسان از حيث شرعي، يا حرام يا مکروه يا واجب يا مستحب يا مباح است و عملِ پرده نصب کردن و گردنبند انداختن به گردن خود و دستبند نقره در دست امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) نهادن، به طور مسلّم، عمل حرام يا مکروه نبوده؛ بلکه از ديدگاه اسلام، بر زن مستحب است خود را زينت کند و در زينت کردن، محدوديت خاصي وارد نشده است؛ چنانکه رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
أَنَّهُ کرِهَ لِلْمَرْأَةِ أَنْ تُصَلِّيَ بِلَا حُلِيٍّ وَ قَالَ لَا تُصَلِّي الْمَرْأَةُ إِلَّا وَ عَلَيْهَا مِنَ الْحُلِيِّ أَدْنَاهُ خُرْصٌ[22] فَمَا فَوْقَه».[23]
کراهت دارد که زن، بدون زينت نماز بخواند و فرمود: زن نماز نخواند، مگر اينکه با زينت باشد که کمترين زينت، حلقه طلا يا نقره است به بالا.
کلمه «فَمَا فَوْقَه» مطلق است؛ ازاينرو گرانقيمتترين دستبند يا گوشواره يا گردنبند را شامل ميشود. همچنين بر اساس روايات، زيورآلات طلا براي زن، حرام نيست.[24]
در بحث «تيمّم» نيز روايتي در منابع شيعه و سني آمده است که دلالت دارد عايشه، گردنبندي داشت که گم شد و پيامبر (صلی الله علیه و آله) افرادي را مأمور کرد تا آن را بيابند؛ طوريکه باعث شد آنها نماز خود را به «تيمم» بخوانند. با اين حساب، قطعاً اين گردنبند گرانبها بوده است که پيامبر (صلی الله علیه و آله) افرادي را مأمور ميکند تا آن را پيدا کنند.[25]
شيخ طوسي نيز روايتي را نقل ميکند که نشان ميدهد
حضرت خديجه (علیها السلام) نيز گردنبندي گرانبها داشت و با آن، يک اسير
را آزاد کرد.[26]در روايتي ديگر از عايشه نقل شده است که گردنبندي طلاکاريشده را براي پيامبر (صلی الله علیه و آله) هديه آوردند و زنان پيامبر (صلی الله علیه و آله)
نشسته بودند و دختر ابيالعاص نيز بود و پيامبر (صلی الله علیه و آله) آن گردنبند را بر گردن دختر ابيالعاص انداخت.[27]
بنابراين اگر داشتن گردنبند طلا و گرانبها حرام بود، پيامبر (صلی الله علیه و آله) بايد زنان خود را از آن نهي ميکرد؛ درحاليکه چنين نهياي در روايات وجود ندارد.
البته آنچه در روايات نبوي قبيح شمرده شده، «لبس الذهب» است؛ به اين معنا که بدن را با لباس نيمتنه، و نيم ديگر آن را با طلا ميپوشاندند. اين کار را غالباً زنان بزرگ فارس و زنان سلاطين انجام ميدادند که به دليل اسراف و تکبر، اشکال دارد.[28] اما گردنبند و گوشواره و دستبند و انگشتر و خلخال از طلا و نقره، هيچ اشکالي نداشته است. پس آنچه زنان از آن نهي شدند، «طلايي است که تيکهتيکه نباشد و به صورت قطعهاي بزرگ باشد»؛[29] ازاينرو در روايتي پيامبر (صلی الله علیه و آله) از پوشيدن طلا نهي کرد، مگر تيکهتيکهشده مثل گوشواره، خلخال و... .[30]
ابن اعرابي در احکام القرآن ذيل آيه {لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها...}[31] مينويسد:
زينت به خلقيه و مکتسبه تقسيم ميشود و مکتسبه، عبارت از هر چيزي است که زن براي زيبا شدن خودش، خود را با آرايش تغيير ميدهد؛ مثل لباس زيبا، زيورآلات، سرمه کشيدن، حنا کردن[32] و... . حقايق با الفاظ متقابل شناخته ميشود؛ مثلاً اول با آخر و قديم با جديد شناخته ميشود. ظاهر نيز با باطن شناخته ميشود و زينت باطن، گوشواره و گردنبند و النگو و دستبند و خلخال است.[33]
با توجه به روايات و آيات قرآن روشن ميشود که فضاي حاکم در زمان پيامبر (صلی الله علیه و آله) زينت کردن زنها براي همسرانشان بوده؛ ازاينرو عمل حضرت فاطمه (علیها السلام) در به گردن انداختن گردنبند طلا و دستبند نقره، قطعاً حرام يا مکروه نبوده است؛ پس منافي با عصمت نيز نيست. پرده نصب کردن نيز عملي مباح، بلکه در جايي که براي مانع ديد ديگران باشد، لازم است.
