
قفاري، يکي از نويسندگان وهابي، ميگويد: «اما اينکه شيعيان ميگويند ائمه به گذشته و آينده آگاهي دارند، بايد گفت که بر اساس آيات ذيل اين علم غيب جزو صفات انحصاري خداوند است و هيچ کس به چنين صفاتي متصف نیست:
ـ {قُل لا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ}.[1]
ـ {وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ}.[2]
ـ {وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ}.[3]
ـ {قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ}.[4]
ـ {عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا، إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ ...}.[5]
ما هم باور داريم که علم غيب ذاتي و مطلق، ويژه و مخصوص خداي متعال است و از صفات ذاتي او محسوب ميگردد و هيچ کسي با او در اين صفت شريک نيست. در آياتی هم که نويسنده وهابي به آنها استدلال کرده، همين معنا بيان شده است و در اين باره تقريباً بين همه فرق و مذاهب اسلامي اتفاق وجود دارد. ولي نويسنده وهابي توجه ندارد که در آيات يک استثنايي وجود دارد و آن اينکه {إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ} است که برخي بندگان مخلص اگر خدا بخواهد از آن برخوردار ميگردند. تمام علومي که از جانب خدا به غير عنايت شده است، افاضه از ناحيۀ او بوده و تمام موجودات هر يک در حدّ خود و به نوبۀ خود داراي علم هستند؛ اما تبعاً و به افاضۀ خدا و به اعطای او. در اين صورت بين آياتي که علم غيب را منحصر به خدا ميداند و بين آيۀ کريمه که رسولان را عالم به غيب ميداند و بر غيب راه ميدهد، هيچگونه تنافي و تضادّي نيست. نظير اين استقلال و تبعيت ـ يا ذاتي و عرضي يا اصلي و ظِلّيـ در عبارات قرآن کريم بسيار آمده است؛ همچون آيۀ: {اللهُ يَتَوَفَّى الأَنفُسَ}[6] که بر حصر دلالت دارد؛ يا آيه: {حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا}.[7] بنابراين علم غيب (به معناي غير ذاتي) براي رسولان خداوند أمري ضروري و حتمي است و با اختصاص آن به خدا منافات ندارد.
آلوسي ذيل آيه شريفه: {قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ}[8] مينويسد:
حق اين است که علم غيب، که از غير خداوند عزوجل نفي شده، علمي است که براي ذات شخص و بدون واسطه، ثابت باشد؛ و اما آنچه براي بعضي از خواص به وقوع پيوسته از اين سنخ نيست؛ بلکه جزء عنايات و افاضات الهي است که خداوند آن را بر عدهاي از بندگان خود افاضه کند... .[9]
بنا به نقل ابن حجر هيتمي، نووي گفته است: «علم غيب به نحو استقلال حاصل نميشود، مگر به عنايت خداوند و افاضه او».[10]
ابن حجر نيز در اين باره گفته است:
اينکه خداوند، انبيا و اوليا را به پارهاي از علم غيب آگاه و مطلع ميکند، امري است ممکن و هرگز مستلزم محال نميشود و انکار آن، عناد و مکابره است.[11]
[1]. بگو: «کساني که در آسمانها و زمين هستند، غيب نميدانند جز خدا» (نمل: 65).
[2]. کليدهاي غيب تنها نزد اوست و جز او کسي آنها را نميداند (انعام: 59).
[3]. و اگر از غيب باخبر بودم سود فراواني براي خود فراهم ميکردم و هيچ بدي به من نميرسد. (اعراف: 188)
[4]. بگو: «من نميگويم خزائن خدا نزد من است و من از غيب آگاه نيستم». (انعام: 50)
[5]. داناي غيب اوست و هيچکس را بر اسرار غيبش آگاه نميسازد، مگر رسولاني که آنها را برگزيده. (جن: 26 و 27)
[6]. خداوند است که جانها را ميگيرد (زمر: ۴۲).
[7]. و تا زماني که چون مرگ به نزد يکي از شما بيايد، رسولان و فرستادگان ما او را قبض روح ميکنند (انعام: ۶۱).
[8]. بگو: «جز خداوند کسي در آسمانها و زمين غيب را نميداند و درنمييابند که چه هنگام برانگيخته خواهند شد» (نمل: ۶۵).
[9]. لعل الحق أنّ عِلْم الغيب المنفي عن غيره جلّ وعلا هو ما کان للشخص بذاته أي بلا واسطة في ثبوته له وما وقع للخواص ليس من هذا العلم المنفي في شيء وانّما هو من الواجب عزّ وجلّ إفاضة منه عليهم بوجه من الوجوه فلا يقال: انّهم علموا الغيب بذلک المعنى فإنه کفر، بل يقال: انّهم أظهروا واطلعوا على الغيب (آلوسي، روح المعاني، ج10، ص222).
[10]. لا يعلم ذلک إستقلالا إلّا بإعلام الله لهم (ابن حجر هيتمي، الفتاوي الحديثية، ج1، ص223).
[11]. إعلام الله تعالى للأنبياء والأولياء ببعض الغيوب ممکن لا يستلزم محالا بوجه وانکار وقوعه عناد، لأنّهم علموا بإعلام الله واطلاعه لهم ( الفتاوي الحديثية، ص۲۲۳).
پـــربـــازدیـــدهــــا