احسان الهي ظهير ميگويد[1] که شيعيان براي اينکه شريعت را به تعطيلي بکشانند، روايات دروغي را از اهل بيت (علیهم السلام) نقل کردهاند؛ از جمله اينکه گفتهاند کسي که امام علي (علیه السلام) را دوست داشته باشد، ديگر نياز ندارد خود را به زحمت اندازد و قرآن بخواند، نماز بخواند، زکات بدهد، روزه بگيرد و حج انجام دهد. بلکه تنها دوستي اهل بيت (علیهم السلام) براي او کافي است تا خداوند او را از آتش جهنم نجات دهد و وارد بهشت کند. شيعيان در کتابهاي خود با عبارات روشن به اين مطلب تصريح کردهاند. صدوق در کتاب خود تهمت و دروغي را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بسته که آن حضرت فرمود:
اي علي، هر کس قلباً تو را دوست داشته باشد، گويا يکسوم قرآن را خوانده است. هر کس قلباً تو را دوست داشته باشد و زباناً تو را کمک کند، گويا دوسوم قرآن را خوانده است. هر کس قلباً تو را دوست داشته باشد و با دست و زبان تو را ياري کند، گويا تمام قرآن را قرائت کرده است.[2]
شيعه بر امام جعفر صادق (علیه السلام)، دروغ بسته که او گفت:
خداوند به خاطر شيعيان نمازگزار ما، بلاها را از شيعياني که نماز نميخوانند، دفع ميکند و به وسيله زکاتدهندگان از شيعيان ما، بلاها را از آناني که زکات نميدهند، دفع ميکند... و به سبب حجگزاران از شيعيان ما، بلاها را از آنهايي که حج انجام نميدهند، دفع ميکند.[3]
از آنجا که در اين شبهه به دو روايت استناد شده است، سزاوار است، در مقام پاسخ، هر روايت جداگانه مورد ارزيابي قرار گيرد و براي هر کدام پاسخي مناسب ارائه گردد:
روايت اول: پاداش و ثواب دوستي و محبت اهل بيت (علیهم السلام) چيزي نيست که تنها در روايات منابع شيعه ذکر شده باشد؛ بلکه در منابع معتبر اهل سنت نيز روايات فراواني وجود دارد که ثوابها و پاداشهايي را، به مراتب بالاتر و بزرگتر از آنچه در منابع شيعه آمده است، براي دوستي و محبت امير مؤمنان، علي (علیه السلام)، که فرد شاخص اهل بيت (علیهم السلام) است، گزارش کردهاند. روايات زير نمونهاي از آنهاست:
خداوند متعال خطاب به رسول معظمش (صلی الله علیه و آله) فرمود:
يا محمد إن الله يأمرك أن تحب عليا وتحب من يحبه فإن الله يحب عليا ويحب من يحبه.[4]
اي محمد، خدا به تو فرمان ميدهد که علي (علیه السلام) و دوستداران علي (علیه السلام) را دوست داشته باشي؛ زيرا خداوند متعال علي (علیه السلام) و دوستداران علي (علیه السلام) را دوست ميدارد.
نبي مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) ـ که به فرموده قرآن، جز از طريق وحي سخن نميگويد ـ آثار گوناگوني را براي دوستي محبوب خدا و پيامبر (علي (علیه السلام))، بيان کرده است:
ـ حُبُّ عَلِي اِيمَانٌ وَ بُغضُهُ کُفرٌ.[5]
دوستي علي (علیه السلام) ايمان، و دشمني علي (علیه السلام) کفر است.
ـ ... والله لايدخل قلب رجل الايمان حتى يحبّهم لله و لقرابتهم منّي.[6]
سوگند به خداوند، ايمان وارد قلب کسي نميشود، مگر اينکه اهل بيتم را به خاطر خدا و قرابت من دوست داشته باشد.
ـ حُبُّ عَلِي عِبَادَةٌ وَ اَفضَلُ العِبَادَةِ ماکُتِمَ.[7]
دوستي و محبت علي (علیه السلام) عبادت است و بهترين عبادت، آن است که پنهاني انجام شود.
