ابن تيميه در جاي ديگر، غيبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زير سؤال برده و با فرض پذيرش تولد و حيات وي، غيبت ايشان را به منزله مفقود و معدوم بودن ايشان تلقي ميکند و سپس چنين نتيجه ميگيرد که بر وجود چنين امامي که مفقود و معدوم است، هيچ ثمره و مصلحتي مترتب نيست؛ نه براي مؤمن و نه براي کافر و هر کسي که حکومت را بر عهده بگيرد، بهتر از چنين پيشواي معدوم و منتظري است که اماميه معتقد به آن است.[1]
در پاسخ به اين شبهه، نخست بايد معنا و مفهوم غيبت را در لغت و در قلمرو تفکر مهدويت روشن نموده و تفاوت آن را با مفهوم عدم و فقدان تبيين کنيم و سپس فوايد و آثاري که بر وجود امام غايب مترتب است، برشماريم تا فسادِ گفته و گمان ابن تيميه را به خوبي آشکار کنيم.
واژه «غيبت» (به فتح غين) در لغت، از کلمه غيب به معناي مستور و پنهان شدن است: «والغَيبُ: كُلُّ مَا غَابَ عَنْكَ»؛[2] «غيب آن چيزي است که از تو پنهان گردد». راغب اصفهاني ميگويد: «غيب، مصدر غابت الشمس و مانند آن است؛ يعني خورشيد پنهان شد. اين سخن زماني گفته ميشود كه خورشيد از ديد چشمان پوشيده گردد. غَابَ عنّي کذا يعني از ديدهام پنهان شد».[3]
بنابراين واژه «غيبت» در لغت عرب هيچگاه آنگونه که ابن تيميه گمان برده است، مرادف با مفهوم فقدان، عدم و نيستي به کار نرفته و در هيچ کتاب لغتي چنين معنا نشده است؛ بلکه غيب هر آن چيزي است که وجود دارد، اما از ديد ما پنهان و مستور است. لذا به عالم ماوراء طبيعت مانند عالم الوهيت، ملکوت، فرشتگان، قبر و قيامت و...که از ديد آدميان پنهان و غايب است، در اصطلاح فرهنگ و معارف قرآن و روايات، عالم غيب اطلاق ميشود. اما در عين حال، قرآن کريم ايمان به آنها را از ويژگيهاي پرهيزگاران برشمرده[4] و عالم طبيعت را کاملاً مرتبط با آن و متأثر از آن بيان ميکند. آيا طبق گفته ابن تيميه اگر هر غايبي مساوي با مفقود و معدوم باشد و چون غايب است، هيچ اثري در زندگي آدميان نداشته باشد، اين سخن به کفر، شرک به خدا و عالم غيب نميانجامد؟ چون خدا و فرشتگان و... ظاهراً غايباند؛ هرچند شيعه هرگز غيبت امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را همسنخ با عالم غيب نميداند؛ بلکه نوع خاصي از غيبت را درباره آن حضرت معتقد است که توضيح آن خواهد آمد. اما از استدلال ابن تيميه که بهگونهاي کلي از غيبت و پنهان بودن امام، نبود ايشان را نتيجه ميگيرد، اين ثمره فاسد حاصل ميشود که هر غيبي، مساوي با عدم باشد و اين سخن وي به انکار خدا، فرشتگان و قيامت ميانجامد.
