
يكي از نويسندگان وهابي مدعي است: حضرت علي (علیه السلام)هرگز چنين معتقد نبوده و ادعا نکرده است که مشروعيت خلافتش برآيند و نتيجه آن نصوصي است که شيعيان دربارۀ او تصور ميکنند.[1]
ايجاد اين شبهه از دو حال خارج نيست: يا از بیاطلاعی شخص شبههافکن از تاريخ اسلامي است يا خود را به نادانی ميزند. آنگونه که پيش از اين اشاره شد، امام علي (علیه السلام) بارها به مسئله امامت خويش تصريح داشته است که قسمتي از آنها در همين مقاله در تبيين موضوع بيان شد؛ علّامه أميني بخشي از مستندات واقعه غدير را در مجموعه ده جلدي الغدير في الكتاب والسنة والأدب تدوين کرده که در دسترس همگان است و اگر کسي بدون حب و بغض و بيطرفانه به اين دلايل و شواهد بنگرد، قطعاً به اين نتيجه خواهد رسيد که هيچ مسئلهاي از مسائل اسلامي به اندازه امامت امام علي (علیه السلام) توسط شخص پيامبر (صلی الله علیه و آله) و امام علي (علیه السلام) بازگو و تبيين نگرديده است.
محدث حافظ ابراهیم بن محمد جوینی مینویسد:
در دوران خلافت عثمان روزی در مسجد، میان انصار و مهاجران، درباره فضائل هر یک بحث در گرفت. در این مناظره، که حدود دویست تن از سران دو گروه حضور داشتند و از صبح تا ظهر به طول انجامید، قریش تمام فضائلی را که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره آنان بیان شده بود، نقل کردند. از سران مهاجر در جلسه، افرادی مثل عبدالرحمان بن عوف، طلحه، زبیر، مقداد، ابوذر، هاشم بن عتبه، عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر حضور داشتند و پس از آن انصار نیز خدمات خود به اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نقش خود را در گسترش اسلام و حمایت از مسلمانان بیان کردند که از جمله سران این گروه نیز افرادی مانند ابی بن کعب، زید بن ثابت، ابوایوب انصاری، ابوهیثم بن تیهان، قیس بن سعد بن عباده، جابر بن عبدالله، انس بن مالک و زید بن ارقم حضور داشتند.
پس از پایان گفتوگو آنان از امام علي (علیه السلام) تقاضا کردند ایشان سخن بگوید. امام نیز پس از ذکر آیاتی از قرآن، از جمله آیه {إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ...} فرمودند: مردم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پرسیدند: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آیا این آیات درباره بعضی از مؤمنان نازل شده است یا اینکه شامل همه میشود». آنگاه خداوند رسولش را مأمور کرد تا متولیان امور امت را به آنان بشناساند و ولایت را برای آنان شرح دهد؛ همانطور که نماز و زکات و حج آنان را شرح داده است؛ پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مرا در غدیر خم به عنوان امام مردم منصوب کرد.[2]
1. امام علی (علیه السلام) در جنگ جمل، پس از اندرز و نصیحت مخالفان، خطاب به طلحه فرمود:
نشدتک الله هل سمعت رسولالله (صلی الله علیه و آله) یقول: من کنت مولاه فعلی مولاه، أللهم وال من والاه، وعاد من عاداه؟ قال: نعم. قال: فلم تقاتلنی؟ قال: لم أذکر. قال: فانصرف طلحة.[3]
تو را به خدا قسم میدهم، آیا شنیدی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفت: «هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست؛ خدایا هر کس علی را دوست دارد دوستش دار، و دشمن بدار کسانی که علی را دشمنی میکنند»؟ گفت: «آری». امام فرمود: «پس چرا با من میجنگی»؟ طلحه که پاسخی نداشت، با گفتن فراموش کردم به سوی لشکرش بازگشت.
2. امام علی (علیه السلام) در احتجاج دیگری، کسانی را که شاهد واقعه غدیر بودند، به شهادت فرا خواند که در ادامه به برخي از روايتها در اين زمينه اشاره ميکنيم.
