• صفحه اصلی
  • درباره ما
    • پژوهشکده در یک نگاه
    • هیئت امنا
    • ریاست
    • معاونت ها
    • شورای پژوهشی
    • جوایز و افتخارات
  • فعالیت ها
    • نشست های علمی
    • ارتباط با مراکز علمی
  • گروه های علمی
    • گروه اخلاق و اسرار
    • گروه تاریخ و سیره
    • گروه فقه و حقوق
    • گروه کلام و معارف
    • واحد احیای میراث
    • دفتر پژوهشکده در خراسان
    • واحد بقیع‌پژوهی
  • آثار
    • کتاب ها
    • نشریات
    • نرم افزارها
    • ویکی حج
    • دانشنامه حج و حرمین
    • دانشنامه عتبات
    • موسوعه رد شبهات
    • مجموعه آثار حج خونین
  • کتابخانه، موزه و اسناد
    • کتابخانه
    • موزه
    • اسناد
  • خدمات پژوهشی
    • بانک اطلاعاتی نقد وهابیت
    • اولویت های پژوهشی
    • کتابشناسی حج و زیارت
    • خاطرات حج و زیارت
    • پاسخ به شبهات
    • حمایت از پایان نامه ها
    • فرم ها
    • درس خارج فقه حج
  • افراد
  • آرشیو
×

ارسال ایمیل

در حال ارسال اطلاعات
لطفا تیک "من ربات نیستم" را بزنید !
/ خدمات پژوهشی / پاسخ به شبهات / امامت / شبهه: عدم تصریح قرآن به امامت اهل بیت (علیهم السلام)
تاريخ : 1404/08/23 | بازدید : 8
شبهات مرتبط با امامت پاسخ به شبهات

شبهه: عدم تصریح قرآن به امامت اهل بیت (علیهم السلام)

شبهه اول: عدم تصریح قرآن به امامت اهل بیت (علیهم السلام)

وهابیان، با توجه به فراگیری قرآن نسبت به همه احکام و معارف، این شبهه را مطرح مي‌کنند که اگر امامت اهل بیت (علیهم السلام) جزو دین بود و ضرورت داشت، باید قرآن آن را آشکارا بیان مي‌فرمود؛ درحالی‌که برخلاف ادعای شیعه، در قرآن آیه‌ای که به صراحت این مطلب را بیان فرموده باشد، وجود ندارد.[1] همچنين نصی (سخن صریحی) دربارة تعیین امام و جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله) از جانب خدا و رسول به چشم نمی‌خورد.[2]

پاسخ:

محققان ژرف‌اندیش شیعه از دیرباز پاسخ چنین شبهه‌ای را داده‌اند. براي نمونه به دو پاسخ نقضی و حلی اشاره می‌شود:

1. پاسخ نقضی

ضمن باور به اینکه قرآن کریم بیانگر همه حقایق است،[3] اما مراد از آن، بیان همه جزئیات ریز و درشت احکام، معارف و موضوعات جهان هستی در قرآن نیست؛ چراکه در آن صورت برای حجم قرآن، حد و مرزی ممکن نبود. بر اساس بیان ائمه اطهار (علیهم السلام)، احکام و موضوعات فراوانی وجود دارد که جزئیات آنها به تفصیل در قرآن نیامده است؛ هرچند برخی از آنها از ارکان دین اسلام هستند؛ مانند: نماز، زکات، خمس، حج و... . شاید بین احکام و دستورهاى شریعت، مطلبى به اهميت و محوریت نماز وجود نداشته باشد؛ چراکه تعابیرى نظیر «ستون خیمه دین»، [4] «مرز میان کفر و ایمان»، [5] «عامل تقرب هر پرهیزکار»[6] و «نخستین پرسش و اساسى‌ترین عامل پذیرش دیگر اعمال»[7] و... نشان‌دهندة اهمیت این تکلیف الاهى است؛ اما در آیات قرآن، نشانى از تعداد رکعات و خصوصیات این فریضه وجود ندارد»! قرآن به اصل وجوب نماز و اقامة آن[8] در اوقات خاص[9] و طهارت هنگام نماز[10] اشاره فرموده؛‌ اما بیان خصوصیات دیگر این امر مهم را به «سنت» واگذاشته است. قرآن دربارة اجناس و نصاب زکات واجب،[11] خمس،[12] بسیاری از مناسک حج، [13] (مانند عدد سعی بین صفا و مروه و عدد دورهای طواف)، مسائلي در زمینه حدود[14] و دیات،[15] آداب قضاوت،[16] شرایط معاملات[17] و سایر دستورهاى شریعت مقدس نیز از همین نظام پيروي کرده است؛ یعنى مقصود اصلى را بر تثبیت این واجبات گذاشته و بیان خصوصیات را به دستگاه دیگر (سنت) واگذار کرده است. بدین جهت، عدم تصریح به خصوصیات و تعداد و نام امامان (علیهم السلام)، منافاتی با جنبه بیانگری قرآن ندارد؛ چراکه قرآن، متکفل بیان تمام مصادیق و جزئیات فروع معارف و دستورالعمل‌ها نیست تا عدم تصریح به نام امامان مورد نظر شیعه، امرى خلاف انتظار و غیر موافق با سبک ویژه قرآن باشد.

ابوبصیر، از شاگردان بزرگ امام صادق (علیه السلام)، پیرامون آیة {أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ}،[18] که مردم را به اطاعت از خدا و رسول و اولیاى امور فرامى‌خواند، از آن حضرت (علیه السلام) پرسید: «چرا قرآن نام اولی‌الامر را نبرده است؛! اگر واقعاً حق با شیعه است و مراد از اولیاى امور، امام على (علیه السلام) و اهل بیت هستند، چرا آنان را با نامشان معرفى نفرمود؟» امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به سؤال ابوبصیر به همین سبک خاص قرآن اشاره کرد و فرمود:

وقتى براى پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) آیة نماز نازل شد، خداوند در آن به تعداد رکعات نماز و بسیاری از جزئیات اشاره نکرد تا آنکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن را شرح داد. آیه زکات نازل شد، خداوند نام نبرد که باید از چهل درهم یک درهم به عنوان زکات پرداخت شود تا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن را شرح داد. همچنین آیه حج نازل شد، اما به مردم نفرمود هفت دور طواف کنید تا آنکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن را براى مردم توضیح داد. آیه {أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ}[19] نیز به صورت کلی و مطلق به وجوب اطاعت از اولیای امر اشاره کرد؛ اما پیامبر (صلی الله علیه و آله) توضیح داد که این آیه درباره على، حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده است. همچنین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دربارة على (علیه السلام) فرمود: «هر کس من مولا و آقاى اویم، على مولا و آقاى او است» و فرمود: به شما درباره کتاب خدا و خاندانم وصیت مى‌کنم؛ زیرا من از خداى عزوجل خواسته‌ام میانشان جدایى نیفکند تا آنها را کنار حوض به من رساند. خداوند این درخواست من را برآوَرد... .[20]

از این روايت درمى‌یابیم وظیفه بیان مصداق‌ها و نیز تبیین جزئیات، بر دوش پیامبر (صلی الله علیه و آله) است. همین امور، شیعه را بر آن داشت تا بر لزوم پیروی از سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و عدم اکتفا به قرآن در تشخیص امور پاى فشارد و تلاش برخی افراد در سدة نخستین هجرى در ممنوعیت نگارش سنت رسول‌الله (صلی الله علیه و آله) را اشتباه فاحش بخواند.

