خداوند در قرآن گواهی داده که همه سخنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر اساس وحی است؛[1] طوری که اگر ایشان از جانب خویش سخنی را به خداوند نسبت دهد، قطعاً خشم الهی را در پی خواهد داشت.[2] بنابراین، استمرار پدیده وحی از پیشنیازهای «حق تشریع» است تا هدایتگری از مسیر حق منحرف نشود. حال اگر شیعه حق تشریع را پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در حق امامان معصوم (علیهم السلام) نیز روا میدارد، غیر از ناسازگاری با مسئله ختم نبوت، با مضمون روایات متعددی که در منابع حدیثی شیعه نقل شده است،[3] نیز همخوانی نخواهد داشت که در آنها ائمه (علیهم السلام) به صراحت هر گونه وحی شدن بر خود را انکار کردند.[4]
بدون تردید، مسئله خاتمیت از ضروریات اسلام است که انکار آن، به انکار اسلام خواهد انجامید. اما چنان که گفتیم، حق تشریع فقط از آنِ خداوند است و او از همه قوانین و دستورهایی که انسان در امتداد زندگی به آنها نیاز دارد، آگاه است و پس از برانگیخته شدن پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) این دستورها به قلب مبارک ایشان نیز فرود آمد. بر اساس روایات معتبر در منابع فریقین، رسول الله (صلی الله علیه و آله) به اذن خداوند قوانین گوناگونی را پایهریزی، و به مردم اعلان فرمودند.[5] همچنین در منابع شیعه نقل شده است که ایشان هنگام وفات، تمام دانش عطا شده از جانب خداوند را به جانشین راستین پس از خود امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهما السلام) منتقل کردند و امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز به امام پسین و به همین ترتیب، این آگاهی به قلب آخرین امام انتقال داده شده است.[6]
اما با تحلیلی که پیش از این بیان شد، به روشنی جایگاه حق تشریع احکام برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) مشخص میشود؛ چه آنکه حق تشریع، فقط مخصوص خداوند است و او دانش و آگاهی هر آنچه برای سعادت انسان نیاز بوده، در قالب معارف دینی به پیامبرش موهبت کرده و پیامبر نیز آن آگاهی را به جانشینش انتقال داده است. بنابراین، اگرچه بیان همه معارف دینی و انتقال آنها به قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیاز به وحی دارد، بیان هر یک از گزارههای دینی به یک وحی جداگانه محتاج نیست و خداوند همه معارف مورد نیاز بشر تا روز قیامت را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) ابلاغ میکند تا ایشان مردم را هدایت و ارشاد کنند. همین نکته در مورد جانشینان پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز مطابقت دارد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) تمام معارف دینی را به آنها اعلام کرده است و ائمه (علیهم السلام) نیز در هر جا که مناسب و لازم بود، آنها را به مردم بیان میکنند.
نتیجه و رهیافتی که بر اساس براهین عقلی و همچنین شواهد نقلی معتبر به دست آمد، این است که میان مفهوم تبیان و بیانگر بودن قرآن نسبت به همه چیز و دارا بودن حق تشریع برای امامان شیعه (علیهم السلام)، هیچ گونه ناهمخوانی وجود ندارد؛ بلکه میتوان این دو دیدگاه را یک «دوگانه متکامل» عنوان کرد که هر دو بخش، در عین آنکه ظاهر ناهمگون دارند، وقتی کنار یکدیگر قرار گیرند، به شکل فزایندهای سبب تکمیل و رخنهزدایی از هم خواهند بود. خداوند، قرآن را به گونهای فروفرستاد که نیازمند بیانگر است و هر کسی، توان توضیح و تفسیر ظاهر و باطن آیات و همچنین برداشت تمام قوانین جزئی در زندگی انسان از قرآن را ندارد؛ ازاینروست که خداوند جانشینان واقعی خود را برای این مهم وانهاد تا بر اساس قرآن و آنچه از خاتم الانبیا (صلی الله علیه و آله) به ایشان به ارث رسیده و نزد مسلمانان دارای ارزش و اعتبار است، رهبری امت اسلامی را عهدهدار باشند و از دانش خود درباره معارف دینی، که خداوند از طریق پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آنها عطا کرده است، حق تشریع الهی را که شامل جعل و تغییر احکام میشود، بیان کنند.
[1]. نجم: 3-4.
[2]. حاقة: 44-46.
[3]. سيد رضي، نهج البلاغة، ص191 خطبه 133؛ قطب راوندي، الخرائج و الجرائح، ج2، ص533.
[4]. المشعبي، منهج ابن تيمية في مسألة التکفير، ص:440؛ سبحاني، الحوار مع الشيخ صالح بن عبد الله الدرويش، ج1، ص159-160.
[5]. بخاري، صحيح البخاري، ج3، ص148؛ کليني، الكافي، ج1، ص266.
[6]. صفار، بصائر الدرجات، ج1، ص115.