الف) ابن أثير در ترجمه أحوال ناجية بن عمرو از طريق أبونعيم و أبوموسى مدائنى با سلسله سند خود از عمرو بن عبدالله بن يعلى بن مرّة، از پدرش از جدّش، يعلى، روايت مىكند:
شنيدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مىفرمود: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه. اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» و چون على (علیه السلام) به كوفه وارد شد، مردم را به سؤال با سوگند طلبيد و دهواندى نفر برخاستند و شهادت دادند كه در بين آنها أبوأيوب أنصارى، صاحب منزلى كه رسول خدا در مدينه در آن وارد شدند و ديگر ناجية بن عمرو خزاعى، بودند.[4]
ب) ابونعيم اصفهانى با سند متصل خود از عميرة بن سعد آورده است كه او گفت: من شاهد بودم كه على (علیه السلام) بر فراز منبر، اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را با سوگند به خدا مورد استفهام قرار داده بود و ميان آنها أبوسعيد و أبوهريره و أنس بن مالك بودند و ايشان دور منبر بودند و على (علیه السلام) گفت:
نشدتكم بالله هل سمعتم رسولاللهﷺ يقول: من كنت مولاه فعلىّ مولاه؟! فقاموا كلّهم فقالوا: اللّهم نعم. و قعد رجل، فقال: ما منعك أن تقوم؟ قال: يا أمير المؤمنين! كبرت و نسيت. فقال: اللّهمّ إن كان كاذبا فاضربه ببلاء حسن، قال: فما مات حتّى رأينا بين عينيه نكتة بيضاء، لا تواريها العمامة.[5]
من شما را به خدا قسم مىدهم: آيا شنيديد كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مىگفت: «هرکس من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست»؟ همه برخاستند و گفتند: آرى! بار پروردگارا. و يك مرد نشست و برنخاست. حضرت به او گفت: «چرا برنخاستى»؟! گفت: «اى أمير مؤمنان، پير شدم و فراموش كردهام». حضرت گفت: «بار پروردگارا، اگر اين مرد دروغ مىگويد، او را به بلاى نيكویى مبتلا كن»! راوى روايت، كه عميرة بن سعد است، مىگويد: «آن مرد نمرد مگر اينكه ما در بين دو چشم او نقطه سفيدى ديديم كه عمامه سرش آن را نمىپوشانيد».
ج) احمد بن حنبل از علىّ بن حكيم أودىّ، از شريك، از أبواسحاق، از سعيد بن وهب و از زيد بن يُثَيع روايت كرده است كه آن دو نفر گفتند:
نشد علىّ النّاس فى الرّحبة: من سمع رسولاللهﷺ يقول يوم غدير خمّ إلّا قام! قال: فقام من قبل سعيد ستّة، و من قبل زيد ستّة، فشهدوا أنّهم سمعوا رسولاللهﷺ يقول لعلىّ رضى الله عنه يوم غدير خمّ: أليس الله أولى بالمؤمنين؟ قالوا: بلى! قال: من كنت مولاه فعلىّ مولاه. اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه.[6]
علي در رحبه، حاضران را سوگند داد که هرکس در روز غدير خم سخنی در حق من از رسولالله (صلی الله علیه و آله) شنيده است از جا برخيزد. در اين هنگام شش تن از کنار سعيد و شش تن از کنار زيد برخاستند و گواهي دادند که آنان در آن روز از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در محل غدير شنيدند، خطاب به مردم فرمود: «آيا خداوند از مؤمنان به خودشان سزاوار نيست»؟ حاضران گفتند: «آري! خدا بر همگي آنان اولويت دارد». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «بار خدايا هرکه من مولاي او هستم، پس علي مولاي اوست؛ بار خدايا دوست بدار کسي که او را دوست دارد و دشمن باش با کسي که با او دشمنی ورزد».
ابن كثير دمشقى با همين ألفاظ از أحمد بن حنبل روايت كرده است.[7]
د) ابن حنبل در روايتي ديگر از عبدالرحمان بن أبيليلي نقل ميکند:
قال: شهدت عليّا (رضی الله عنه) فى الرّحبة ينشد النّاس: انشد الله من سمع رسولاللهﷺ يقول يوم غدير خمّ: من كنت مولاه فعلىّ مولاه، لمّا قام فشهد! قال عبد الرّحمن: فقام اثنا عشر بدريّا كأنّى أنظر إلى أحدهم، فقالوا: نشهد: أنّا سمعنا رسولاللهﷺ يقول يوم غدير خمّ: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم. و أزواجى امّهاتهم؟! فقلنا: بلى يا رسولالله! قال: فمن كنت مولاه فعلىّ مولاه. اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه.[8]
در اين روايت مىبينيم كه راوى مىگويد: دوازده نفر شاهد، همه بدرىّ بودند؛ يعنى صحابهاى كه به فضيلت غزوه بدر نائل شده بودند و مثل اينكه همين الآن كه دارم من بيان مىكنم، چشمانم دارد يك نفر از آنها را مىبيند؛ يعنى حتى كيفيت رؤيت و خصوصيت آن نيز مشخص است.
