
يكي از نويسندگان وهابي (بر خلاف ديدگاه ديگر رهبران اين جريان که معتقد به انحصار علم غيب به خداوند تبارک و تعالي هستند و اعتقاد به برخورداري علم غيب به غير خداوند را شرک ميپندارند)، مدعي است که پيامبران نيز واقف به علم غيباند؛ ولي اينگونه علم منحصر به آنهاست و ديگران از آن محرومند: «لِأَنَّ اللهَ تَعَالَى حَصَرَ ذلِكَ الاطْلَاعَ فِي الرُّسُلِ فَقَط...».[1]
هرچند اين سخن، که پيامبران الهي از علم غیب برخوردارند، بر خلاف ديدگاه رهبران فرقه وهابيت است و تا حدودي همسو با عقايد و باورهاي ديگر مسلمانان است، ولي از آنجايي که چنين علمي را به پيامبران انحصار نموده، از مسير صواب خارج گرديده است؛ زيرا:
اولاً: اين سخن تنها ادعاست و هيچ شاهدي از قرآن و سنت ارائه نداده است که دليل اين انحصار چيست؟ آنهايي که علم غيب براي غير خدا را منکرند، دستاويزشان دوري از شرک به خداوند است که در همين نوشتار به شبهه آنها پاسخ داده شد که علم غيب، به ذاتي و غير ذاتي تقسيم ميشود: علم غيب ذاتي مخصوص خداوند است و هيچ کسي با وي شريک نیست؛ اما اعتقاد به علم غيب غير ذاتي، که در حقيقت خداوند به برخي از بندگان خاص خويش عطا فرموده است، شرک نيست و با ارائه دلايل و شواهد اثبات گرديد که انبيا و اوليا از چنين علمي برخوردار بودهاند. چنانچه مفسر بزرگ اهل سنت گفته است:
حق اين است كه علم غيب، كه از غير خداوند عزوجل نفى شده، علمى است كه براى ذات شخص و بدون واسطه ثابت باشد. اما آنچه براى بعضى از خواص به وقوع پيوسته، از اين سنخ نيست؛ بلكه جزء عنايات و افاضات الهى است كه خداوند آن را بر عدهاى از بندگان خود افاضه كند.[2]
همانگونه که پيش از اين نيز اشاره شد، ابن تيميه (که سخن وي براي وهابيان فصلالخطاب است) حتي براي افرادي عادي ـ مانند اتباع ابوبکر، عمر، عثمان، حذيفه و ابوهريره ـ اثبات علم غيب نموده است.[3] از طرفی اين ادعا، که علم غيب منحصر به انبيای الهي است، حاکي از سردرگمي ميان وهابيان است و از آنجايي که به بيراهه رفتهاند و سخنانشان بر اصول علمي استوار نيست، سخنان متناقض ميگويند. برخي از آنها ميگويند اعتقاد به علم غيب براي غير خدا شرک است![4] برخي ديگرشان، مانند خود ابن تيميه، براي افراد بسيار عادي اثبات علم غيب ميکند[5] و اين نويسنده نيز علم غيب را منحصر به انبيا ميداند.
از مجموع مطالبي که در اين نوشتار تاکنون بيان گرديد، نتايج زير به دست ميآيد:
1. علم غيب ذاتي و استقلالي از اوصاف ذاتي خداوند تبارک و تعالي است و هيچ کسي در آن شريک نيست و تنها خداوند از اسرار علم غيب خبر دارد. هيچ يک از مسلمانان، اعم از شيعه و اهل سنت، که به معارف ديني و قرآني آشنايي داشته باشند، چنين ادعايي نکردهاند که انبيا و اوليا از علم غيب ذاتي در عرض علم غيب خداوند برخوردار بودهاند که متأسفانه نويسندگان وهابي از درک چنين چيزي عاجز هستند.
2. علم غيبي که در آيات و روايات براي غير خداوند بيان شده است، به معناي علم غيب غير استقلالي است که خداوند هر اندازه خواسته باشد، به انبيا و اولياي خويش عنايت ميفرمايد. در تاريخ و فرهنگ اسلامي کساني بودهاند که از چنين علمي برخوردار بودهاند؛ مانند آنچه در قرآن آمده است و از کسي نام برده است که تخت بلقيس را به چشم بر هم نهادني مقابل حضرت آورد يا حذيفه که حاوي اسرار بود و از چيزهايي خبر داشت که ديگران از آن بيبهره بودند.
3. درباره ائمه (علیهم السلام) ادعاي شيعه فراتر از آنچه در قرآن و روايات آمده، نيست؛ با توجه به جايگاه ائمه (علیهم السلام) و روايات فراواني که در منابع شيعه آمده و آن بزرگواران را برخوردار از علم غيب دانسته است، به يقين ميتوان ادعا کرد که آن انوار الاهي، از نعمت علم غيب غير استقلالي برخوردار بودهاند.
[1]. آل الشيخ، البراهين الإسلامية، ص76؛ حقوي، التوضيح الرشيد في شرح التوحيد، ص235.
[2]. آلوسي، روح المعاني، ج10، ص222.
[3]. ابن تيمية، منهاج السنة النبوية، ج8، ص135.
[4]. قفاري، اصول مذهب الشيعة، ج2، ص562.
[5]. ابن تيمية، منهاج السنة النبوية، ج8، ص135.
پـــربـــازدیـــدهــــا