
برخی از علمای وهابیت میگویند که عصمت امام به نوعی مستلزم اطاعت و متابعت بیچونوچرا و مطلق است؛ زیرا معصوم «یجب اتباعه فی کل ما یقول...» و حال آنکه قرآن اطاعت مطلق را فقط مخصوص خدا و رسول شمرده است. پس ادعای عصمت و اطاعت مطلق از امام درست نیست و با این آموزه قرآن «من یطع الله والرسول» منافات دارد.[1]
اولاً این سخن که معصوم «یجب اتباعه فی کل ما یقول...»، درست نیست؛ زیرا از حیث عقلی، هیچ برهانی بر تلازم بین عصمت شخص و وجوب اطاعت وجود ندارد. معصوم کسی است که در زندگی یا حیطهای که در آن عصمت دارد، هیچ خطا و اشتباهي ندارد و هرگز این مطلب به این معنا نیست که بر دیگران واجب است از او تبعیت کنند. عقل چنین تلازمی را نمیپذیرد.
از حیث نقلی هم هیچ آیه یا روایت معتبری که بر وجوب تبعيت از معصوم دلالت کند، نداریم.
درنتیجه هیچ دلیل عقلی و نقلی بر وجوب اطاعت از معصوم نداریم.
درست است که بین وجوب اطاعت مطلق و عصمت تلازم وجود دارد ـ یعنی عقل حکم میکند که چون واجب است از این شخص بدون چونوچرا اطاعت کنیم، پس باید معصوم باشد؛ چون اگر معصوم نباشد، گمراه خواهیم شد ـ اما چنین نیست که هر انسان معصومی وجوب اطاعت داشته باشد.
ثانیاً قرآن از افرادی نام میبرد که معصوم بودهاند، اما وجوب اطاعت نداشتهاند؛ مثلاً در رابطه با حضرت مریم (علیها السلام) میفرماید:
{وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمين}.[2]
و [ياد كنيد] هنگامي كه فرشتگان گفتند: اي مريم، قطعاً خدا تو را برگزيده و [از همه آلودگيهاي ظاهري و باطني] پاك ساخته و بر زنان جهانيان برتري داده است.
این طهارت و برگزیده بودن حضرت مریم (علیها السلام) به معنای عصمت ایشان از هرگونه آلودگی است که گناه را هم شامل میشود[3]، ولی اطاعت از حضرت مريم بر همه مردم واجب نبوده است.
بنابراین «عصمت» عنایتی ویژه است که خداوند به برخی بندگان خاص خود دارد؛ حال هر کسی میتواند مورد این عنایت قرار گیرد و اختصاصی به انبیا ندارد که وجوب اطاعت داشتهاند.
ثالثاً اگر شیعه معتقد است باید از امام، بدون چونوچرا اطاعت کرد، به دلیل معصوم بودن آنان نیست، بلکه دلایل دیگری از کتاب و سنت بر اطاعت از آنان دارد. عقل آدمی نیز وجوب اطاعت از آنان را اثبات میکند؛ زیرا امام جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و رهبر امت است و عقل حکم میکند که باید از امام امت نیز مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اطاعت کرد؛ به همین خاطر باید معصوم باشد؛ چراکه اگر معصوم نباشد، امت را به گمراهی ميکشاند.
قرآن نیز در آیه «اولوالامر» به طور مطلق دستور میدهد از اولوالامر (امامان معصوم) اطاعت کنیم که تفصیل آن گذشت. ازاينرو این آیه با ادعای مطرح شده در شبهه، منافات دارد؛ زیرا شبهه ميگويد «طبق قرآن، اطاعت تنها مختص به خدا و رسول است»، درحالیکه این آیه، از اولوالامر نیز به عنوان کسی که باید از او اطاعت مطلق داشت، نام میبرد.
همچنین در سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این اطاعت بیچونوچرا از امام وجود دارد که در اینجا به دو حدیث گرانسنگ اشاره میکنیم:
1. حدیث شریف «ثقلین»
این حدیث شریف، حدیثی صحیح و متواتر، و مورد پذیرش علمای شیعه و اهل سنت است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در این حدیث شریف ـ که در منابع متعدد حدیثی، تفسیری، تاریخی و... موجود است ـ با تأکید بسیار، امّت اسلامی را به اطاعت از قرآن و اهل بيت خود فرمان داده است.
