از جمله دیگر ادعاهاي وهابيت اين است که قسم دادن خدا به مقام و جاه و حق انبيا و اوليا جايز نيست.[1] به ادعاي آنان اگر کسي به حق و جاه و ذات غير خدا قسم بخورد، چنين سوگندي باطل و شرکآميز است؛ مثلاً اگر کسي بگويد: «خدايا تو را قسم ميدهم به حق نبيات محمد (صلی الله علیه و آله)، يا وليّات علي (علیه السلام) و حسين (علیه السلام)»، چنين سوگندي درست نيست. يا اينکه بگويد: «خدايا به حق رسول اعظم (صلی الله علیه و آله) بيمار مرا شفا بده»، چنين دعايي باطل است؛ چون هيچ كس بر گردن خدا حق ندارد تا خدا را به حق آنان سوگند دهيم.
فإنّ القسم بالمخلوق على المخلوق ممنوع، ... لاحقّ لمخلوق على الخالق بمجرّد طاعته له سبحانه حتى يقسم به على الله أو يتوسّل به.[2]
قسم خوردن مخلوق به مخلوق ديگر جايز نيست...؛ زيرا هيچ مخلوقي بر خالق، به خاطر اطاعت و عبادت خالق حق پيدا نميکند تا بتوان خدا را به خاطر آن حق سوگند داد يا آن حق را وسيله قرار داد و به آن متوسل شد.
وهابيون ادعا ميکنند که سوگند از امور عبادي است و بندگان فقط ميتوانند خدا را به ذات و اسما و صفات او و به اموري که شرع اجازه داده، قسم بدهند و سوگند به انبيا و اوليا و حق و جاه آنان، سوگند به غير خدا و بدعت و شرک است.[3]
خداي متعال در قرآن کريم بارها به آيات و مخلوقات خود قسم خورده است و چنانچه اين امر از منظر قرآن ممنوع بود و شائبه شرک داشت، هرگز خداي متعال خود چنين سوگندهايي ياد نميکرد. بنابراين اصل قسم به غير خدا جايز است و شرکآميز نيست.
خداي متعال در قرآن کريم، در بيش از 39 مورد به غير خودش قسم ياد نموده است. در سوره شمس، به خورشيد، نور خورشيد، ماه، روز، شب، آسمان، زمين و نفس انسانى قسم ياد کرده است: {وَالشَّمْسِ وَضُحَيهَا * وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا * وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا * وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا}.[4]
و در سوره فجر، به فجر،[5] به صبحگاهان و ده شب (اول ذيحجه) و جفت (كليه موجودات عالم) و به شب تار، هنگامى كه به روز مبدل مىگردد و همچنين در سوره طور به كوه طور، كتاب نوشته شده در صفحهاى گشوده، به بيت معمور (خانه آباد)، سقف افراشته شده آسمان و درياى پرتلاطم قسم ياد شده است.[6]
همچنين در سوره «نازعات»، «مرسلات»، «بروج»، «طارق»، «قلم»، «ليل»[7]، «تين»[8]، «عصر» و «بلد» نيز مواردي از قسم به غير خدا آمده است. همچنين خداي متعال به جان پيغمبر (صلی الله علیه و آله) قسم ميخورد و ميفرمايد: {لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ}[9]؛ «اي پيامبر به جان تو سوگند که آنها در مستي شهوات خود سرگردانند».
اگر قسم خوردن به غير خدا شرک بود، هرگز خداي متعال به جان پيامبر (صلی الله علیه و آله) قسم نميخورد؛ پس مسلماً شرک و حرام نيست. بنابراين با وجود سوگندهاى متعددي كه در قرآن آمده است، نمىتوان گفت كه سوگند به غير خدا شركآميز است.
