
امام علي (علیه السلام) پيش از شهادت به امام حسن (علیه السلام) وصايايي کردند؛ از جمله اينکه وقتي خواستي قاتل مرا بکشي از مثله کردن او بپرهيز؛ زيرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از اين کار کراهت داشت...[1] همچنين وقتي خواستيد انتقام بگيريد يک ضربت بيشتر نزنيد و گناه نکنيد.[2] درحاليکه طبق روايات امام حسن (علیه السلام) ابن ملجم را گردن زد و مردم جسد را سوزاندند.[3]
همين که اميرالمؤمنين (علیه السلام)امام حسن (علیه السلام) را نهي ميکند دليل بر اين است که امام حسن (علیه السلام) معصوم نيست؛ چون اگر معصوم است ديگر نهي معنا ندارد.[4]
عصمت به اين معنا نيست که قوه، امکان، اقتضا و استعداد گناه در فرد نيست؛ چون در اين صورت جبر ميشود و ارزشي ندارد؛ بلکه عصمت اين است که با داشتن قوه گناه، گناهي نکند. مستشکل تصوّر ميکند، به صرف اينکه کسي قوه و استعداد گناه در او هست و داراي قوه شهواني و غضباني است پس معصوم نيست و امکان ندارد که در کسي اين قوا باشد ولي گناه نکند؛ به عبارتي بشريت با عصمت منافات دارد.
«انديشه عصمت با طبيعت بشر سازگاري ندارد؛ چراکه انسان موجودي برخوردار از قواي شهواني و نفساني است. بنابراين طبيعت آدمي با عصمت منافات دارد...».[5] درحاليکه انبياء و ائمه، مثل تمام مردم ديگر، بشر هستند و در آنها نيز قواي شهواني و غضباني وجود دارد. لذا در آنها نيز زمينه گناه وجود دارد. اما وجود مقتضي و زمينه انجام گناه غير از ضرورت و حتميت و تحقّق آن است؛ چون ممکن است مانع يا موانعي موجب شوند تا مقتضي تأثيري نداشته باشد. ازاينرو خطابات قرآن به پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) چنين است: {لَئِنْ أَشْرَکتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُک وَ لَتَکونَنَّ مِنَ الْخاسِرين}؛[6] «اگر مشرک شوي، تمام اعمالت تباه ميشود و از زيان کاران خواهي بود». {وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويل لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمين ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتين}؛[7] «و اگر او سخني دروغ بر ما ميبست، ما او را با قدرت ميگرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع ميکرديم».
در اين آيات خداوند پيامبر (صلی الله علیه و آله) را تهديد به عذاب مضاعف ميکند که اين نشان از آن دارد که آن حضرت از لحاظ ساختار خلقت بشري ميتوانست به مشرکان گرايش پيدا کند و الاّ تهديد کردن ايشان بيمعناست. پس چنانچه امکان گرايش پيامبر (صلی الله علیه و آله) به گناه با عصمت پيامبر (صلی الله علیه و آله) منافات ندارد، در مورد امام حسن (علیه السلام) نيز همين سخن جا دارد که حس انتقامجويي در امام حسن (علیه السلام) مثل بقيه اشخاص وجود دارد. ازاينرو امام سفارش ميکنند که پس از کشتن، قاتل او را مثله نکن و با اين عمل به گناه نيفت و اگر امام حسن (علیه السلام) پس از سفارش اميرالمؤمنين (علیه السلام) و پيامبر٩ دست به چنين عملي ميزدند، اين عمل با عصمت امام حسن (علیه السلام) منافات داشت؛ درحاليکه هيچ جا نقل نشده است که امام پس از کشتن ابن ملجم او را مثله کرده باشد.
