• صفحه اصلی
  • درباره ما
    • پژوهشکده در یک نگاه
    • هیئت امنا
    • ریاست
    • معاونت ها
    • شورای پژوهشی
    • جوایز و افتخارات
  • فعالیت ها
    • نشست های علمی
    • ارتباط با مراکز علمی
  • گروه های علمی
    • گروه اخلاق و اسرار
    • گروه تاریخ و سیره
    • گروه فقه و حقوق
    • گروه کلام و معارف
    • واحد احیای میراث
    • دفتر پژوهشکده در خراسان
    • واحد بقیع‌پژوهی
  • آثار
    • کتاب ها
    • نشریات
    • نرم افزارها
    • ویکی حج
    • دانشنامه حج و حرمین
    • دانشنامه عتبات
    • موسوعه رد شبهات
    • مجموعه آثار حج خونین
  • کتابخانه، موزه و اسناد
    • کتابخانه
    • موزه
    • اسناد
  • خدمات پژوهشی
    • بانک اطلاعاتی نقد وهابیت
    • اولویت های پژوهشی
    • کتابشناسی حج و زیارت
    • خاطرات حج و زیارت
    • پاسخ به شبهات
    • حمایت از پایان نامه ها
    • فرم ها
    • درس خارج فقه حج
  • افراد
  • آرشیو
×

ارسال ایمیل

در حال ارسال اطلاعات
لطفا تیک "من ربات نیستم" را بزنید !
/ خدمات پژوهشی / پاسخ به شبهات / عصمت / امام حسن و امام حسین علیهما السلام / شبهه: تقابل و اختلاف امام حسين با امام حسن (علیهما السلام)
تاريخ : 1404/08/28 | بازدید : 3
شبهات مرتبط با عصمت پاسخ به شبهات

شبهه: تقابل و اختلاف امام حسين با امام حسن (علیهما السلام)

شبهه دوم: تقابل و اختلاف امام حسين با امام حسن (علیهما السلام)

در روايات متعدد چنين وارد شده که در مناسبت‌هاي مختلف بين امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) تقابل بود و زماني که امام حسن (علیه السلام) امام بود، هر زماني که امام حسين (علیه السلام) خودسرانه حرکتي مي­خواستند انجام بدهند امام حسن (علیه السلام) مانع از انجام حرکت امام حسين (علیه السلام) مي­شدند.[1]

در روايتي چنين وارد شده است:

روزي مروان بن حکم بر فراز منبر خطبه‌خواني مي­کردند؛ درحالي‌که امام حسن (علیه السلام) آنجا نشسته بودند و مروان به اميرالمؤمنين (علیه السلام) توهين کرد. ولي امام حسن (علیه السلام) چيزي نگفت. وقتي خبر به امام حسين (علیه السلام) رسيد بلافاصله به سوي مروان رفت و فرمود: «اي ابن زرقاء تو در مورد علي بدگويي، و به او توهين مي­کني»؟ سپس نزد امام حسن (علیه السلام) رفت و به ايشان گفت: «مي­بيني که او به پدرت‌ـ علي‌ـ دشنام مي­دهد و تو به او چيزي نمي­گويي!»[2]

در روايتي ديگر نقل شده است که روزي معاويه به بالاي منبر رفت و براي مردم خطبه‌اي خواند و امام علي (علیه السلام) را به بدي ياد ­کرد. سپس امام حسين (علیه السلام) برخاست تا حرفش را در مورد امام علي (علیه السلام) ردّ کند و به او جواب بدهد؛ امّا امام حسن (علیه السلام) دست او را گرفت و او را در جاي خود نشاند و بعد خود جواب معاويه را داد.[3]

همچنين در روايتي وارد شده که امام حسين (علیه السلام) درحالي‌که گريان بود بر امام حسن (علیه السلام) وارد شد. لکن درحالي‌که خندان بود خارج شد، اطرافيان تعجب کردند و از امام پرسيدند چطور شد؟ امام حسين (علیه السلام) فرمود: «تعجب مي­کنم از کار خودم که بر امام خود وارد شدم و قصد تعليم او را داشتم، لذا وقتي از ايشان سؤال کردم چرا خلافت را تسليم کرد، فرمود: به همان دليلي که پدرم خلافت را واگذار کرد».[4]

