
آقاي قفاري با اشاره به برخي از عبارات علماي شيعه درباره الهي بودن منصب امامت، نتيجه گرفته است که امامت نزد شيعه همان نبوت است و امام همان نبي است؛ چراکه ائمه همانند پيامبران از سوي خداوند انتخاب، و با معجزه تأييد ميشوند؛ بر آنها، همانند انبيا، کتاب و وحي نازل ميشود و فعل و گفتارشان جز به امر و وحي خدا نيست. ازاينرو تفاوت آنها تنها در اسم و لفظ است. وي در نقد آن به اين مطلب بسنده کرده است که شيعيان براي اين ادعاي خود هيچ سندي، جز عبدالله بن سبأ و يهوديت، ندارند.[1]
درباره شبهه آقاي قفاري بايد گفت: همانطور که در تعريف امامت بيان شد، امامت خلافت و جانشيني نبوت است؛ نه عين آن. آقاي قفاري از الهي بودن امامت، يکي بودن آن را با نبوت نتيجه گرفته است! درحاليکه به هيچ وجه چنين نيتجهاي منطقي و معقول نيست؛ الهي بودن امامت، هرگز به معناي يکي بودن آن با نبوت نيست! بلکه به اين معناست که امامت هم، مانند نبوت، بايد از سوي خداوند معين و مشخص شود و به اختيار مردم نيست. از آقاي قفاري بايد پرسيد: چه ارتباطي بين اين معنا و ميان عينيت امامت و نبوت وجود دارد؟
به نظر ميرسد اين نتيجهگيريِ نادرست، معلول پيشفرضي نادرست است و آن اينکه تنها نبوت و رسالت مقامي الهي است و امامت و جانشيني پيامبر (صلی الله علیه و آله) مقامي بشري و در اختيار بشر است. در حقيقت آقاي قفاري به پيروي از هممسلکانش قادر به درک الهي بودن منصب امامت نشده، لذا آن را با نبوت يکي شمرده است! درحاليکه احدي از شيعيان چنين ادعايي نکرده است! همانطور که در معناي اصطلاحي امامت بيان شد، شيعه و سني به اتفاق معتقدند که امامت، خلافت و نيابت از نبوت است؛ نه عين آن. در واقع آقاي قفاري چون نتوانسته پاسخي به ادله فراوان عقلي و نقلي الهي بودن امامت بدهد، از شيوه تهمت و افترا بهره برده است! انصاف اين بود که ايشان و هممسلکانش، در ادله ما مناقشه کنند، نه اينکه تهمت و افترا بزنند.
اين نکته نيز شايان توجه است که امامت، هرچند عين نبوت نيست، در بسياري از فضائل و مقامات با نبوت يکي است. حديث معتبر و متواترِ[2] منزلت[3] اين مطلب را به خوبي اثبات ميکند. بر اساس اين روايت شريف، امير مؤمنان علي (علیه السلام) به منزله رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در غير از مقام نبوت قرار داده شده است.[4] ازاينرو تمام مقامات و فضائل پيامبر (صلی الله علیه و آله)، غير از مقام نبوت، براي امامت نيز ثابت است.[5]
درباره تفاوت نبوت و امامت نيز فرقهايي بيان شده است[6] که به نظر ميرسد از ميان آنها تفاوت اساسي اين دو مقام و منصب الهي در وحي تشريعي است؛ يعني پيامبر، مخاطب وحى تشريعى است؛ خواه به صورت تأسيس يا به صورت ترويج و تبليغ. فرشته وحي بر او فرود مىآيد و او را در جريان امور تشريعى و دينى قرار مىدهد و او مأمور است آنها را به مردم برساند؛ امام با اينکه از نظر شيعه كليه وظايف پيامبر را بر عهده دارد، اما وحى تشريعى بر او نازل نمىشود.[7]
اين مطلب که ائمه (علیهم السلام)، همانند پيامبران (علیهم السلام)، از سوي خداوند انتخاب، و با معجزه تأييد ميشوند و فعل و گفتارشان جز به امر خدا نيست،[8] مطلبي درست و نزد عقل و نقل پذيرفته است که به برخي ادله آن اشاره شد. البته اگر مراد آقاي قفاري از همانندي ائمه (علیهم السلام) و انبياء (علیهم السلام) در نزول کتاب و وحي، کتاب و وحي تشريعي باشد، صحيح نيست و کسي از شيعيان هم چنين ادعايي نکرده است و در واقع همين مطلب، تفاوت اساسي ميان آنها است.
