از جمله شبهات وهابيت در مورد تقيه اين است که مىگويند: «تقيه فقط در مورد کفار و مشرکان مشروعيت دارد و تقيه فرد مسلمان از مسلمان ديگر معنايي ندارد؛ ولي شيعه آن را در مورد مسلمانان و پيروان مذاهب اسلامي نيز جايز مىداند».[1]
همچنان که از تعاريف انديشمندان اهل سنت و شيعه در مورد تقيه فهميده ميشود، تقيه مخصوص شرايط خوف و خطر و اکراه و ترس از ضرر به جان و مال انسان است و اين ملاک مقيد به اينکه فقط از ناحيه کفار باشد، نيست؛ بلکه انسان هرگاه در حال خوف و اکراه و اضطرار قرار گرفت، چه از ناحيه دشمن يا گروه مخالف عقيده و مذهب خود، مجاز به تقيه است.
بسياري از مفسران و فقهاي شيعه و اهل سنت معتقدند که حکم تقيه عموميت دارد؛[2] يعني همانگونه که اگر انسان مسلماني از ناحيه فرد يا گروهي از کفار در معرض تهديد و خطر هلاکت واقع شود، مجاز است با تقيه جان و مال خود را حفظ کند، همچنين اگر از سوي گروهي از مسلمانان مورد اکراه و اجبار قرار گيرد، نيز ميتواند با تقيه خود را از خطر و آسيب در امان نگه دارد.[3]
فخر رازى ذيل تفسير آيه 28 سوره آل عمران، مىگويد: «طبق عقيده امام شافعى تقيه در مواردي هم که حالت اکراه و ترس از گروهي مسلمانان وجود داشته باشد، جايز است...».[4]
طبرى نيز بر اين عقيده است که همانگونه که تقيه در برابر کفار جايز است، در برابر مسلمانان نيز هنگام خطر و اکراه جايز است.[5] وي در کتاب تاريخ خود ماجراي اجبار همه عالمان فرق اسلامي به اذعان به خلق قرآن توسط مأمون عباسي را نقل کرده و يادآور شده است که جمع کثيري از متکلمان و محدثان، تحت فشار و تهديد مأمون، ناچار به مخلوق بودن قرآن اذعان کردند و آنگاه که نسبت به اين اقدام خود سرزنش شدند، عمل خود را از باب تقيه توجيه نمودند.[6]
از آيات ناظر به تقيه مانند آيه 195 سوره بقره و آيه 106 سوره نحل و آيه نفى حرج[7] و اضطرار[8]، آيه يسر[9] و بسياري از روايات مربوط به تقيه فهميده ميشود که هرگاه مسلمانان در حالت اکراه و اضطرار و در معرض هلاکت و خطر قرار گرفتند - اعم از اينکه از ناحيه کفار و مشرکان باشد يا از ناحيه مسلمانان - در چنين شرايطي مجاز به تقيه هستند. نميتوان آيات و روايات مربوط به تقيه را تخصيص زد و ادعا کرد که تقيه فقط در صورتي مجاز است که انسان مسلمان از ناحيه کفار احساس خطر جاني و مالي کند.
ابن عطيه غرناطي از مفسران اهل سنت ميگويد:
علما درباره اينکه از چه کسي بايد تقيه نمود، گفتهاند: «در مقابل هر زورگوي قدرتمندي که انسان از ناحيه او ترس دارد، ميتوان تقيه نمود؛ يعني چه در برابر کفاري که حاکم و غالب بر مسلمانان باشند و چه در برابر حاکمان ظالم و جائري که به ظاهر مسلمانند».[10]
يکي از دلايل جواز تقيه فرد مسلمان از مسلمان اين است که تقيه امري فطري[11] و قاعدهاي عقلاني[12] است و قاعده عقلي تخصيصبردار نيست. معنا ندارد که گفته شود اگر انسان با يک دسته از ظالمين مواجه شد، مجاز به تقيه است؛ ولي نسبت به برخي ديگر مجاز به تقيه نيست.
