
برخي از وهابيون و نيز بعضي علماي شيعه منکر ولايت تکويني ائمه (علیهم السلام) شدهاند. ادعاي هر يک از آنها را به صورت مستقل مطرح و بررسي ميکنيم.
الف: برخي از وهابيون ولايت تکويني را در خداوند منحصر کرده و منکر ولايت تکويني غير خدا شدهاند و شيعيان را به جهت اعتقاد به ولايت تکويني ائمه (علیهم السلام) مشرک تلقي کردهاند؛ از جملهآقاي ناصر القفاري با استناد به آيات 54 سوره اعراف[1] و 42 سوره نور،[2] به توحيد در ربوبيت[3] اشاره و شيعيان را متهم به شرک کرده و آنها را بدتر از مشرکان قريش شمرده است؛ چراکه به زعم او مشرکان قريش تنها در توحيد عبادي مشرک بودند و خداوند را خالق و رازق خود ميدانستند؛ ولي شيعيان در خالقيت و ربوبيت نيز براي خداوند شريک قائلند.[4]
ب: برخي از علماي شيعه نيز منکر ولايت تکويني غير خدا بوده و آن را منحصر در خداوند دانستهاند؛ از جمله علامه فضلالله با انکار ولايت تکويني، به زعم خود در ادله اثبات آن مناقشه کرده و در نفي آن ادله قرآني و روايي اقامه کرده است. وي معجزات را نيز به استجابت دعاي انبيا و اوليا تفسير کرده و آنها را اراده و فعل خداوند دانسته که در مقام تحدي رخ ميدهد. لذا ربطي به ولايت تکويني ندارد.[5] البته از نظر ايشان اعتقاد به ولايت تکويني، غلو يا شرک نيست؛ چون قائلان آن بر اساس نظر و ادله خاصي به آن معتقدند.[6]
شيخ مغنيه بر آن است که اگرچه امکان ولايت تکويني به لحاظ امکان و ثبوت محال نيست، اما آنچه مهم است اثبات و وقوع آن است که منحصر در نص قطعي است و چنين نصي وجود ندارد. بر فرض اگر کسي ادعاي چنين نص معتبر و قطعياي کند، اين مسئله تنها براي او حجت است، نه ديگران؛ زيرا اين امر از ضروريات دين يا مذهب نيست. از نظر ايشان تنها ولايتي که براي ائمه (علیهم السلام) به صورت قطعي ثابت است، ولايت محمديه (صلی الله علیه و آله) است که مراد از آن اين است که هر حقي که براي رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نسبت به مسلمين ثابت است، براي امام هم ثابت است.[7]
برخي ديگر نيز با استناد به آيات قرآن و اقوال علما و مفسران شيعه، ولايت تکويني را در خداوند منحصر کرده و ولايت غير خدا - اعم از ملائکه، انبيا و ائمه (علیهم السلام) - را چه به صورت تفويض و چه به صورت شرکت يا استقلال و... نفي کردهاند.[8] وي مينويسد:
هيچ يک از افعالي که ظاهراً تصرف در کون و ولايت تکويني است، منتسب به پيامبران يا ائمه (علیهم السلام) نيست؛ بلکه منتسب به خداست و تنها دعاي معصوم در اين باره مستجاب است. اين استجابت دعا براي فخر و عزت و شرافت معصوم نزد خداوند کفايت ميکند و نفي ولايت تکويني نقصي براي معصوم نيست؛ بلکه رفعت و کمالي است براي او از اينکه شريک خدا باشد.[9]
از خلال مباحث پيشين به خوبي نقد و پاسخ انکار ولايت تکويني روشن شد. ولايت تکويني به ادله قرآني و روايي فراوان براي انبيا و ائمه (علیهم السلام) قابل اثبات است که در حد گنجايش مقاله به برخي از آنها اشاره شد. برخي از اين ادله تصريح در ولايت تکويني براي غير خدا دارند؛ همانطور که در معجزات پيامبران، از جمله حضرت عيسي (علیه السلام)، بيان شد. روايات نيز در اين زمينه مستفيض و بلکه متواتر است. بنابراين انحصار ولايت تکويني در خداوند به طور مطلق معنا ندارد؛ مگر اينکه مراد ولايت تکويني بالاستقلال باشد که در اين صورت شيعيان در صف اول منکران اينگونه ولايت هستند.