اما اينکه شيعيان براي اعتقاد به الهي بودن منصب امامت هيچ سندي جز عبدالله بن سبأ و يهوديت ندارند![9] اين نيز از افترائات بزرگ مخالفان شيعه است که با توجه به ادله عقلي و نقلي اقامهشده، صحت ندارد. عبدالله بن سبأ شخصي يهودي بود که گفته شده بعدها مسلمان شد. وى جزء غاليان لعنت شده و قائل به الوهيت حضرت علي (علیه السلام) بود. لذا ربطي به شيعه اماميه ندارد؛ زيرا شيعيان و در رأس آنها ائمه (علیهم السلام)، از او برائت جسته و او را کافر شمردهاند.[10]
[1]. قفاري، اصول مذهب الشيعة الامامية، ج2، ص654 و 655.
[2]. ر.ک: ميرحامدحسين، عبقات الأنوار، ج11، ص62-65.
[3]. «قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسى إِلَّا أَنَّهُ لَانَبِيَّ بَعْدِي» (کليني، كافي، ج8، ص107؛ خزاز، كفاية الأثر، ص135؛ مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ج7، ص120؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج3، ص124 و ج17، ص373 و ج45، ص14و459؛ ابن مغازلي، مناقب علي بن ابيطالب، ص44-55. براي آگاهي تفصيلي از سند و دلالت اين روايت ر.ک: عبقات الأنوار، ج11).
[4]. ميلاني، اثبات الولاية العامة، ص315؛ مناقب علي بن ابيطالب، ص218.
[5]. ر.ک: مظفر، دلائل الصدق، ج6، ص83-88.
[6]. ر.ک: طباطبايي، الميزان، ج1، ص272 و ج14، ص304؛ مکارم، تفسير نمونه، ج1، ص441؛ مجلسي، بحارالأنوار، ج2، ص181و182 و ج26، ص82؛ مطهري، مجموعه آثار، ج3، ص318 و 319. از جمله ساير تفاوتها اينکه پيامبر و امام، هر دو هدايتگرند. لكن هدايت پيامبر، صرف راهنمايي و نشان دادن راه است، اما هدايتي كه خداوند آن را از شئون امامت قرار داده، به معناي رساندن به مقصد (ايصال به مطلوب) است. (الميزان، ج1، ص272 و ج14، ص304؛ مکارم، تفسير نمونه، ج1، ص441) يا اينکه امام، رابط بين مردم و خدا در اخذ فيوضات باطني است و پيامبر، رابط ميان مردم و خداي تعالي در گرفتن فيوضات ظاهري (شرايعي که از طريق وحي به نبي نازل ميشود) است. (الميزان، ج14، ص304).
[7]. سبحاني، راهنماي حقيقت، ص299.
[8]. اگر مراد آقاي قفاري اين است که گفتار و رفتار ائمه (علیهم السلام) طبق امر و حکم و خواست خداست، اين مطلب صحيح است و شکي در آن نيست؛ زيرا ائمه اطهار (علیهم السلام) تربيتيافتگان خداوند و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و معصوم و منزه از هرگونه خطا و سهو و داراي تمام کمالات و مقامات رفيع پيامبر (صلی الله علیه و آله) هستند. لذا با توجه به عصمت و علم آنها نسبت به مصالح و مفاسد واقعي، خواست و اراده آنها خواست و اراده خداوند است و جز به امر و حکم الهي حکم نميکنند. اما اگر مراد ايشان اين است که رفتار و گفتارشان بر اساس وحي الهي است و مراد از وحي هم وحي تشريعي است، اين مطلب صحيح نيست؛ چراکه با خاتميت نبوت، وحي تشريعي قطع شد؛ گرچه باب وحي غير تشريعي يا الهام باز است.
[9]. يعني از نظر وي شيعيان، اعتقاد به الهي بودن منصب امامت را از عبدالله بن سبأ و يهود گرفتهاند.
[10]. ر.ک: کشي، رجال الكشي، ص106-108؛ حلي، رجال العلامة الحلي، ص237؛ ابن داوود، الرجال، ص469. نقل شده که امير مؤمنان (علیه السلام) او را توبه داد؛ ولي او توبه نکرد و لذا او را سوزاندند. (رجال العلامة الحلي، ص237؛ الرجال، ص469)
تــــازه هــــا