قفاري، نويسنده وهابي، در نقد آموزههاي شيعه در مسئله خمس ميگويد: «پيامبر (صلی الله علیه و آله) هيچگاه اموال مسلمين را تخميس نکرد».[1]
اولاً، خمس، با نزول آيه 41 سوره انفال واجب شد و به دليل ابديت احكامِ قرآن، مخاطبان آيه، همه مسلمانان در همه اعصارند. ازاينرو بسياري از مفسران فريقين تصريح کردهاند که غنيمت، در اصل، معناي وسيعي دارد و هر چيزي را که انسان، بدون مشقت فراوان، به دست آورد، شامل ميشود.[2]
ثانياً، در کتب حديثي، روايات فراواني وجود دارد كه پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله) حكم خمسِ سودِ تجارت را براي مردم بيان فرموده و آن را از مردم طلب كردهاند؛ از باب نمونه در صحيح بخاري و مسلم و مسند احمد آمده است كه نمايندگان قبيله عبدالقيس به پيامبر (صلی الله علیه و آله) گفتند كه مشركين قبيله مضر بين ما و شما قرار دارند و ما نميتوانيم به خدمت شما برسيم؛ مگر در ماههاي حرام. پس مطالبي بفرماييد كه با عمل به آنها، وارد بهشت شويم. حضرت (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
چهار چيز را به شما امر، و چهار چيز را نهي ميكنم: امر ميكنم شما را به ايمان به خدا و اقامه صلات و ايتاء زكات و اينكه خمس آنچه را به دست ميآوريد، بپردازيد... .[3]
ثالثاً، پس از گسترش اسلام، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، با ارسال سفيران يا نگارش نامه، به آموزش احكام و اجراي آن و نيز گرفتن خمس اهتمام بيشتري ورزيد.[4] آن حضرت در نامهاي خطاب به نهشل بن مالك وائلي باهلي، همراه با تأكيد بر دوري از مشركان،[5] بنيمعاوية بن جَرول الطائيين،[6] بنيجوين طائيين،[7] عمرو بن معبد جُهَني، بنيحرقه از جُهينه، بنيجرمز،[8] بنيزير بن أقيش،[9] بنيجرش،[10] صيفي بن عامر از طايفه ثعلبه،[11] وفد بنيالبُكاء فجيع بن عبدالله بكايي،[12] وفد فَزاره، وفد ثَعلبه، وفد سعد بن بكر، ضُمام بن ثعلبه و وفد الداريين از لَخم،[13] رؤساي قبيله ذيرعين، معافر و همدان[14] و مردم مسلمان يمن[15] مينويسد: «خمس غنائم را بپردازيد». همچنين خطاب به عمرو بن مرّة جُهني مينويسد: «به پرداخت خمس اقرار كنيد».[16] همين طور در نامهاي به قبيله زُهير بن اُقَيش تأكيد كردند که بايد شهادت دهند كه خدايي جز خداوند يكتا نيست... و خمس داشتن غنائم را بپذيرند.[17]
افزون بر آن، در برخي از نامههاي رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خطاب به مسلمانان، هيچ اشارهاي به جنگ و غنيمت جنگي نشده است؛ چنان كه براي طايفه حَدَس از قبيله لَخم نوشتند: «هر كس كه نماز را برپا دارد و زکات را بپردازد و بهره خدا و رسولش را رعايت كند...».[18] در گزارش ديگري آمده است كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نامهاي به أبونُخيله لهبي نوشتند و در آن وجوب خمس رِكاز (گنج) را يادآوري كردند.[19]
ابن حجر عسقلاني مينويسد: «وجوب خمس در رکاز متفق عليه است».[20] ابن سعد نيز مينويسد:
پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) با برخي از قبايل، عهدنامهاي امضا كردند كه زمين و دشت و درهها و آنچه در آنهاست، در اختيار شماست تا حيوانات از گياهانش بهره ببرند و خودتان از آبهاي آن استفاده كنيد، مشروط بر اينكه خمس اموالتان را پرداخت كنيد.[21]
ظاهر اين دسته نامهها، نشان ميدهد كه مراد آن حضرت، اهتمام مردم به پرداخت سهم خمس از باب عمل به تكليف شرعي و پاك كردن مال آنان بوده است؛ زيرا اگر خمس غنائم مراد ميبود، بايد در اين نامهها نيز به خمس غنائم اشاره ميشد.
همچنين گاهي رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به مردم توصيه ميكردند كه افزون بر خمس غنايم، خمس ديگر اموال را نيز بپردازند؛ چنان كه ايشان به ابوذر، سلمان و مقداد ميفرمود: «و بيرون كردن خمس از هر چه مردم آن را مالك ميشوند نيز واجب است؛ تا آنكه آن را به دست سرپرست مؤمنان و زمامدارشان برسانند».[22]
آيا با وجود اين همه تصريحات و قراين، ميتوان گفت که پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله) هيچگاه اموال مسلمين را تخميس نکرده است؟! ظاهراً اين وهابي از نزول آيه خمس و تشريع اين واجب مهم اسلامي و نيز روايات بسياري که در اين زمينه از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده، بياطلاع است که چنين ادعاي سخيفي کرده است.
[1]. قفاري، اصول مذهب الشيعة، ج3، ص1242.
[2]. فخر رازي، التفسير الکبير، ج15، ص164؛ آلوسي، روح المعاني، ج10، ص2؛ محمد رشيد رضا، المنار، ج10، ص3؛ قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج8، ص1؛ جصاص، احکام القرآن، ج2، ص836؛ طباطبايي، الميزان، ج3، ص89 ـ 104؛ طبرسي، مجمع البيان، ج4، ص543 و 544.
[3]. بخاري، صحيح البخاري، ج4، ص205؛ مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ج1، ص35 و 36؛ نسائي، سنن النسائي، ج2، ص333؛ ابن حنبل، المسند ، ج3، ص318 و ج5، ص136.
[4]. عاملي، الصحيح من سيرة النبي الاعظم، ج1، ص35.
[5]. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج1، ص284.
[6]. ابن کثير، البداية والنهاية، ج4، ص331.
[7]. الطبقات الکبري، ج1، ص206.
[8]. همان، ص208.
[9]. متقي هندي، كنز العمال، ج8، ص666.
[10]. البداية والنهاية، ج5، ص350.
[11]. ابن حجر عسقلاني، الاصابة في تمييز الصحابة، ج3، ص367.
[12]. الطبقات الکبري، ج1، ص232.
[13]. مقريزي، إمتاع الأسماع، ج2، ص89.
[14]. کلاعي، الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله (صلی الله علیه و آله) ، ج2، ص25.
[15]. يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص80.
[16]. ابن کثير، البداية والنهاية، ج2، ص320.
[17]. ابن حنبل، المسند، ج5، ص363.
[18]. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج1، ص205.
[19]. ابن حجر عسقلاني، الاصابة في تمييز الصحابة، ج7، ص340.
[20]. ابن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج3، ص288.
[21]. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج4، ص168؛ عاملي، الصحيح من سيرة النبي الاعظم، ج3، ص314؛ متقي هندي، كنز العمال، ج7، ص67.
[22]. ابن طاوس، طرف من الأنباء والمناقب، ص130.