همچنين اربلي در کشف الغمة از ابومخنف چنين نقل مي­کند: «امام حسين (علیه السلام) اظهار کراهت مي­فرمود وقتي که امام حسن (علیه السلام) با معاويه صلح نمود، و مي­گفت اگر تيغ بيني مرا جدا مي­کرد، نزد من دوست داشتني‌تر بود از آنچه برادر من کرد».[5]

جواب شبهه دوم

پاسخ اول: روايات مناقب آل ابي‌طالب و کشف الغمة مرسل‌اند. در نتيجه سند همه روايات مربوط به اين قضيه ضعيف است.

پاسخ دوم: شيعه بر اساس آيات و تعاليم ائمه معتقد است امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) معصوم هستند و دو فرد معصوم هيچ گاه با هم اختلاف نمي­کنند؛ چون که اختلاف و نزاع از جهل سرچشمه مي­گيرد و اهل بيت بر اساس آيه تطهير از جهل معصوم هستند.[6] امام حسين (علیه السلام) پيش از هر کسي امام حسن (علیه السلام) را معصوم، و کاملاً خود را مطيع امام خويش مي‌دانست. لذا وقتي در حضور معاويه قيس بن سعد عباده با حالتي تعجب به امام حسين (علیه السلام) نگاه کرد، از اينکه امام حسن (علیه السلام) تن به بيعت تحميلي داده است، امام حسين (علیه السلام) به قيس گفت: «يَا قَيْسُ إِنَّهُ إِمَامِي يَعْنِي الْحَسَنَ».[7] پيش‌تر از اين نيز اميرالمؤمنين قبل از شهادتش در وصيتي به امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) فرمود: «تو، اي حسن‌، وصي من و قيام کننده به امر [امامت] پس از من هستي و تو، اي حسين‌، شريک او در وصيت هستي. تا او سخن مي­گويد، تو ساکت بمان و پيرو فرمان او باش، تا آن گاه که زنده است».[8]

همچنين پيامبر با اشاره به امام حسين (علیه السلام) خطاب به حضرت زهرا٣ فرمود: «از [جانشينانم] آن کس که قبل از مهدي است، از او بلندپايه‌تر است و هر کدام که مقدم هستند، بر ديگري برتري دارند؛ زيرا اولي امام دومي است و او جانشين اولي است».[9]

سليم بن قيس از اميرالمؤمنين (علیه السلام) پرسيد: آيا دو امام با هم جمع مي‌شوند، حضرت فرمود: «جمع مي‌شوند لکن يکي از آنان ساکت بوده سخن نمي‌گويد تا آنکه اولي از دنيا برود‏».[10]

حسين بن ابي‌العلا از امام صادق (علیه السلام) پرسيد: «آيا ممکن است که در يک زمان دو امام حضور داشته باشند»؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: «خير، مگر آن‌که يکى از آن‌ دو خاموش باشد و امام اولي سخن بگويد».[11]

عبدالأعلى بن اعين گويد: از امام صادق (علیه السلام) شنيدم مى‏فرمود:

أَوَّلُنَا دَلِيلٌ عَلَى آخِرِنَا وَ آخِرُنَا مُصَدِّقٌ لِأَوَّلِنَا وَ السُّنَّةُ فِينَا سَوَاءٌ إِنَّ اللهَ تَعَالَى إِذَا حَكَمَ حُكْماً أَجْرَاه.[12]

نخستين فرد ما دليل و نمايانگر آخرين فرد ماست و آخرين فرد ما تصديق‏كننده نخستين فرد ماست، و طريقه و روش ميان همه ما يكسان است؛ خداى متعال هر گاه حكمى كند به‌مورد اجرا خواهد گذارد.

بنابراين شيعيان بر اساس نظر اهل بيت، معتقد به عصمت ائمه‌اند و تبعيت از آنها را واجب مي­دانند، و قطعاً ائمه قبل‌تر از پيروان خود به آنچه مبلّغ آن بودند عمل مي­کردند. لذا وجود اختلاف ميان امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) يا شبيه اين جريان بين بقيه ائمه صحت ندارد.