حدیث «ثقلین» با الفاظ مختلفی در منابع روایی و تاریخی نقل شده است. برخی آن را طولانی و برخی آن را بسیار مختصر بیان کردهاند. اما آن الفاظی که بین همه نقلها مشترک است، این است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در روزهای پایانی عمر مبارک خویش، بالای منبر رفتند و خطاب به مردم فرمودند:
إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْـحَوْض.
من شما را ترک خواهم کرد، درحالیکه دو چیز گرانبها را میان شما باقي خواهم گذاشت. مادامیکه به این دو چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد. آن دو چیز قرآن و عترتم که اهل بیتم هستند. آن دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
در همه نقلها به این نکته اشاره شده که دو ثقل عظیم در اسلام، «کتاب خدا» و «اهل بیت» هستند و این دو هرگز از هم جدا نمیشوند.
سند روایت:
این روایت در بیشتر منابع روایی شیعه وجود دارد و جای هیچ تردیدی در صحت آن وجود ندارد. در اکثر منابع اهل سنّت نیز نقل شده است که ما تنها چند مورد از آنها را ذکر میکنیم: صحیح مسلم، ج2، ص44؛ سنن ترمذی، ج12، ص258؛ مسند احمد بن حنبل، ج44، ص134؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج3، ص109؛ صواعق المحرقه ابن حجر مکی، ص75؛ کنز العمال، متقی هندی، ج1، ص47.
این حدیث در منابع تفسیری و تاریخی اهل سنت نیز فراوان نقل شده است؛ از جمله: تفسیر ثعلبی، ج8، ص40؛ تفسیر بغوی، ج4، ص125؛ تفسیر رازی، ج8، ص173؛ تفسیر ابن کثیر، ج4، ص122؛ الدر المنثور، جلالالدین سیوطی، ج2، ص60؛ تفسیر آلوسی، ج4، ص18؛ الکامل، ابن عدی، ج6، ص67؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج42، ص216؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج2، ص12؛ سیر اعلام النبلا، ذهبی، ج9، ص365؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج11، ص444؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج9، ص163.
بنابراین به هیچ وجه نمیتوان در سند این حدیث گرانقدر خدشه کرد؛ زیرا غالب منابع شیعه و اهل سنت، از راویان مختلفی آن را نقل کردهاند.
دلالت حدیث:
از عبارت «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا» استفاده میشود باید همواره در زندگی تا روز قیامت، به هر دو چنگ زد و در مسائل فقهی و اجتماعی و... به هر دو رجوع کرد و تفسیر و تأویل آن بزرگواران را پذیرفت و مانند قرآن فرض کرد. پس راه سعادت و حقیقت، چنگ زدن به هر دو است؛ یعنی آنان را الگو قرار دهيم و از آنها در گفتار و کردار تبعیت کنیم.
بنابراین هر عقل سلیم و بدون تعصبی با دیدن متن این حدیث شریف، به راحتی میتواند به وجوب اطاعت بیچونوچرا از ائمه اطهار (علیهم السلام) پی ببرد. پس مفاد این روایت مشهور و معروف، وجوب اطاعت از اهل بیت است و بدون شک مصداق اهل بیت در این روایت، دوازده امام شیعه است.[4] بنابراین خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دستور داده است که از امامان معصوم اطاعت کنیم.
2. حدیث معروف «سفینه نوح»
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در حدیثی بسیار معروف ـ که مورد اتفاق شیعه و اهل سنت است ـ فرمود:
مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمِثْلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق.[5]
مَثَل اهل بیت من میان شما مانند کشتی حضرت نوح است؛ هر کس بر این کشتی سوار شود نجات مییابد و هر کس سوار نشود و از آن تخلف کند، غرق شده و هلاک خواهد شد.
