متأسفانه احاديث جعلي در منابع روايي باعث شده است که مستشرقان بر اساس آن، کينهتوزانه درباره اهل بيت پيامبر (صلی الله علیه و آله) سخن بگويند. امثال «اميل دورمنگام» درباره حضرت فاطمه (علیها السلام) ميگويند: «فاطمه، ترشروي بود، کمتر از رقيه (همسر عثمان) زيبايي، و کمتر از زينب (همسر ابوالعاص) هوش و ذکاوت داشت...».[1]
سخنان «اميل دورمنگام» با آيات و روايات و سنت پيامبر (صلی الله علیه و آله) منافات دارد؛ زيرا در روايات، حضرت فاطمه (علیها السلام) به «حوراي انسيهاي» که پيامبر (صلی الله علیه و آله) از او بوي بهشت استشمام ميکردند،[2] يا به «حوراء آدمية لم تحض و لم تطمث»[3]، «دخترم فاطمه حوريه آدمي است که هيچگاه حيض نشد و هيچگاه ناپاک نگرديد» توصيف شده است و صفت حوراي انسيه و آدميه، به کسي اطلاق ميشود که هم داراي حُسن ظاهري و هم حسن خُلق است؛ زيرا بهشت، جايي است که جز زيبايي چيز ديگري در آن نيست. همچنين حضرت فاطمه (علیها السلام) به «هي الزهرة»[4] توصيف شده که به معناي ستاره درخشان است.
مادر انس بن مالک، حضرت فاطمه (علیها السلام) را چنين توصيف ميکند:
کانَتْ کَأَنَّها الْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ أَوِ الشَّمْسُ کفِرَتْ غَمَاماً أَوْ خَرَجَتْ مِنَ السَّحَابِ وَ کانَتْ بَيْضَاءَ بَضَّة.[5]
مانند ماهي در شب چهارده يا خورشيدي پوشيده به ابر بود که وقتي از ابر خارج ميشد، چهرهاي سپيد آميخته به قرمزي داشت.
امام صادق (علیه السلام) نيز در وصف چهره حضرت فاطمه (علیها السلام) ميفرمايد:
کانَتْ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً کأَنَّ وَجْنَتَيْهَا وَرْدَتَانِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهَا وَ عَلَى أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ وُلْدِهَا الطَّاهِرِينَ.[6]
از همه مردم زيباتر بود و گويي دو گونهاش دو گل شکفته بود. درود خدا بر او و شوهر و فرزندان پاکش!
همچنين پيامبر (صلی الله علیه و آله) درباره حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود:
اگر نيکي بخواهد به صورت شکل خاصي در بيايد، به شکل حضرت فاطمه (علیها السلام) در ميآمد؛ بلکه حضرت فاطمه (علیها السلام) از نيکي بالاتر است. همانا فاطمه، دختر من، بهترين فرد روي زمين از حيث ظاهري و شرافت و کرامت است.[7]
عايشه هم در وصف حضرت فاطمه (علیها السلام) ميگويد: «هيچکس را نديدم در رفتار و گفتار و حُسن سيرت و متانت، چه در حال ايستاده يا نشسته، شبيهتر از فاطمه (علیها السلام) به رسولاللّه باشد».[8]
قرآن در مورد پيامبر (صلی الله علیه و آله) ميفرمايد: (إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ).[9]حال کسي که در خُلق و خوي شبيه پيامبر (صلی الله علیه و آله) باشد، قطعاً از اخلاق نيکو برخوردار است؛ زيرا پيامبر (صلی الله علیه و آله) به خُلق نيکو معروف بودند.