پاسخ سوم: شواهدي موجود است که نشان مي­دهد اين گونه روايات، که بيشتر در منابع اهل­سنت است و فقط تعداد محدودي در منابع شيعه است،‌ از جعليات تاريخ است، تا روايت معروف پيامبر (صلی الله علیه و آله) که فرمود: «الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا»[13] را مخدوش کنند. لذا رواياتي ساختند که مثلاً امام حسن (علیه السلام) شبيه پيامبر (صلی الله علیه و آله) است و امام حسين (علیه السلام) شبيه امام علي (علیه السلام)[14] تا اين دو امام را مقابل هم قرار دهند و از مقام و عظمت اين دو امام بکاهند. يا روايت جعل کرده‌اند که پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «حسن از من است و حسين از علي».[15] درحالي‌که از جمله فضائلي که مکرّر از پيامبر (صلی الله علیه و آله) درباره امام حسين (علیه السلام) نقل شده است، روايت «حسين منّي و انا من حسين»[16] است.

هدف از جعل اين روايات آن است که امام علي (علیه السلام) را با فرزندش امام حسين (علیه السلام) پيوند دهند تا چنين وانمود کنند که هر دو خواستار قتل و خونريزي بوده‌اند[17] و امام حسن (علیه السلام) خواستار جنگ نبوده و لذا حکومت را واگذار کرده است. درحالي‌که چنين نيست. بلکه آنچه از منابع تاريخي به‌دست مي‌آيد اين است که مشي کلّي امويان در برابر اميرالمؤمنين (علیه السلام) و امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) اين بود که بين آنها اختلاف بيندازند يا دست کم ميان مردم چنين شايعه کنند که اصحاب و ياران نزديک و حتي فرزندان اهل­بيت با سياست‌هاي آنان موافق نبوده‌اند تا به اهداف پليد خود برسند؛ براي نمونه:

وقتي معاويه نتوانست «قيس بن سعد بن عباده» را فريب بدهد و او را به طرف خود متمايل سازد، نامه‌اي جعلي به خط «قيس بن سعد» نوشت مبني بر اينکه قيس از اميرالمؤمنين جدا شده و به معاويه پيوسته است و آن را ميان مردم منتشر کرد.[18] درحالي‌که اين قضيه از اساس دروغ بوده است. همچنين انتشار خبر جدايي عبدالله بن عباس از حضرت علي (علیه السلام) و ردّ مشروعيت جنگ با ناکثين توسط عبدالله بن عباس از همين قبيل است.[19]

بني‌اميه در مورد اهل بيت نيز چنين مي­کردند تا وانمود کنند سياست امام علي (علیه السلام) را حتي فرزندان آنها قبول ندارند يا قصدشان اين بود که بين ائمه اختلاف بيندازد. درحالي‌که امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) چنين نبودند؛ بلکه کاملاً مطيع سياست‌هاي امام علي (علیه السلام) بودند. لذا به مواردي اشاره خواهد شد:

1. وقتي عبدالله بن زبير به مردم ­گفت: «علي بن ابي‌طالب خليفه برحق، عثمان، را کشته.. بدانيد که هيچ کس جز خودش در اين جنگ جمل با او هم‌عقيده نيست»،[20] امام حسن (علیه السلام) براي اينکه سخن او را ردّ کند و از سياست‌هاي اميرالمؤمنين دفاع کند، در جواب ابن زبير فرمود:

اى مردم! سخنان ابن زبير به اطلاع ما رسيد و به خدا سوگند كه پدر او گناهان عثمان را بر مى‏شمرد و گاه به او تهمت مى‏زد و چنان سرزمين‌ها را بر عثمان تنگ كرد تا كشته شد و طلحه درحالى‌كه هنوز عثمان زنده بود پرچم خود را بر بيت‌المال برافراشت. امّا اينكه مى‏گويد على حكومت مردم را با زور غصب كرده است، پدرش مدّعى است كه با دست خود با على بيعت كرده ولى با قلب خود بيعت نكرده است. بنابراين اقرار به بيعت مى‏كند و بعد بهانه مى‏تراشد. لازم است براى ادعاى خود برهان و دليل آورد و كجا ممكن است بتواند دليل بياورد؟ اما تعجّب كردن ابن زبير از اينكه مردم كوفه به سوى مردم بصره آمده‏اند، چه جاى تعجب است كه اهل حق به سوى اهل باطل هجوم آورند و به جان خودم و به خدا سوگند مردم بصره خواهند دانست و امروز وعده‏گاه ما و ايشان است. به پيشگاه خداوند متعال درباره آنان داورى مى‏بريم و خداى بر حق قضاوت خواهد كرد كه بهترين قضاوت كنندگان است.[21]