این مطلب با عبارت «مَنْ دَخَلَهَا نَجَا، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق»[6] نیز وارد شده است.
در اعتبار این روایت همین بس که از طریق هشت تن از صحابه ـ مانند امیرالمؤمنین (علیه السلام)، عبدالله بن زبیر، ابن عباس، ابوسعید خدری، ابوذر غفاری، انس بن مالک، سلمة بن اکوع و ابوهریره ـ نقل شده است.[7] بزرگان اهل سنت، علاوه بر نقل این روایت در کتابهای خود، به نکات دیگری در خصوص این روایت پرداختهاند؛ مثلاً جاحظ سخاوی گفته است: «و بعض هذه الطریق یقوی بعضها بعضا»[8]؛ «برخی از طرق این حدیث، طرق دیگر را تقویت میکند». سمهودی نیز همین سخن را بیان کرده است.[9]
این حدیث ـ که به حدیث سفینه معروف است _ در منابع معتبر شیعه و اهل سنت وجود دارد و علمای طراز اول آنان، این حدیث را نقل و تصحیح کردهاند. ازاينرو در سند آن نباید خدشه وارد کرد و تردیدی به خود راه داد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در این حدیث مشهور، اهل بیت خود را به کشتی نجات تشبیه و بيان کردهاند همانطور که تنها کسانی از قوم نوح نجات پیدا کردند که سوار کشتی حضرت نوح شدند، از امت اسلامی نیز تنها کسانی نجات میيابند که سوار کشتی اهل بیت من شوند و از آن تخلف نکنند و إلا غرق و هلاک میشوند.
این تعبیْر کنایه از تبعیتی بدون چونوچرا و مطلق است. منظور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این است که پس از من همه جا گمراهی است و میان امت، فقط اهل بیت و عترت من هستند که اهل هدایتند و دیگران را هم هدایت میکنند؛ ازاينرو تعبیر «مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»، یعنی پیروی کردن از آنها؛ یعنی هر کسی از اهل بیت من پیروی کند و دستورات آنان را نصبالعین خود قرار دهد، نجات مییابد و هر کسی تخلف کند و به دیگران تمسک بجويد و دستورات شخص دیگری را اطاعت کند، گمراه ميشود و غرق خواهد شد. این معنا، همان معناي امامت جامعه اسلامی و مد نظر متکلمان اسلامی است. بنابراین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در این روایت نیز به پیروی از اهل بیتش که همان دوازده امام شیعه هستند، دستور داده است.
در نتيجه اطاعت مطلق از غیر پیامبر ـ که مصداق آن ائمه دوازدهگانه شیعه است ـ هم در قرآن کریم و هم در کلام خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، آمده است. ازاينرو این ادعا که اطاعت مطلق مخصوص خدا و رسول است، درست نیست و مخالف قرآن و سنت است.
[1]. القفاري، اصول مذهب الشيعة، ج2، ص792.
[2]. آل عمران: 42.
[3]. طباطبايي، الميزان، ج3، ص188.
[4]. روايات متعددي از منابع شيعه و سني وارد شده که پيامبر اکرم٩ جانشينان خود را دوازده نفر خوانده است. اين روايات به روايات «اثنا عشر خليفه» معروفند. (نعماني، الغيبة، ص103؛ شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص68)
[5]. الغيبة، ص44؛ كمال الدين، ج1، ص239.
[6]. طوسي، الأمالي، ص349.
[7]. ابن حنبل، فضائل الصحابة، ج2، ص289؛ طبراني، المعجم الکبير، ج3، ص45؛ حسکاني، شواهد التنزيل، ج3، ص10؛ خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج5، ص272؛ ابن اثير، النهاية، ج2، ص708؛ حافظ مزي، تهذيب الکمال، ج28، ص411؛ هيثمي، مجمع الزوائد، ج9، ص171؛ سيوطي، الدر المنثور، ج4، ص304؛ آلوسي، روح المعاني، ج25، ص32.
[8]. جاحظ، استجلاب ارتقاء الغرف، ج2، ص484.
[9]. سمهودي، جواهر العقدين، ص261.
تــــازه هــــا