ممکن است سؤال شود که اگر امام علي (علیه السلام) ميدانست امام حسن (علیه السلام) معصوم است چرا ايشان را نهي کردهاند؟ جواب اين است که حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) امام مسلمين است و امام حسن (علیه السلام) نيز «ولي دم» است؛ به همين خاطر امام علي (علیه السلام) در مقام بيان حکم شرعي است که «ولي دم» نبايد در مسئله قصاص از حدود الهي تجاوز کند. لذا در اين جريان اميرالمؤمنين (علیه السلام) بايد به امام حسن (علیه السلام) به عنوان «ولي دم»، نه به عنوان امام معصوم، سفارش بکند. در واقع خطاب امام علي (علیه السلام) به تمام کساني است که «ولي دم»اند؛ چون در آن زمان رسم بود که اگر کسي بهقتل ميرسيد، بهويژه اگر از بزرگان و رئيس قبيله بود، مردم به بهانه انتقام کشتار راه ميانداختند.[8] ازاينرو حضرت در ابتداي وصيت خود به تمام فرزندانش و خاندانش و هر کس که اين پيام به ايشان ميرسد چنين ميفرمايد:
أُوصِيکمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ کتَابِي ... يا بني عبد المطلب لا ألفينکم تخوضون دماء المسلمين خوضا تقولون: قتل أمير المؤمنين! ألا لا تقتلن بي إلا قاتلي.[9]
وصیت می کنم به شما حسن و حسین و تمام فرزندانم و اهل بیتم و هر کس که این نامه به او می رسد.... ای فرزندان عبدالمطلب مبادا پس از من دست به خون مسلمین فرو برید (و دست به کشتار بزنید) و بگوئید امیرمؤمنان کشته شد. بدانید! جز کشنده من کسی دیگر نباید کشته شود.
مرحوم ملاصالح مازندراني مينويسد: «نهي از امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) همانا در واقع براي تعليم امّت اسلامي است و الّا امام حسن و امام حسين منزه از اين هستند که خلاف شرع انجام دهند»[10]
البته برخي قائل شدهاند که نهي «لا تأثم» از باب تفعّل است؛ يعني ضربه زيادي نزن که نزد مردم منسوب به گناه ميشوي[11]که حضرت امام حسن (علیه السلام) نيز يک ضربت بيشتر نزدند. برخي نيز «لا تاثم» را حمل به «نفي» کردهاند؛ يعني گناهي بر شما نيست بهواسطه يک ضربت يا بيش از يک ضربت که بر قاتل ميزنيد؛ چون قصاص است.[12] قصاص قتل کشتن قاتل است؛ حال به هر نحو که باشد.
ممکن است کسي سؤال کند اگر اميرالمؤمنين (علیه السلام) وصيت کردهاند که يک ضربت بيشتر به قاتل نزنيد و به همان جايي بزنيد که به من زد «إِنْ قَتَلْتَ فَضَرْبَةٌ مَکانَ ضَرْبَةٍ وَ لَا تَأْثَم»، چرا امام حسن (علیه السلام) پس از دفن اميرالمؤمنين (علیه السلام) گردن ابن ملجم را زدند و جسد او را در اختيار افرادي قرار دادند که آتش بزنند.
جواب اين است که اولاً: اين نقل را فقط شيخ مفيد در الارشاد آورده است و سندي براي آن بيان نکرده است. لذا مرسل است.