2. در جنگ صفين عبيداللّه بن عمر، امام حسن (علیه السلام) را صدا زد و گفت: «پدرت قريش را از سر تا بن گوشمالي داده و آزرده است و ازاين‌رو آنان وى را دشمن مى‏دارند. آيا تو مايلى كه به جاى او به خلافت نشينى و ما امر ولايت را به تو سپاريم»؟ امام حسن (علیه السلام) فرمود: «هرگز، به خدا سوگند كه چنين كارى ناشدنى است».[22]‏

3. وقتي عثمان قصد داشت ابوذر را تبعيد کند فرمان داد هنگام تبعيد کسي به بدرقه عثمان نرود و با او کسي سخن نگويد؛ امّا امام علي و امام حسن و امام حسين (علیهم السلام) به بدرقه ابوذر رفتند و او را دلداري دادند. امام حسن (علیه السلام) داشت با ابوذر صحبت مي­کرد که مروان آمد تا مانع شود که اميرالمؤمنين (علیه السلام) با شلاقي که در دست داشت ميان دو گوش اسب مروان زد و مروان را دور کرد.[23]

4. امام حسن (علیه السلام) در مورد غصب خلافت خلفا با پدر بزرگوارش امام علي (علیه السلام) هم‌عقيده بود، لذا فرمود:

إِنَّ أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ عَمَدَا إِلَى هَذَا الْأَمْرِ وَ هُوَ لَنَا كُلُّهُ فَأَخَذَاهُ دُونَنَا وَ جَعَلَا لَنَا فِيهِ سَهْماً كَسَهْمِ الْجَدَّةِ أَمَا وَ اللهِ لَتُهِمَّنَّهُمَا أَنْفُسُهُمَا يَوْمَ يَطْلُبُ النَّاسُ فِيهِ شَفَاعَتَنَا.[24]

همانا ابوبكر و عمر تمام توجّه خود را در اين امر (خلافت) به‌كار بردند [و آن را از دست ما ربودند.] و حال آنكه تمامى اختيارات آن از آن ماست. پس بدون دخالت دادن ما آن را به‌دست گرفتند و براى ما سهمى مانند سهم جدّه (كه در نظر ابى‌بكر به‌خلاف نص قرآن اصلاً سهمى ندارد) قرار دادند. هان به‌خدا سوگند در آن روزى كه مردم شفاعت ما طلبند آنان شديداً درگير نجات خود از غم و اندوهى هستند كه آنان را احاطه كرده است.

5. علامه اميني مي­فرمايد:

به دليل کارهاي خلافي که در زمان عثمان صورت مي­گرفت، هرگاه فرد يا افرادي به حضور امام علي (علیه السلام) مي‌آمدند و از کارهاي عثمان شکايت مي­نمودند، امام علي (علیه السلام) فرزندش امام حسن (علیه السلام) را نزد عثمان مي­فرستاد تا شکايت مردم را به او گوش‌زد کند. اين موضوع بسيار تکرار شد تا اينکه روزي عثمان به امام حسن (علیه السلام) گفت: «پدرت تصور مي­کند احدي آگاهي ندارد، ولي ما به آنچه انجام مي­دهيم آگاه هستيم. بنابراين دست از سر ما بردار». پس از اين گفت‌وگو ديگر امام علي (علیه السلام) امام حسن (علیه السلام) را نزد عثمان نفرستاد.[25]

6. وقتي امام علي، امام حسن (علیهما السلام) را به همراه عمّار به کوفه فرستاد تا مردم را تشويق کند براي مقابله و جنگ با طلحه و زبير، امام حسن (علیه السلام) در مورد امام علي (علیه السلام) چنين فرمود:

