از ظاهر برخي روايات چنين به نظر ميرسد که حضرت فاطمه (علیها السلام) از ازدواج و زندگي با اميرالمؤمنين (علیه السلام) راضي نبوده و دليل اين نارضايتي، فقر مالي اميرالمؤمنين (علیه السلام)، زيبا نبودن چهره ايشان و کم بودن مهريه بوده است. روايات چنين است:
1. زنان گفتند: «اي دختر رسول خدا، فلاني و فلاني به خواستگاري تو آمدند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آنها را رد کرد و تو را به ازدواج مردي فقير درآورد». فاطمه خطاب به پدر فرمود: «مرا به ازدواج فقيري در آوردي؟» رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با دستش مچ حضرت فاطمه را گرفت و تکان داد و فرمود: «نه اي فاطمه، و اما تو را به ازدواج کسي درآوردم که در اسلام آوردن بر همه پيشي گرفت و در علم از آنها بيشتر ميداند و صبر بيشتري از آنها دارد».[1]
2. اميرالمؤمنين (علیه السلام) نقل ميکند که شبي پيامبر (صلی الله علیه و آله) به منزل ما آمد. فاطمه (علیها السلام) شروع به گريه کرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پرسيد: «چرا گريه ميکني؟» او فرمود: «حال ما چنان هست که ميبيني. لحافي داريم که نيمش زير ماست و نيم ديگر آن روي ما...».[2]
1. بين شيعه و سني با تعابير مختلف، تقريباً تواتر هست که ازدواج حضرت فاطمه و امام علي (علیهما السلام) از جانب خداوند سبحان بوده است.[3] همچنين خداوند، حضرت فاطمه و امام علي (علیهما السلام) را هم کفو قرار داده است.[4] بهعلاوه، خداوند سبحان از ميان اين همه خلايق، فردي را براي دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) انتخاب نميکند که به او زياني برساند و او را اذيت يا غمگين کند. پس رواياتِ بيانگر نارضايتي حضرت زهرا (علیها السلام) از حضرت علي (علیه السلام)، جعلي است و راويان آنها کذّاباند.[5]
2. در ضمن، وقتي حضرت علي (علیه السلام) به خواستگاري حضرت فاطمه (علیها السلام) رفت، حضرت فاطمه با جملاتي رضايت خود را بيان کرد؛ مثل: «لقد رضيت ما رضي الله و رسوله»[6] يا «رضيت بالله ربّا و بک يا ابتاه نبيا و بابن عمّي بعلاً و ولياً».[7] در برخي منابع نيز چنين آمده است که حضرت فاطمه (علیها السلام) خطاب به پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «تو سزاوارتر هستي به آنچه تشخيص ميدهي (واگذار ميکنم به پدر خويش)».[8] همچنين در برخي منابع آمده است که پيامبر (صلی الله علیه و آله) وقتي مسئله خواستگاري امام علي (علیه السلام) را مطرح کرد، حضرت فاطمه (علیها السلام) سکوت کرد و پيامبر (صلی الله علیه و آله) اعلام فرمود سکوت فاطمه (علیها السلام) نشانه رضايت او از اين خواستگاري است.[9]
3. مسئله مهم در اين ازدواج، همکفو بودن است. همکفو بودن يعني در مرحله اول، از حيث اخلاقي و معنوي و روحيات شخصيتي، و در مرحله دوم از لحاظ سطح اقتصادي، همسطح باشند؛ ازاينرو پيامبر (صلی الله علیه و آله) در رواياتي به همکفو بودن حضرت امام علي (علیه السلام) و حضرت فاطمه (علیها السلام) اشاره ميکند. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لَوْ لَا أَنَّ الله تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) لِفَاطِمَةَ مَا كَانَ لَهَا كُفْوٌ عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ مِنْ آدَمَ وَ مَنْ دُونَهُ».[10] «اگر خداوند علي را خلق نميکرد براي فاطمه، در زمين کفو و همتايي براي او پيدا نميشد از آدم تا کنون».