لازم به ذکر است که نظریه نیاز به سنت، اختصاص به شیعه ندارد؛ قرطبى ـ از مفسران اهل سنت ـ در مقدمة تفسیرش مي‌نويسد عمران بنِ حُصین به مردى که گمان مى‌کرد کتاب‌الله به سنت نیاز ندارد، گفت: «آیا حکم نماز ظهر را که باید چهار رکعت خواند و حمد و سوره‌اش را آشکار نخواند، در قرآن یافته‌اى؟!» و به همین‌گونه به زکات و مانند آن اشاره کرد و گفت: «آیا این [امور] را در قرآن به صورت روشن و آشکار یافته‌اى؟! بدان که کتاب خدا این امور را مبهم بیان کرد؛ ولی سنت، آنها را تفسیر مى‌کند». قرطبي در همان تفسیر از «مکحول» ـ یکى از علماى اهل سنت ـ چنین نقل مى‌کند: «القُرآنُ اَحْوَجُ الِىَ السُّنةِ مِنَ السُّنَةِ اِلى القُرآنِ»؛ «قرآن به سنت نیازمندتر است از نياز سنت به قرآن».[21] البته این تعبیر افراط‌گونه مورد تأیید شیعه نیست؛ چراکه بر اساس باورهاى شیعهْ سنت، مشروعیت و حتى صحت مندرجات و محتویات خود را از موافقت با قرآن و اصول حاکم بر آن به دست مى‌آورد. سند حجیت و اعتبار سنت، قرآن است؛ ولى به هر حال، فهم صحیح معارف و وظایف دینى، بدون توجه به سنت نبوى و روایات اهل بیت (علیهم السلام) ممکن نیست. بدین‌روی قرآن کریم نیز «سنت پیامبر» را مفسر قرآن و یکی از منابع اصلی دریافت احکام الهی و معارف اسلامی می‌شمارد: {وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ}؛[22] «ما بر تو ذکر را نازل کردیم تا قرآنى را که براى مردم نازل شده، تبیین و تفسیر کنى و زمینه تفکر آنها را فراهم سازى».

سیوطی از «اوزاعی» نقل می‌کند که در تفسیر آیه {نَزّلنا عَلَیکَ الکِتابَ تِبیاناً لِکُلِّ شَیءٍ}[23] گفته است: «بِالسُّنَةِ»؛[24] یعنی به وسیله سنت، همة حقایقی که در قرآن وجود دارد، کشف می‌شود.

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز طبق صریح «حدیث ثقلین»، اهل بیت و عترت خود را به عنوان یکی از منابع مطمئن احکام و معارف اسلامی معرفی فرموده که از قرآن جدایی ندارند و طبعاً بیشتر از همة مردم با حقایق قرآن آشنایی دارند.[25] امام صادق(علیه السلام) در این زمینه می‌فرماید:

كِتَابُ الله فِيهِ نَبَأُ مَا قَبْلَكُمْ وَ خَبَرُ مَا بَعْدَكُمْ وَ فَصْلُ مَا بَيْنَكُمْ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ.[26]

در کتاب خدا اخبار پیشینیان و خبرهای آینده و آنچه سبب می‌شود که اختلاف را میان شما حل کند، وجود دارد و ما همه آنها را می‌دانیم.

سنت یا وحی تبیینی

باید توجه داشت که بیان و تشریح مقاصد آیات قرآن نیز از ناحیة خداوند است؛ اما به وسیلة وحى دیگرى جز وحى قرآنى در اختیار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) قرار گرفته است. در واقع ما با دو نوع وحى روبه‌رو هستیم: «وحى قرآنى» و «وحى تبیینى». در وحى قرآنى، لفظ و معنا ـ هر دو ـ از ناحیه خداست؛ اما در وحى تبیینى، معنا از خدا و لفظ از سوى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. ابن کثیر ذیل آیة {وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ}،[27] از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است: «ألا إنِّي أوتيتُ القُرآنَ وَ مِثلَهُ مَعَهُ»؛ «آگاه باشید به من قرآن داده شد و مثل قرآن نیز به همراه آن به من داده شد». سپس مي‌نويسد:‌ مراد از «مثل قرآن»، سنت است و سنت نیز همانند قرآن، به‌وسیله وحی بر پیامبر نازل می‌شود و امام شافعی و دیگر ائمه اهل سنت، با دلایل فراوان، به آن استدلال کرده‌اند. غرض اینکه تفسیر قرآن ابتدا از خود قرآن خواسته می‌شود؛ اگر نبود از سنت درخواست می‌شود.[28]

بنابراین آیات یادشده[29] به این دو گونه وحى اشاره مى‌کند و تمام سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) در زمینه معارف و دستورالعمل‌هاى دینى را شامل مى‌شود. این مقدمات نشان مى‌دهد عدم ذکر مصداق‌ها در قرآن فقط به نام ائمه اطهار (علیهم السلام) اختصاص ندارد؛ بلکه غالب معارف و احکام الهى را شامل مى‌شود. بر این اساس برای شناخت نام امامان معصوم (علیهم السلام) باید سراغ سنت نبوى رفت؛ همان‌گونه که در تفسیر و تبیین معارف و دیگر فرائض دینى، به «سنت» نیازمند هستیم.

2. پاسخ حَلّی

دومین و اصلی‌ترین پاسخ به شبهة یادشده، پاسخ حلی و استدلالی است. مفسران و علماى بزرگ شیعه، بيشتر تلاش عالمانة خود را به اثبات ولایت و شئون آن معطوف داشته و ولایت امامان شیعه (علیهم السلام) را به آیات الهى مستند ساخته‌اند. تلاش و تألیف‌هاى آنان ذیل آیاتى چون «اولى‌الامر»، «ذوى‌القربى» «ولایت»، «اکمال دین» و... فراوان به چشم مى‌خورد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لَو قَد قُرِئَ القُرآنُ كما أُنزلَ لَألفَيتَنا فيه مُسَمَّينَ»؛[30] «اگر قرآن آن‌گونه که [خدا خواسته و] نازل شده، تلاوت مي‌شد [و مورد تدبر قرار گیرد،] هر آینه ما را با نشانه‌هاى ارائه‌شده‌اش خواهید یافت».

برخی از آیاتی که به ولایت و امامت ائمه اطهار (علیهم السلام) پرداخته است و علمای شیعه و سنی به آن تصریح کرده‌اند به شرح ذیل است:

الف) آیه صادقین

یکی از فرامین الهی، همراهی با راستگویان است: {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين}؛[31] «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و با صادقان باشید».

برای اثبات دلالت آیه بر ولایت اهل بیت (علیهم السلام) به چند مطلب اشاره می‌شود:

يک ـ هرچند در برخی منابع در تعیین مصداق صادقان به برخی افراد ـ غیر از اهل بیت (علیهم السلام) ـ نیز اشاره شده است،[32] ولي چون مراد از (کُونُوا مَعَ الصَّادِقِين)، صِرف همراهی نیست، بلکه پیروی کردن مد نظر است،[33] بنابراین بايد در تعیین مصداق آن از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) کسب تکلیف شود؛ چنانکه امام علی (علیه السلام) در یکی از مناشده‌های خود[34] در جمع مردم فرمود:

شما را قسم می‌دهم به خدا آیا درست است (شما می‌دانید) هنگامی که خداوند آیه {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ} را نازل کرد و پیامبر برای مردم قرائت کرد، سلمان گفت: «آیا دستور در این آیه عمومیت دارد یا خاص است؟» پیامبر در جوابش فرمود: «همه مؤمنان مأمور هستند از صادقان پيروي کنند؛ اما مراد از صادقان فقط برادرم علی و اوصیای پس از ایشان تا قیامت است»؟

علی (علیه السلام) وقتی مردم را قسم داد و از آنان در این باره سؤال کرد، همگی گفتند: «آري این مطلب درست است».[35] ازاین‌رو همه علمای شیعه و بسیاری از علمای اهل سنت مراد از صادقان را علی (علیه السلام) دانسته‌اند؛ از جمله گنجی شافعی از جابر و ابن عباس نقل کرده که (مَعَ الصَّادِقِين) یعنی «کونُوا مَعَ عَلِیّ بنِ ابی‌طالب»؛[36] «با علی بن ابی‌طالب باشید». سبط ابن جوزی نيز می‌گوید: «قالَ اَصحابُ السَّیر مَعناهُ کونُوا مَعَ عَلِیٍّ وَ اَهلِ بَیتِهِ»؛[37] اصحاب سیره گفته‌اند: معنای مَعَ الصَّادِقِين این است که با علی و اهل بیتش باشید». حاکم حسکانی علاوه بر روایت فوق، روایت دیگری نیز از عبدالله بن عمر نقل کرده که می‌گوید: «مَعَ الصَّادِقِين، ای مع محمد و اهل بیته»؛[38] «معنای با صادقان بودن این است که با محمد و خاندانش باشید».