به نظر ميرسد وهابيون منکر ولايت تکويني، درک و فهم دقيق و صحيحي از مسئله نداشتند و ازاينرو براي تنزيه خداوند و فرار از شرک، دست به انکار و نفي ولايت تکويني زدهاند؛ درحاليکه ولايت تکويني، به معناي صحيح آن، به هيچ وجه شرک نيست؛ چراکه چنين ولايتي در عرض ولايت خداوند نيست؛ بلکه به اذن و اراده و مشيت اوست؛ چنانکه در نکته اول گذشت.
الف: درباره اظهارات آقاي قفاري بايد بگوييم:
اولاً: آقاي قفاري توحيد در خالقيت و ربوبيت را به يک معنا دانسته است؛ درحاليکه هرچند توحيد در ربوبيت و خالقيت با يکديگر پيوند دارند، اما از لحاظ معنايي يکسان نيستند. توحيد در ربوبيت به معناي توحيد در تدبير و اداره جهان است؛ ولي توحيد در خالقيت مربوط به اصل ايجاد و آفرينش مخلوقات است، نه تدبير آنها. شاهد اين کلام آن است که فرعون[10] خود را ربّ مردم ميدانست، نه خالق آنها.[11]
ثانياً: درباره آيه شريفه {أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْر}، که مستمسک بيشتر منکران ولايت تکويني است، مفسران اختلاف نظر داشته و تفاسير مختلفي ارائه کردهاند؛[12] از جمله برخي خلق و امر را به معناي عالم اجسام و عالم ارواح[13] و عدهاي به ايجاد و تصرف[14] و... تفسير کردهاند. برخي نيز آيه شريفه را دال بر انحصار آفرينش و تدبير در خداوند دانستهاند[15] و بعضي حصر را نفي کردهاند.[16] اما بر فرض دلالت آيه بر انحصار خلقت و تدبير در خداوند، مسلماً مراد خلقت و تدبير بالاستقلال است؛ چراکه برخي آيات قرآن صراحتاً خلقت و تدبير را به غير خدا نيز نسبت دادهاند که جمع آنها به اين است که خلقت و تدبير بالاستقلال منحصر در خداوند است؛ ولي انبيا و اوليا هم به اذن و مشيت و قدرت خدا توان انجام اين امور را دارند.
آيه دوم نيز اگرچه بر حسب برخي تفاسير[17] دال بر انحصار خلقت و تدبير خداوند است، اما همان مطالبي که در آيه پيشين گفته شد در اينجا هم صادق است. افزون بر اينکه آلوسي (مفسر سني) تصريح کرده که منظور آيه انحصار خالقيت و تدبير بالاستقلال و بالاشتراک است.[18] روشن است که ولايت تکويني نه بالاستقلال است و نه به صورت اشتراکي؛ بلکه به اذن و مشيت و قدرت الهي است؛ يعني وابسته و متکي به خداست.
ثالثاً: شرك يا توحيدى بودن يك نظريه به ميل و اراده ما نيست كه هرچه را خواستيم شرك بناميم و هرچه را خواستيم نام توحيد روى آن بگذاريم. بلکه معيارهاى دقيق قرآنى و برهانى وجود دارد.[19] شرک آن است که کسي چيزي را در عرض خداوند بداند؛ يعني اعتقاد به دو موجود يا دو قدرت مستقل در عرض هم؛ اما باور به يک موجود و قدرت مستقل و موجودات و قدرتهاي وابسته و متکي به آن نهتنها شرک نيست، بلکه عين توحيد است؛ زيرا توحيد نفي غير خدا نيست؛ بلکه نفي استقلال از غير اوست. طرفدارن ولايت تکويني معتقدند ولايت اصيل و بالاستقلال تنها از آنِ خداست و ولايت انبيا و اولياءالله وابسته و متكى به امر و اذن خداوند است. انبيا و اوصيا، هر سلطنت و قدرت تصرفي که دارند، از ذات حق تعالي دارند و متکي و وابسته به او هستند.
بعيد نيست منکران ولايت تکويني، که قائل به شرک بودن ولايت تکويني هستند، ولايت تکويني را به معناي تفويض تفسير کرده باشند؛ اما همانطور که گذشت، ولايت تکويني غير از تفويض است.
بنابراين به نظر ميرسد اتهام شرک به معتقدان به ولايت تکويني، يا ناشي از عدم درک صحيح آن است يا شبههپراکني و اتهامزني به ديگران.
