از جمله شبهات وهابيان درباره تقيه اين است: «چون شيعه از تقيه به عنوان يك قاعده كلى و يک روش عمومي و هميشگي استفاده ميکند و همه عقايد و اعمال شيعيان از روي تقيه صادر ميشود، لذا نميتوان به عقايد و آراي واقعى آنان پى برد».[1]
اولاً شيعه فقط در مواردي که قرآن و سنت اجازه داده است و شرايط اکراه و اجبار و احتمال خطر و ضرر جدي وجود دارد، از تقيه استفاده ميکند. شيعه تقيه را به عنوان يک راهبرد و وسيله براي حفظ هويت و موجوديت خود، به هر قيمت و با هر شرايطي، انتخاب نکرده است؛ بلکه تقيه را به عنوان يک روش مبارزه مشروع و معقول براي حفظ جان و مذهب خود به کار گرفته است. در يک کلام شيعه مادامي به تقيه پايبند است که اسلام اجازه داده است.
ثانياً اينگونه نيست که همه معارف و احکام دين، که توسط ائمه بيان شده، در شرايط تقيه بيان شده باشند. هيچ يک از علماي شيعه چنين اعتقاد و ادعايي ندارند و تنها اندکي از روايات معصومين (علیهم السلام) قابل حمل بر تقيه است و اصل در قول و فعل معصوم (علیه السلام)، عدم حمل بر تقيه است.[2]
علاوه بر اين هيچ کس نميتواند ادعا کند که همه عقايد و اعمال شيعيان بر اساس تقيه صادر ميشود و راهي براي پي بردن به عقايد شيعه وجود ندارد؛ زيرا عقايد شيعه به صورت روشن و مبرهن در کتب روايي، تفسيري، اعتقادي و فقهي آنان، از عصر ائمه تاکنون، منتشر شده و در دسترس همه است و عقايد شيعه مكتوم و سرّى نيست تا ديگران نتوانند به آنها دست يابند.[3]
امروزه نيز علماي شيعه با پشتوانه قدرت علمي و سياسي که شيعه پيدا کرده است، در همه مجامع و محافل علمي و از طريق کتب، نشريات، سايتها و ديگر رسانهها، عقايد و معارف شيعه را بدون تقيه و ترس به جهانيان عرضه ميکنند و علماي همه مکاتب، اديان و مذاهب را به مناظره و گفتوگوي علمي فرا ميخوانند.
ثالثاً اگر ادعاي وهابيت که ميگويند همه عقايد و باورها و اعمال شيعه از روي تقيه صورت ميگيرد، درست باشد و شيعيان عقيده اصلي خود را کتمان ميکنند، در اين صورت چگونه مخالفان شيعه در رد و نقد عقايد شيعه کتاب مينويسند؟! آيا چيزي را نفي ميکنند که حقيقت آن بر آنها مخفي است؟!
[1]. احمد قوشتي، مبدأ التقية بين اهل السنة و الشيعة الامامية، ص81.
[2]. «غرض عمده آن حفظ جان و شرف و مال، و نيز حفظ دين و شريعت است؛ حال اگر حفظ امور ياد شده متوقف بر تقيه باشد، تقيه واجب خواهد بود و اگر تقيه نتيجهاي برخلاف غرض مزبور داشته باشد، حرام خواهد بود. هرگاه اصلي از اصول اسلام يا يکي از ضروريات دين در معرض خطر باشد، تقيه در مورد آن جايز نيست؛ مانند اينکه حاکمان جائر تصميم بگيرند که احکام مربوط به ارث يا نماز يا حج را تغيير دهند. بنابراين در اموري که در نظر شارع اهميت ويژهاي دارند، تقيه جايز نيست؛ مانند ويران کردن کعبه معظمه و مشاهد مشرفه، رد کردن اسلام و قرآن، تحريف دين و... يا ارتکاب فعل حرامي يا ترک واجبي که موجب وهن مذهب و شکستن حرمت دين گردد، در چنين مواردي تقيه جايز نيست» (خميني، الرسائل، ص177)
[3]. استادي، شيعه و پاسخ چند پرسش، ص114.