دو ـ‌ دستور به همراه بودن با صادقان به طور مطلق و جدا نشدن از آنان بدون هیچ قید و شرط، دو مطلب را ثابت می‌کند: اول آنکه در هر عصر و زمانی صادق یا صادقانى وجود دارند؛ دوم آنکه آن صادقان باید معصوم باشند؛ زیرا پیروى بدون قید و شرط جز در مورد معصومان معنا ندارد. بر اساس مفاد آيات ۱۵ سوره حجرات،[39] ۱۷۷ سوره بقره[40] و ۸ سوره حشر[41] نشانة اصلى صادقان عبارت است از: ایمان کامل به خدا و رسول و اطاعت از فرمان خداوند در همه زمینه‌ها به‌‌خصوص نماز، زکات، انفاق و استقامت در جهاد و در مقابل مشکلات. روشن‌ترین مصادیق این معانى اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) هستند؛ زیرا بر اساس روایات و گزاره‌های تاریخی، اولین ایمان آورنده به اسلام از میان مردان، علی (علیه السلام) بود؛ چنان‌که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «أوَّلُکُم وارداً- وُرُوداً- عَلَيَِِِّ الحَوضَِ أوّلُکُم إسلاماً، عليُ بنُ أبي طالبٍ»؛[42]«اولين کسي که در حوض
کوثر بر من وارد مي‌شود، اولين فرد از شماست که اسلام را
پذيرفت؛ يعني علي بن ابي‌طالب». همچنين ایمان و جهاد و دیگر فضیلت‌های علی (علیه السلام)، یکی از دلایل امامت و خلافت علی(علیه السلام) است. عباس ـ عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) ـ وقتی متوجه غصب شدن خلافت علی (علیه السلام) شد، گفت: «أَ لَيسَ أَوَّلَ مَنْ صَلَّى لِقِبْلَتِکمْ وَ أَعْلَمَ النَّاسِ بِالآثَارِ وَ السُّنَنِ»؛[43] «آيا او اول کسى نيست که به سمت قبله شما نماز خواند؟ آيا او عالم‏ترين مردم به آثار و سنن نيست؟»

سعيد بن قيس همدانى نیز در صفين، اشعاری در بیان فضیلت‌های علی (علیه السلام) بر زبان جاری کرد؛ از جمله این بیت:

هذا عَلِيٌّ و ابنُ عَمِِّ المُصطَفَى أوّلُ مَن أجابَهُ مِمَّن دَعا[44]

اين‌است على، پسر عم مصطفى، اول اجابت‌کنندة دعوت او

یازده امام معصوم از فرزندان علی (علیه السلام) نیز در طول تاریخ چنین بوده‌اند. یگانه راه سعادت و نجات مردم در پیروی از خط مشی الهی آنان است.

ب)‌ آیه ولایت

خداوند متعال، ولایت و سرپرستی انسان‌ها را در آیه {إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون}‏،[45] در انحصار خود و رسولش و کسانی قرار داده است که این ویژگی را دارند؛ «همان کسانی که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع، زکات می‌دهند». بنابر تصریح بسیاری از علمای اهل سنت، مراد از آن شخص، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است؛ از جمله قاضی عضدالدین ایجی (م.۷۵۶)، تفتازانی و آلوسی در این باره می‌گویند: «و اجمع ائمة التفسیر انّ المراد علی»؛[46] «پیشوایان و بزرگان در تفسیر قرآن، اتفاق و اجماع دارند که مراد آیه، علی (علیه السلام) است». در تأیید گفتار آنها در برخی منابع اهل سنت روایاتی نیز وجود دارد؛ از جمله در مناقب خوارزمي[47] از ابن عباس نقل شده است:

عبداللّه بن سلام با شماری از قوم خود وقتی مسلمان شدند، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمده و عرض کردند: «ای رسول خدا، وقتی ما به خدا و رسولش ایمان آوردیم، برخی از اقوام با ما قطع رابطه کرده و هم قسم شده‌اند که با ما نشست و برخاست نکنند، هم‌غذا نشوند و روابط خانوادگی نداشته باشند و این برای ما بسیار دشوار است». پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آیه {إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ}[48] را تلاوت فرمود.[49] پس از آن پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مسجد رفت؛ دید مردم در حال نمازند و سائلي در مسجد است. پرسید: «کسی به شما چیزی نداد؟» وی گفت: «چرا، یک انگشتر به من دادند». پرسید: «چه کسی داد؟» وی به علی (علیه السلام) اشاره کرد که در حال نماز بود. پرسید: «در کدام حال انگشتر را به شما داد؟» گفت: «در حال رکوع». پیامبر (صلی الله علیه و آله) تکبیر گفت و این آیه را تلاوت فرمود: {وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ}.[50]

برخی گفته‌اند: «ولی» در این آیه‌ به معنای دوست است؛ اما قرائنى در آیه وجود دارد که نشان مى‌دهد در اینجا به معناى سرپرستی و رهبری است:

يک ـ اگر ولى به معناى دوست و یاور باشد، شامل همة مؤمنان مى‌شود و حال آنکه ولایت در آیة محل بحث به موردي خاص اختصاص يافته و آن کسى است که در حال رکوع صدقه داده؛ چراکه کلمه «انّما» که دلیل بر حصر است، همراه آن آمده است.

دو ـ در آیه پس از این، واژه (حزب الله) به کار رفته است. تعبیر به آن، مربوط به حکومت اسلامى است، نه یک دوستى ساده؛ چراکه در معناي حزب، یک نوع تشکل و همبستگى اجتماعى براى تأمین اهداف مشترک افتاده است و این خود مى‌رساند که «ولى» در آیة پیشین به معناى سرپرست است.

سه ـ ولایت مؤمنین در این آیه، همسان با ولایت خدا و رسول قرار گرفته است؛ با در نظرگرفتن آیة شریفه {النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏...}[51] ـ که در سرپرستی پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به مؤمنان صراحت دارد ـ به طور یقین مى‌توان گفت شخص زکات‌دهنده در حال رکوع و نماز همانند پیامبر، در ولایت، یعنى حق تصرف، حق تدبیر، حق مدیریت و رهبرى جامعه اسلامى ـ مشارکت خواهد داشت.

قرینة دیگر، سرودة حسان بن ثابت است. پس از آنکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) آیات فوق را قرائت فرمود، ایشان اشعار ذیل را سرود و در آن به ولایت علی (علیه السلام) تصریح کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) و حاضران در مجلس نگفتند چرا «ولی» را به معنای «ولایت» تعبیر کردي.

أَبَا حَسَنٍ تَفْدِيک نَفْسِي وَ مُهْجَتِي
أَ يذْهَبُ مَدْحِي وَ الْمُحبين ضَائِعاً
وَ أَنْتَ الَّذِي أَعْطَيتَ إِذْ کنْتَ رَاکعاً
بخاتمَکَ الميمونِ يا خيرَ سَيّدٍ
فَـأَنْـزَلَ فِـيـک الله خَـيـرَ وَلَايــةٍ

وَ کلُّ بَطِي‏ءٍ فِي الْهُدَی وَ مُسَارِعٌ
َ مَا الْمَدْحُ فِي جَنْبِ الْإِلَهِ بِضَائِعٍ
زَکاةً فَدَتْک النَّفْسُ (نفوس القوم) يا خَيرَ رَاکعٍ
و يا خيرَ شارٍ ثُمَّ يا خيَرَ بايِعٍ
فَبَيَّنَهَا فِي نَيـرَاتِ(محکمـات) الشَّـرَائِعِ[52]

اي ابوالحسن جان و دل من فداي تو باد و جان و دل هر رهسپار راه هدايت؛ چه به کندي پيش رود و چه به تندي!

آيا ستايش من و دوستانت از بين مي‏رود و حال اينکه ستايش ذات پروردگار از بين رفتني نيست.

پس تو بودي که در حال رکوع، زکات دادي، فداي تو جان همه اي بهترين رکوع‌کنندگان.

انگشتر باميمنت خويش را دادي، اي بهترين آقايان و اي بهترين خريداران و اي بهترين فروشندگان.

خداوند درباره تو بهترين ولايت (و حکمفرمايي) را نازل کرد و در آيات محکمات قرآن، ولايت تو را توضيح داد و بيان فرمود.