بنابراين حضرت فاطمه (علیها السلام) هميشه به ازدواج با اميرالمؤمنين (علیه السلام) اظهار فخر ميکرد: «فلقد کانت فاطمه تفخر على النساء حيث اول من خطب عليها جبرئيل»[11] و در شب ازدواج در مدح شوهرش چنين شعر سرود:
اضحي الفخار لنا و عزّ شامخ و لقد سمونا في بني عدنان[12]
«افتخار و عزّت والا از آنِ ما شد و ما در ميان فرزندان عدنان سربلند شديم».
همچنين گفتوگويي بين حضرت فاطمه و امام علي (علیهما السلام) در اين باره که چه کسي پيش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) محبوبتر است، صورت گرفت. جبرئيل نازل شد و به پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «بين آنها قضاوت کن». پيامبر (صلی الله علیه و آله) بر آنها وارد شد و خطاب به دخترشان چنين فرمود: «تو نزد من حلاوت فرزندي را داري و علي عزّت مردان را، و او نزد من محبوبتر است». آنگاه حضرت فاطمه (علیها السلام) در جواب پدر فرمود: «وَ الَّذِي اصْطَفَاک وَ اجْتَبَاک وَ هَدَاک وَ هَدَى بِک الْأُمَّةَ لَا زِلْتُ مُقِرَّةً لَهُ مَا عِشْت»؛[13] «سوگند به خدايي که تو را برگزيد و هدايتت فرمود و به وسيله تو اين امّت را راهنمايي کرد، من تا زماني که زنده هستم، به اين امر اقرار و باور دارم».
تعبير «لا زلت»، بيان از هميشگي اين مطلب دارد و حضرت فاطمه صديقه (علیها السلام) تا آخرين لحظه بر سخن خود پايبند بود.
امام علي (علیه السلام) نيز از ازدواج و زندگي با حضرت فاطمه (علیها السلام) اظهار رضايت، و به آن افتخار ميکرد و بارها در سخنانش به آن اشاره کرده است.[14] همچنين امام علي (علیه السلام) اشعاري را براي پيامبر (صلی الله علیه و آله) ميسرود و در آنها به همسري حضرت فاطمه (علیها السلام) فخر ميورزيد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن را تصديق ميفرمود.[15] اين رضايت تا آخرين لحظات عمر شريف حضرت فاطمه (علیها السلام) ادامه داشت؛ آنجا که حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) بر سر قبر حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّي رَاضٍ عَنِ ابْنَةِ نَبِيِّک».[16] همچنين درحاليکه امام علي (علیه السلام) عالم و عارف و معترف به اين روايت پيامبر (صلی الله علیه و آله) که فرمود «ان الله يغضب لغضبک و يرضى لرضاک»[17] بود، فرمود:
فَوَ اللهِ مَا أَغْضَبْتُهَا حَتَّى قَبَضَهَا اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا أَغْضَبَتْنِي وَ لَا عَصَتْ لِي أَمْراً وَ لَقَدْ کُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيهَا فَتَنْکَشِفُ عَنِّي الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَان.[18]
به خداوند سوگند، من فاطمه را غضبناک و ناراحت نکردم تا از دنيا رحلت کرد. فاطمه هم مرا خشمناک نکرد و از من نافرمانى ننمود. هرگاه من محزون و اندوهناک مىشدم، براى رفع غم و اندوه خود به فاطمه نظر ميکردم.
