
نويسنده وهابي مينويسد: «چگونه ممکن است خداوند به فاطمه (علیها السلام) علم غيب عطا کند، ولي رسولالله (صلی الله علیه و آله)، مطابق دستور خداوند،[1] بگويد من علم غيب نميدانم؟ آيا فاطمه از پيامبر خدا افضل است»؟[2]
بر اهل تحقيق روشن است که در تبيين مسائل و معارف اسلامي نميتوان به يک بخش از آيه يا يک آيه از قرآن استدلال کرد و از آيات و روايات دیگر غافل ماند و آنها را ناديده گرفت؛ متأسفانه نويسنده وهابي از همين روش غلط استفاده کرده و مصداق آن قول قرآن کريم که {نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَنَكفُرُ بِبَعضٍ}؛[3] «به بعضي ايمان ميآوريم، و بعضي را انکار ميکنيم» شده است.
پيش از اين هم بيان شد که آيه 188 سوره اعراف (آيه استشهادي قفاري) علم غيب ذاتي، که مخصوص خداوند تبارک و تعالي است، را از رسول گرامي (صلی الله علیه و آله) اسلام نفي کرده است؛ اما علم غيب غير ذاتي و غير استقلالي نهتنها براي پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، بلکه براي ديگران، مانند انبيا و اوليا، ثابت است و با توجه به دلائل بيشمار، که در منابع اسلامي وجود دارد، هيچگونه شبهه در اين نيست که برخي بندگان صالح خدا از علم غيب خدادادي برخوردارند. ازاينرو اکثر اهل علم به اين مسئله تصريح کردهاند. آلوسي ميگويد: «حق اين است كه علم غيب، كه از غير خداوند عزوجل نفى شده، علمى است كه براى ذات شخص و بدون واسطه ثابت باشد؛ اما آنچه براى بعضى از خواص به وقوع پيوسته، از اين سنخ نيست؛ بلكه جزء عنايات و افاضات الهى است كه خداوند آن را بر عدهاى از بندگان خود افاضه كند».[4]
در قرآن مجيد آياتي وجود دارد که آشکارا آگاهی پيامبران و برخي از بندگان خاص خدا را از امور پنهان از حس، تصديق ميکند:
{وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ}.[5]
[به خاطر بياوريد] هنگامي را که پيامبر يکي از رازهاي خود را به بعضي از همسرانش گفت؛ ولي هنگامي که وي آن را افشا کرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتي از آن را براي او بازگو کرد و از قسمت ديگر خودداري نمود؛ هنگامي که پيامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه کسي تو را از اين راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا باخبر ساخت».
دقت در جمله آخر آيه که ميفرمايد: {نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ} به طور واضح و روشن ميرساند که خداوند تبارک و تعالي ايشان را از اسرار پشت پرده، يعني علوم غيبي، آگاه کرد.
{عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا}.[6]
داناي غيب اوست و هيچ کس را بر اسرار غيبش آگاه نميسازد؛ مگر رسولاني که آنان را برگزيده و مراقباني از پيش رو و پشت سر براي آنها قرار ميدهد... .
مفاد آيه بسيار روشن است و به خوبي ميفهماند که علم غيب، از خداست و او فرستادگان خود را از غيب آگاه ميکند:
{وَ مَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ * وَلَقَدْ رَآهُ بِالأُفُقِ الْمُبِينِ * وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ}.[7]
و مصاحب شما (پيامبر) ديوانه نيست؛ او جبرئيل را در افق روشن ديد و او نسبت به آنچه از طريق وحي دريافت داشته، بخل ندارد.
بنابراين به خوبي از آيه بر ميآيد که خداوند رسول گرامي خود را توسط فرشته وحي بر غيب آگاه کرده است.
از آياتي که تا اينجا نقل شد، به خوبي استفاده ميشود پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، بسان ديگر پيامبران الهي، چون آدم، نوح، يعقوب، يوسف، صالح، داوود، سليمان و عيسي (علیهم السلام)، از غيب خبر ميداد.