ج) آیه اطاعت از اولی‌الامر

در آیه شریفه {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم}‏،[53] به تصریح روایات، منظور از اولوالامر دوازده امام شیعه هستند. قندوزی در کتاب ينابيع‌المودة در تفسیر همین آیه آورده است:

شخصی از امام علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) سؤال کرد: کمترین چیزی که انسان را جزء گمراهان قرار می‌دهد، چیست؟ حضرت فرمود: اینکه حجت الهی را فراموش کند و از او اطاعت ننماید. آن شخص دوباره پرسید: توضیح بیشتری بدهید. این حجت الهی که اشاره کردید، کیست؟ حضرت فرمود: همان کس که در آیة ۵۹ سوره نساء، به عنوان اولوالامر از او یاد شده است. سؤال‌کننده برای بار سوم پرسید: اولوالامر چه کسی است؟ لطفا روشن‌تر بیان کنید. امام (علیه السلام) در پاسخ فرمود: همان کسی است که پیامبر بارها درباره‌اش فرمود: «اِنّی تَرَکتُ فیکُم اَمرَینِ لَن تَضِلّوا بَعدی اِن تَمَسَّکتُم بِهِما کِتابُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ عِترَتی اَهلَ بَیتِی»؛[54] «من در میان شما دو چیز را باقی می‌گذارم. اگر پس از من به آن دو چنگ بزنید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و خاندانم».

سخن علی (علیه السلام) این حقیقت را برای ما روشن می‌کند که یگانه راه سعادت و نجات مردم، پیروی از حجت‌های خداوند (اهل بیت پیامبر و ائمه اطهار (علیهم السلام)) است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به پيروي و تمسک به سیرة آنان به عنوان امام و مقتدای مسلمانان دستور داده است. افزون بر آن قرآن، در این آیه، اطاعت اولى‌الامر را بدون هیچ قید و شرطى واجب مى‌داند و حال آنکه اطاعت در آیة ۸ سورة عنکبوت[55] ـ که در رابطه با اطاعت از والدین و احسان به آنهاست ـ مقید به عدم انحراف آنها شده است. از تفاوت بین این دو آیه مى‌توان به یک نکته مهم پى برد و آن اینکه اولى‌الامر باید از خطا و عصیان معصوم باشند. لذا فرمان به اطاعت مطلقه از اولى‌الامر، تنها کسانى را شامل مى‌شود که در ردیف رسول خدا (صلی الله علیه و آله)
ـ یعنی معصوم ـ باشند؛ زیرا اطاعت مطلقه در غیر معصوم ممکن نیست.

د) آیة تبلیغ

بر اساس روایاتی که در منابع معتبر شیعه و سنی نقل شده است، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) پس از برگزاری مراسم حج سال دهم هجری (حجة الوداع) ـ که با حضور جمعیت زیادی از مسلمانان (از جمله حاجیان مدینه که در آن سال از 90 تا 124 هزار نفر گزارش شده است)[56] برگزار شد ـ هنگام بازگشت به سوی مدینه در روز پنج‌شنبه،[57] هجدهم ذی‌الحجه، به غدير خُمّ‏ از منطقه جُحْفه رسیدند. در آن مکان که محل جدا شدن حجاج مدنی، مصری و عراقی است آیة شریفه {يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس...}[58] بر آن حضرت نازل شد.[59] با نزول این آیه، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دستور توقف داد و اعلام کرد آن عده از حاجیان که تا نزدیک جُحْفه رفته بودند، بازگردند و آنان هم که عقب‌مانده بودند، فرا برسند.[60] پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هنگام ظهر (به روایتی پيش از اقامة نماز ظهر [61] و در نقل دیگر پس از اقامة نماز) میان جمعیت، روی جهاز شتران (و به روایتی روی یک بلندی شبیه منبر که از سنگ درست شده بود)[62] ایستاد و با صدای بلند دربارة نزدیک بودن وفات خویش و اهمیت قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) (ثقلین) سخناني ایراد فرمود[63] و دست علی(علیه السلام) را بلند کرد و گفت: «آیا من بر مؤمنان از خودشان اولی نیستم؟» همه گفتند: «بلی». سپس فرمود: «هرکس من مولای او هستم، این علی هم مولای او است. خدیا دوست بدار هر کس که علی را دوست می‌دارد و دشمن بدار هر که علی را دشمن می‌دارد».[64]

علمای شیعه در تبیین آیه فوق، اتفاق نظر دارند که علت فرود آمدن پیامبر (صلی الله علیه و آله) در غدیر، نزول آیه در خصوص نصب علی (علیه السلام) به عنوان رهبر جامعه و جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود؛ چراکه در این زمینه قبلاً وحی آمده بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله) بنا بر ملاحظاتی آن را تأخیر‌ انداخت تا در جایی که زمینه اختلاف کمتر باشد، آن را مطرح کند؛ خداوند اما در غدیر خم با نزول آیه «تبلیغ‏». به پیامبرش دستور داد علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود معرفی، و ولایت او و وجوب اطاعتش را بر همگان اعلام کند.[65] و در همین آیه تضمین داد که پیامبرش را از توطئه‌های مخالفان نگهداری می‌کند: (وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ). بدین جهت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ابتدا خطبة مفصلی در زمینه مسائل مهم ایراد فرمود و دست علی(علیه السلام) را بلند کرد و فرمود: «أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْكُمْ بِأَنْفُسِكُمْ فَقَالُوا اللهُمَّ بَلَى... فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ...».[66]

برخی ادعا کرده‌اند که واژه «مولا» به معنای «دوست» و «یاور» است؛ و این فرمايش پیامبر (صلی الله علیه و آله)، که مستمسک شیعه است، نمی‌تواند موضوع ولایت و رهبری علی(علیه السلام) را ثابت کند. اما دلایلی که اقامه خواهد شد، ثابت می‌کند که مراد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از کلمة «مولا»، سرپرستی و رهبری جامعه است و شأن نزول آیة تبلیغ نیز موضوع رهبری علی (علیه السلام) و جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است:

يک ـ بیان دوستى على (علیه السلام) نیازى به متوقف‌ساختن آن قافله عظیم در آن موقعیت ویژه که همراه با سختی‌های فراوان بوده، نداشت.

دو ـ‌ جمله پیشین در بیان پیامبر (صلی الله علیه و آله) ـ که فرمود «اَلَستُ اَولَى بِکُم
مِن اَنفُسکُم
» ـ به هیچ وجه تناسبى با بیان یک دوستى ساده ندارد.
این قرینه است بر اینکه مولا در جمله بعدى به معناى دوستى گرفته نشده است.

سه ـ برابر روایاتی که در بيشتر منابع شیعه و برخی منابع اهل سنت نقل شده، پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از ایراد خطبه و بالا بردن دست علی (علیه السلام) و معرفی آن حضرت به عنوان مولای مردم، در خیمه خود نشست و دستور داد علی (علیه السلام) نیز در خیمه‌ای که روبه‌روی خیمة رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برپا شده
بود، بنشیند. سپس دستور داد همة مسلمانان گروه‌گروه به خیمه علی (علیه السلام) وارد شوند و مقام ولایت و رهبری حضرت را به وی تبریک بگویند و به عنوان امیرالمؤمنین، با ايشان بیعت کنند. همه مردم از دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله) اطاعت، و با امام علی (علیه السلام) بیعت کردند. سپس به همسران خود و همه بانوان حاضر در آن مراسم دستور داد داخل خیمه علی (علیه السلام) شوند و به عنوان امیرالمؤمنین با ایشان بیعت کنند. آنان نیز وظیفه خود را انجام دادند.[67]

چهار ـ از جمله کسانی که در همان لحظة نخستْ تبریک گفت، عمر بن خطاب بود که در هر دو گزارش شیعه و اهل سنت، ایشان خطاب به امام علی (علیه السلام) گفت: «مبارک باد بر تو ای علی، تو مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدي».[68] از متون این تبریک‌ها روشن است که این تعبیرها نمى‌تواند تنها برای موضوع دوستى گفته شده باشد؛ چراکه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) دربارة لزوم دوست داشتن اهل بیت (علیهم السلام) ـ خصوصاً علی (علیه السلام) ـ برای مردم سفارش‌هاي زیادی تا آن زمان کرده بود. بر پایة روایاتی که در منابع شیعی نقل شده، هنگامى که پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از عمر و ابوبکر خواست تا با علی (علیه السلام) بیعت کنند، آن دو بیعت نکردند؛ مگر آنکه از پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پرسيدند: «آيا اين بيعت به امر خداست یا خواسته شخصی پیامبر است؟» حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) جواب داد: «آرى، این دستوری از سوی خداوند عزوجل است». سپس فرمود: «بدانيد که هر کس اين بيعت را بشکند، کافر است و هر کس از على اطاعت نکند، کافر است؛ چراکه سخن علىْ سخن من، و امر او امر من است. هر کس با سخن على و امر او مخالفت کند، با من مخالفت کرده است». پس از آنکه حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) دربارة بیعت علی (علیه السلام) بر آنان تأکيد کرد، دستور داد تا هرچه زودتر بيعت کنند. آن دو برخاستند و نزد علی(علیه السلام) رفتند و به عنوان اميرالمؤمنين با او بيعت کردند. عمر هنگام بيعت به علی (علیه السلام) تبریک گفت.[69]