همچنين حضرت فاطمه (علیها السلام) در آخرين لحظات عمر شريف خود چنين فرمود: «من لحظهاي به تو دروغ نگفتم و لحظهاي خيانت نکردم و از هنگامى كه با يكديگر زندگى مشترك داريم، لحظهاي با تو مخالفت نکردم». حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) نيز در مقابل ميفرمايد:
پناه بر خدا كه تو به خدا داناتر و نيکوکارتر و پرهيزكارتر و باکرامتتر و بيشتر از آن از خدا مىترسى كه من فرداى قيامت بتوانم بگويم كه مخالفتى با من روا داشتهاى و مفارقت و از دست دادن تو بر من سخت گران است؛ ولى افسوس كه از اين جدايى چاره نيست و به خدا سوگند، با مرگ تو مصيبت از دست دادن پيامبر٩ بر من تازه مىشود و مرگ تو و از دست دادن تو مصيبتى بسيار بزرگ است؛ ولى همگان از خداييم و همگان به سوى او باز گردندهايم و اين مصيبت، چه سخت و دردانگيز و دشوار و اندوهافزاست و اين اندوهى است كه چيزى مايه تسكين آن نيست و هيچ چيز آن را جبران نمىكند. سپس هر دو ساعتى گريستند.[19]
اين سيرة تبعيت حضرت فاطمه (علیها السلام) از حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام)، تا آخرين لحظات عمر شريف حضرت فاطمه (علیها السلام) ادامه داشت. حتي در آخرين لحظات، وقتي عمر و ابوبکر براي جلب رضايتِ حضرت فاطمه (علیها السلام) خواستند خدمت حضرت برسند، در ابتدا اجازه نميدادند؛ ولي با واسطه شدن امام علي (علیه السلام)، حضرت فاطمه (علیه السلام) پذيرفت و فرمود: «فَالْبَيْتُ بَيْتُک وَ النِّسَاءُ تَتَّبِعُ الرِّجَالَ لَا أُخَالِفُ عَلَيْک بِشَيْءٍ»؛[20] «خانه، خانه تو است و من تابع تو هستم و در هيچ کاري با تو مخالفت نميکنم».
همچنين در روايات وارد شده است که امام علي و حضرت فاطمه (علیهما السلام) با هم شوخي ميکردند و حضرت علي (علیه السلام) ميفرمود: «من پيش پيامبر (صلی الله علیه و آله) محبوبترم»؛ ولي حضرت فاطمه (علیها السلام) ميفرمود: «من محبوبتر هستم». ازاينرو، حضرت فاطمه (علیه السلام) از پيامبر (صلی الله علیه و آله) پرسيد: «من محبوبتر هستم يا علي(علیه السلام)؟» پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «هِيَ أَحَبُ إِلَيَّ وَ أَنْتَ أَعَزُّ عَلَيَّ مِنْهَا».[21]
علاقه و محبت بين حضرت فاطمه و اميرالمؤمنين (علیهما السلام) به قدري شديد بود که حضرت فاطمه (علیها السلام) حاضر نبود لحظهاي چشم همسر خود را گريان ببيند؛ ازاينرو به امام علي (علیه السلام) فرمود: «مَا يُبْکيک لَا أَبْکى اللهُ عَيْنَيْک»؛[22] اما همين بانو در لحظات آخر عمر مبارکش شروع به گريه کرد. حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) ـ که نميتوانست گريه حضرت فاطمه (علیها السلام) را ببيند ـ فرمود: «چرا گريه ميکنيد؟» حضرت فاطمه (علیها السلام) پاسخ داد: «براي آنچه بعد از من خواهي ديد، ميگريم».[23]
اميرالمؤمنين (علیه السلام) ميفرمود: «دختر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) باعث آرامش من، و همسرم بوده، گوشت او با گوشت و خون من آميخته است»؛[24] طوريکه هر زمان او را ميديد، تمام غمها و حزنهايش برطرف ميشد.[25] اين شدت علاقه، طوري بود که حضرت فاطمه (علیها السلام) از دوري همسر خويش اظهار بيتابي و نگراني، و گريه ميکرد و ابراز ميداشت مشتاق ديدار اوست.[26]
وقتي پيامبر (صلی الله علیه و آله) از فضايل امام علي (علیه السلام) براي حضرت فاطمه (علیها السلام) بيان ميکرد، حضرت فاطمه (علیها السلام) از شدت شوق، ضعف و گرسنگي خود را فراموش ميکرد[27] و به خاطر محبتي که به همسرش امام علي (علیه السلام) داشت، در طول زندگي هيچگاه چيزي بر او تحميل نميکرد و با اينکه حقّ او بود از همسرش درخواستي داشته باشد، ميفرمود: «کان رسول الله نهاني أن أسألک شيئا فقال: لا تسألي ابن عمک شيئا إن جاءک بشيء عفو و إلا فلا تسألي»[28] «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مرا نهي فرمود که از تو چيزي درخواست کنم. به من سفارش کرد: چيزي از پسر عمويت (علي (علیه السلام)) در خواست نکن، اگر چيزي براي تو آورد بپذير، و الا تو درخواست چيزي نداشته باش». يا چنين ميفرمود: «إني لأستحي من الله أن اکلّفک ما لا تقدر عليه، و لا تجده»،[29] «اي ابالحسن من از پروردگارم حيا ميکنم که چيزي از تو درخواست کنم که تو توان تهيه آن را نداري».