اما کاربرد واژه «غيبت» در فرهنگ مهدويت به همان معناي لغوي خود، يعني غيبت و استتار است؛ با اين تفاوت که در تفکر شيعي مهدويت، غيبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به يکي از دو نوع خاص ذيل قابل تصور است:
اين نوع از غيبت عبارت است از غايب و پنهان شدن امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از ديد معرفتي و شناختي عموم مردم؛ بدين معنا که آن حضرت به طور عادي در ميان مردم حضور داشته و زندگي ميكند، و عموم مردم او را ملاقات كرده و با او حشر و نشر دارند، اما بدون اينکه کسي ايشان را بشناسد و بداند که او امام زمان است. گويا اقتضاي حکمت الهي چنين است که آن حضرت به صورت ناشناخته بين مردم زندگي کند و بدين وسيله، از تهديدات و خطرات احتمالي دشمنان و ظالمان در امان بماند. برخي از روايات، اين نوع غيبت را درباره آن حضرت تأييد کردهاند؛ مانند دو روايت ذيل:
يک ـ امام صادق (علیه السلام) فرموده است:
در صاحب اين امر (حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف)) سنتهايي از پيامبران وجود دارد… اما سنتي كه از يوسف (علیه السلام) در وي هست، مستور بودن اوست. خداوند بين او و مردم حجابي قرار ميدهد؛ به طوري كه او را ميبينند، ولي نميشناسند.[5]
دوـ نيز فرمود:
چگونه اين امت انکار ميکند که خداي عزّوجلّ با حجت خويش همان کند که با يوسف کرد که امامشان در بازارهايشان راه برود و بر فرشهايشان قدم گذارد، اما او را نشناسند تا آن زمان که خداوند به ظهور او اجازه دهد؟ چنانکه به یوسف اجازه فرمود و آنها گفتند همین تو یوسف هستی؟ گفت من یوسفم[6]
بنابراين در اين نوع از غيبت، هيچ خرق عادتي اتفاق نميافتد؛ بلکه امام به صورت عادي، اما ناشناخته در جامعه زندگي ميکند و با مردم در ارتباط بوده و با آنها حشر و نشر دارد.
نوع دوم غيبت امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اين است که آن حضرت به صورت نامرئي در بين مردم حضور داشته و در عين اينکه روي زمين و بين مردم به سر ميبرد و به جاهاي مختلف تشريف برده و از وضع عموم مردم، به ويژه شيعيان و پيروان خود به صورت مستقيم و حضوري مطلع ميشود و برخي را حتي مورد عنايت و لطف خود قرار ميدهد، ولي هيچ كس آن حضرت را با چشمان ظاهري نميبيند و از حضور ايشان آگاهي نمييابد. خدا بين آن حضرت و چشمان مردم عادي پردهاي کشيده که او را از ديدهها پنهان نگه ميدارد.
اينگونه از غيبت را نيز برخي از روايات تأييد کردهاند؛ چنانكه امام رضا (علیه السلام) ميفرمايد: «لايری جسمه ولايسمّی باسمه»[7]؛ «جسم او ديده نميشود و نام وي برده نميشود». امام صادق (علیه السلام) ميفرمايد:
يفقدُ الناس امامهم فيشهد الموسم فيراهم ولايرونه.[8]
مردم امام خود را نمييابند؛ با اين حال او در مراسم حج شرکت ميکند و مردم را ميبيند، ولي آنها او را نميبينند.
اينگونه غيبت، همواره با اعجاز و خرق عادت همراه است؛ يعني با تصرف در امور طبيعي و عادي بوده و مبتني بر علل و عوامل غيبيه است.
البته خود اين تصرف و اعجاز، به يکي از اين دو صورت، امکان وقوع دارد: يا تصرف در شيء ديده شده، اثر گذاشته و او را از ديدني بودن خارج کرده و ناديدني ميکند تا در عين حضور وجودي، ناديده بماند. يا در بيننده اثر گذاشته و چشمان وي را از ديدن موجود حاضر و ديدني ناتوان ميگرداند؛ چنانکه قرآن كريم از اينگونه تصرفها در قوه ديد برخي مشرکين سخن گفته و ميفرمايد: «پيش روي آنان سدي قرار داديم و در پشت سرشان سدي و در همين حال چشمان آنها را پوشانديم، لذا چيزي را نميبينند».[9] از عبدالله مسعود نقل ميکنند: «قريش كنار در خانه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) جمع شدند. آن حضرت از منزل بيرون آمدند و بر سر آنان خاك پاشيد و آنها حضرت را نميديدند».[10]
آنچه شيعه در مورد غيبت حضرت وليعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، بدان معتقد است و بزرگان مذهب بر اساس روايات معصومين (علیهم السلام) بدان صحه گذاشتهاند، يکي از اين دو نوع غيبت است؛ يعني امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زمان غيبت يا به لحاظ شناختي و معرفتي از ديد مردم غايب است، يا فقط از چشمان مردم غايب است، نه به لحاظ وجودي و حضوري، آنگونه که ابن تيميه گمان برده است. به عبارت ديگر با توجه به شئون و تصرفات امام در جهان، غيبت آن حضرت، کلي نيست؛ بلکه اين غيبت و عدم حضور جزئي است؛ يعني در شأني از شئونات ولايت است و آن معاشرت با مردم و هدايت مستقيم و علني اجتماع بشري و تشکيل ظاهري حکومت حق است.
امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در عصر غيبت در همين يک بُعد از تصرفات و مقام خويش غايب است، اما در ديگر شئون حاضر، نافذ و فعال است و تمام عالَم، از جمله انسان و به ويژه شيعيان و محبان آن حضرت، از برکات تکويني و تشريعي وجودش بهرهمندند. اين يک واقعيت شناختي بزرگ است که از آن در ابواب معرفت به «غيبت شأنيه» و «حضرت شئونيه» تعبير ميشود؛ يعني آن حضرت در يک شأن، غايب و در بقيه شئون، حاضر است.[11] بنابراين امام در عصر غيبت بين امت حاضر است و بر امور و کارهاي امت اشراف و نظارت دارد و از هرگونه اصلاح و هدايت غايبانه آنان دريغ نميورزد.
پس از بيان معناي غيبت و تفاوت آن با مفهوم عدم و نبودن، براي اينکه بطلان پندار ابن تيميه در بيثمر بودن وجود امام غايب را بيش از پيش مدلل کنيم، به تبيين آثار و فوايد حضرت حجت در حال غيبت ميپردازيم.
در دوره غيبت امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هرچند که امت از دسترسي مستقيم و بهرهمندي بيواسطه از خورشيد وجودش محروم است، اما اينگونه نيست که ارتباط امام با امت (چنانکه ابن تيميه و يارانش گمان کردهاند) کاملاً قطع باشد و امام در پشت پرده غيب رفته و از حال امت بيخبر بوده و مردم به حال خود رها شده باشند؛ بلکه مردم، تنها از حضور مستقيم و هدايت علني امام محروماند، اما از ديگر آثار و برکات وجود امام غايب و برحق، در زندگي مادي و معنوي خود بهرهمند ميشوند؛ چنانکه در روايات ائمه معصومين به گوشهاي از اين آثار و برکات اشاره شده است.
با يک نگاه کلي به اين روايات، ميتوان ادعا کرد که وجود مقدس حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در حيات آدميان از جهات مختلف تکويني و تشريعي نقش داشته و ميتوان آثار تشريعي او را به آثار اعتقادي ـ رواني و آثار سياسي ـ اجتماعي تقسيم کرد.
بر اساس روايات نقل شده از ائمه معصومين (علیهم السلام) بقا و دوام عالم طبيعت و حيات روي زمين، منوط به وجود حجت در روي زمين است. در واقع وجود حجت حق يا همان انسان کامل، واسطه رسيدن فيض الهي به ساير موجودات است؛ چنانکه امام صادق (علیه السلام) ميفرمايد: «لولا الحجة لساخت الارض باهلها»؛[12] «اگر امام و حجت خدا در روي زمين نباشد، زمين اهلش را در خود فرو ميبرد». روايت ديگري از امام علي (علیه السلام) اين حقيقت را چنين تبيين ميکند:
اللَّهُمَّ بَلَی لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ... .[13]
آري، روي زمين هرگز از كسي كه قيام به حجت الهي كند، خالي نخواهد ماند؛ خواه آشكار باشد يا پنهان و ناشناخته؛ براي اينكه احكام و دستورات و دلايل و نشانههاي خداوند از ميان نرود [و آنها را از تحريف و دستبرد مصون دارند].
ابن ابيالحديد معتزلي در شرح اين سخن امام علي (علیه السلام) ميگويد:
تا زمان خالي نماند از فردي که به مشيت الهي بر بندگان خدا احاطه و سيطره دارد. اين امر تقريباً تصريح به مذهب اماميه تلقي ميگردد؛ هرچند اصحاب ما (معتزله) آن را بر «ابدال» حمل ميکنند».[14]
دانشمند ديگر اهل سنت نيز از اين کلام اميرالمومنين (علیه السلام) اشاره به حضرت مهدي را استنباط کرده و ميگويد:
نماز عيسي (علیه السلام) در پشت سرِ مردي از اين امت در آخرالزمان و نزديک قيامت، (حديثي که در منابع متعدد و معتبر اهل سنت آمده است) دلالت بر اين سخن حق دارد که زمين از حجت قائم خدا خالي نميماند.[15]
بنابراين وجود حضرت حجت، هرچند در پشت پرده غيبت است، ولي در واقع طبق مباني شيعه، از آثار و فوايد آن، هم در تکوين و هم در تشريع ميتوان بهره برد.