پنج ـ از سیاق کلام عالمان و مفسران بزرگ اهل‌سنت در تبیین
واقعه غدیر نیز بر می‌آید که در نظر آنها هدف از توقف در غدیر و
بالا بردن دست علی(علیه السلام) و گفتن جمله «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله)، اعلام ولایت و رهبری علی (علیه السلام) بوده است؛ نه
صرف دعوت به دوست داشتن علی (علیه السلام). نسائی و ابونعیم اصفهانی
و گروهی دیگر گفته‌اند که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در غدیر خم از قریب‌الوقوع بودن وفات خویش خبر دادند و مردم را به حق‌شناسی و پیروی از
قرآن و عترت توصیه کردند؛ سپس به وحدانیت خدا و اولی‌بودن
رسول بر مردم از خودشان، اقرار گرفتند. پس از آن اظهار داشتند:
«إِنَّ اللهَ مَوْلَايَ، وَأَنَا وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ»؛ «همانا خداوند سرپرست من است
و من سرپرست هر مؤمن هستم». سپس دست علی (علیه السلام) را گرفت و گفت: «مَنْ كُنْتُ وَلِيُّهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ...»؛[70] «هر کس من ولی (سرپرست) او هستم، پس این (علی) نیز ولی او است...».

طبرانی روایت غدیر را چنین آورده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) خطاب به مردم گفت: «ای مردم به چه چیزی شهادت می‌دهید؟» آنها گفتند: «به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله)». سپس پرسید: «فَمَنْ وَلِيُّكُمْ؟»؛ «سرپرست شما کیست؟» گفتند: «اللهُ وَرَسُولُهُ مَوْلَانَا»؛ «خدا و رسول سرپرست ماست». سپس با دست خود، بازوی علی (علیه السلام) را گرفت، بلندش کرد و گفت: «مَنْ يَكُنِ اللهُ وَرَسُولُهُ مَوْلَيَاهُ، فَإِنَّ هَذَا مَوْلَاهُ ...»؛ «هرکس خدا و رسول مولای (سرپرست) اوست، این علی هم مولا و سرپرست اوست».[71]

همو در روایت دیگر چنین آورده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «إِنَّ اللهَ مَوْلَاي، وَأَنَا وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ»؛ «خداوند سرپرست من و من نیز ولی و سرپرست هر انسان مؤمن هستم». سپس دست علی (علیه السلام) را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ»؛[72] «هرکس من مولای او هستم این [علی] مولای او است».

احمد بن حنبل در دو اثر مهم خود روایت را از براء اين‌گونه نقل کرده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) دست علی (علیه السلام) را گرفت و فرمود: «أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟»؛ «آیا نمی‌دانستید که من بر مؤمنان از خودشان اولی هستم؟» همگی گفتند: «بلى». آنجا بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اللهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ، اللهُمَّ وَالِ مَنْ وَالِاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ»؛ «پروردگارا، هر کس من مولای (سرپرست) او هستم، پس علی مولای (سرپرست) او ست». براء بن عازب گفت: پس از آن، عمر بن خطاب علی (علیه السلام) را دید و گفت: «هَنِيئًا لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ وَأَمْسَيْتَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ»؛ «گوارا باد تو را ای فرزند ابوطالب که مولای هر مرد و زن باایمان گردیدی».[73]

در روایتی که ابن کثیر دمشقی آورده، آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) دست علی (علیه السلام) را گرفت و فرمود: «آیا من بر همة انسان‌ها از خودشان اولی نیستم؟» همة حاضران گفتند: «ای نبی خدا اولی هستی». پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «این (علی) مولا بر همة کسانی است که من مولای آنها هستم».[74]

محمد بن جرير طبري (م.310)، در كتاب الولاية في طرق حديث الغدير از زيد بن أرقم، دربارة واقعه غدیر نقل کرده است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هنگام بازگشت از حجة الوداع در غدیر خم توقف کرد. ورود پیامبر (صلی الله علیه و آله) همراه با حجگزاران به غدیر خم نزدیک اذان ظهر، و هوا بسیار گرم بود. (به دستور) پیامبر (صلی الله علیه و آله) خارهای زیر درختان جمع‌آوری شد و مردم به اقامه نماز ظهر فراخوانده شدند. در این هنگام پیامبر (صلی الله علیه و آله) خطبة رسا و جامعی را ایراد فرمودند:

ای مردم، خداوند این آیه را فرو فرستاده است: {بَلِّغْ ما أُنْزِلَ
إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ
مِنَ النَّاسِ
}.[75] جبرئیل از جانب خداوند به من دستور داده در این مکان توقف کنم و به همة مردم (اعم از سیاه و سفید) اعلام نمایم که علي بن ابي‌طالب برادر و وصي و جانشین و امام پس از من است. من از جبرئیل خواستم از خداوند درخواست کند تا من را از این کار معاف بدارد؛ زیرا افراد پرهیزگار‌ْ اندک، و آزاردهندگان و سرزنش‌کنندگان من (به جهت علاقه‌ام به علی) بسیارند؛ به طوری که من را «اُذُن» سر تا پا گوش در برابر او نامیدند. خداوند به دنبال آن فرمود: (وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ...).[76] اگر بخواهم، همه آنها را با اسم و مشخصات معرفی می‌کنم؛ ولي کریمانه نام آنها را پوشیده داشتم. اما خداوند دستور أکید فرمود تا علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود معرفی نمایم.

پس ای مردم، بدانید که خداوند، علی (علیه السلام) را برای شما به عنوان ولی و امام منصوب نموده و اطاعت از او را بر همة مردم واجب کرده است. فرمان او جاری، و سخن او رواست و کسی که با وی مخالفت کند،‌ ملعون است و آن کس که او را تصدیق کند، مورد رحمت الهی است. بشنوید و پیروی کنید. همانا خداوند مولای شما، و علی امام شماست. سپس امامت در فرزندان من از صلب علی تا روز قیامت است. حلالی جز آنچه خدا و رسولش حلال کرده‌اند، وجود ندارد و حرامی نیزجز آنچه خدا و رسول و آنان (علی و اولادش) حرام کرده‌اند،‌ وجود ندارد. هر دانشی که خداوند در وجود من به امانت گذاشت، من به علی منتقل کردم. پس، از فرمان علی سرْ باز نزنید و از او گمراه نشوید. او است که [همه را] به سوی حق هدایت می‌کند و به حق عمل می‌نماید. هر کس علی را انکار کند، خداوند توبه‌اش را نمی‌پذیرد و او را نمی‌آمرزد و به‌طور حتم چنین کسی را تا ابد عذاب سخت خواهد کرد. پس علی افضل مردم پس از من است.

کسی که با علی مخالفت نماید ملعون است.این سخن من از جبرئیل، وسخن جبرئیل از جانب خداوند است. سخن محکم قرآن را بفهمید و از سخن متشابه آن پیروی نکنيد و کسی نمی‌تواند قرآن را برای شما تفسیر کند، مگر کسی که من اکنون دستش را گرفته‌ام و به شما اعلام می‌کنم هر کس من مولای او هستم این علی مولای او است و ولایت علی از جانب خداوند است که دستورش را به من نازل فرموده است. آگاه باشید من وظیفه خود را انجام داده و پیام خداوند را به گوش شما رسانیدم و به صورت آشکار بیان کردم کهرهبری جامعه پس از من به‌جز علی به کسی روا نیست.