پس از ازدواج، پيامبر (صلی الله علیه و آله) از امام علي (علیه السلام) پرسيد: «اهل (همسر) خود را چگونه يافتي؟» امام علي (علیه السلام) در جواب فرمود: «نعم العون على طاعة الله». همچنين از حضرت فاطمه (علیها السلام) پرسيد: «همسر تو چگونه است؟» فرمود: «خير بعل».[30] در تعبير ديگر آمده است: «يَا أَبَتِ خَيْرُ زَوْجٍ ...».[31]
همچنين حضرت فاطمه و اميرالمؤمنين (علیهما السلام) در اداره منزل نيز با هم تعاون و همکاري داشتند و وظايف را بين خود مشخص کرده بودند؛ ازاينرو کار بيرون منزل با امام علي (علیه السلام)، و کار درون منزل با حضرت فاطمه (علیها السلام)[32] بود؛ درحاليکه اين تقسيم کار، حکم وجوبي نبود؛ زيرا بر اساس احکام اسلامي کار منزل بر عهده زن نيست.[33] با اين حال، گاهي اميرالمؤمنين (علیه السلام) در کار منزل نيز به حضرت فاطمه (علیها السلام) کمک ميکرد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «امام علي (علیه السلام) براي خانه هيزم جمع ميکرد و آب ميکشيد و خانه را جارو و تمييز ميکرد و فاطمه (علیها السلام) [گندم يا جو] آرد ميکرد و خمير ميکرد و نان ميپخت».[34]
در روايت ديگري آمده است:
روزي رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد خانه علي (علیه السلام) شدند و علي و فاطمه (علیهما السلام) را در حال آرد کردن [جو] در آسياب دستي يافتند. پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «کداميک از شما خستهتريد؟» علي (علیه السلام) عرضه داشتند: «فاطمه، اي رسول خدا! » پس پيامبر (صلی الله علیه و آله) به فاطمه فرمودند: «بلند شو دخترکم!» پس فاطمه (علیها السلام) برخاست و نبي اکرم (صلی الله علیه و آله) به جاي ايشان همراه علي (علیه السلام) نشستند و او را در آرد کردن دانه ياري دادند.[35]
وقتي اميرالمؤمنين(علیه السلام) را براي بيعت به کشتن تهديد کردند و او را به زور به سمت مسجد ميبردند، حضرت فاطمه (علیها السلام) تهديد کرد که کنار قبر پيامبر (صلی الله علیه و آله) ميروم و مو پريشان ميکنم، گريبان ميدرم و نفرين ميکنم. سپس دست امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) را گرفت و به سمت قبر پيامبر (صلی الله علیه و آله) رفت. در همين حين، سلمان وارد شد و گفت: «يا بنت محمد إن الله إنما بعث أباک رحمة فارجعي»، «اي دختر رسول خدا همانا خداوند پدرت را رحمت بر امت مبعوث کرده بود پس برگرد». حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود: «يا سلمان يريدون قتل عليّ ما على عليّ صبر فدعني حتى آتي قبر أبي فأنشـر شعري و أشق جيبي و أصيح إلى ربي»، «اي سلمان آنها قصد جان علي را دارند و من در قتل علي نميتوانم صبر کنم. پس مرا رها کن تا اينکه کنار قبر پيامبر بروم و مويم را پريشان کنم و گريبان چاک دهم و در پيشگاه خدا ناله سر دهم». در اين هنگام سلمان گفت: «فرمان علي است که برگردي». وقتي حضرت فاطمه (علیها السلام) اين سخن را شنيد، فرمود: «إذاً أرجعُ و أصبرُ و أسمعُ له و أطيعُ»،[36] حال که (امامم دستور داده) بر ميگردم و صبر ميکنم و سخن او را ميپذيرم و از او اطاعت ميکنم».