7. جاي اين سؤال هست پيامبري که حاضر نبود لحظهاي گريه فرزندانش را ببيند، چطور راضي شد با در آوردن دستبند از دستان امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) ـ که ارزش چنداني نداشت ـ شاهد گريه آنها باشد و بفرمايد «فَإِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ لَا أُحِبُّ أَنْ يَأْکلُوا طَيِّبَاتِهِمْ فِي حَيَاتِهِمُ الدُّنْيَا»،[34] «همانا اينها اهل بيت من هستند و دوست ندارم در زندگي دنيا از امور پاک و پاکيزه تناول کنند» يا «مَا لِآلِ مُحَمَّدٍ وَ لِلدُّنْيَا فَإِنَّهُمْ خُلِقُوا لِلْآخِرَةِ وَ خُلِقَتِ الدُّنْيَا لِغَيْرِهِم؟!»،[35] «آل محمد را با دنيا چه کار؟ چون آنها براي آخرت خلق شدند و دنيا براي غير آل محمد خلق شده است». بنابراين چهرهاي که در اين روايت از پيامبر (صلی الله علیه و آله) نشان داده ميشود، چهرهاي خشن و خلاف پيامبر رحمت است؛ درحاليکه نبي مکرم (صلی الله علیه و آله)، پيامبر رحمت است و هيچگاه حلال خدا را بر کسي حرام نميکند تا سبب اذيت و آزار آن فرد گردد.
درحاليکه اولاً خداوند در قرآن ميفرمايد زينتها را براي بندگان مؤمن خود قرار داده است: {قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا...}[36]، «بگو چه کسي زينتهاي الهي را که براي بندگان خود آفريده و روزيهاي پاکيزه را حرام کرده است. بگو: اينها در زندگي دنيا براي کساني است که ايمان آوردهاند». و چه کسي در ايمان، بالاتر از امام حسن و امام حسين و حضرت زهرا (علیهم السلام) است؛ ثانياً آنچه از آيات قرآن و روايات پيامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومين (علیهم السلام) به ما رسيده، نهي از تعلق به دنياست نه استفاده از زينتهاي دنيا. ازاينرو اين تعابير، برداشتهاي نادرست از اسلام است؛ زيرا اگر اين سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درست باشد، خود حضرت نبايد براي خود، خانه يا مرکبي تهيه کند و بايد خود را از داشتن تمام امور دنيايي محروم کند؛ درحاليکه چنين نبوده است.
جالب اينکه عبارت «فَإِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ لَا أُحِبُّ أَنْ يَأْکلُوا طَيِّبَاتِهِمْ فِي حَيَاتِهِمُ الدُّنْيَا»،[37] در رواياتي آمده است که منابع شيعه آن را از اهل سنت نقل کردهاند؛ مثلاً مناقب ابن شهرآشوب[38] از ابن شاهين و او از احمد حنبل نقل ميکند يا بشارة المصطفي[39] از حُميد الشامي و او از سليمان المنبهي نقل ميکند. همچنين کشف الغمة[40] از مسند احمد،[41] يا عوالم العلوم[42] از سنن ابيداود[43] نقل ميکند که اين قرائن، نشان ميدهد ممکن است اين احاديث از منابع اهل سنت به منابع شيعه وارد شده باشد.
البته در نهايت اگر با حذف تعابيري که نقص اهل بيت (علیهم السلام) است، فرضاً بپذيريم که اين اتفاق افتاده است، ميتوان معتقد بود حرکت حضرت فاطمه (علیها السلام) ترک اوليٰ بوده است و ترک اوليٰ يعني اگر اين فعل انجام نميشد، بهتر بود؛ يعني حرکت حضرت زهرا (علیها السلام) اشتباه نبود؛ چون اشتباه يعني مسيري را به غلط رفته و انتخاب نادرست داشته باشد؛ اما در ترک اوليٰ چنين نيست؛ بلکه اين حرکت درست است، اما اولويت با فعل ديگر است. در اين جريان نيز چنين بوده که استفاده از گردنبند و پرده، حقّ طبيعي و شرعي زن است و هيچ منع شرعي ندارد و کاملاً درست است؛ اما فعلاً انفاق در راه خداوند بهتر است. ازاينرو ميتوان گفت پيامبر (صلی الله علیه و آله) با رفتار خود، حضرت فاطمه (علیها السلام) را به انفاق در راه خداوند ارشاد کردهاند.
[1]. فيصل نور، الامامة و النص، ص319؛ شيخ صدوق، الامالي، ص466؛ صدوق، عيون أخبار الرضا(علیه السلام)، ج2، ص45؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج3، ص343.
[2]. فيصل نور، الامامة و النص، ص319؛ شيخ صدوق، الامالي، ص234-235؛ اربلي، كشف الغمة، ج1، ص451؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج3، ص343.
[3]. «قَالَهُ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ وَ سَتَكْثُرُ بَعْدِي فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ فَإِذَا أَتَاكُمُ الْحَدِيثُ عَنِّي فَاعْرِضُوهُ عَلَى كِتَابِ اللهِ وَ سُنَّتِي فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللهِ وَ سُنَّتِي فَخُذُوا بِهِ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللهِ وَ سُنَّتِي فَلَا تَأْخُذُوا بِهِ». (طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص446-447)
[4]. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج2، ص45.