ب) آثار اعتقادي ـ ارزشي حجت غايب
بر اساس روايات منقول از نبي مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) اعتقاد به وجود امام و شناخت حجت زمان، در فرهنگ و انديشه ديني مسلمانان، از جايگاه بلند و بيمانندي برخوردار است که در روايات، هدايت و رستگاري هر فرد مسلمان و نجات وي از غلتيدن در مرگ جاهليت، منوط به داشتن اين اعتقاد و شناخت شمرده شده است. پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در روايتي که شيعه و سني نقل کردهاند، ميفرمايد: «من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية»[16] يا «ومن مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية»؛[17] «هر کس بميرد درحاليکه امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است». يا «هرکه بميرد و بر گردنش بيعتي نباشد، به مرگ جاهليت مرده است».
اين روايت علاوه بر نشان دادن جايگاه رفيع امامت و ولايت در حوزه فرهنگ و تفکر اسلامي، بر ضرورت استمرار وجود حجت خدا در هر زمان و لزوم شناخت مسلمانان نسبت به آن دلالت دارد. پس بنابر دکترين شيعي مهدويت، آموزه فوق در زمان غيبت، در قامت باور به امام و حجت غايب، يعني حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عينيت مييابد؛ زيرا جز اعتقاد به وجود اين حجت غايب که داراي اوصافي چون عصمت و ولايت ميباشد، هيچ گزينه ديگري را نميتوان در زمان حاضر مصداق و شأن نزول روايت فوق دانست که نشناختن او مساوي با مردن در جاهليت ميباشد؛ چون هيچ عقل سليمي نميپذيرد که شناخت و پذيرش ولات جور و حکومتهاي زمان که سراپا فساد، جرم، جنايت و خيانت به دين و مکتب است، از سوي رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به مثابه مردن در اسلام معرفي شده باشد و نشناختن آنان به مثابه مردن در جاهليت باشد.
بنابراين از نظر اعتقادي و ايدئولوژيک باور به جود امام و حجت غايب در زمان غيبت، شرط هدايت و رستگاري مسلمان است و مردن وي را در حال اسلام تضمين ميکند؛ چنانکه عدم اعتقاد و شناخت اين حجت غايب، موجب مردن در جاهليت گرديده و انسان را از نعمت هدايت محروم ميگرداند.
ج) آثار اجتماعي ـ سياسي حجت غايب
از نظر اجتماعي ـ سياسي، وجود حجت غايب و منتظَر با اوصاف و ويژگيهاي حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همواره نويدبخش قلوب و دلهاي منتظران و باورمندان به اوست. اعتقاد به وجود چنين پيشوايي که عصاره خوبيها و فضيلتهاست همواره شور، نشاط و اميد به آينده را در کالبد فرد و اجتماع بشر، زنده نگه داشته و يأس و نوميدي را از جان و تن آنها ميزدايد.