اين روايت، مطيع محض بودن حضرت فاطمه (علیها السلام) را ميرساند و اينکه کسي که حاضر باشد جان خود را براي همسرش فدا کند، حاکي از معرفت به مقام همسر خود و شدت محبت بين آنهاست.
حضرت فاطمه (علیها السلام) وقتي در بستر بيماري افتاد، امام علي (علیه السلام) مانند پرستاري دلسوز از ايشان مراقبت ميکرد. امام سجّاد (علیه السلام) از امام حسين (علیه السلام) نقل ميکند:
وقتي حضرت فاطمه (علیها السلام) بيمار شد، به امام علي (علیه السلام) سفارش کرد جريان کسالت او را به کسي خبر ندهد. امام علي (علیه السلام) نيز چنين کرد و خود آن حضرت، پرستاري و مراقبت از همسرش را به عهده گرفت و اسماء نيز به او کمک ميکرد.[37]
همچنين اميرالمؤمنين (علیه السلام) وقتي حضرت فاطمه (علیها السلام) را دفن کرد، بر سر قبر آن حضرت خطاب به پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
اي پيامبر خدا، شکيبايي من از دوري دخترت، اندک شده و توانم از دست رفته است؛ اما مرا پس از ديدن عظمت فراق تو و سنگيني مصيبت تو جاي تعزيت است.... همه ما از آنِ خداييم و به سوي او برميگرديم. امانت، برگردانده شد و رهن، بازپس گرفته شد؛ اما غمم جاودانه است و شبهايم به بيدارخوابي خواهد گذشت تا آنکه خداوند، براي من هم خانهاي را که تو در آن سکونت داري، برگزيند.[38]
تمام اينها نشان از شدت علاقه اميرالمؤمنين (علیه السلام) به حضرت فاطمه (علیها السلام) و بالعکس دارد. بنابراين نسبت اختلاف و دعوا بين حضرت فاطمه و اميرالمؤمنين (علیهما السلام) و نارضايتي آنها از همديگر صحيح نيست.
اگر در مواردي نقل شده است که حضرت فاطمه (علیها السلام) به ظاهر از مسائل مالي اميرالمؤمنين (علیه السلام) شکايت ميکند، در واقع شکايت از سخنان و طعنههاي زنان عرب ميکرد[39] که حضرت فاطمه (علیها السلام) را مورد سرزنش قرار ميدادند. تعابير روايات چنين است: همانا زنان، خطاب به حضرت فاطمه (علیها السلام) گفتند: «اي دختر رسول خدا، فلاني و فلاني از تو خواستگاري کردند و پدر تو ردشان کرد؛ درحاليکه شوهر تو فقير است».[40]
ـ ما پيش پيامبر (صلی الله علیه و آله) نشسته بوديم. فاطمه (علیها السلام) درحاليکه گريه شديد ميکرد، وارد شد. پيامبر (صلی الله علیه و آله) پرسيد: «چرا گريه ميکني فاطمه؟». حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود: «زنان قريش مرا طعنه ميزنند و سرزنش ميکنند و ميگويند پدرت تو را به عقد کسي درآورد که فقير است و مالي ندارد». پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «گريه نکن، به خدا قسم من در ازدواج تو نقشي نداشتم؛ بلکه خدا از بالاي عرش، درحاليکه جبرئيل و ميکائيل شاهد بودند، تو را به ازدواج علي درآورد».[41]
ـ اي پدر، علي بهترين همسر است؛ مگر اينکه زنان قريش بر من وارد شدند و گفتند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تو را به ازدواج کسي در آورد که فقير است و مالي ندارد. پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «دخترم، نه پدرت فقير است و نه همسر تو».[42]