روايات متعددي در منابع حديثي فريقين وجود دارد که بر صحت قسم به غير خدا دلالت دارند. در اينجا به چند نمونه از اين روايات اشاره مينماييم:
1. جاءَ رجلٌ اِلَى النَّبِىِّ فَقالَ يا رَسُولَ الله أَىُّ الصَّدَقَةِ أعْظَمُ أجْراً؟ فَقالَ اَما وَأبيك لتُنَبِّأَنَّهُ اَنْ تَصَدَّقَ وَأَنْتَ صَحيحٌ شحيحٌ تَخشَى الْفَقْرَ وتَأْمُلُ الْبَقاءَ.[10]
مردى از پيامبر گرامى (صلی الله علیه و آله) پرسيد: «پاداش كدام صدقه بزرگتر است»؟ فرمود: «به پدرت سوگند از آن آگاه خواهى شد و آن اينكه در حالت سلامت و مرض خود و با بيم فقر و اميد به بقا صدقه دهى».
رسول خدا به پدر سائل قسم خورد و فرمود: «أما و أبيک لتنبأنه»؛ «سوگند به پدرت که الآن به تو ميگويم».
2. أَنَّ أَعْرَابِيًّا جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللهِﷺ ... فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ،أَخْبِرْنِي مَاذَا افْتَرَضَ الله عَلَيَّ مِنَ الصَّلَاةِ؟ فَقَالَ: «الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ إِلَّا أَنْ تَطَوَّعَ شَيْئًا»، قَالَ: أَخْبِرْنِي مَا افْتَرَضَ الله عَلَيَّ مِنَ الصِّيَامِ؟ قَالَ: «صِيَامُ رَمَضَانَ إِلَّا أَنْ تَطَوَّعَ شَيْئًا». قَالَ: أَخْبِرْنِي مَا افْتَرَضَ الله عَلَيَّ مِنَ الزَّكَاةِ؟ فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللهِﷺ بِشَرَائِعِ الْإِسْلَامِ، فَقَالَ: وَالَّذِي أَكْرَمَكَ، لَا أَتَطَوَّعُ شَيْئًا، وَلَا أَنْتَقِصُ فِيمَا افْتَرَضَ الله عَلَيَّ شَيْئًا. فَقَالَ رَسُولُ اللهِﷺ: «أَفْلَحَ وَأَبِيهِ إِنْ صَدَقَ، أَوْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَأَبِيهِ إِنْ صَدَقَ».[11]
مردى اعرابي به حضور پيامبر (صلی الله علیه و آله) رسيد و عرض کرد: «اي رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مرا آگاه کن از نمازي که خدا بر من واجب نموده است». پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «خواندن پنج بار نماز در روز و شب واجب است و بيشتر از آن مستحب است». باز مرد اعرابي گفت: «مرا آگاه کن از روزهاي که خدا بر من واجب ساخته است». پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «روزه ماه رمضان و بيشتر از آن مستحب است» و سپس آن مرد گفت: «چه زکاتي بر من واجب است». پيامبر همه واجبات اسلام را به او آموخت. مرد اعرابي به پيامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «به خدايي که تو را گرامي داشته، نه چيزي به اين واجبات اسلام اضافه ميکنم و نه چيزي از آن کم». [آنگاه از محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مرخص شد]. پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «به پدر وى سوگند که اگر راست گفته باشد، رستگار مىشود؛ به پدر وى سوگند اگر راست بگويد وارد بهشت مىشود».
اگر سوگند به غير خدا حرام بود، چگونه پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به پدر سائل قسم ميخورد.
احمد بن حنبل- پيشواى گروه حنابله- در كتاب مسند خود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنين روايت مىكند: «فلعمرى لأن تكلّم بمعروفٍ و تنهى عن منكرٍ خيرٌ من أن تسكت »[12]؛ «به جانم سوگند اگر امر به معروف و نهى از منكر كنى، بهتر از آن است كه ساكت باشى».
در منابع اهل سنت و از ديدگاه آنان قسم به قرآن امري مشروع است و شکستن قسم کفاره دارد.[13]
گذشته از كتاب خدا و سنت پيامبر (صلی الله علیه و آله)، رفتار صحابه، به ويژه امام علي (علیه السلام) و ساير ائمه معصومين (علیهم السلام)، نيز گواه روشنى بر جايز بودن قسم به غير خداوند است.
