
برخي گفتهاند که اهل بيت در آيه تطهير تنها همسران رسولالله (صلی الله علیه و آله) است و کساني ديگر را شامل نميشود؛ مانند عکرمه که از ابن عباس روايت انحصار اهل بيت را به همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) نقل نمود و اصرار داشت که آيه مخصوص همسران رسولالله (صلی الله علیه و آله) است و کساني ديگر را شامل نميشود.[1]
پاسخ اين شبهه بسيار روشن است؛ زيرا:
اولاً: از روزي که عکرمه در مقابل نص صريح پيامبر (صلی الله علیه و آله) درباره مصداق اهل بيت در آيه تطهير اين ديدگاه خلاف واقع را مطرح نمود، تاکنون هيچ کس از اهل تحقيق به نظر وي اعتنا نکرده است و تنها در کتابها به عنوان يک نظر مطرح ميشود؛ اما اينکه چرا عکرمه اصرار داشت که همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) را مصداق اهل بيت معرفي کند، دليل آن اين است که وي از خوارج، و با امام علي (علیه السلام) دشمن بود و چون غلام ابن عباس بود، هر دروغى را كه به پيغمبر (صلی الله علیه و آله) نسبت مىداد، به وسيله ابن عباس بود و مىگفت: ابن عباس، مولاى من، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنين و چنان روايت كرد و لذا در اين آيه تطهير نيز از قول ابن عباس نقل مىكند كه مراد زنهاى پيغمبر بودهاند.
دروغ بستنهاي عکرمه به ابن عباس به گونهاي بود که همه از آن اطلاع داشتند. ازاینرو ابن مسيّب روزى به غلام خود، كه نامش «برد» بود، گفت: «...يا برد لا تكذب علي كما يكذب عكرمة على ابن عباس»؛ [2] «بر من دروغ نبندى همان طور كه عكرمه بر آقاى خود، عبدالله بن عباس، دروغ مىبست».
عبدالله بن حارث گويد:
روزى در منزل على بن عبدالله بن عباس رفتم، ديدم عكرمه را با طناب يا زنجير در گوشه حيات در بيت الخلأ بسته است. به على گفتم: «از خدا شرم نمىكنى كه غلام پدر خود را در مستراح بستهاى»؟ على بن عبدالله گفت: «اين مرد خبيث، بر پدر من دروغ مىبندد» (و از زبان او دروغ از رسول خدا مىگويد).[3]
عكرمه تابع خوارج نجد حرورى است و از اين جهت ابن عباس او را خبيث خواند.[4] احمد بن حنبل معتقد است که وي از خوارج صفريه بوده است.[5] برخي بر اين باورند که عكرمه از طايفه اباضيّه خوارج بوده است؛[6] به همين دلايل مالک بن انس عکرمه را ثقه نميدانست و دستور داده بود که از وي حديث نقل نشود.[7] شافعي گفته است که کسي را نميشناسم که حديث عکرمه را پذيرفته باشد.[8] عثمان بن مرة ميگويد: «به قاسم گفتم که عکرمه چنين گفته است». در جواب گفت: «يَا بن أخي إِن عِكْرِمَة كَذَّاب».[9]
عکرمه به دليل پيوند با خوارج همه مسلمين (غير از خوارج) را كافر مىدانست. او در مسجد مىايستاد و مىگفت: «در اين مسجد يك نفر مسلمان نيست».[10]
يحيى بن بكير گويد: «عكرمه به مصر رفت و از آنجا به مغرب رفت و تمام خوارجى كه در مغرب هستند، دين خود را از عكرمه گرفتهاند».[11]
خالد بن عمران گويد: ما در مغربزمين بوديم، موسم حج رسيد؛ عكرمه در مغرب بود و مىگفت: «من دوست داشتم كه در دست خود حربهاى داشتم و در راه حاجيان، كه حج كرده، مىايستادم و همه را گردن مىزدم».[12]
مطاعن عکرمه در کتب رجال به حدي است که اگر همه در يک جا جمع گردد، صفحات زيادي را بايد به آن اختصاص داد؛ ولي همين اندازه کافي است براي اينکه بدانيم قول و رأي اين شخص از نگاه دانشمندان علم رجال بياعتبار است. او، هم از نگاه عقيده مشکل دارد و هم در نقل خود صادق نيست. لذا هيچ يک از مفسرين به گفتار او درباره مصداق اهل بيت، که به زنهاي پيامبر (صلی الله علیه و آله) اختصاص دارد، اعتنا نکردهاند و تنها به عنوان يک قول از آن ياد نمودهاند و همين دستاويز برخي نويسندگان وهابي شده تا آن را در برابر ديدگاه شيعه مطرح کنند.
