احسان الهي ظهير مدعي است که شيعيان، سنت نبوي را به دليل ارتداد صحابه قبول ندارند.[1]
مطلبي که احسان الهي ظهير درباره شيعه ادعا کرده است، در هيچ اثر شيعی يافت نميشود و هيچ عالم شيعي تاکنون چنين چيزي را بيان نکرده است. البته از نگاه شيعه، بايد وثاقت تک تک صحابه، بررسي شود؛ چون شيعه همه صحابه را عادل نميداند؛ اين بدان معنا نيست که کل صحابه را تخطئه کرده و روايات آنها را از درجه اعتبار ساقط بداند.
شيعه اماميه در مسئله صحابه رويكردي بسيار معتدل دارد که به دور از افراط و تفريط است. اين رويكرد بر چند اصل مبتني است:
1. اماميه به پيروي از امامان معصوم (علیهم السلام)، جايگاه والاي صحابه پيامبر (صلی الله علیه و آله) را ارج مينهد، كوششهاي خالصانه آنان را در راه اعتلاي كلمه اسلام و صيانت از دستاوردهاي دين، در حيات پيامبر (صلی الله علیه و آله) و پس از آن، پاس ميدارد و خود را وامدار نسل نخستين و طليعهدار نهضت اسلام ميداند.[2]
2. شيعه اماميه، به پيروي از منطق قرآن، صحابه را داراي مراتب و درجات متفاوت ميداند و معتقد است صرف همنشيني با پيامبر (صلی الله علیه و آله)، موجب صلاح ابدي و سعادتمند شدن فرد نميشود.
3. شيعه اماميه، صحابه را هرگز نقدناپذير ندانسته و ملاك شايستگي صحابي را اعمال و رفتار او ميداند؛ ولي در نقد شخصيت صحابي، جانب احتياط را نگه داشته، از داوري مبتني بر گمان و حدس خودداري كرده و تا حد امكان رفتارهاي مشكوك را حمل بر صحت كرده است و ميكوشد براي آن عذر آورد؛ ولي باب عذر و تأويل را تا بينهايت نگشوده است و چون با فسق آشكار روبهرو شود، در داوري درست درباره آن ترديد نكرده و با خوشبيني افراطي چشم بر روي واقعيت تاريخي نمیبندد.
4. به عقيده اماميه، صحابه در تمامي ويژگيهاي نقل حديث با تابعان و ديگر راويان برابر بوده، عدالت آنان نيز بايد در محك موازين جرح و تعديل احراز گردد.[3] به طور قطع تشيع صحابي و ولاي او به علي (علیه السلام)، يكي از معيارهاي مهم تحقق عدالت است.[4]
5. به نظر اماميه، در مسئله اقتدا به سنت و سيره صحابه، هيچيك از آنان شايستگي مطلق ندارند؛ چراكه شأن صحابي، در همه حال، كمتر از حد عصمت بوده است و با ديگر مجتهدان امت، از ويژگيهاي يكساني برخودار است؛ يعني در اجتهاد او احتمال خطا و صواب راه مييابد و اينجاست كه مقام ائمه اهلالبيت (علیهم السلام)، به دليل برخورداري از موهبت عصمت، متمايز ميگردد.
اما حديث ارتداد صحابه، که دستاويز احسان الهي ظهير در القاي شبهه شده است، به بررسي نياز دارد. روايات در اين باره به منابع شيعه اختصاص ندارد، بلکه در منابع معتبر اهل سنت، بسيار تندتر از آنچه در منابع شيعه آمده است، موجود است. اگر نقد صحابه، دليل بر رد «سنت نبوي» باشد، پيش از آنکه نقد بر شيعه باشد، دامن اهل سنت را ميگيرد؛ گرچه در روايات شيعه سخن از ارتداد بيشتر اصحاب پيامبر (صلی الله علیه و آله) به ميان آمده است، بر فرض تلقي به قبول، مقصود از اين گونه روايات، قطعاً ارتداد به مفهوم فقهي آن، يعني كفر بعد از اسلام نيست؛ بلكه رويگردان شدن از بخشي از باورها و ارزشهاي ديني، و عمل نكردن به پارهاي از وظايف و مسئوليتها نيز در حد خود ارتداد محسوب ميشود؛ چنانکه در عبارت «واعلمو انّكم صرتم بعد الهجرة أعراباً»،[5] بازگشت به ناهنجاريهاي جاهلي و ترك ارزشهاي ديني، مصداق اعرابيگري پس از هجرت عنوان شده است. بنابراين اگر بخواهيم براي احاديث ارتداد معناي محصلي بيابيم، بايد بگوييم مقصود، پاس ننهادن حق عترت پيامبر (صلی الله علیه و آله)، به عنوان پيشوايان راستين امت و رويكرد غيرمسئولانه در مسئله رهبري است.