ثانياً: اگر اميرالمؤمنين (علیه السلام) وصيت کرده است که «فضـربة مکان ضربة» اين دلالت بر استحباب ميکند نه وجوب؛[13] چون اين مرتبه اعلاي عدالت است و الّا قصاص کسي که مرتکب قتل عمد شده است، قتل يا ديه است و قتل او با گردن زدن و شبيه آن نيز محقق ميشود. لذا اگر امام حسن (علیه السلام) گردن بزند اشکالي وارد نيست. و «لاتأثم» به «فضـربة مکان ضربة» بر نميگردد بلکه به کلمه «مثله» بر ميگردد: «لاتأثم بالمثله أو بقتل غير قاتلي کما هو دأب اقرباء الحکام فانه قد يقتل بواحد قبيلة لقوله تعالى «وَ کتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ»[14]؛ «یعنی گناه مرتکب نشو با مثله کردن یا کشتار غیر قاتل من، همانطور که شیوه و منش نزدیکان امیران و حاکمان چنین است که در برابر یک نفر قبیلهاي را کشتار ميکنند. بنابر فرموده خداوند «و بر آنها (بنی اسرائیل) در آن (تورات) مقرر داشتیم جان در مقابل جان»» و مؤيد اين سخن سفارشي است که اميرالمؤمنين به امام حسن و حسين (علیهم السلام) دارد که سيد رضي در نهجالبلاغه آن را آورده است: «اذا أنا مت من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضـربة و لا يمثل الرجل فاني سمعت رسول الله٩ يقول: اياکم و المثلة و لو بالکلب العقور»؛ «اگر من از ضربت او مردم، او را تنها یک ضربت بزنید و او را مثله نکنید (دست و پا و گوش و بینی او را قطع نکنيد) من از رسول خدا شنیدم که فرمود: بپرهیزید از بریدن اعضای مرده، هر چند سگ گازگيرنده باشد».[15]،[16]
اگر بنا بر نقلي ابن ملجم را سوزانده باشند[17] نيز مطابق با وصيت اميرالمؤمنين (علیه السلام) بوده است که فرمود:
إِنْ عِشْتُ رَأَيْتُ فِيهِ رَأْيِي وَ إِنْ هَلَكْتُ فَاصْنَعُوا بِهِ مَا يُصْنَعُ بِقَاتِلِ النَّبِيِّ اقْتُلُوهُ ثُمَّ حَرِّقُوهُ بَعْدَ ذَلِكَ بِالنَّارِ.[18]
اگر زنده بودم خودم ميدانم چگونه با او رفتار کنم؛ امّا اگر از دنيا رفتم با او چنان کن که با قاتل پيامبر (صلی الله علیه و آله) ميکنند و سپس بدن او را آتش بزن.
اين مسئله، يک مسئله اختصاصي است؛ يعني به انبيا و اوصياي انبيا اختصاص دارد.
امّا مثله کردن ابن ملجم را الغارات[19] نقل ميکند که سندي براي اين جريان نقل نميکند. اين قضيه در منابع اهل سنت[20] فراوان نقل شده است: وقتي ابن ملجم را براي قصاص آوردند عبدالله بن جعفر دست و پاي او را قطع کرد و به چشمان او سيخ داغ کشيد؛ امّا جايي نيامده که امام حسن (علیه السلام) چنين کرده باشد؛ حتي اگر عبدالله بن جعفر چنين کرده باشد حدّ محارب را بر او اجرا کرده است:
{إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ}.[21]
همانا کیفر آنان که با خدا و رسول خدا به جنگ برخیزند و در زمین فساد کنند جز این نباشد که آنها را به قتل رسانده یا به دار کشند و یا دست و پایشان به خلاف یکدیگر ببرند، و یا به نفی و تبعید از سرزمین (صاحان) دور کنند..
البته اگر سيخ داغ کشيدن بر چشم را مصداق مثله بدانيم، اشکال به عبدالله بن جعفر باقي است. که البته به خاطر جايگاه و مقامي که عبدالله بن جعفر نزد شيعه و سنّي دارد بعيد است مخالفت از دستورات اميرالمؤمنين از ايشان سر بزند ...
در برخي روايات نيز چنين آمده که مردم از قتل اميرالمؤمنين به قدري غضبناک بودند که ميخواستند با دندانهايشان ابن ملجم را تکهتکه کنند:
وَ النَّاسُ يَنْهَشُونَ لَحْمَهُ بِأَسْنَانِهِم وَ هُمْ يَقُولُونَ يَا عَدُوَّ اللهِ مَا ذَا فَعَلْتَ أَهْلَكْتَ أُمَّةَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) قَتَلْتَ خَيْرَ النَّاسِ.[22]
مردم با دندانهایشان گوشت ابن ملجم را کندند (کنایه از شدت غضب) و مردم میگفتند ای دشمن خدا چرا این کار را کردی؟ تو امت محمد را هلاک کردی، بهترین انسان را کشتی.