ب: پاسخ انکار ولايت تکويني از سوي علماي شيعه نيز در خلال مباحث گذشته به خوبي روشن شد و نيز آشکار شد که ادله، به ويژه ادله روايي، مستفيض يا متواتر بوده و خدشهپذير نيست. درباره تفسير معجزات به استجابت دعا ميتوان گفت: اولاً خلاف ظاهر روايات و معجزات است؛ لااقل در بسياري از معجزات درخواست يا دعايي در کار نبوده است؛ ثانياً ادله ولايت تکويني منحصر در معجزات نيست تا بر فرض اشکال در آن و ارائه تفسيري متفاوت، ولايت تکويني زير سؤال رود؛ بلکه بر فرض پذيرش چنين تفسيري، روايات ديگر براي اثبات مطلوب کافي هستند.
در پاسخ به شيخ مغنيه بايد گفت: اولاً براي اثبات ولايت تکويني نص معتبر فراوان داريم؛ ثانياً ولايت مطلقه پيامبر (صلی الله علیه و آله) شامل ولايت تکويني ميشود و چنانکه گذشت، هر منصب و فضيلتي (غير از نبوت) که پيامبر (صلی الله علیه و آله) دارا بود، ائمه (علیهم السلام) نيز از طريق وراثت يا غير آن دارا بودند.
انتساب تصرف و ولايتِ در تکوينِ انبيا و ائمه (علیهم السلام) به خداوند نيز خلاف ظاهر و بلکه خلاف نص آيات و روايات است؛ زيرا در آيات و روايات تصرف در تکوين صراحتاً به انبيا و ائمه (علیهم السلام) نسبت داده شده است؛ مانند معجزات حضرت عيسي يا آصف بن برخيا و... .[20]
[1]. {... أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْر...)؛ «آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير [جهان]، از آن او [و به فرمان او] است».
[2]. {وَ للهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ}؛ «و از براي خداست حكومت و مالكيّت آسمانها و زمين».
[3]. مراد او از توحيد ربوبي، وحدت و يگانگي خداوند در ملک و خلق و تدبير است؛ يعني ايمان به اينکه خداوند تنها خالق، رازق، محيي و مميت، نافع و ضار و مالک و مدبّر است و شريکي در اين موارد ندارد. (القفاري، اصول مذهب الشيعة الامامية، ج2، ص507)
[4]. القفاري، اصول مذهب الشيعة الامامية، ج2، ص507و508.
[5]. فضلالله، نظرة اسلامية حول الولاية التکوينية، ص38و43-49. وي در جايجاي اين کتاب به نفي و انکار ولايت تکويني پرداخته است.
[6]. نظرة اسلامية حول الولاية التکوينية، ص89 و 90.
[7]. مغنية، الجوامع و الفوارق بين السنة و الشيعة، ص128و129.
[8]. ر.ک: قزويني، الولاية التکوينية و التشريعية، ص7، 8، 14، 15، 18و82.
[9]. ک: همان، ص148.
[10]. {فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى}؛ «و گفت: من پروردگار برتر شما هستم». (نازعات: 24)
[11]. عابدي، توحيد و شرک، ص283و295.
[12]. ر.ک: حقي، روح البيان، ج3، ص176؛ ابن ابيحاتم، تفسير القرآن العظيم، ج5، ص499؛ شبر، تفسير القرآن الكريم، ص175؛ آلوسي، روح المعاني، ج4، ص378.
[13]. حقي، روح البيان، ج3، ص176؛ فيض کاشاني، تفسير الصافي، ج2، ص206.
[14]. روح البيان، ج3، ص176؛ ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج3، ص384؛ طبرسي، جوامع الجامع، ج1، ص442.
[15]. مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج6، ص206و207؛ آلوسي، روح المعاني، ج4، ص378.
[16]. عابدي، توحيد و شرک، ص295.
[17]. ر.ک: طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، ج15، ص188و189؛ حقي، روح البيان، ج6، ص164.
[18]. روح المعاني، ج9، ص381.
[19]. مطهري، مجموعه آثار، ج3، ص288 و 289.
[20]. براي نقد و پاسخ به اين شبهات ر.ک: ميلاني، اثبات الولاية العامة، ص253-261؛ خبّاز قطيفي، الولاية التکوينية، ص305-351.
تــــازه هــــا