ـ حُبُّ عَلِي بن ابيطالب يأکُلُ السَّيئاتِ، کَماَ تَأکُلُ النَّارُ الحَطَبَ.[8]
محبت و دوستي علي بن ابيطالب (علیه السلام) بديها را ميخورد و از بين ميبرد؛ همان طور که آتش، هيزم را ميخورد و از بين ميبرد.
ـ هرکس دوست دارد بهگونه من زندگي کند و به مرگ من بميرد و در بهشت عدن ساکن شود، بايد بعد از من علي (علیه السلام)و دوستداران علي (علیه السلام) را دوست داشته باشد و به اهل بيت من اقتدا کند؛ زيرا آنها عترت مناند و از طينت من آفريده شدهاند... .[9]
آن حضرت نتيجه تمام سخنان خود را با اين بيان به امت اعلام نمود: «لَواِجتَمَعَ النّاَسُ عَلَى حُبِّ عَلِىِّ بن ابيطالب لَماَ خَلَقَ اللهُ النّاَرَ»؛[10] «اگر مردم بر محبت و دوستي علي بن ابيطالب (علیه السلام) اجتماع ميکردند، خداوند آتش را نميآفريد».
اگر با دقت و تأمل و انصاف به محتوا و مضمون روايات مزبور بنگريم، کاملاً روشن و آشکار است که:
اولاً، آثاري که در روايات مزبور، از زبان گهربار رسول خاتم (صلی الله علیه و آله) براي محبت امام علي (علیه السلام) بيان شده است، به مراتب بالاتر و بيشتر از آن چيزي است که در روايت مورد استناد آمده است.
ثانياً، افزون بر تمام امتيازات و ويژگيهاي منحصر به فرد مزبور، امام علي (علیه السلام) همتراز و عِدل قرآن است؛ زيرا آورنده قرآن فرمود: «علي (علیه السلام) با قرآن، و قرآن با علي (علیه السلام) است. اين دو از هم جدا نميشوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند».[11] بيترديد منظور از معيت امام علي (علیه السلام) با قرآن اين است كه امام علي با تمام رمز و راز و اسرار و حقايق قرآن آشنايي کامل دارد؛ زيرا خودش فرمود:
ازکتاب خدا از من سؤال کنيد. سوگند به خداييکه جانم در دست اوست، هيچ آيهاي نازل نشد، مگر اينکه من ميدانم کجا و درباره چه کسي نازل شده است؛ آيا در زمين هموار نازل شده يا در کوه، در سفر نازل شده يا در حضر؟[12]
از اين رهگذر، قرآن با گوشت و پوست و خون آن حضرت درآميخته و در اعماق جان وي نفوذ کرده و با تمام وجود ايشان عجين شده است؛ چون آورنده قرآن و آشنا به حقايق اين کتاب آسماني فرمود: «هر کس در نوجواني قرآن را بياموزد و با دانش اين کتاب آسماني آشنا شود، قرآن با گوشت و پوست و خون او مخلوط ميشود».[13] پس تمام حقيقت قرآن در وجود امام علي (علیه السلام) تبلور يافته و قرآن مجسم و ناطق را شکل داده است.
پس با در نظر داشتن ويژگيهاي مزبور، که از عنايت خاص خداوند متعال به آن حضرت حکايت دارد، بايد پاداش دوست داشتن امام علي (علیه السلام) و ياري کردن آن حضرت، همانند ثواب ختم قرآن باشد؛ چون امام علي (علیه السلام) تجسم حقيقت قرآن است و اگر کسي اين مطلب را تکذيب و انکار کند، در حقيقت، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را تکذيب کرده است.
