
در روايات شيعه آمده است کسي که تقيه نکند، دين ندارد.[1]
روايتي که وهابيون به آن استناد کردهاند، به اين معنا نيست که اگر کسي تقيه نکرد، کافر است؛ بلکه منظور روايت اين است که هرکسي تقيه را قبول ندارد، دين ندارد؛ مانند ديگر احکام و ضرورتهاي دين که منکر آنها دينمدار به حساب نميآيد يا به اين معناست که اگر کسي تقيه نکند، دين حفظ نميشود. چنانچه عبدالرزاق لاهيجي، يکي از متکلمين صاحبنام شيعه، در اين باره ميگويد:
بسيار باشد كه كسى با امرا و سلاطين و دشمنان چنان معامله نمايد كه در حضور ايشان به نحوى و در غايبانه به خلاف اين باشد. اما اين داخل منافقان و دورويان است يا نه؟ تفصيلش اين است كه اگر اين كار را به محض جاه و مال و چيزهاى باطل دنيا كند، نفاق و دورويى است؛ اگر به ضرورت حفظ دين يا عرض يا مال خود يا غير خود از مسلمين و رفع شر و ضرر و مجملاً مصلحت دينى يا دنيوى، كه داخل حرص و دينفروشى نباشد، كند، داخل تقيه و مدارا و مماشات و مصلحت كه هم از واجبات و ضروريات دين است؛ چنانكه اخبار بسيار در همه وارد شده و حديث «لا دين لمن لا تقية له» مشهود به اين معناست.[2]
بر همين اساس اهل بيت (علیهم السلام) نيز صريحاً زمان لازم براي تقيه را به خود شخص واگذار کردهاند. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ ضَرُورَةٍ وَ صاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِينَ تَنْزِلُ بِهِ»؛[3] «تقيّه در هر موردى است كه ضرورت پيش آيد و تقيّهكننده خود بهتر مىداند كه در چه وقت بايد تقيّه كند».
با توجه به آنچه در اين مقاله به تحليل و بررسي آنها پرداخته شد، نتايج زير به دست ميآيد:
1. تقيه يک اصل قرآني است که براي حفظ جان و مال ميتوان از آن در برابر دشمنان استفاده نمود؛ چنانکه عمار ياسر وقتي که به دست مشرکين افتاده بود، از اين وسيله استفاده کرد.
2. ائمه (علیهم السلام) نهتنها با تقيه مخالف نبودند، بلکه در شرايط خاص، هم خود تقيه ميکردند و هم به اصحاب و پيروان خويش به اين اصل سفارش ميکردند که مستندات آن در منابع حديثي و روایي شيعه مذکور است.
3. بر خلاف ادعاي ابن تيميه، که تقيه را دروغ و مذموم خوانده است، هر دروغي مذموم نيست؛ زيرا دروغ مصلحتي جايز است. خصوصاً جايي که با دروغ شر ظالمي را از خود يا از ديگران دفع کند يا با دروغ بين دو نفر اصلاح ايجاد کند.
4. بين تقيه و نفاق هيچ رابطهاي وجود ندارد، بلکه بين آن دو تفاوت اساسي است؛ زيرا منافق کسي است که در ظاهر مسلمان است و در باطن کافر؛ اما شخصي که تقيه ميکند در ظاهر کافر است و در باطن مسلمان؛ دقيقاً مخالف منافق.
5. بر خلاف ادعاي وهابيها که مدعياند از نگاه شيعيان تقيه از اصول دين است، اصول دين مربوط به عقايد است و تقيه مربوط به عمل مکلف و از فروع دين است.
[1]. قفاري، أصول مذهب الشيعة الإمامية، ج2، ص807.
[2]. لاهيجي، رسائل فارسي، ص193.
[3]. کليني، الكافي، ج2، ص220.
پـــربـــازدیـــدهــــا