[5]. سند روايت عيون اخبار الرضا: «ابوبکر بن محمد بن عبدالله النيسابوري» اسمي از او در رجال ذکر نشده است. «ابوالقاسم عبدالله بن احمد بن عامر بن سليمان الطائي» توصيفي در مورد ايشان وارد نشده است. «ابومنصور احمد بن ابراهيم بن بکر الخوري» مجهول است. (جواهري، المفيد من معجم رجال الحديث، ص19) «ابواسحاق ابراهيم بن هارون بن محمد الخوري» مهمل است. (مامقاني، تنقيح المقال، ج4، ص383) «جعفر بن محمد بن زياد الفقيه الخوري» مهمل است. (همان، ج15، ص380) «احمد بن عبدالله الهروي الشيباني» مهمل است. (همان، ج6، ص262) «علي بن محمد بن مهرويه القزويني» مجهول است. (همان، ج1، ص110) «داود بن سليمان الفراء» اسمي از ايشان در کتب رجال ذکر نشده است.
[6]. ابن طاووس، الدروع الواقية، ص275.
[7]. شوشتري، احقاق الحق، ج18، ص170.
[8]. طوسي، الامالي، ص406.
[9]. کليني، الکافي، ج5، ص528.
[10]. ثعلبي، الکشف و البيان، ج10، ص98و 102؛ قرطبي، الجامع لاحکام القرآن، ج19، ص130-131؛ طوسي، الامالي، ص185.
[11]. متقي هندي، کنز العمال، ج13، ص682؛ شوشتري، احقاق الحق، ج8، ص312 و ج10، ص400.
[12]. مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ج4، ص2282؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجة، ج2، ص1110.
[13]. سنن ابن ماجة، ج2، ص1111؛ ترمذي، سنن الترمذي، ج4، ص580.
[14]. ابن حجر عسقلاني، الفتح الباري، ج9، ص519.
[15]. ابونعيم، حلية الاولياء، ج2، ص39.
[16]. شيخ صدوق، الامالي، 234.
[17]. بخاري، صحيح البخاري، ص660؛ مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ص1056.
[18]. «الحسن بن محمد بن سعيد الهاشمي الکوفي» مجهول است. (مامقاني، تنقيح المقال، ج20، ص409؛ جواهري، المفيد في معجم رجال الحديث، ص154) «جعفر بن محمد بن جعفر العلوي الحسيني» نيز مهمل است. (همان، ج15، ص329) «محمد بن علي بن خلف العطار» نيز مجهول است. (خويي، موسوعة الامام الخوئي، ج24، ص193) از «حسن بن صالح بن أبيالأسود» نيز اسمي در کتب رجالي برده نشده؛ ازاينرو مهمل است. (مامقامي، تنقيح المقال، ج19، ص316) «ابومعشر» مجهول است. ( المفيد من معجم رجال الحديث، ص637)
[19]. شيخ صدوق، الامالي، ص234-235 و 466.
[20]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج3، ص343.
[21]. عمادالدين طبري آملي، بشارة المصطفي لشيعة المرتضي، ج2، ص137-139.
[22]. حلقهاي که از طلا و نقره باشد. (ر.ک: معجم مقاييس اللغة و لسان العرب، ذيل واژه)
[23]. ابن حيون، دعائم الاسلام، ج1، ص177.
[24]. «عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: فِي الْحَرِيرِ وَالذَّهَبِ «حَرَامٌ عَلَى ذُكُورِ أُمَّتِي حِلٌّ لِإِنَاثِهِمْ». (دعائم الاسلام، ج2، ص163؛ ترمذي، سنن الترمذي، ج4، ص217؛ ابن حنبل، المسند، ج4، ص394)
[25]. محقق حلّي، المعتبر، ج1، ص379.
[26]. طوسي، کتاب الخلاف، ج4، ص194؛ ابن حنبل، المسند، ج6، ص276.
[27]. طبراني، المعجم الکبير، ج22، ص442.
[28]. بغدادي، الحاوي في فقه الشافعي، ج3، ص275.
[29]. «عن غير المقطع من الذهب وهو ما کان قطعة واحدة کبيرة» (بخاري القنوجي، الروضة الندية، ج2، ص217).
[30]. «أَن رَسُول الله(صلی الله علیه و آله) نهى عَن ركُوب النمار و َعَن لبس الذَّهَب إِلَّا مقطعا» (بخاري القنوجي، حسن الأسوة، ج1، ص551)
[31]. نور: 31.
[32]. حصاص، احکام القرآن، ج3، ص1369.
[33]. همان؛ مراغي، تفسير المراغي، ج18، ص99؛ سيوطي، الدر المنثور، ج5، ص42؛ ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج18، ص165.
[34]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج3، ص343.
[35]. همان.
[36]. اعراف: 32.
[37]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج3، ص343.
[38]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج3، ص343.
[39]. عمادالدين طبري آملي، بشارة المصطفي لشيعة المرتضي، ج2، ص204.
[40]. اربلي، کشف الغمة، ج1، ص451.
[41]. ابن حنبل، المسند، ج5، ص275.
[42]. بحراني، عوالم العلوم و المعارف والأحوال، ج11، ص174.
[43]. ابوداود سجستاني، سنن ابيداود، ص782.