3. امام علي (علیهم السلام) در برخي از خطبهها و کلمات خود به طور مکرر به جان خود سوگند ياد کرده است؛ براي مثال مىفرمايد: «ولعمرى ليضعّفنّ لكم التّيه من بعدى أضعافاً »[14]؛ «به جانم سوگند پس از من سرگردانى شما چند برابر خواهد شد». در جاى ديگر مىفرمايد: «وَلعمرى لإنْ لم تنزع عن غيّك و شقاقك لتعرفنّهم عن قليلٍ يطلبونك»[15]؛ «به جانم قسم اگر از گمراهى و شقاوت خود دست بر ندارى، آنان را خواهى شناخت كه تو را مىجويند».
در خطبههاى ۱۶۸ و۱۸۲ و ۱۸۷ و نامههاى ۶ و ۵۴ نيز از اينگونه سوگندها در کلام امام ديده ميشود.
از مجموع دلايل ياد شده به روشنى مشروعيت سوگند به غير خدا و شرکآميز نبودن آن معلوم ميگردد.
بررسي و نقد
وهابيون مدعي هستند که برخي از روايات، نظير روايت ذيل، قسم به مخلوقات را منع نمودهاند:
انّ رسول الله سمع عمر و هو يقول: و أبى فقال إنّ الله يَنهاكم أن تحلِفوا بآبائكم و من كان حالفاً فليحلف بالله أو يسكت.[16]
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنيد كه عمر به پدر خود سوگند ياد مىكند. پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «خداوند شما را از سوگند به پدرانتان نهى كرده است؛ هر كس قسم مىخورد، به خدا سوگند ياد كند يا ساكت باشد».
در پاسخ بايد گفت: با استناد به اينگونه احاديث نميتوان جواز سوگند به حق انبيا و اوليا را نفي نمود؛ زيرا پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در اين حديث از سوگند به جان پدران، به اين جهت نهي نموده است كه پدران آنان غالباً مشرك و بتپرست بودهاند و چنين افرادى ارزش و احترامى نداشتهاند كه انسان به آنها سوگند ياد كند؛ چنانكه در برخى از احاديث آمده كه «به پدران خود و به طاغوت (بتها) سوگند ياد نكنيد».[17]
چگونه مىتوان گفت پيامبر گرامى (صلی الله علیه و آله) از سوگند به مقدساتى مانند اوليا و رسل الهى نهى كرده است، درحاليکه در آيات و روايات نمونههاي گوناگوني از قسم به غير خدا وجود دارد. آيا قسم به ستاره و ماه و خورشيد و زمين و آسمان به عنوان برخي از آيات الهي جايز است و قسم به آيات کبرا، مانند پيامبر (صلی الله علیه و آله) و اولياي معصوم (علیهم السلام) جايز نيست؟! بنابراين اگر ظاهر روايتى با آنچه با دلايل قطعى به ثبوت رسيده، مخالف باشد، بايد به گونهاى توجيه و تأويل گردد كه با اين اصل مسلم قرآن و روايى سازگار باشد.
علماي حنفي و شافعي سوگند به پدر و زندگاني را حرام ندانستهاند؛ بلکه آن را مکروه شمردهاند.[18] ابن قدامه مينويسد: «اگر کسي به پيامبر (صلی الله علیه و آله) سوگند ياد کند، قسم او منعقد ميشود؛ زيرا پيامبر (صلی الله علیه و آله) يکي از دو رکن شهادت است و اگر تخلف کند، بايد کفاره بپردازد».[19] وي مىنويسد:
گروهى از اصحاب ما گفتهاند كه سوگند به رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، قسمى است كه شكستن آن كفاره دارد. از احمد نقل شده است كه وى گفته است: هر كس به حق رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سوگند ياد كند و آن را بشكند، كفاره دارد؛ زيرا حق پيامبر (صلی الله علیه و آله) يكى از پايههاى شهادت است. بنابراين سوگند به او سوگند به خداست و مانند سوگند به خدا كفاره دارد.[20]
سمهودي قسم دادن خدا به حق پيامبر (صلی الله علیه و آله) را، به اين جهت که نزد خدا وجيه و مقرب است، جايز دانسته است.[21]
علماي مالكى درباره جواز سوگند به بزرگان و مقدسات دو ديدگاه دارند: «برخي قائل به کراهت چنين قسمهايي شدهاند[22] و برخي نيز قائل به حرمت آن».[23] بنابراين نمىتوان ادعا کرد که همه علماي مذاهب اربعه قائل به تحريم و شرکآميز بودن قسم به حق انبيا و اوليا هستند.