سپس علی را بلند کرد تا ‌اندازه‌ای که پای علی، محاذی زانوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار گرفت. سپس فرمود:

ای مردم، این علی برادر و وصی من و نگهدارنده دانش من و جانشینم بر همة ایمان‌آورندگان و جانشینم بر تفسیر کتاب پروردگارم است. بارالها، تو هنگام بیان ولایت علی این آیه را فرو فرستادی: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ)؛ «امروز دین شما را کامل نمودم»؛ یعنی با امامت علی. هر کس امامت او و فرزندان من از صلب او را تا قیامت نپذیرد، اعمالشان تباه خواهد بود و در آتش ابدی گرفتار خواهد شد.[77]

شش ـ در روز غدير خم، وقتي پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) علی (علیه السلام) را به مقام خلافت منصوب کرد، حسّان بن ثابت اشعار ذیل را سرود. در این اشعار، واژه‌های «ولی»، «امام» و «وزیر» دربارة علی (علیه السلام) به کار رفته است که حاکي از برداشت معناي ولايت و امارت و سرپرستي علي (علیه السلام) بر جامعة اسلامي توسط حسان است:

يُنَادِيهِمْ يَوْمَ الْغَدِيرِ نَبِيُّهُمْ

بِخُمٍّ وَ أَسْمِعْ بِالرَّسُولِ مُنَادِياً

وَ قَالَ فَمَنْ مَوْلَاكُمْ وَ وَلِيُّكُمْ

فَقَالُوا وَ لَمْ يَبْدُوا هُنَاكَ التَّعَادِيَا

إِلَهُكَ مَوْلَانَا وَ أَنْتَ وَلِيُّنَا

وَ لَنْ تَجِدَنَّ مِنَّا لَكَ الْيَوْمَ عَاصِياً

فَقَالَ لَهُ قُمْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّنِي

رَضِيتُكَ مِنْ بَعْدِي إِمَاماً وَ هَادِياً

فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ

فَكُونُوا لَهُ أَنْصَارَ صِدْقٍ مُوَالِياً

هُنَاكَ دَعَا اللهُمَّ وَالِ وَلِيَّهُ

وَ كُنْ لِلَّذِي عَادَى عَلِيّاً مُعَادِيا

فَخَـصَّ بِهـا دونَ البَـرِيَّـةِ کُـلـِّها

عَليّاً و سَمّاهُ الـوَزيـرَ الـمُوءاخياً

پيامبر ايشان در روز غدير خم به مردم خطاب کرد. پس بشنو که پيامبر (صلی الله علیه و آله) در خطاب خود چه فرمود!

گفت: چه کسى مولى و ولى (نبي) شماست؟ مردم پاسخ دادند و خود را به نادانى و بى‏خبرى نزدند.

خداى تو مولاى ماست و تو ولى ما، و از ولايت تو سرپيچى نمى‏کنيم.

سپس پيامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: اى على، برخيز؛ زيرا من به امامت و هدايت تو پس از خودم خشنودم.

پس هر کس که من مولاى او هستم، اين مرد ولى او است. پس دوستان صديق و راستين او باشيد.

در اينجا پيامبر (صلی الله علیه و آله) دعا فرمود: خدايا، دوست او را دوست، و دشمن او را دشمن بدار.

[از ميان همه مردم] تنها علي را مخصوص به‌ولايت نمود؛ وي را وزير و برادر خود ناميد.

غیر از حسان بن ثابت افراد زیادی نیز بودند که موضوع ولایت علی (علیه السلام) را از کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر خم فهمیده و در سروده‌های خود بیان کرده‌اند؛ از جمله قيس بن سعد بن عبادة انصاري ـ صحابي عظيم‌القدر پیامبر (صلی الله علیه و آله) ـ که در سرودة خود آورده است:

وَ عَلِيٌ‏ إِمَامُنَا وَ إِمَامٌ

لِسِوَانَا أَتَى بِهِ التَّنْزِيلُ

يَوْمَ قَالَ النَّبِيُّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ

فَهَذَا مَوْلَاهُ خَطْبٌ جَلِيلُ

إِنَّمَـا قَـالَـهُ الـنَّبِـيُّ عَـلَـى الْأُمَّة

حَتْمـاً مَــا فِـيـهِ قَــالٌ وَ قِـيـلُ

علي امام ما و امام همه مردم است. اين چيزي است که قرآن در آن زمينه نازل شده است.

روزي که نبي اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود «من کنت مولاهُ فهذا مولاه»، اين مطلبْ بسيار امري بزرگ و مهم است.

آنچه پيامبر (صلی الله علیه و آله) [در اين خصوص] به مردم فرموده، برگشت‌ناپذير است و هيچ گفته‌اي در اين زمينه، مقبول نيست.

همچنین عبدي کوفي ـ از شعراي قرن دوم ـ در قصيدة بائيه خود همین موضوع را به عنوان بخشی از فضائل علي (علیه السلام) مورد اشاره قرار داده است:

قُم يا عَلي فَاِنّي قَد اُمِرتُ بِأن

اُبَلِّغَ النّاسَ وَ التَبلِيغُ اَجدَر بِي

اِنّي نَصبتُ عَلياً هادِياً عَلَماً

بَعدِي و إنّ عَلياً خَيرَ مُنتَصَب

فَـبـايـَعُـوکَ و کَـلٌّ باسِـطً يَـدَهُ

اِلَيکَ مِن فَوقِ قَلبٍ عَنکَ مُنقَلِبٌ‏[78]

برخيز اي علي! همانا به من امر شد که به مردم ابلاغ کنم و اين کار، مرا سزاوار و درخور است.

همانا من علي را به سمت راهنما و نشانه پس از خود واداشتم و همانا علي بهترين کسي است که به اين مقام منصوب شده است.

سپس همگان دست بيعت به سوي تو گشودند؛ از روي دلي که از تو منحرف و دگرگون بود.

ه‍) آیه اکمال دین

در منابع شیعه و برخی منابع اهل سنت تصریح شده که آیة
شریفه {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً}[79] روز واقعة غدیر خم،[80]و به روایتی، بلافاصله پس از نصب علی(علیه السلام) به ولایت مسلمانان نازل شده است.[81] بر پایة روایاتی، وقتی این آیه نازل شد، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با صدای بلند فرمود: «الله أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِهِ وَ رِضَا الرَّبِّ تَعَالَى بِرِسَالَتِي وَ الْوَلَايَةِ لِعَلِيٍّ»؛[82] «خدا بزرگ است، به‌خاطر کامل نمودن دین و تمام ساختن نعمت و خشنودی پروردگار به رسالت من و ولایت علی».

امام علی (علیه السلام) نیز تصریح فرموده است که آیة {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ‏...} در روز واقعه غدیر نازل شد؛ ‌چنان‌که فرموده است: «ولایت من نشانة کمال دین و سبب خشنودی و رضایت پروردگار است».[83]

بر اساس گزارش علامه امینی از محمد بن جرير طبري (م.310 ق.) ایشان در كتاب الولاية في طرق حديث الغدير از زيد بن أرقم روایت کرده که آیه {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ} در غدير خُمّ دربارة امامت أميرالمؤمنين علی(علیه السلام) نازل شده است.[84]‏

جلال‌الدین سیوطی با سندهای خود روایت کرده است که
ابن مردويه و ابن عساكر از أبى‌سعيد خدري نقل کرده‌اند وقتی
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روز غدیر خم، علی(علیه السلام) را به عنوان امیرالمؤمنین نصب فرمودند و ولایت او را اعلام کردند، جبرئیل این آیه را آورد: {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ‏}. همچنین ابن مردويه و خطيب و ابن عساكر از أبى‌هريره نقل کرده‌اند که روز غدیر خم که همان 18 ذی‌الحجه است،‌ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه». خداوند هم آیه {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم...} را نازل کرد.[85]

ابونعيم اصفهاني (م.430) ـ به سند خود ـ از أبوسعيد خُدري نقل مي‌کند:

نبيّ خدا (صلی الله علیه و آله) روز غدير خُمّ ـ که مصادف با روز پنج‌شنبه بود ـ مردم را فراخواند و دست علی(علیه السلام) را بالا برد؛ به‌اندازه‌ای که سفیدی زیر بغل‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله) دیده می‌شد [و علی را به عنوان ولی خدا معرفی کرد]. مردم متفرق نشده بودند که این آية نازل شد: {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}. رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمود: «الله أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِ النِّعمَهِ وَ رِضَا الرَّبِّ تَعَالَى بِرِسَالَتِي وَ بِالْوَلَايَةِ لِعَلِيٍّ مِن بَعدِی»؛ «خدا بزرگ است، بر کامل‌شدن دین و تمام گشتن نعمت و خشنودی خداوند به رسالت من و به ولایت علی پس از من».[86]

و) آیات اولیه سوره معارج

از جمله آیاتی که پیرامون ولایت علی (علیه السلام) نازل شده و دلیل بر الهی بودن آن است، آیات اولیه سوره معارج است که پس از واقعه غدیر خم نازل شد و همة علمای شیعه و بسیاری از مفسران و محدثان اهل سنت آن را در کتاب‌های خود نقل کرده‌اند: از جمله: أبوعُبيد هروي (م.223 یا 224) در تفسير خود غريب القرآن، ابوبكر نقّاش موصلي بغدادي (م.351) در تفسير شفاء الصدور، ثعلبي نيشابوري (م.427، 437) در تفسير الكشف و البيان، أبوبكر يحيى قرطبيّ (م.567) در تفسیر خود بر سوره معارج، سبط ابن جوزي حنفي (م.654) در تذکرة الخواص، شيخ‌الإسلام حمّوئي (م.722) در فرائد السمطین و شمس الدين شربيني قاهري شافعي (م.977) در تفسير السراج المنير.

