«حافظ مهر محمد»، از متعصبان وهابيت، ميگويد:«کسي که معتقد باشد که پيامبر (صلی الله علیه و آله) تنها يک دختر داشته، انکار قرآن نموده و کافر شده است».[1]
در پاسخ به اين شبهه بايد سؤالي را مطرح کرد، ملاک ايمان و کفر چيست؟ ايمان چگونه محقق ميشود؟ و چگونه فرد از دايره ايمان خارج شده و در کفر داخل ميشود؟
ابنعمر ميگويد:
ما نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوديم. مردي زيبا و خوشمو، با لباسي سفيد، به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسيد. اطرافيان او را نگريستند و گفتند: «اين فرد را نميشناسيم. او اهل باديه به نظر نميرسد». نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نشست و عرض کرد: «يا رسول الله سؤالي بپرسم؟». حضرت فرمود: «بپرس». زانوهايش را کنار زانوهاي حضرت گذاشت و دستانش را روي رانهايش گذاشت و گفت: «اسلام چيست؟». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «الإسلام شهادة أن لا إله إلا الله وحده، وأن محمدا رسولالله، وتقيم الصلاة، وتؤتي الزكاة، و تصوم رمضان، و تحج البيت»؛[2] «اسلام شهادت به وحدانيت خداوند يکتا، و رسالت محمد (صلی الله علیه و آله) و اقامه نماز و اداي زکات و روزه ماه رمضان و حج خانه خدا است».
مرد سؤال کرد ايمان چيست؟
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «أن تؤمن بالله وملائكته والجنة والنار والبعث بعد الموت والقدر كله»؛[3] «ايمان به خدا و ملائکهاش و بهشت و جهنم و زنده شدن و مردن و قبول تقدير».
در روايت ديگري ابنعباس گفت: شنيدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
آيا ميدانيد ايمان چيست؟ گفتند: «خدا و رسولش آگاهترند». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «شهادت لا اله الا الله، و به پاداشتن نماز و اداي زکات، و روزه ماه رمضان و پرداختن خمس از غنايم». گفتند: «اي رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ما نميتوانيم به خدمت شما برسيم، مگر در ماههاي حرام؛ ما را به چيزي امر کن که از آيندهمان به ما خبر دهد و ما را وارد بهشت کند». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به چهار چيز امر کرد و از چهار چيز نهي کرد. آنها را به ايمان به خدا امر کرد. سپس فرمود: «أتدرون ما الإيمان بالله وحده؟»؛ «آيا ميدانيد ايمان به خداي واحد چيست؟». گفتند: «خدا و رسولش آگاهترند». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «شهادة أن لا إله إلا الله، وأن محمدا رسولالله، وإقام الصلاة، وإيتاء الزكاة، وصيام رمضان، وأن يعطوا الخمس من المغنم».[4]
همانطور که از روايات روشن ميشود، حدود اسلام و ايمان مشخص است و کسي که از اين حدود خارج شود، از دايره اسلام و ايمان خارج شده است. حال اين سؤال مطرح است که اعتقاد به نبودن رقيه، زينب و ام کلثوم، به عنوان دختران واقعي رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، و اثبات ربيبه بودن آنها، کدام يک از اصول اسلام يا ايمان را نقض ميکند که معتقد به آن، به کفر و شرک متهم شود؟
کسي که به همه آيات قرآن ايمان دارد و آن را سخن خداوند عليم ميداند، ولي در مراد از آيه سؤال دارد که مراد از «بناتک» در آيه حجاب کيست، آيا اين شخص کافر است؟ اگر با اين سؤال کسي کافر شود، بايد همه مفسران را به کفر متهم کنيم؛ چراکه هر مفسري درباره يک آيه چيزي ميگويد که ديگري آن را نميپذيرد يا مراد آيه را چيزي ديگر ميداند. آيا انکار مراد و مصداق آيه، بعد از ايمان به اصل آيه، به کفر منجر ميشود؟ اين سخن و منطق، با کدام يک از معيارهاي قرآن کريم و سنت نبوي سازگاري دارد؟ کدام يک از صحابه، ديگري را به صرف اينکه مدعي چيزي شد که من آن را قبول ندارم، به کفر متهم ميکرد؟
[1]. دهلوی، تحفه اثناعشرية، ص37.
[2]. ابن منده، الايمان، ج1، ص16.
[3]. ابن منده، الايمان، ج1، ص16.
[4]. همان، ص35.