ثالثاً، وقتي بر اساس روايات موجود در منابع اهل سنت، دوستي امام علي (علیه السلام)، عبادتي است که گناهان را پاک، و انسان را وارد بهشت ميکند، و مطابق ادعاي احسان الهي ظهير، معناي رواياتي از اين دست، تعطيل شريعت است، پس اهل سنت ديگر نياز ندارند زحمت نماز خواندن و روزه گرفتن و زکات دادن و حج رفتن و قرآن خواندن را به خود بدهند، فقط کافي است امام علي (علیه السلام) را دوست داشته باشند؛ زيرا خداوند، به سبب دوستي آن حضرت، گناهان آنها را ميبخشايد و آنان را وارد بهشت ميکند.
اما شيعيان با وجود اينکه محبت امام علي (علیه السلام) و اهل بيت طاهرينش (علیهم السلام) را، بر اساس روايات نبي اکرم (صلی الله علیه و آله)ايمان، عبادت، از بين برنده گناهان و شرط قبولي اعمال و تکاليف شرعي ميدانند، در عين حال به توصيه امير مؤمنان، علي (علیه السلام)، به انجام دادن واجبات شرعي و تکاليف الهي مقيد و پايبندند؛ زيرا آن حضرت به شيعيان چنين سفارش کرده است:
شما را به طهارت و پاکيزگي توصيه ميکنم؛ چون نماز، بدون آن، تمام نميشود، و به نماز توصيه ميکنم؛ چون ستون دين و قوام اسلام است. مبادا از آن غفلت کنيد، و به زکات توصيه ميکنم که کامل کننده نماز است. به روزه ماه رمضان توصيه ميکنم؛ چون سپر آتش جهنم است. به حج خانه خدا و جهاد در راه خدا توصيه ميکنم؛ زيرا جهاد، قله اعمال، و عزت دين اسلام است.[14]
بنابراين شيعيان، در عين دوست داشن پيامبر (صلی الله علیه و آله) و خاندان آن حضرت، همواره براي انجام دادن فرائض الهي و واجبات شرعي تلاش مجدانه و مستمر داشته و هرگز نه شريعت را تعطيل کردهاند و نه از واجبات شرعي دست برداشتهاند.
روايت دوم: اولاً، اين روايت، از نظر سند، ضعيف است؛ زيرا در سند آن، يونس بن ظبيان قرار دارد. امام موسي بن جعفر (علیهما السلام) درباره وي ميفرمايد: «خداوند هزار هزار بار يونس بن ظبيان را لعنت کند که هر لعنتي او را به قعر جهنم برساند».[15]
نجاشي درباره وي ميگويد: «او جداً ضعيف است و به روايات او توجه نميشود».[16] ابن غضائري ميگويد: «او غالي و بسيار دروغگوست و فراوان روايت جعل ميکند. به روايات او توجه نميشود».[17] ابن داوود ميگويد: «او بسيار دروغگوست و زياد حديث جعل ميکند و جداً ضعيف است و به روايات او التفات نميشود».[18]
ثانياً، عين همين روايت را عدهاي از مفسران بزرگ اهل سنت، ازنبي اکرم (صلی الله علیه و آله)، نقل کردهاند؛ با اين تفاوت که به جاي شيعه، امت آوردهاند:
إن الله يدفع العذاب بمن يصلي من أمتي عمن لا يصلي وبمن يزكي عمن لا يزكي وبمن يصوم عمن لا يصوم وبمن يحج عمن لا يحج وبمن يجاهد عمن لا يجاهد.[19]
خداوند عذاب را، به واسطه نمازگزاران امت من، از بينمازها، و به واسطه زکاتدهندگان، از کساني که زکات نميدهند، و به واسطه روزهگيران، از کساني که روزه نميگيرند، و به واسطه حجگزاران، از کساني که حج نميگزارند، و به واسطه جهادکنندگان، از کساني که جهاد نميکنند، دفع ميکند.