آنان با عبارت‌های مختلف نقل کرده‌اند پس از آنکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با دستور پروردگار، در غدیر خم ولایت علی (علیه السلام) را اعلام، و ایشان را
به عنوان جانشین خود و خلیفة مسلمانان معرفی فرمود، شخصی به
نام جابر بن نضر بن حارث و در نقل دیگر حارث بن نعمان فهري، نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: «یا محمد، به ما دستور دادی به یگانگی خدا شهادت بدهیم و رسالت تو را بپذیریم و نماز بخوانیم و روزه بگیریم و حج برویم و زکات بدهیم و... . همه را پذیرفتیم؛ ولی شما به آنها بسنده نکردی و اینک دستان پسرعمویت، علی، را گرفته و بلند کردي و وی را بر ما برتری بخشیدی و گفتی «من كنتُ مولاه فعليٌّ مولاه». آیا این اقدامی از ناحیه خودت است یا دستوری از جانب خداوند است؟» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «وَ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ إنَّ هَذا مِنَ اللهِ»؛ «قسم به خدایی که غیر او معبودی نیست، این امر از جانب خداوند است!» جابر (حارث) از نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) به سوی مرکب خود حرکت کرد و می‌گفت: «اَللَّهُمَّ إن كانَ ما يَقولُ مُحَمَّدٌ حقّاً فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حجارةً مِنَ السَّماء أَو ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ»؛ «بارالها اگر آنچه محمد (صلی الله علیه و آله) می‌گوید، حق است، پس سنگ از آسمان بر ما بباران یا به ما عذابی دردناک بفرست». او به مرکب خود نرسیده بود که سنگی از آسمان به سرش فرود آمد و از پایین بدنش بیرون رفت. به دنبال آن خداوند متعال این آیات را نازل فرمود: {سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ * مِنَ اللهِ ذِي الْمَعارِجِ‏...}.[87]


[1]. قفاري، مسألة التقريب بين اهل السنة و الشيعة، ج2، ص289؛ السالوس، مع الاثني عشرية في الاصول الفروع، ص542.

[2]. «قول الرافضه اَنّ النبيﷺ نص عَلي عليٍّ نصاً قاطعاً للعذر و انه امام معصوم... و منهم ظهرت امهات الزندقة‌ و النفاق ...». (العثيمين، مجموع فتاوي،‌ ج3، ص55)

[3]. {تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ}.

[4]. «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّين‏...». (برقي، ج1، ص284)

[5]. قمي، ج1، ص31.

[6]. «اَّلصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِي».‏ (کليني، کافي،‌ ج3، ص265)

[7]. «أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلَاة فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا...». (کليني، ج1، ص268)

[8]. (أَقِيمُوا الصَّلاة...). (بقره: 43 و 83)

[9]. {حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏...}. (بقره: 238)

[10]. نساء: 43؛ مائده: 6 .

[11]. بقره: 43 و 83 و... .

[12]. انفال: 41.

[13]. بقره: 196 و 197 و... .

[14]. بقره: 179- 178.

[15]. نساء: 92.

[16]. نساء: 58؛ مائده: 42.

[17]. بقره: 275.

[18]. نساء: 59.

[19]. نساء: 59.

[20]. کليني، الکافي، ج1، ص286 ـ 288.

[21]. قرطبي، الجامع لأحكام القرآن، ج‏1، ص39.

[22]. «و قرآن را [هم] به سوي تو نازل کرديم به خاطر اينکه براي مردم آنچه را که براي [هدايتشان] به سويشان نازل شده بيان کني و براي اينکه [در پيامبري تو و آنچه را به حق نازل شده] بينديشند». (نحل: ۴۳ و ۴۴)

[23]. «و اين کتاب را بر تو نازل کرديم که بيانگر هر چيزي است». (نحل: 89)

[24]. سيوطي، الدرالمنثور، ج4، ص128.

[25]. مفيد، الارشاد، ج‏1، ص175؛ طبري آملي، المسترشد، ص468؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ج‏1، ص238؛ طبراني، المعجم الکبير، ج5، ص171؛ نسائي، السنن الکبري، ج7، ص310.

[26]. کليني، الکافي، ج۱، ص۶۱.

[27]. «و قرآن را [هم] به سوي تو نازل کرديم به خاطر اينکه براي مردم آنچه را که براي [هدايتشان] به سويشان نازل شده، بيان کني...». (نحل: 44)

[28]. ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، ج‏1، ص9.

[29]. نحل: ۴۳ و ۴۴ و 89.

[30]. عياشي، تفسير العياشي، ج۱، ص۱۳.

[31]. توبه: ۱۱۹.

[32]. ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، ج4، ص205.

[33]. طبرسي، مجمع البيان، ج‏5، ص122.

[34]. مناشدة: [ م ُ ش َ دَ ] (ع مص) سوگنددادن کسي را به خدا. (لغت‌نامه دهخدا، ماده نَشَدَ)

[35]. سليم بن قيس الهلالي، كتاب سليم بن قيس، ج‏2، ص647.

[36]. گنجي، کفاية الطالب، ص236، به نقل از: الغدير، ج2، ص430؛ سيوطي، الدر المنثور، ج3، ص290.

[37]. ابن جوزي، تذکرة الخواص، ص16 و در چاپ ديگر ص10، به نقل از: الغدير، ج2، ص430.

[38]. حسکاني، شواهد التنزيل، ج۱، ص۳۴۲؛ ثعلبي، الكشف و البيان، ج5، ص109.

[39]. {إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُون‏}.

[40]. {لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ... أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون‏}.

[41]. {لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ ... يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُـرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُون}‏.

[42]. حاکم، المستدرک، ج3، ص136؛ ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج2، ص457.

[43]. سليم بن قيس هلالي، کتاب سليم بن قيس الهلالي، ص572 ـ 577.

[44]. ابن أبي‌الحديد، شرح نهج‌البلاغة، ج3، ص259؛ اميني، الغدير، ج‏3، ص328.

[45]. «ولي شما، تنها خدا و پيامبر اوست و کساني که ايمان آورده‌اند؛ همان کساني که نماز برپا مي‌دارند و در حال رکوع، زکات مي‌دهند». (مائده: ۵۵)

[46]. جرجاني، شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۰؛ تفتازاني، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۰؛ آلوسي، روح المعاني، ج۳، ص۳۵۲.

[47]. خوارزمي، المناقب، ص264- 265؛ ابن المغازلي، مناقب الإمام علي بن أبي طالب٧، ص311؛ ابن عساكر، تاريخ ابن عساکر، ج2، ص409.

[48]. مائده: 55.

[49]. حسکاني، شواهد التنزيل، ج‏1، ص212 و 232- 234.

[50]. «کساني که خدا و رسولش و کساني را که ايمان آورده‌اند، براي خود به سرپرستي برگزينند، [حزب خداوند هستند] همانا حزب خدا پيروزند. (مائده: 56)؛ خوارزمي، المناقب، ص264؛ طبري، جامع البيان، ج6، ص186 و 187.

[51]. «پيامبر، نسبت به مؤمنان از خودشان اولي و سزاوارتر است». (احزاب: 6)

[52]. خوارزمي، المناقب، ص178؛ گنجي، کفاية الطالب، ص107؛ ابن جوزي، تذکره الخواص، ص10؛ حسکاني، شواهد التنزل، ج1، ص229 و 235 ـ 237.

[53]. «اي اهل ايمان، از خدا اطاعت کنيد و [نيز] از پيامبر و صاحبان امر خودتان [که امامان از اهل بيت‌اند و چون پيامبر داراي مقام عصمت مي‌باشند] اطاعت کنيد». (نساء: 59)

[54]. قندوزي، ينابيع المودة، ج۱، ص۳۵۰ و ج۲، ص۴۳۷ و ج۳، ص۲۹۴.