ه) أحمد بن حنبل با سند ديگر از أبوطفيل روايت مىكند كه على[ (علیه السلام)] مردم را در رحبه جمع كرد و سپس به ايشان گفت: «من با قسم به خدا از هر مرد مسلمانى كه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنيده است آنچه را كه در روز غدير خم گفته است، مىخواهم كه برخيزد». سى نفر برخاستند. فضل بن دكين (أبونعيم) مىگويد: جماعت كثيرى از مردم برخاستند و شهادت دادند، در وقتى كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دست على را گرفته بود و به مردم مىگفت: «أتعلمون أنّى أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: نعم يا رسولالله! قال: من كنت مولاه فهذا مولاه. اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه». أبوطفيل مىگويد:
من از آن محفل خارج شدم و از گفتار أميرالمؤمنين[ (علیه السلام)] گويا در نفس من شبههاى بود. زيد بن ارقم را ملاقات كردم و به او گفتم: «من شنيدم كه على[ (علیه السلام)] چنين و چنان مىگفت». زيد گفت: «چرا انكار مىكنى؟! من خودم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنيدم كه اين كلمات را درباره على[ (علیه السلام)] مىگفت».[9]
بايد دانست كه زيد بن أرقم خودش در آن مجلس از منكران و كتمانکنندگان بوده است. ازاینرو به نفرين حضرت نابينا شد؛ چنانکه خودش مىگفت: «اين كورى، دعاى على است كه مرا گرفته است». ولى بعد از آن مجلس بارها در مکانهای متفاوت خودش براى افرادى كه تاريخ ضبط كردهاند، حديث غدير خم را روايت كرده است.
و) نسائى با سند متصل خود از سعد بن وهب روايت كرده است:
قال علىّ كرّم الله وجهه فى الرّحبة: انشد بالله من سمع رسولاللهﷺ يوم غدير خمّ يقول: إنّ الله و رسوله ولىّ المؤمنين، و من كنت وليّه فهذا وليّه. اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره...![10]
على[ (علیه السلام)] در رحبه گفت: من با سوگند به خدا مىخواهم كه هر كه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اين جملات را شنيده است، گواهى دهد... سعيد گفت: «از نزديك من شش نفر برخاستند» و زيد بن منيع گفت: «از نزديك من شش نفر برخاستند و شهادت دادند».
ز) همچنين نسائى از على بن محمد بن على، از خلف بن تميم، از إسرائيل، از أبواسحاق، از عمرو بن ذى مرّ روايت مىكند:
قال: شهدت عليّا بالرّحبة ينشد أصحاب محمّد أيّكم سمع رسولاللهﷺ يقول يوم غدير خمّ ما قال؟ فقام اناس فشهدوا أنّهم سمعوا رسولاللهﷺ يقول: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه. اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه، و أحبّ من أحبّه، و أبغض من أبغضه، و انصـر من نصـره، و تفرّق بين المؤمن و الكافر».[11]
بنابراين امام (علیه السلام) بارها با بيانهاي مختلف به موضوع امامت خود تأکيد کردهاند؛ البته با ملاحظه اوضاع و شرايط آن زمان که دشمنان اسلام در کمين نشسته بودند تا از اختلافات مسلمين براي پيشرفت نيات شوم خودشان استفاد کنند. پس اين سخن، که امام علي (علیه السلام) خود مدعي امامت نبوده، کذب محض است و آنچه در تاريخ به ما رسيده است، خلاف مدعای وهابیت است.
[1]. فيصل نور، امامت در پر تو نصوص، ص78.
[2]. جويني، فرائد السمطين، ج۱، ص۳۱۲.
[3]. اخطب خوارزم، المناقب، ص182.
[4]. قَالَ: سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله) يقول: " من كنت مولاه فعلي مولاه، اللَّهُمَّ وال من والاه، وعاد من عاداه"، فلما قدم عَليّ الكوفة نشد الناس فانتشد لَهُ بضعة عشـر رجلا، فيهم أَبُو أيوب صاحب منزل رسول الله (صلی الله علیه و آله) وناجية بن عَمْرو الخزاعي (ابن اثير، اسد الغابة، ج5، ص281).
[5]. ابونعيم، حلية الأولياء، ج5، ص26.
[6]. ابن حنبل، المسند، ج1، ص118.
[7]. ابن کثير، البداية و النّهاية، ج5، ص210.
[8]. ابن حنبل، المسند، ج4، ص370؛ ابن کثير، البداية و النهاية، ج5، ص211 و 212.
[9]. هيثمي، مجمع الزّوائد، ج9، ص104.
[10]. نسائي، خصائص أميرالمؤمنين علي بن أبيطالب، ص26.
[11]. نسائي، خصائص أميرالمؤمنين علي بن ابيطالب، ص17.
پـــربـــازدیـــدهــــا