قاعده لطف بیانگر ضرورت ایجاد داعی از سوی خدا با هدف نزدیکتر شدن مکلف به انجام تکلیف است؛ طوری که انسان را از محدوده اختیار خارج نمیکند. اما برخی مخالفان این قاعده، با طرح بعضی روایاتِ مورد قبول شیعه، ادعا میکنند که خداوند عبد را به انجام عمل نزدیک نمیکند؛ بلکه به شکل الجاء و خارج از حدود اختیار، او را در مسیر هدایت قرار میدهد و این، مخالف قاعده لطف است.[1] اکنون به یک روایت در این زمینه اشاره میکنیم:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ(علیه السلام): إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً نَكَتَ فِی قَلْبِهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ وَ سَدَّ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَكَّلَ بِهِ شَیطَاناً یضِلُّهُ.[2]
امام صادق(علیه السلام) فرمود: هنگامی که خدا براى بندهاى بد بخواهد، اثرى از سیاهى در دلش میافكند و گوشهاى دلش را مسدود میکند و شیطانى بر او میگمارد كه گمراهش كند.[3]
پاسخ به این شبهه با تفکیک چند نکته بر اساس دیدگاه امامیه، ضروری به نظر میرسد؛ مانند مسئله تقدیر الهی و آنچه در علم ذاتی و ازلی خداوند درباره تمام موجودات از جمله انسان قرار دارد. مطابق این مسئله، در علم ذاتی خداوند، وضعیت هر انسان از نظر شقاوت و سعادت معلوم است؛ اما این علم و آگاهی برای کسی جز خداوند مکشوف نیست و خداوند بعد از خلق انسان، قدرت اختیار و اراده را در او قرار میدهد. حال اگر با توجه به علم ازلی، انسان دارای روح مصفا و پاک باشد و اعمال او در دنیا مطابق اوامر الهی واقع شود، خداوند در قلب او نوری قرار میدهد که این انسان به خیرات و ایمان تمایل پیدا کند و بعد از تحقق مقدمات اختیار، از جمله تصور و تصدیق و شوق به فایده، در نهایت به برگزیدن مسیر هدایت بینجامد و در این انتخاب خود، ثابتقدم باقی بماند. اما اگر خداوند بر اساس علم ازلی از شقاوت شخصی آگاهی داشته باشد و انسان نیز در دنیا افعال مذموم انجام دهد، خداوند در قلب او مانعی قرار میدهد که همچنان از ایمان به دور باشد و لذت آن را درک نکند؛ چنانکه در برخی آیات قرآن به این مطلب اشاره شده است که خداوند بر قلب افراد معاند در برابر حق، مُهر میزند تا به سوی وادی ایمان حرکت نکنند: {نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِ الْمُعْتَدین}.[4]
بنابراین، مفاد حدیث نورانی مذکور، که بیانگر اراده تکوینی خداوند است و طبق آن سعادت و شقاوت انسانها در علم ازلی خدا مشخص است و البته کسی جز او از آن مطلع نیست، با مفاد قاعده لطف، که در بستر اراده تشریعی خداوند معنا پیدا میکند، تنافی ندارد. بر اساس قاعده لطف، در آخرین مرحله وقوع فعل، این انسان است که با اختیار خود آن را برمیگزیند و نوری که خداوند طبق این حدیث، در قلب انسان قرار میدهد، فقط انسان را به انتخاب مسیر هدایت نزدیکتر میسازد.[5]
با توجه به مفهوم قاعده لطف و مقایسه آن با مجموع آیات قرآنی و بعضی روایات، میتوان به آسانی بر جایگاه قرآنی و روایی این قاعده صحه گذاشت. کسانی که با آیات متشابه، درصدد انکار این قاعده هستند، در مقابل مبانی مستحکم این قاعده توان رویارویی را ندارند؛ زیرا براهین عقلی، پشتوانه این قاعده است؛ براهینی که از ضرورت یک فعل برای خدا بر اساس صفات حکمت، رحمت و جود و کرم سخن میگویند که در صورت فقدان، مکلف برای انجام تکلیفی که بر عهده اوست، انگیزهای نخواهد داشت و این فعل از جانب خدا مکلف را به انجام طاعت، که از اهداف مهم خلقت است، نزدیکتر میگرداند بدون آنکه اراده خداوند مغلوب سایر ارادهها شود یا اینکه اختیار از انسان منتفی شود.
[1] . دهلوي، تحفة اثنا عشرية، ص298-299.
[2]. کليني، الكافي، ج1، ص166.
[3]. آلوسي، المنحة الالهية، ص164.
[4]. «دلهاي متجاوزان را مُهر ميزنيم» (يونس: 74).
[5]. صدوق، التوحيد، ص415؛ ملاصدرا، شرح أصول الكافي، ج4، ص376-381؛ مازندراني، شرح الكافي، ج5، ص87-88؛ تبريزي، الهدايا لشيعة أئمة الهدي، ج2، ص501.