ثانياً: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تنها پنج تن را در يک جا جمع نمود و كساى خيبرى بر سر آنها كشيد و آنها را اهل بيت خطاب نمود و فرمود: «اللّهمّ انّ هؤلاء أهل بيتى»؛[13] «خدايا اينان اهل بيت مناند»؛ يعنى اين افراد فقط اهل بيت مرا تشكيل مىدهند. روشن است که اين انحصار قوى و غير قابل ترديد است و شامل هيچ کسي غير از آنها نميگردد و اگر زنهاى پيغمبر (صلی الله علیه و آله) يا اقوام و عشيره آن حضرت نيز جزء اهل بيت بودند، بايد ميفرمود: «هؤلاء من اهل بيتى»؛ «خدايا اين افراد زير كسا از جمله اهل بيت من هستند»؛ نه اينكه بگويد: «اهل بيت من هستند».
روايات متعددى كه از ابوسعيد خدرى، صحابه معروف، نقل شده نيز ميگويد که آيه تطهير درباره پنج تن آل عبا نازل گرديده است: «نَزَلَتْ فى خَمْسَةٍ فى رسولالله وَ عَلىٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ (علیهم السلام)»؛[14] «اين آيه درباره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و على و فاطمه و حسن و حسين (علیه السلام) نازل شده است».
ثالثاً: در روايات متعددي آمده است که جناب امّ سلمه از رسولالله (صلی الله علیه و آله) تقاضا نمود که اجازه بدهند که با آنها زير کسا وارد شود و گفت: «يا رسولالله من هم از اهل بيت هستم»؟ پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به ايشان اجازه نداد که وارد شود و فرمودند: «در همان جایى كه هستى بايست».[15] راه و روش تو خوب است، عاقبت تو به خير است[16] و ليكن از جمله اين افراد نيستى و حقّ ورود در زير كسای خيبرى ندارى؛ حتى مىگويد:
فرفعت الكساء لأدخل معهم، فاجتذبه وقال: «إنّك على خير».[17]
چون گوشه كسا را بالا زدم كه اجازه دخول از رسول خدا بگيرم، رسولالله (صلی الله علیه و آله) كسا را از دست من به شدّت كشيد و فرمود: «تو بر نيکي هستي».
در برخي روايات آمده است که رسولالله (صلی الله علیه و آله) به أمّ سلمه فرمود: «تنحي عن أهل بيتى»؛[18] «از اهل بيت من دور شو». اگر همسران رسولالله (صلی الله علیه و آله) جزء اهل بيت باشند، جمله «تنحي عن اهل بيتي» چگونه قابل توجيه است؟
رابعاً: در روايات آمده است که پس از اين جريان، به مدت شش ماه هنگام نماز صبح كه فرا مىرسيد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از كنار خانه حضرت زهرا (علیها السلام) كه عبور مىكرد، مىفرمود: «اى اهل بيت، موقع نماز بامدادى فرا رسيده است» و پس از آن آيه تطهير را تلاوت مىفرمود.
ترمذى گفته است که اين حديث در باب «فضائل» از «أبوالحمراء» و «معقل بن يسار» و «امّ سلمه» روايت شده است:
عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنَّ رسولاللهﷺ كَانَ يَمُرُّ بِبَابِ فَاطِمَةَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ إِذَا خَرَجَ إِلَى صَلَاةِ الفَجْرِ يَقُولُ: «الصَّلَاةَ يَا أَهْلَ البَيْتِ» {إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا} إِنَّمَا نَعْرِفُهُ مِنْ حَدِيثِ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ. وَفِي البَابِ عَنْ أَبِي الحَمْرَاءِ، وَمَعْقِلِ بْنِ يَسَارٍ وَأُمِّ سَلَمَةَ.[19]
نويسندگان اهل سنت اين حديث را در کتابهاي خود آوردهاند.[20] اگر زنهاي پيامبر (صلی الله علیه و آله) جزء اهل بيت ميبودند، لااقل يک بار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اين عمل را درباره آنها نيز انجام ميداد.