افزون بر اين، قرطبي روايات ديگري نيز در اين باره نقل کرده، و در آخر گفته است:
اين دفع (دفع عذاب از بَدان به سبب خوبان) چيزي است که بر زبان انبيا در شرايع تشريع شده است. اگر اين دفع نبود، مردم غارت و نابود ميشدند.[20]
بنابراين احسان الهي ظهير، بايد ملتزم شود که:
اولاً، عالمان و مفسران اهل سنت بر پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)دروغ بستهاند؛ زيرا روايتي همانند روايت منقول از اهل بيت (علیهم السلام) را به آن حضرت نسبت دادهاند؛
ثانياً، اگر معناي رواياتي از اين دست تعطيل شريعت و احکام الهي است، پس اهل سنت نيز شريعت و احکام الهي را تعطيل کردهاند؛
ثالثاً، انبيا اولين کساني بودهاند که در جهت تعطيل شريعت قدم برداشته و در اين راستا قوانيني براي امتها تشريع کردهاند.
اگر احسان الهي ظهير و ديگر همفکران او اين لوازم را قبول ندارند، بايد به بطلان ادعاي خود اعتراف کنند و بپذيرند که اين دسته از روايات، دليل و شاهدي بر تعطيل شريعت نيست.
[1]. ظهير، الشيعه و اهل البيت، ص233.
[2]. شيخ صدوق، كتاب الخصال، ج2، ص180.
[3]. قمي، تفسير القمي، ج1، ص83 و 84؛ عياشي، تفسير العياشي، ج1، ص135.
[4]. ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج39، ص201؛ متقي هندي، کنز العمال، ج5، ص723؛ اخطب خوارزم، المناقب، ص301.
[5]. اخطب خوارزم، المناقب، ص293؛ باقلاني، تمهيد الاوائل، ص544؛ قندوزي، ينابيع المودة، ج1، ص173.
[6]. ابنماجه، سنن ابن ماجة، ج1، ص150؛ حاکم نيشابوري، المستدرک، ج4، ص75؛ ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج26، ص302؛ متقي هندي، کنز العمال، ج12، ص103.
[7]. خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج12، ص346؛ ابن نجار، رد تاريخ بغداد، ص128؛ ابن نجار، ذيل تاريخ بغداد، ج3، ص48.
[8]. تاريخ بغداد، ج4، ص417؛ تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص244؛ ابن حجر عسقلاني، لسان الميزان، ج1، ص185.
[9]. متقي هندي، کنز العمال، ج12، ص103؛ ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص240؛ قندوزي، ينابيع المودة، ج1، ص379.
[10]. اخطب خوارزم، المناقب، ص67؛ ينابيع المودة، ج1، ص272.
[11]. حاکم نيشابوري، المستدرک، ج3، ص124؛ هيثمي، مجمع الزوائد، ج9، ص134؛ طبراني، المعجم الاوسط، ج5، ص135؛ سيوطي، الجامع الصغير، ج2، ص177؛ مناوي، فيض القدير، ج4، ص470؛ المناقب، ص177.
[12]. حسکاني، شواهد التنزيل، ج1، ص45؛ سيوطي، الاتقان، ج2، ص493؛ ذهبي، تاريخ الاسلام، ج3، ص637؛ ابنسعد، الطبقات الکبري، ج2، ص338؛ بلاذري، انساب الاشراف، ص99؛
ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص398.
[13]. عجلوني، کشف الخفاء، ج2، ص66؛ ابن اثير جزري، الکامل، ج5، ص47.
[14]. ابن حيون، دعائم الاسلام، ج2، ص350.
[15]. طوسي، اختيار معرفة الرجال، ص658.
[16]. نجاشي، رجال النجاشي، ص448.
[17]. ابن غضائري، الرجال ابن الغضائري، ص101.
[18]. تقيالدين حلي، کتاب الرجال، ص285.
[19]. فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج6، ص205؛ قرطبي، تفسير القرطبي، ج3، ص260؛ ثعلبي، الکشف والبيان، ج2، ص224؛ ابن ابيحاتم، تفسير القرآن العظيم، ج2، ص480.
[20]. قرطبي، تفسير القرطبي، ج3، ص261.