اي مردم ما آمديم تا شما را به خداوند و کتابش و سنّت پيامبرش فرا خوانيم و به سوي کسي دعوت کنيم که فقيه‌ترين فقيهان مسلمانان است و دادگرتر از همه کساني که آنان را دادگر مي‌دانند و برتر از همه کساني که آنان را برتري مي‌دهيد و وفادارترين کسي است که با او بيعت کرده‌ايد. کسي که قرآن از او عيبي نگرفته و سنّت او را به ناداني منسوب نساخته... به سوي کسي که از همه مردم در هر فضيلتي پيشي گرفته است... کسي که هيچ روايتي بر ردّ کارهاي او نيامده و هيچ سابقه و پيشي گرفتني همپايه سابقه و پيشي گرفتن او نيست. اينک او از شما ياري مي­طلبد و شما را به حق فرا مي‌خواند و فرمانتان مي­دهد که به سويش حرکت کنيد که او را ياري دهيد و با او همکاري کنيد براي جنگ با گروهي که بيعت را گسستند و ياران صالح او را کشتند و کارگزارانش را پاره پاره کردند و بيت المال او را تاراج برده‌اند؛ اينک خدايتان رحمت کند. آهنگ محضر او کنيد و امر به معروف کنيد و نهي از منکر کنيد.[26]

7. وقتي برخي افراد پس از صفين بر مسئله حکميت اصرار کردند، امام علي به امام حسن (علیهما السلام) دستور دادند که با خوارج صحبت کند و امام حسن (علیه السلام) برخاست و عمل آنها را در حکميت مذمّت کرد.[27]

8. امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) در هر سه جنگ جمل و صفين و نهروان همراه اميرالمؤمنين (علیه السلام) بودند.[28]

تمام اين موارد نشان مي­دهد که امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) کاملاً تابع و هميشه ملازم و گوش به فرمان اميرالمؤمنين (علیه السلام)، و پيرو سياست‌هاي ايشان بودند. درحالي‌که امويان با سياست شايعه‌پراکني و تحريف سيماي سياسي امام حسن (علیه السلام)، تبليغات گسترده‌اي صورت دادند تا وانمود کنند که امام حسن (علیه السلام) با اميرالمؤمنين (علیه السلام) اختلاف داشتند، و مباني فکري همديگر را قبول نداشتند، تا از يک طرف پيروان ايشان را سست و بدگمان سازند و ميان آنها اختلاف اندازند و از سوي ديگر مشروعيت جنگ‌هاي حضرت با ناکثين و قاسطين و مارقين را به چالش بکشند.[29]

در مسئله صلح امام حسن (علیه السلام) نيز پس از اينکه معاويه حاکم شد به تبليغات عليه اهل­بيت (علیهم السلام) پرداخت؛ يکي از اين تبليغات اين بود که وانمود کند که امام حسين (علیه السلام) با صلح با معاويه مخالف بوده است.[30] لذا روايت جعل کردند که وقتي امام حسن (علیه السلام) مي‌خواست صلح را بپذيرد عبدالله بن جعفر پذيرفت؛ و او موافقت کرد ولي امام حسين (علیه السلام) با اين تصميم مخالفت کرد. امام حسن (علیه السلام) نيز به امام حسين (علیه السلام) فرمود: «به خدا سوگند به هيچ کاري تصميم نگرفتم مگر اينکه با من مخالفت کردي؛ به خدا تصميم داشتم تو را در خانه‌اي محبوس کنم تا آنچه مي­خواهم انجام دهم».[31]

همچنين شايعه کردند که امام حسين (علیه السلام) به اعتراض امام حسن (علیه السلام) بر مي­خيزد و امام حسن (علیه السلام) براي اينکه امام حسين را مجاب کند، سياست امام علي (علیه السلام) را به برادرش گوشزد مي­کند. اين در حالي است که امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) هر دو هميشه همراه و ملازم پدر خويش بودند. لذا اين طور نبود که امام حسين (علیه السلام) از سياست پدر خبر نداشته باشد تا امام حسن (علیه السلام) بخواهد اين نکته را به ياد امام حسين (علیه السلام) بياورد. ازاين‌رو وقتي امام حسين (علیه السلام) قيام مي­کند، مي­فرمايد: «أُرِيدُ آمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَسِيرُ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ سِيرَةِ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ».[32]