علاوه بر اين، ادله شرعي تقيه نيز عموميت دارد و تقييد و تخصيص آنها به کفار و مشرکان بيوجه است. اطلاق و عموميت آيات تقيه از برخي روايات نيز فهميده ميشود؛ چنانکه ابوذر غفاري از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل ميکند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به وي فرمود: «اي ابوذر، اگر در بين مردان پست بودي، چه خواهي کرد»؟ در پاسخ عرض كرد: «به من چه دستوري ميدهيد اي رسول خدا»؟ فرمود: «صبر كن، صبر كن؛ صبر كن؛ با مردم همانگونه كه هستند، باش؛ اما در کارهايشان با آنان مخالفت کن (در برخورد ظاهري با ايشان مانند ايشان باش و در اعتقاد و اعمال مخالف)».[13]
يعقوبي، مورخ مشهور، مينويسد:
بعد از حمله «بسر بن ارطاة» به مدينه و اجبار مردم به بيعت، جابر بن عبدالله انصاري نزد ام سلمه، همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، رفت و به او گفت: «من از کشته شدن ميترسم و از طرف ديگر ميدانم که بيعت با اين شخص بيعت ضلالت و گمراهي است». ام سلمه به وي گفت: «از روي تقيه با او بيعت کن؛ زيرا تقيه سبب شد که اصحاب کهف همراه با قومشان صليب بر گردن آويزند و در جشنها به همراه قومشان حاضر شوند».[14]
بنابراين از آيات و روايات مربوط به تقيه استفاده ميشود که در هر جا که احتمال خطر و ضرر براي انسان مسلمان وجود داشته باشد- چه از ناحيه کفار و دشمنان دين و چه از ناحيه برخي از مسلمانان، مانند حکام ظالم - تقيه جايز است. پس اين ادعا که تقيه فقط در برابر کفار و مشرکان معنا دارد، ادعايي باطل و خلاف آموزههاي ديني و سيره مسلمانان (متشرعه) است. از دلايل روشن اين امر، تقيه ائمه (علیهم السلام) است که هم خود تقيه ميکردند و هم شيعيان را به تقيه سفارش مينمودند. در اغلب، بلکه همه موارد، تقيه ائمه در برابر حاکمان جور و مخالفان مذهب اهل بيت (علیهم السلام) بوده است، نه در برابر کفار. ازاينرو اين ادعاي وهابيت که تقيه مخصوص کفار است، هم با برخي از روايات پيامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بيت (علیهم السلام) و هم با سيره آنان ناسازگار است و هم با سخنان بزرگان اهل سنت که کاربرد تقيه را عام دانستهاند، منافات دارد.
[1]. «أنّ التقية التي وردت في القرآن هي رخصة في الحالات التي يتعرض المسلم في نفسه وعرضه إلى الخطر من كافر، وأما تقية الشيعة فهي النفاق بعينه، وإظهار خلاف ما يبطنه لأهل السنة» (الموصلي، حقيقة الشيعة حتي لا ننخدع، ص12؛ القحطاني، الولاء والبراء في الإسلام من مفاهيم عقيدة السلف، ص370).
[2]. شنقيطي، أضواء البيان، ج1، ص437؛ رشيد رضا، المنار، ج3، ص281.
[3] بسياري از علماي اهل سنت ـ مانند جصاص، فخر رازي، زمخشري، طبري و مراغي ـ تقيه انسان مسلمان از مسلمان ديگر را، که در عقيده و مذهب با هم اختلاف نظر دارند، جايز دانستهاند. (زمخشري، الکشاف، ج1، ص159).
[4]. فخر رازي، التفسير الکبير، ج8، ص194.
[5]. «تجوز التقية بين المسلمين کما تجوز بين الکافرين محاماة عن النفس»؛ «تقيه به خاطر حفظ جانها ميان مسلمانان جايز است؛ همانگونه که ميان کفار و مسلمين جايز است» (طبري، جامع البيان، ج3، ص118).
[6]. طبري، تاريخ طبري، ج10، ص284؛ قاسمي، محاسن التأويل، ج4، ص82.
[7]. حج: 78.
[8]. بقره: 173.
[9]. بقره: 185.
[10]. ابن عطية، المحرر الوجيز، ج1، ص420.
[11]. تقيه امري فطري است که پيش از هر چيز، عقل و فطرت انسان او را به آن فرا ميخواند (سبحاني، مع شيعة الامامية في عقائدهم، ص79).
[12]. پناه بردن به تقيه در موارد حفظ نفس و نظائر آن، برگرفته از حکم عقل به تقديم اهم بر مهم است؛ هرگاه امر ميان آن دو داير باشد. (مکارم شيرازي، القواعد الفقهية، ج1، ص388).
[13]. «يَا أَبَا ذَرَ كَيْفَ أَنْتَ إِذَا كُنْتَ فِي حُثَالَةٍ؟ وَشَبَّكَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ، قَالَ: مَا تَأْمُرُني يَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: إِصْبِرْ، إِصْبِرْ، إِصْبِرْ خَالِقُوا النَّاسَ بِأَخْلاَقِهِمْ، وَخَالِفُوهُمْ فِي أَعْمَالِهِمْ» (بيهقي، كتاب الزهد الكبير، ج1، ص111؛ سيوطي، الحاوي للفتاوي، ج2، ص11).
[14]. «فانطلق جابر بن عبدالله الأنصاري إلى أم سلمة زوج النبي فقال إني قد خشيت أن أقتل وهذه بيعة ضلال؟ قالت: إذاً فبايع فإنّ التقية حملت أصحاب الكهف على أن كانوا يلبسون الصّلب ويحضرون الأعياد مع قومهم» (يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص197).