بحث پيرامون سرنوشت جامعه بشري و آينده جهان، يکي از مباحث روز و کلان امروز در جهان است که با توجه به شرايط موجود و حاکم بر جهان امروز که افقها و چشماندازهاي پيش روي آن را به ظاهر ابرهاي تيره و تاري از ظلم و ستم پوشانده و نشانههاي يأس و نوميدي از تمدن جديد در افکار و انديشهها آشکار شده است، در چنين شرايطي اعتقاد به منجي غايبي که وجود او بقا و نظم عالم را تضمين کرده و هر لحظه اميد ظهور و انقلاب اصلاحگرانهاش ميرود، تنها منبع آرامبخش و روزنه اميد به آينده و رهايي از يأس کشنده براي باورمندانش است؛ چنانکه خود آن حضرت ميفرمايد: «مردم از وجود من همانند آفتابِ پس ابر سود ميجويند و من سبب آرامش و امنيت مردم روي زمين هستم، همانگونه كه ستارگان، امان اهل آسماناند».[18] و در توقيع ديگر به شيعيان و باورمندانش دلگرمي بيشتر داده و چنين ميفرمايد:
ما شما را رها نكرده و در رسيدگي و سرپرستي شما كوتاهي نميكنيم و ياد شما را از خاطر نبردهايم. پس تقوا پيشه كنيد و ما را ياري نماييد تا شما را از فتنههايي كه به شما روي ميآورد، نجات بخشيم... .[19]
بنابراين وجود امام غايب (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دوره غيبت، آثار اجتماعي ـ سياسي بزرگي را به دنبال دارد. شاخصترين اثر اجتماعي آن، ايجاد اميد، نشاط و انسجام ديني و اعتقادي در ميان پيروان و معتقدان خود است و مهمترين اثر سياسي آن، استعداد بالفعل و بالقوه آن براي ايجاد وحدت و يکدلي بين معتقدان و باورمندان خود است که هنگام ضرورت ميتواند آنها را بر محور يک هدف و آرمان بزرگ اصلاحي و سياسي گرد آورده و موجب خيزشهاي عظيم سياسي و اجتماعي گردد؛ چنانکه در طول تاريخ از اين منبع قدرت استفادههاي بجا و بيجاي فراوان شده است و شايد بروز گاه و بيگاه همين ويژگيها و آثار وجود حجت غايب باشد که در طول تاريخ باعث واهمه و دلهره بدخواهاني چون ابن تيميه و ياران او گشته است تا اينگونه با امام و حجت غايب، از سر ستيز سخن گفته و همه حقايق را منکر شوند.
وجه ديگر آثار اجتماعي، احساس خطر طواغيت و ظالمان است که هر لحظه احساس خطر از ظهور آن حضرت دارند؛ همچنان که طواغيت زمان اين خطر را احساس کرده و در مبارزه با انديشه مهدويت ميکوشند.
[1]. منهاج السنة، ج1، ص133 و ج3، ص378.
[2]. تاج العروس، زبيدي، ج2، ص295.
[3]. المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهاني، ص367.
[4]. (الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون) (بقره: 3).
[5]. كمال الدين وتمام النعمة، شيخ صدوق، ج2، ص351.
[6]. «فَمَا تُنْكِرُ هَذِهِ الْأُمَّةُ أَنْ يَفْعَلَ الله جَلَّ وَ عَزَّ بِحُجَّتِهِ كَمَا فَعَلَ بِيُوسُفَ أَنْ يَمْشِيَ فِي أَسْوَاقِهِمْ وَيَطَأَ بُسُطَهُمْ حَتَّى يَأْذَنَ الله فِي ذَلِكَ لَهُ کَما أَذِنَ لِیوسُفَ: قالو أَنَّک لَأَنتَ یُوسُفُ»: الکافي، کليني، ج1، ص337.
[7]. کمال الدين وتمام النعمة، ج2، ص370.
[8]. کمال الدين وتمام النعمة، ج2، ص346.
[9]. (وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِـرُونَ) (يس: 9). ر. ک: تفسير نمونه، ناصر مکارم شيرازي، ج18، ص323، ذيل آيه فوق.
[10]. مجمع البيان، طبرسي، ج8، ص650، ذيل آيه فوق.
[11]. خورشيد مغرب، محمدرضا حکيمي، ص184.
[12]. الکافي، ج2، ص55.
[13]. نهجالبلاغة، خطبه 147، صبحي صالح.
[14]. شرح نهجالبلاغة، ابن ابيالحديد، ج18، ص385.
[15]. فتح الباري في شرح البخاري، ابنحجر عسقلاني، ج6، ص359.
[16]. کفاية الاثر في النص علي الائمة الاثني عشر، علي بن محمد خرازي رازي، ص296.
[17]. صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابوري، ج3، ص1478.
[18]. كمال الدين وتمام النعمة، ص485.
[19]. الاحتجاج علي اهل اللجاج، احمد بن علي طبرسي، ج2، ص497.