در روايات صحيح آمده است که رسولالله (صلی الله علیه و آله) از غيب خبر داده است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره ميکنيم:
1. آنگاه که عمار ياسر، با کولهباري از سنگ، براي ساختن مسجد به پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: «اي رسول خدا! آنان مرا با اين بار سنگين به حد مرگ رساندند». حضرت از زنده ماندن او خبر داد و گفت: اينها قاتل تو نيستند؛ مرگ تو به دست گروهي شورشگر و متجاوز است:
وَيحَ عَمّارٍ تَقتُلُه الفِئةُ الباغيةُ يدعُوهُم إلى الجَنَّةِ وَ يدعُونَه إلَى النّارِ.[8]
بيچاره عمار! گروه ستمگر او را ميکشند عمار آنان را به بهشت، ولي آنها او را به آتش دعوت ميکنند.
2. پيامبر (صلی الله علیه و آله) به امام علي (علیه السلام) فرمود: «تُقاتِلُ النّاکثينَ وَ القاسِطينَ وَ المارِقينَ»؛[9] «تو با پيمانشکنان و ستمکاران و شورشگران نبرد ميکني».
3. مسلم بن حجاج در صحيحش بابي دارد به نام «اخبار النبيﷺ فيما يکون الى قيام الساعة» که در آن روايت زير به چشم ميخورد:
صَلَّى بِنَا رسولاللهﷺ الْفَجْرَ وَصَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَخَطَبَنَا حَتَّى حَضَرَتِ الظُّهْرُ، فَنَزَلَ فَصَلَّى ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَخَطَبَنَا حَتَّى حَضَرَتِ الْعَصْرُ ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّى، ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَخَطَبَنَا حَتَّى غَرَبَتِ الشَّمْسُ، فَأَخْبَرَنَا بِمَا كَانَ وَبِمَا هُوَ كَائِنٌ.[10]
پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نماز صبح را با ما خواند و به منبر رفت و تا ظهر به سخنراني پرداخت؛ سپس پايين آمد و نماز ظهر را خواند و دوباره به منبر رفت و تا عصر سخنراني کرد و سپس پايين آمد و نماز عصر را خواند، دوباره به منبر رفت و تا غروب سخنراني کرد و در آن روز از تمام حوادث زمان حال و آينده، ما را باخبر ساخت.
4. بخاري در صحيحش چنين روايت ميکند:
عدي بن حاتم گفت: در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوديم که مردي آمد و از مشکلات و سختيها شکايت کرد. سپس شخص ديگري آمد و از راهزني شکايت نمود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «آيا تا به حال حيره را ديدهاي»؟ گفتم: «نديدهام؛ ولي برايم تعريف کردهاند». فرمود: «اگر عمرت دراز شود، خواهي ديد زني در هودج از حيره براي طواف خانه کعبه حرکت ميکند؛ درحاليکه از احدی جز خدا نميترسد». در دل خود گفتم: «پس دزدان [قبيلة] طي، که سبب داغ شدن شهرها و ناامني شهرها شدهاند، کجا هستند»! و فرمود: «اگر عمرت طولاني شود، فتح گنجهاي کسرا را خواهي ديد».[11]
5. همچنين در صحيح بخاري آمده است که پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «آيا قبله مرا همينجا گمان ميبريد؟ قسم به خدا خشوع و رکوع شما بر من پنهان نيست؛ من شما را از پشت سر خويش ميبينم»![12]
6. در صحيح مسلم آمده است که آن حضرت فرمود: «سوگند به خدا! که من همانطور که پيش رويم را ميبينم، پشت سرم را نيز ميبينم».[13]
شواهد قرآني نشان ميدهد: افزون بر پيامبران، به غير پيامبران نيز در مواردي علم به غيب عطا شده است:
{إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ}.[14]
که آن، قرآن کريمي است که در کتاب محفوظي جاي دارد و جز پاکان نميتوانند به آن دست زنند.