گرچه ما در صدد ايجاد شبهه بر ديگران نيستيم، براي اينکه مطلب تا حدي روشن، و بيپايگي ادعاي «احسان الهي ظهير» تبيين شود، ناگزير بايد به روايات ارتداد صحابه، که در منابع اهل سنت آمده است، اشاره کنيم:
1. ابن مسيّب از گروهي از صحابه از پيامبر (صلی الله علیه و آله) نقل ميکند که فرمود:
گروهي از يارانم بر سر حوض وارد ميشوند، ولي از ورود آنان به حوض جلوگيري ميشود. من ميگويم: «آنان اصحاب منند». خطاب ميشود: «تو به آنچه آنان پس از تو پديد آوردند آگاه نيستي». همانا اينها به افکار گذشته بازگشتند.[6]
2. ابوهريره از پيامبر (صلی الله علیه و آله) نقل ميکند که فرمود:
در روز قيامت جمعي از اصحابم بر من وارد ميشوند؛ اما از حوض طرد ميشوند. من ميگويم: «پروردگارا، اصحابم»! خطاب ميشود: «تو نميداني پس از تو چه بدعتهايي پديد آوردند. آنان از راه حق و هدايت رجوع کرده و به افکار گذشته خود بازگشتند».[7]
همان گونه که ملاحظه شد، اين روايات که در معتبرترين منابع اهل سنت آمده و از نگاه سند نيز صحيح ميباشند، شديدترين نقدها را از زبان رسولالله (صلی الله علیه و آله) بر صحابه دارد؛ به گونهاي که آنان را به دليل عملکرد ناصوابشان اهل آتش ميخواند. آيا درست است ما اهل سنت را به دليل اين گونه روايات موجود در منابعشان، به انکار سنت پيامبر (صلی الله علیه و آله) متهم کنيم؟
[1]. ظهير، الرد علي الدکتور عبدالواحد وافي، ص18.
[2]. امام علي بن ابيطالب (علیه السلام) در توصيف اصحاب پيامبر (صلی الله علیه و آله) ميفرمايد: «همانا ياران پيامبر (صلی الله علیه و آله) را ديدم، كسي را نميبينم كه همانند آنان باشد. روز را ژوليدهمو، گردآلود به شب ميرساندند و شب را به نوبت در سجده يا قيام به سر ميبردند. گاه پيشاني بر زمين ميسودند و گاه گونه بر خاك؛ از ياد معاد ناآرام مينمودند كه گويي بر پارهي آتش ايستاده بودند. ميان دو چشمان، چون زانوي بزان، پينهبسته بود از درازي ماندن در سجود. اگر نام خدا برده ميشد، چندان ميگريستند كه گريبانشان تر گردد و ميلرزيدند، چنانكه درخت، روز تندباد ميلرزد، از كيفري كه بيم ! " آن داشتند يا اميدي كه تخم آن در دل ميكاشتند. (ر.ک: نهج البلاغة، خطبه 97)
امام علي بن الحسين (علیهما السلام) هم اين گونه از اصحاب ياد ميكند: بارالها، بر ياران پيامبر (صلی الله علیه و آله) درود ويژه فرست؛ آنان كه با او نيكو همراه گشتند و در ياري او به شايستگي امتحان دادند، او را دربرگرفته و شتابان بر او وارد شده و به سوي دعوتش بر يكديگر سبقت گرفتند و او را اجابت كردند. آنگاه كه دليل پيامبري خود را به گوششان رساند و در راه آشكار ساختن پيام او، از جانها و فرزندان خود دل بريدند و در راه تحكيم نبوت او با پدران و فرزندان خود جنگيدند و به يارياش برخاستند.
[3] علامه طباطبايي درباره حديث صحابه مينويسد: «احاديثي كه از صحابه نقل ميشود اگر متضمن قول يا فعل پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) باشد و مخالف با حديث اهل بيت نباشد، قابل قبول است و اگر متضمن رأي و نظر خود صحابي باشد، داراي حجت نيست و حكم صحابه، مانند حكم ساير افراد مسلمانان است». (طباطبايي، شيعه در اسلام، ص84).
[4]. از جابر بن عبداللَّه انصاري روايت شده كه گفته است: «انّا كنا نعرف المنافقين بِبُغضهم عليَّ بن ابيطالب». (حاکم نيشابوری، المستدرك، ج3، ص129).
[5]. بدانيد شما پس از هجرت به دوران جاهليت عربي بازگشتيد. (نهج البلاغة، خطبه192).
[6]. ر.ک: بخاری، صحيح البخاري، ج8، ص120.
[7]. همان.