[1]. بن باز، فتاوي اللجنة الدائمة، ج1، ص334.
[2]. بن باز، فتاوي اللجنة الدائمة، ج1، ص499 و 500؛ بن باز، مجموع الفتاوي، ج1، ص201؛ جمعي از نويسندگان، أصول الإيمان في ضوء الكتاب والسنة، ج1، ص58؛ صالح بن فوزان، إعانة المستفيد بشرح كتاب التوحيد، ج2، ص209؛ الرفاعي، التوصل إلي حقيقة التوسل، ص10؛ عبدالرؤوف محمد عثمان، محبة الرسول بين الاتباع والابتداع، ج1، ص339.
[3]. «لايجوز الحلف بغير الله، لا الكعبة... ولا النّبي ولا غير ذلك...» (العبود، عقيدة محمد بن عبدالوهاب السلفية وأثرها في العالم الإسلامي، ج2، ص957؛ مجموع الفتاوي، ج1، ص289- 291).
[4]. شمس: 1-5.
[5]. (وَالْفَجْرِ وَلَيالٍ عَشْر وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ وَاللَّيْلِ اِذا يَسْرِ) (فجر: 1-4) .
[6]. طور: 1-6.
[7]. ليل: 1و2.
[8]. (وَالتّينِ وَالزَّيْتُونِ وَطُورِ سِينينَ وَهذا الْبَلَدِ الأَمِينِ)؛ «سوگند به انجير و زيتون، سوگند به طور سينا، سوگند بدين شهر امن و امان (مكه معظمه)» (تين: 1-3).
[9]. «به جان تو سوگند كه آنان در مستي خود سرگردان بودند» (حجر: 72).
[10]. مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ج3، ص94.
[11]. از نظر محدثان اهل سنت اين حديث از احاديث صحيحه است (ابن بشران، أمالي ابن بشران، ص282؛ ابن خزيمة، صحيح ابن خزيمة، ج1، ص158؛ دارمي، مسند الدارمي، ج2، ص986؛ مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ج1، ص41؛ بيهقي، السنن الكبري، ج2، ص655؛ طحاوي، شرح مشكل الآثار، ج2، ص292).
[12]. ابن حنبل، مسند احمد، ج۵، ص۲۲۴.
[13]. «عنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَبِي الْهُذَيْلِ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ حَنْظَلَةَ، قَالَ: كُنْتُ مَعَ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ، فَسَمِعَ رَجُلًا يَحْلِفُ بِسُورَةِ الْبَقَرَةِ، فَقَالَ: أَتُرَاهُ مُكَفَّرًا عَلَيْهِ بِكُلِّ آيَةٍ يَمِينٌ. فَقُولُ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ، مَعَ الْحَدِيثِ الْمُرْسَلِ فِيهِ دَلِيلٌ عَلَى أَنَّ الْحَلِفَ بِالْقُرْآنِ يَكُونُ يَمِينًا فِي الْجُمْلَةِ، ثُمَّ التَّغْلِيظُ فِي الْكَفَّارَةِ مَتْرُوكٌ بِالْإِجْمَاعِ» (بيهقي، السنن الكبري، ج10، ص75)؛ «عَنِ الثَّوْرِيِّ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: ... وَمَنْ حَلَفَ بِالْقُرْآنِ فَعَلَيْهِ بِكُلِّ آيَةٍ مِنْهُ يَمِينٌ» (عبدالرزاق، المصنف، ج8، ص472)؛ «يجوز القسم بالقرآن؛ لأنّ القرآن من كلام الله» (آلباني، سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها، ج3، ص156)؛ «انّ الحلف بالقرآن أو بآية منه أو بكلام الله يمين منعقدة تجب الكفارة بالحنث فيها» (نووي، المجموع شرح المهذب، ج18، ص40)؛ «وأما الحلف