همچنين مرحوم سيد بن طاووس از قول ابن بابويه، و ايشان از عامه نقل ميکند که زنان قريش طعنه ميزدند پيامبر (صلی الله علیه و آله) دخترش را به ازدواج فقيري درآورده است.[43]
اين عيبجويي به مرحلهاي رسيد که واکنش پيامبر (صلی الله علیه و آله) را به همراه داشت. پيامبر (صلی الله علیه و آله) در مقابل کساني که تحقير و عيبجويي ميکردند، به بلال امر کرد مردم را در مسجد جمع کند و سپس بالاي منبر رفت و فرمود: «اين امر (ازدواج فاطمه و علي (علیهما السلام)) از جانب خدا بوده و اي مردم، آگاه باشيد علي برادر من در دنيا و آخرت، و وصي من است».[44]
حضرت فاطمه (علیها السلام) در همه مراحل زندگي راضي به رضاي الهي بود و هيچگاه زبان به شکوه نگشود. آنچه اشکال دارد، اين است که انسان زبان به شکوه از خدا بگشايد. ازاينرو وقتي پيامبر (صلی الله علیه و آله) بر فاطمه (علیها السلام) وارد شد و ديد که او لباسي از پشم شتر پوشيده و مشغول آسياب کردن است و فرزندش را شير ميدهد، فرمود: «تلخي دنيا را براي نيل به شيريني آخرت تحمل کن». حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود: «يا رسول الله، الحمد الله على نعمائه، و الشکر لله على آلائه، فأنزل الله سبحانه (وَ لَسَوْفَ يُعْطِيک رَبُّک فَتَرْضى)[45]».[46]
نکته ديگر اينکه طبيعي است وقتي پيامبر (صلی الله علیه و آله) از وضعيت اقتصادي و معيشتي دخترش ميپرسد، حضرت فاطمه (علیها السلام) نيز آنچه را واقعيت دارد، بيان کند؛ مثلاً بفرمايد در منزل چند روز است که غذا نداريم و اين امري طبيعي است که پدر از زندگي دخترش ميپرسد و دختر نيز از بود و نبود منزل خبر ميدهد و پدر هم او را دلداري ميدهد. پس هيچگاه حضرت فاطمه (علیها السلام) زبان به شکايت باز نکرد و اين گزارشها نيز ملازم با شکايت و نارضايتي از زندگي نيست. بنابراين بيان فقر و نداشتن، با عصمت حضرت زهرا (علیها السلام) منافاتي ندارد.
گفتني است که در اين موارد، حضرت فاطمه (علیها السلام) هيچگاه از همسرش گلايه نميکند يا هيچگاه سخني بر زبان نميآورد که شکايت از خدا باشد؛ بلکه از فقر و گرسنگي ـ که اين هم از جانب همسر او نبود؛ بلکه شايد علل و عوامل ديگر داشته است؛ مثل جنگ و خشکسالي و مسائل ديگر ـ خبر ميدهد و روشن است که اين اخبار، با عصمت منافاتي ندارد.
[1]. فيصل نور، الامامة و النص، ص316؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج3، ص344.
[2]. الامامة و النص، ص317؛ طوسي، الامالي، ص406؛ اربلي، کشف الغمة، ج1، ص149.
[3]. اربلي، کشف الغمة، ج1، ص349؛ طبراني، المعجم الکبير، ج10، ص156؛ سيوطي، جامع الاحاديث، ج2، ص262؛ متقي هندي، کنز العمال، ج13، ص683-684؛ خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج4، ص352؛ ابن حجر هيتمي، الصواعق المحرقة، ج2، ص418.
[4]. اخطب خوارزم، مقتل الحسين، ج1، ص66؛ طوسي، تهذيب الاحکام، ج7، ص470؛ کليني، الکافي، ج1، ص461؛ شيخ صدوق، الامالي، ص592؛ طوسي، الامالي، ص43.