يا وارد شده است که وقتي مردم متوجه شدند که ابن ملجم را براي قصاص آماده کردهاند با مواد آتشزا و حصير و آتش آماده شدند تا بدن دشمن خدا را آتش بزنند: «فاجتمع الناس وجاؤوه بالنفط والبواري والنار فقالوا نحرقه»[23]؛ «مردم جمع شدند و مواد آتشزا و حصير آوردند و گفتند او را آتش ميزنيم». لذا از شدت غضب زني به نام «امُّ الهيثَم بنت الأسود الخُنعية» نزد امام حسن (علیه السلام) آمد و از ايشان جسد ابن ملجم را تحويل گرفت و سوزاند.[24]
با اين اوصاف آنچه امام حسن (علیه السلام) انجام داد منافاتي با عصمت امام حسن (علیه السلام) نداشت.
[1]. مفيد، الاختصاص، ص150.
[2]. کليني، الکافي، ج1، ص299؛ شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج4، ص189؛ طوسي، تهذيب الاحکام، ج9، ص176.
[3]. مفيد، الارشاد، ج1، ص22.
[4]. الامامة و النص، ص524-525.
[5]. امين، ضحي الاسلام، ج3، ص229-230.
[6]. زمر: 65.
[7]. حاقه: 44-46.
[8]. مجلسي، مرآة العقول، ج3، ص293.
[9]. نهج البلاغه، نامه 47. همچنين احمد بن حنبل در فضائل الصحابة از حسن بن کثير و او از پدرش نقل ميکند: به اميرالمؤمنين گفتم: «قبيله مراد را به ما واگذار کن، که براي آنان هرگز بار شتر و گله گوسفندي باقي نماند و نابودشان کنيم». حضرت فرمود: «نه! ولي اين مرد را زنداني کنيد. اگر مُردم، او را بکشيد و اگر زنده ماندم، براي زخم من قصاص است». ابن حنبل، فضائل الصحابة، ج2، ص560.
[10]. مازندراني، شرح الکافي، ج6، ص136؛ مجلسي، مرآة العقول، ج3، ص293.
[11]. «لا تأثم نهيا من باب التفعل أي لا تزد فتكون عند الناس منسوبا إلى الإثم». (مرآة العقول، ج3، ص293)
[12]. «لا تأثم بالضربة لأنه قصاص، أو بالزيادة فإنه مستحق لها». (مرآة العقول، ج3، ص293)
[13]. مجلسي، روضة المتقين، ج11، ص37 .
[14]. مائده: 45.
[15]. نهج البلاغه، نامه 47 .
[16]. مازندراني، شرح الکافي، ج6، ص136.
[17]. ابن اثير جزري، الکامل في التاريخ، ج3، ص258؛ طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج3، ص159؛ ابن حنبل، المسند، ج1ص 92؛ حاکم نيشابوري، المستدرک، ج3، ص155.
[18]. مفيد، الارشاد، ج1، ص22؛ فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ج1، ص134؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج3، ص312؛ طبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي، ص201؛ (البته مرحوم مرعشي نجفي اين مسئله را از اختصاصات امام ميداند (مرعشي نجفي، القصاص علي الضوء القرآن و السنه، ج2، ص377) چون کسي که امام معصوم را بکشد کافر است. لذا بدن او هيچ حرمتي ندارد؛ همان گونه که بدن کافر حرمتي ندارد و فقط از باب دفع آلودگي بايد او را دفن کرد و الّا بر کسي واجب شرعي نيست که بدن کافر را دفن کند و واجب نيست به بدن او احترام بگذارند.
[19]. ثقفي، الغارات، ج2، ص839.
[20]. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج3، ص39؛ ابن قتيبه، الامامة و السياسة، ج1، ص131.
[21]. مائده: 23 .
[22]. طبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي، ص201؛ مجلسي، بحارالانوار، ج42، ص231 و 284.
[23]. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج3، ص39.
[24]. مفيد، الارشاد، ج1، ص22.
پـــربـــازدیـــدهــــا