[55]. {وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْـرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما}. (عنکبوت: 8)

[56]. حلبي، السيرة النبوية، ج3، ص283؛ ابن جوزي، تذکرة الخواص، ص18.

[57]. طبري آملي، المسترشد، ص468؛ اميني، الغدير، ج‏1، ص33.

[58]. «اي پيامبر، آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهي، پيام خدا را نرسانده‌اي. و خدا تو را از [آسيب و گزند] مردم نگه‌مي‌دارد...». (مائده: 67)

[59]. مفيد، الارشاد، ج‏1، ص175؛ طبرسي، الاحتجاج، ج‏1، ص57.

[60]. الاحتجاج، ج‏1، ص57.

[61]. الارشاد، ج‏1، ص176.

[62]. الاحتجاج، ج‏1، ص58.

[63]. مفيد، الارشاد، ج‏1، ص175؛ طبري آملي، المسترشد، ص468؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ج‏1، ص238؛ طبراني، المعجم الکبير ج5، ص171؛ نسائي، السنن الکبري، ج7، ص310.

[64]. الارشاد، ج‏1، ص177؛ ابن حنبل، فضائل الصحابة، ج2، ص596؛ ابن حنبل، المسند، ج30، ص430؛ حاکم نيشابوري، المستدرک، ج3، ص118؛ نسائي، السنن الکبري، ج7، ص310؛ المعجم الکبير، ج2، ص357 و ج5، ص171؛ سمهودي، وفاء الوفا، ج3، ص171؛ ابن کثير، البداية و النهاية، ج‏5، ص210.

[65]. اميني، الغدير، ج‏1، ص33؛ سيوطي، الدر المنثور، ج‏2، ص298؛ حسكاني، شواهد التنزيل، ج1، ص250- 257.

[66]. شيخ صدوق، الامالي، ص354 - 356؛ مفيد، الارشاد، ج‏1، ص175 - 177؛ ابن المغازلي، مناقب الامام امير المؤمنين علي٧، ص68 - 69.

[67]. شيخ صدوق، الامالي، ص354 - 356؛ مفيد، الارشاد، ج‏1، ص175-177؛ ابن المغازلي، مناقب الامام امير المؤمنين علي٧، ص68 - 69.

[68]. ابن حنبل، فضائل الصحابة، ج2، ص596؛ ابن حنبل، المسند، ج30، ص430؛ الارشاد، ج‏1، ص177.

[69]. سليم بن قيس هلالي، کتاب سليم، ج1، ص391 و ج2، ص829؛ ابن حنبل، المسند،
ج30، ص430؛ ابن حنبل، فضائل الصحابة، ج2، ص596؛ حسکاني، شواهد التنزيل، ج1، ص200 و 203.

[70]. أبونعيم، فضائل الخلفاء الأربعة، ص44؛ ابن أبي‌شيبة، المصنف، ج6، ص372؛ نسائي، السنن الکبري، ج7، ص310.

[71]. طبراني، المعجم الکبير، ج2، ص357 و ج5، ص171.

[72]. همان، ج5، ص166.

[73]. ابن حنبل، المسند، ج30، ص430؛ ابن حنبل، فضائل الصحابة، ج2، ص596.

[74]. ابن کثير، البداية و النهاية، ج‏5، ص210.

[75]. «اي پيامبر! آنچه از سوي پروردگارت [درباره ولايت و رهبري علي بن أبي طالب اميرالمؤمنين٧] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهي پيام خدا را نرسانده‌اي و خدا تو را از [آسيب و گزند] مردم نگه مي‌دارد». (مائده، 67)

[76]. «از منافقان، کساني هستند که همواره پيامبر را آزار مي‌دهند و مي‌گويند، شخص زودباور و نسبت به سخن اين و آن سراپا گوش است، بگو او در جهت مصلحت شما سراپا گوش و زود ـ باور خوبي است». (توبه، 61)

[77]. اميني، الغدير، ج‏1، ص424ـ426، به نقل از: کتاب الولاية في طرق حديث الغدير.

[78]. اميني، الغدير، ج‏1، ص612.

[79]. «امروز [با نصبِ علي بن ابي طالب به ولايت، امامت، حکومت و فرمانروايي بر امت] دينتان را براي شما کامل، و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را برايتان به عنوان دين پسنديدم». (مائده: 3)

[80]. کليني، الكافي، ج‏8، ص27.

[81]. شيخ صدوق، الأمالي، ص356؛ طبري آملي، بشارة المصطفي، ص211؛ حسكاني، شواهد التنزيل، ج1، ص203.

[82]. بشارة المصطفي، ص211.

[83]. الکافي، ج8، ص27؛ اميني، الغدير، ج1، ص448.

[84]. الغدير، ج1، ص448 به نقل از: کتاب الولاية في طرق حديث الغدير.

[85]. سيوطي، الدر المنثور، ج‏2، ص259.

[86]. اميني، الغدير، ج‏1، ص449ـ450، به نقل از: كتاب ما نزل من القرآن في عليّ، ص56؛ الخوارزمي، المناقب، ص264؛ طبري، جامع البيان، ج6، ص186 و 187.

[87]. اميني، الغدير، ج‏1، ص460ـ466؛ حسکاني، شواهد التنزيل، ج‏2، ص381ـ382.

شـبـهـات مـرتـبـط
شبهه: عصمت ائمه (علیهم السلام) بالاتر از عصمت پیامبران (علیهم السلام)
شبهه: عصمت ائمه (علیهم السلام) مستلزم جبر
شبهه: عصمت ائمه مستلزم وجود امام‌های معصوم در همه مناطق اسلامی
شبهه: عدم ذکر نام ائمه (علیهم السلام) در قرآن
شبهه: ناسازگاری ضرورت معرفت به امام زمان با وجود غایب بودن ایشان
شبهه: عدم ذکر لزوم اطاعت از امامان در قرآن و سنت
مــطــالـــب مــرتــبــط
  • شبهه: عصمت ائمه (علیهم السلام) بالاتر از عصمت پیامبران (علیهم السلام)
  • شبهه: عصمت ائمه (علیهم السلام) مستلزم جبر
  • شبهه: عصمت ائمه مستلزم وجود امام‌های معصوم در همه مناطق اسلامی
  • شبهه: عدم ذکر نام ائمه (علیهم السلام) در قرآن
  • شبهه: ناسازگاری ضرورت معرفت به امام زمان با وجود غایب بودن ایشان
  • شبهه: عدم ذکر لزوم اطاعت از امامان در قرآن و سنت
تــــازه هــــا
  • شبهه: نبود دلیل عقلی و نقلی بر ضرورت عصمت امام
  • شبهه: تلازم وجوب عصمت امام با تعیین تکلیف برای خدا
  • شبهه: اخذ‌ اندیشه عصمت از یهود و نصارا
  • شبهه: بی‌نیازی از امام معصوم با وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
  • شبهه: عصمت امام و لزوم مشارکت با پیامبر (صلی الله علیه و آله) در اطاعت
  • شبهه: مسدود بودن طریق علم به عصمت غیر نبی
پـــربـــازدیـــدهــــا
  • شبهه: قرار دادن شهادت ثالثه جزء ايمان
  • شبهه: فطري بودن انتخاب حاکم از طريق مردم
  • شبهه: برابري و عينيت امامت و نبوت
  • شبهه: عدم وجود مدعيات شيعه در قرآن
  • شبهه: انحصار قبولي اعمال در توحيد
  • شبهه: اسناد ربوبيت به ائمه (علیهم السلام)
حــــدیــــث روز
قم، خيابان 75 متری عمار یاسر، خیابان شهید آیت الّله قدوسی، ساختمان حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، طبقه پنجم
پست الکترونیک: info@hzrc.ac.ir
تلفن تماس: 37186 - 025
نمابر: 37769994 - 025
كد پستی: 3719158489

دسـتـرسـی سـریـع

  • دفتر پژوهشکده در خراسان
  • کتابخانه دیجیتالی حج
  • ویکی حج
  • سامانه نشریات
  • جستجو در کتابخانه
  • دانشنامه حج و حرمین
  • بانک اطلاعاتی نقد وهابیت
  • نقشه سایت
  • همایش‌های حج، جهان اسلام و حرمین شریفین

پـیـونـدهــای مـرتـبـط

  • دفتر مقام معظم رهبری
  • خبرگزاری حج
  • سازمان حج و زیارت
  • بقیع
  • لیست همه پیوندها