«اميل دورمنگام»، در ذکاوت و هوش حضرت فاطمه (علیها السلام) ترديد ايجاد کرده؛ درحاليکه در مورد ذکاوت حضرت فاطمه (علیها السلام) چنين وارد شده است: «فلمّا حَمَلَتْ بفاطمة کانت فاطمة تُحَدِّثُها من بطنها و تُصَبّرُها»؛ «زماني که حضرت خديجه٣ حضرت فاطمه را باردار شدند، از داخل شکمش با او صحبت ميکرد و او را سفارش به صبر ميکرد»[10]؛ همچنين بيان خطبه حضرت فاطمه (علیها السلام) پس از وفات پيامبر (صلی الله علیه و آله) در مسجد مدينه در دفاع از حق ولايت و غصب فدک، نشاندهنده مقام بلند علمي ايشان است که هم از حيث سياسي زيرکانه است و هم از لحاظ معارف ديني داراي مضامين بسيار بلندي است. حضرت فاطمه (علیها السلام)، مرجع علمي صحابه بود؛ زيرا مواردي در کتب روايي ذکر شده است که زنان و مردان سؤالات ديني خود را از حضرت فاطمه (علیها السلام) ميپرسيدند.[11] علامه سيدجعفر مرتضي عاملي مينويسد:
تأکيدهاي مکرر و مداوم پيامبر اکرم٩ در گفتار و رفتار، به علاوه مقام و موقعيت حضرت زهرا (علیها السلام)، سبب شد تا ايشان مورد مراجعه مردم باشند و از درجه و موقعيت خاصي برخوردار گردند؛ چنانکه منزل ايشان پايگاه و پناهگاهي براي کسان زيادي بود که به آنجا رفتوآمد ميکردند. علاوه بر زنان همسايه، ديگر بانوان مدينه نيز به آن حضرت مراجعه ميکردند و به منزلش رفتوآمد داشتند.[12]
همچنين حضرت فاطمه (علیها السلام) داراي مقام دريافت اخبار غيبي از ملائکه الهي بود.[13]
اينها ممکن نيست از عهده فردي عادي بر آيد؛ بلکه فردي ميتواند صاحب مرجعيت علمي باشد و از عالم غيب خبر دهد که از هوش و ذکاوت فوقالعادهاي برخوردار باشد.
[1]. اميني، الغدير، ج3، ص31-32، به نقل از: اميل دورمنگام، حياة محمد، ترجمه محمد عادل زعيتر.
[2]. شيخ صدوق، الامالي، ص461؛ شيخ صدوق، علل الشرايع، ج1، ص184؛ خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج5، ص293؛ عياشي، تفسير العياشي، ج2، ص212.
[3]. ابن حجر هيتمي، صواعق المحرقة، ج2، ص469؛ اميني، الغدير، ج3، ص33، به نقل از: صبان، اسعاف الراغبين، ص172؛ خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج12، ص328.
[4]. صفوري، نزهة المجالس، ج2، ص431؛ طوسي، الامالي، ص517.
[5]. طبري آملي، دلائل الامامة، ص151؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج3، ص356؛ مجلسي، بحارالانوار، ج43، ص6.
[6]. کليني، الکافي، ج8 ص165.
[7]. ابن شاذان، مائة منقبة من مناقب اميرالمؤمنين و الأئمة، ص136؛ اخطب خوارزم، مقتل الحسين، ج1، ص60.
[8]. ترمذي، سنن الترمذي، ج5 ص700؛ ابن حبان، صحيح ابن حبان، ص1857.
[9]. قلم: 4.
[10]. امالي صدوق، ص593؛ مناقب آل ابيطالب، ج3، ص340؛ محبالدين طبري، ذخائر العقبي، ج1، ص45؛ ابن حمزه طوسي، الثاقب في المناقب آل ابيطالب، ص285.
[11]. حر عاملي، وسايل الشيعة، ج20، ص67؛ مجلسي، بحار الانوار، ج2، ص3 و 8 و ج43، ص8؛ طبري آملي، دلائل الامامة، ص65.
[12]. عاملي، مأساة الزهراء شبهات و ردوده، ص53.
[13]. طبري آملي، دلائل الامامة، ص80-81 و 105-106.