[5]. طوسي، تلخيص الشافي، ج2، ص279.
[6]. متقي هندي، کنز العمال، ج15، ص95؛ حلبي، السيرة الحلبية، ج2، ص471؛ ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص125؛ شاذان بن جبرئيل، الفضائل، ص95؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج3، ص353.
[7]. شاذان بن جبرئيل، الروضة في فضائل اميرالمؤمنين٧، ص73.
[8]. «انت اولى بما ترى». (قمي، تفسير القمي، ج2، ص336؛ بحراني، البرهان، ج5، ص192)
[9]. «هُوَ يَقُولُ: الله أَكْبَرُ، سُكُوتُهَا إِقْرَارُهَا». (طوسي، الامالي، ص39-40؛ مناقب آل ابيطالب، ج3، ص350)
[10]. کليني، الکافي، ج1، ص461؛ طوسي، تهذيب الاحکام، ج7، ص470؛ شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج3، ص393.
[11]. خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج4، ص352؛ ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص128؛ ابونعيم، حلية الاولياء، ج5، ص59.
[12]. مجلسي، بحار الانوار، ج16، ص74.
[13]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج3، ص331.
[14]. «أَنَا زَوْجُ الْبَتُولِ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ- فَاطِمَةَ التَّقِيَّةِ النَّقِيَّةِ الزَّكِيَّةِ الْمَبَرَّةِ الْمَهْدِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِ اللهِ وَ خَيْرِ بَنَاتِهِ وَ سُلَالَتِهِ وَ رَيْحَانَةِ رَسُولِ الله». (شيخ صدوق، معاني الاخبار، ص58- 59؛ عمادالدين طبري آملي، بشارة المصطفي لشيعة المرتضي، ج2، ص12؛ نهج البلاغه، نامه 28؛ طبرسي، الاحتجاج، ج1، ص177)
[15]. «جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْأَنْصَارِيُّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيّاً(علیه السلام) يُنْشِدُ وَ رَسُولُ اللهِ٩ يَسْمَعُ
أَنَا أَخُو الْمُصْطَفَى لَا شَكَّ فِي نَسَبِي مَعَهُ رُبِّيتُ وَ سِبْطَاهُ هُمَا وَلَدِي
جَدِّي وَ جَدُّ رَسُولِ اللهِ مُنْفَرِدٌ وَ فَاطِمُ زَوْجَتِي لَا قَوْلُ ذِي فَنَد». (طوسي، الامالي، ص211؛ مفيد، الالفصول المختارة، ص171؛ مناقب آل ابيطالب، ج2، ص187؛ اربلي، کشف الغمة، ج1، ص395)
[16]. شيخ صدوق، الخصال، ج2، ص588.
[17]. متقي هندي، کنز العمال، ج12، ص209؛ ابن اثير جزري، اسد الغابة، ج3، ص397.
[18]. اربلي، کشف الغمة، ج1، ص363.
[19]. فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ج1، ص151؛ کليني، الکافي، ج1، ص459. اين نکته بسيار مهم است که در اين تعابير، حضرت اميرالمؤمنين٧ حضرت فاطمه٣ را از خود عالمتر و کريمتر و خداترستر معرفي ميکند.
[20]. شيخ صدوق، علل الشرايع، ج1، ص186-187.
[21]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج3، ص331؛ اربلي، کشف الغمة، ج1، ص373؛ ابن اثير جزري، اسد الغابة، ج3، ص397.
[22]. ابن بطريق، عمدة، ص169؛ ابن طاووس، الطرائف، ج1، ص149.
[23]. مجلسي، بحار الانوار، ج43، ص218.
[24]. «بنت محمد سکنى و عرسى منوط لحمها بدمي و لحمي». (سبط ابن جوزي، تذکرة الخواص الامة، ص102؛ ابن مغازلي، مناقب اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب، ص219؛ مفيد، الالفصول المختارة، ص280؛ ابن حيون، شرح الاخبار، ج2، ص393؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج2، ص170؛ کراجکي، کنز الفوائد، ج1، ص266)
[25]. اربلي، کشف الغمة، ج1، ص363.