بالقرآن الكريم فإنه لابأس به؛ لأنّ القرآن الكريم كلام الله سبحانه وتعالى تكلم الله به حقيقة بلفظه مريدًا لمعناه وهو سبحانه وتعالى موصوف بالكلام فعليه يكون الحلف بالقرآن الكريم حلفًا بصفة من صفات الله سبحانه وتعالى وذلك جائز» (عثيمين، مجموع فتاوي و رسائل محمد بن صالح العثيمين، ج2، ص218)؛ «ذهب جمهور العلماء ـ خلافًا لأبي حنيفة- إلى جواز الحلف بالقرآن وأنه تنعقد به اليمين» (كمال بن السيد سالم، صحيح فقه السنة و أدلته وتوضيح مذاهب الأئمة، مع تعليقات فقهية للألباني، بن باز و العثيمين، ج2، ص289)؛ «يجوز الحلف بالله وصفاته، و القرآن كلام الله الذي هو صفة من صفاته فيجوز الحلف به» (كمال بن السيد سالم، صحيح فقه السنة و أدلته وتوضيح مذاهب الأئمة، مع تعليقات فقهية للألباني، بن باز و العثيمين، ج1، ص354)
[14]. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۱.
[15]. نهج البلاغه، نامه ۹.
[16]. بيهقي، السنن الكبري، ج۱۰، ص۲۹؛ نسائي، سنن النسائي، ج۷، ص۴ و ۵.
[17]. «قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) لا تَحْلِفُوا بِالطَّوَاغِيتِ و َلَا بِالْأَنْدَادِ وَلَا بِآبَائِكُمْ وَلَا بِأُمَّهَاتِكُمْ، لَا تَحْلِفُوا إِلَّا بِاللهِ...» (صهيب عبدالجبار، الجامع الصحيح للسنن والمسانيد، ج5، ص59)؛ «قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) لَا تَحْلِفُوا بِآبَائِكُمْ، وَلَا بِأُمَّهَاتِكُمْ، وَلَا تَحْلِفُوا بِالْأَنْدَادِ، وَلَا تَحْلِفُوا إِلَّا بِالله عَزَّ وَجَلَّ، ...» (أبويعلي، المعجم، ج1، ص197؛ ابن بلبان، الإحسان في تقريب صحيح ابن حبان، ج10، ص199)؛ يا فرمود: «لَا تَحْلِفُوا بِآبَائِكُمْ وَلَا بِالطَّوَاغِيتِ» (ابن حنبل، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج5، ص75 و ج24، ص228؛ يا فرمود: «لَا تَحْلِفُوا بِالطَّوَاغِي، وَلَا بِآبَائِكُمْ» (ابن ماجه، سنن ابن ماجه، با تحقيق: الأرنؤوط، ج3، ص237)، طواغي جمع طاغيه است. از اين احاديث فهميده ميشود که سوگند به غير خدا در زمان صدر اسلام در بين برخي از اصحاب مرسوم بوده و چون قسم به بتها يا آبا و اجدادي که به خاطر مشرک بودن از نظر اسلام هيچ ارزش و حرمتي نداشتند، عملي زشت و شرکآميز بوده، لذا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از اينگونه سوگندها نهي کرده است؛ نه از هر نوع قسم؛ حتي قسم به حق، جان و جاه پيامبر و آيات بزرگ الهي مانند قرآن و کعبه.
[18]. نووی، روضة الطالبين و عمدة المفتين، ج11، ص6؛ حصنی حنفی، الدر المختار، ج1، ص280.
[19]. ابن قدامة، المغني، ج9، ص517.
[20]. همان.
[21]. سمهودي، وفاء الوفا، ج4، ص1372.
[22]. قرطبي، البيان و التحصيل، ج18، ص26؛ شنقيطي، لوامع الدرر في هتک استار المختصر، ج5، ص179.
[23]. نفراوي، الفواکه الدواني، ج1، ص408 و 409.