خامساً: در برخي روايات درباره تفسير اهل بيت و تعيين مصداق براي آن از زيد بن ارقم سؤال ميشود که آيا همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) جزء اهل بيت هستند؟ در جواب گفت:
قَالَ لَا وأيم الله إِن الْمَرْأَة تكون من الرجل الْعَصْر من الدَّهْر ثمَّ يطلقهَا فترجع إِلَى أَبِيهَا وقومها.[21]
نه، سوگند به خدا كه زن با شوهرش زمانى زندگى مىكند و سپس مرد او را طلاق مىدهد و او به اقوام و عشيره خود و به پدرش مىپيوندد.
سادساً: همانگونه که پيش از اين نيز اشاره شد، در آيه مورد بحث (آيه تطهير) وقتى خداوند سبحان همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) را مورد خطاب قرار ميدهد، از ضمير مؤنث استفاده ميكند؛ اما وقتى به {انَّما يُريدُ الله ...} مىرسد، ضمير خطاب را از مؤنث به مذكر تغيير مىدهد {عَنْكُمُ، يُطَهِّرَكُمْ}. اگر مقصود همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) بودند، چرا ضمير عوض شده است؟ درحالىكه در قسمتهاى مربوط به همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله)، همه افعال و ضمائر مؤنث است {لَسْتُنَّ، اتَّقَيْتُنَّ، لا تَخْضَعْنَ، قُلنَ، قَرْنَ، بيوتِكُنَّ، اقِمْن، آتينَ، أطعْنَ، واذكُرنَ، بيوتكنّ}. آيا اين نشان نمىدهد كه مقصود از اهل بيت، همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) نيستند؟
استشهاد به آيه مربوط به همسر ابراهيم نادرست است، آنجا که ميفرمايد: {... رَحْمَتُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ}؛[22] «اين رحمت خدا و بركاتش بر شما خانواده است چراكه او ستوده و والاست»، چون خطاب در آن به حضرت ابراهيم (علیه السلام) و همسر اوست، نه فقط به همسرش. پس مىتوان از بابِ تغليبِ برتر، ضمير را مذكر آورد. درحالىكه در اين آيه، فرض بر اين است كه فقط درباره همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) است، پس جايى براى تغليب نيست.[23]
[1]. نجدي، جواب أهل السنة النبوية في نقض كلام الشيعة والزيدية، ص89.
[2]. حافظ مزي، تهذيب الكمال، ج20، ص280.
[3]. ذهبي، سير أعلام النبلاء، ج5، ص21.
[4]. ابن الوزير، العواصم والقواصم، ج9، ص255.
[5]. همان.
[6]. خطيب بغدادي، الكفاية في علم الرواية، ص125.
[7]. ابن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج1، ص426.
[8]. ابن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج1، ص426.
[9]. همان.
[10]. حافظ مزي، تهذيب الكمال، ج20، ص278.
[11]. همان.
[12]. «دخل علينا عكرمة مولى ابن عباس بأفريقية في وقت الموسم، فقال: وددت أني اليوم بالموسم، بيدي حربة أضرب بها يميناً وشمالا» ( تهذيب الكمال، ج20، ص278).
[13]. سيوطي، الدر المنثور، ج6، ص604.
[14]. واحدي، أسباب نزول القرآن، ص354.
[15]. ميرحامدحسين کنتوري، عبقات الأنوار، ج20، ص203.
[16]. ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، ج6، ص366.
[17]. ثعلبي، الكشف والبيان، ج8، ص311.
[18]. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج1، ص378.
[19]. ترمذي، سنن الترمذي، ج5، ص351.
[20]. ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج6، ص411؛ ابن عاشور، التحرير والتنوير، ج22، ص17؛ خازن، لباب التأويل، ج3، ص425؛ ابن حنبل، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج21، ص424؛ طبري، ذخائر العقبي، ص24؛ ابن حجر عسقلاني، إتحاف المهرة، ج1، ص660؛ حافظ مزي، تحفة الأشراف بمعرفة الأطراف، ص290؛ ابن عربي، أحكام القرآن، ج3، ص571.
[21]. آلوسي، روح المعاني، ج11، ص195.
[22]. هود: 73.
[23]. سبحاني، سيماي عقايد شيعه، ص228.
پـــربـــازدیـــدهــــا