ضمير «لَّا يمَسُّهُ» اگر به مرجع نزديکتر بازگردد، به کتاب مکنون اشاره دارد و اگر آن را به مرجع دورتر بازگردانيم، به قرآن کريم، از آن جهت که در کتاب مکنون سرچشمه دارد، اشاره دارد. کتاب مکنون يا همان لوح محفوظ منبع و سرچشمه تمام علوم الهي است. بنا بر تفسير اول، عدهاي از انسانها ـ که از آنها با عنوان «مطهرون»، يعني پاکيزگان، ياد شده است ـ به کتاب مکنون يا همان لوح محفوظ دسترسي دارند. با توجه به محتواي آيه، مقصود از پاکيزگي در اين آيه، پاکيزگي معنوي و برخورداري از کمالات الهي است. به شهادت آيه تطهير، اهل بيت پيامبر (علیهم السلام) از پاکان هستند: {إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}؛[15] «خداوند ميخوهد پليدي و گناه را فقط از شما اهلبيت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد».
چنانکه ميدانيم، مقصود از اهل بيت در اين آيه، پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، اميرالمؤمنين، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسين (علیهم السلام) ميباشند که البته علوم آنان به ساير ائمه (علیهم السلام) منتقل شده است. بنابراين، از اين آيات اينگونه استنباط ميشود که اين بزرگواران به علومي ويژه از لوح محفوظ دسترسي داشتهاند که از علوم غيبي به شمار ميآيد و ديگران از آن محرومند. قابل توجه است که حتي اگر ضمير «لا يمَسُّهُ» را به قرآن بازگردانيم، اين آيه به علوم ظاهري قرآن اشاره ندارد؛ بلکه به علوم غيبي آن اشاره دارد که در لوح محفوظ سرچشمه داشته و غير از عدهاي خاص (پاکيزگان) به آن دسترسي ندارند.
[1]. اعراف: 188.
[2]. قفاري، اصول مذهب الشيعة، ج2، ص589.
[3]. نساء: 150.
[4]. لعل الحق أنّ عِلْم الغيب المنفي عن غيره جلّ وعلا هو ما كان للشخص بذاته أي بلا واسطة في ثبوته له وما وقع للخواص ليس من هذا العلم المنفي في شيء وانّما هو من الواجب عزّ وجلّ إفاضة منه عليهم بوجه من الوجوه (آلوسي، روح المعاني، ج10، ص222).
[5]. تحريم: 3.
[6]. جن: 26 و 27.
[7]. تکوير: 22ـ 24.
[8]. بخاري، صحيح البخاري، ج1، ص97.
[9]. حاکم نيشابوري، المستدرک، ج1، ص150.
[10]. مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ج4، ص2217.
[11]. عَنْ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍ، قَالَ: بَيْنَا أَنَا عِنْدَ النَّبِيِّﷺ إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَشَكَا إِلَيْهِ الْفَاقَةَ، ثُمَّ أَتَاهُ آخَرُ فَشَكَا إِلَيْهِ قَطْعَ السَّبِيلِ، فَقَالَ: يَا عَدِيُّ هَلْ رَأَيْتَ الْحِيرَةَ، قُلْتُ: لَمْ أَرَهَا وَقَدْ أُنْبِئْتُ عَنْهَا، قَالَ: فَإِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتَرَيَنَّ الظَّعِينَةَ تَرْتَحِلُ مِنْ الْحِيرَةِ حَتَّى تَطُوفَ بِالْكَعْبَةِ لَا تَخَافُ أَحَدًا إِلَّا اللهَ، قُلْتُ: فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَ نَفْسِي فَأَيْنَ دُعَّارُ طَيِّئٍ الَّذِينَ قَدْ سَعَّرُوا الْبِلَادَ وَلَئِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتُفْتَحَنَّ كُنُوزُ كِسْـرَى... (بخاري، صحيح البخاري، ج4، ص197).
[12]. عن أبي هُرَيرَهَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ قال هل تَرَوْنَ قِبْلَتِي هَا هُنَا فَوَاللهِ ما يخْفَى عَلَي خُشُوعُکُمْ ولا رُکُوعُکُمْ إني لَأَرَاکُمْ من وَرَاءِ ظَهْرِي (صحيح البخاري، ج1، ص91).
[13]. إني والله لَأُبْصِرُ من وَرَائِي کما أُبْصِـرُ من بَينِ يدَي (مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ج1، ص319).
[14]. واقعه: 77-79؛ طبري، جامع البيان، ج32، ص20.
[15]. احزاب: 33.
پـــربـــازدیـــدهــــا