[26]. مفيد، الارشاد، ج1، ص115.
[27]. «أَتَتْ فَاطِمَةُ(علیها السلام) النَّبِيَّ فَذَكَرَتْ عِنْدَهُ ضَعْفَ الْحَالِ فَقَالَ لَهَا أَ مَا تَدْرِينَ مَا مَنْزِلَةُ عَلِيٍّ عِنْدِي كَفَانِي أَمْرِي وَ هُوَ ابْنُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ سَنَةً وَ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيَّ بِالسَّيْفِ وَ هُوَ ابْنُ سِتَّ عَشْرَةَ سَنَةً وَ قَتَلَ الْأَبْطَالَ وَ هُوَ ابْنُ تِسْعَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ فَرَّجَ هُمُومِي وَ هُوَ ابْنُ عِشْرِينَ سَنَةً وَ رَفَعَ بَابَ خَيْبَرَ وَ هُوَ ابْنُ اثْنَتَيْنِ وَ عِشْرِينَ سَنَةً كَامِلَةً وَ كَانَ لَا يَرْفَعُهُ خَمْسُونَ رَجُلًا قَالَ فَأَشْرَقَ لَوْنُ فَاطِمَةَ وَ لَمْ تَقَرَّ قَدَمَاهَا حَتَّى أَتَتْ عَلِيّاً». (شيخ صدوق، الامالي، ص399؛ طوسي، الامالي، ص439)
[28]. عياشي، تفسير العياشي، ج1، ص171.
[29]. ابن حيون، شرح الاخبار، ج2، ص401؛ طوسي، الامالي، ص616.
[30]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج3، ص356.
[31]. اربلي، کشف الغمة، ج1، ص363؛ متقي هندي، کنز العمال، ج13، ص108؛ ابن ابيالحديد، شرح نهج البلاغة، ج3، ص257.
[32]. حميري، قرب الاسناد، ص52؛ کليني، الکافي، ج5، ص86، ج8، ص165؛ شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج3، ص169؛ طوسي، الامالي، ص661.
[33]. خميني، تحرير الوسيلة، ج2، ص305 .
[34]. «الصَّادِقُ(علیه السلام) كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(علیه السلام) يَحْطِبُ وَ يَسْتَسْقِي وَ يَكْنُسُ وَ كَانَتْ فَاطِمَةُ تَطْحَنُ وَ تَعْجِنُ وَ تَخْبِزُ». (کليني، الکافي، ج5، ص86؛ من لايحضره الفقيه، ج3، ص169؛ شاذان بن جبرئيل، الروضة في فضائل اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب، ص56؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج2 ص104)
[35]. شاذان بن جبرئيل، الفضائل، ص112.
[36]. عياشي، تفسير العياشي، ج2، ص67؛ کليني، الکافي، ج8، ص238؛ مفيد، الاختصاص، ص186.
[37]. مفيد، الامالي، ص281.
[38]. نهج البلاغه، خطبه 202؛ کليني، الکافي، ج1، ص459؛ مفيد، الامالي، ص281؛ طوسي، الامالي، ص109.
[39]. مجلسي، روضة المتقين، ج8، ص177.
[40]. «أَنَّ النِّسْوَةَ قُلْنَ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ خَطَبَک فُلَانٌ وَ فُلَانٌ فَرَدَّهُمْ أَبُوک وَ زَوَّجَک عَائِلاً». (ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج3، ص344)
[41]. شيخ صدوق، الامالي، ص439؛ مفيد، الارشاد، ج1، ص36؛ ابن مغازلي، مناقب اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب، ج1، ص197.
[42]. اربلي، کشف الغمة، ج1، ص363.
[43]. ابن طاووس، اليقين باختصاص مولانا علي٧ بامرة المؤمنين، ص424.
[44]. ابن طاووس، طرف من الانباء و المناقب آل ابيطالب، ص439 .
[45]. ضحي: 5.
[46]. اسکافي، التمحيص، ص6؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج3، ص342.