بنابراين مسئله اختلاف بين اميرالمؤمنين و امام حسن (علیهما السلام) و يا اختلاف بين امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) همه جعلياتي است که بني‌اميه ساخته‌اند تا اهداف خود را پيش ببرند.[33]

پاسخ چهارم: بر خلاف آنچه در منابع تاريخي و روايي در مورد اعتراض امام حسين به صلح امام حسن (علیهما السلام) وارد شده است، امام حسين کاملاً با امام حسن (علیهما السلام) هماهنگ بود و هيچ اختلافي نداشت. شاهد آن اين است که امام حسين (علیه السلام) راضي به راهي بود که برادر رفته بود. لذا سيره عملي امام حسين (علیه السلام) عدم اعتنا و بي‌توجهي به سخنان و اقداماتي بود که ضمن آنها کوشيده مي­شد تا وي را درباره­ موضع برادرش به مخالفت کشانند و او را به عنوان رهبر شيعيان عراق معرفي کنند. امام حسين (علیه السلام) تا پايان زندگي امام حسن (علیه السلام) در کنار آن حضرت بود و حتي پس از شهادت برادر نيز، طي يازده سال، همان موضع را داشت.

اين سيره نشان مي­دهد او هيچ گونه مخالفتي با مسئله صلح نداشته است. لذا وقتي امام حسن (علیه السلام) از دنيا رفت عده‌اي نزد امام حسين (علیه السلام) آمدند و از ايشان خواستند که عليه معاويه قيام کند و او را از حکومت خلع کند، امام حسين (علیه السلام) فرمود: «ميان من و معاويه پيماني است که روا نيست شکسته شود».[34]

همچنين زماني که شيعيان افراطي از موضع صلح ناراحت شدند به سراغ امام حسين (علیه السلام) آمدند و از او خواستند تا رهبري آنان را به دست گيرد؛ امّا امام حسين (علیه السلام) فرمود: «هر يک از شما در منزل خود بمانيد تا زماني که معاويه زنده است و هر زمان او هلاک شد و شما زنده بوديد اميدواريم که خدا خير ما را بخواهد».[35]

همچنين امام حسين (علیه السلام) در جواب شخص ديگري که از امام خواست عليه معاويه خروج کند، فرمود: «أما انا، فليس رأيي اليوم ذلک، فالصقوا رحمکم الله بالارض و اکمنوا البيوت و احترسوا الظنة مادام معاوية حياً»[36]؛ «اکنون عقيده من چنين نيست. خداي شما را رحمت کند، تا هنگامي که معاويه زنده است در خانه‌هايتان بمانيد و از کاري که به شما ظنين شوند پرهيز کنيد».

اشاره امام به زنده بودن معاويه نشانگر آن است که امام حسين (علیه السلام) نيز به شرايطي که منجر به مسئله صلح شده واقف بوده است.[37]

ابن قتيبه در نقلي چنين مي‌آورد که وقتي اميرالمؤمنين (علیه السلام) به شهادت رسيد مردم با امام حسن (علیه السلام) بيعت کردند و امام حسن (علیه السلام) پس از بيعت، براي مردم صحبت کرد و فرمود:

تبايعون لي على السمع و الطاعة و تحاربون من حاربت و تسالمون من سالمت.

شما با من بیعت کردید بر اینکه کاملاً مطیع و شنونده دستورات من باشید، بجنگید با کسی که من می‌جنگم و صلح کنید با کسی که من صلح کردم.

وقتي مردم سخن از صلح شنيدند در بيعت با امام حسن (علیه السلام) به شک و ترديد افتادند: لذا پيش امام حسين (علیه السلام) رفتند تا با او بيعت کنند، امّا امام حسين (علیه السلام) فرمود:

معاذ الله أن أبايعکم ما کان الحسن حيا قال فانصـرفوا الى الحسن فلم يجدوا بداً من بيعته.[38]

امام حسین فرمود: پناه بر خدا از اینکه با شما بیعت کنم درحالی‌که حسن زنده است پس برگردید به سوی حسن.

وقتي برخي اصحاب پس از صلح امام حسن (علیه السلام) بر امام حسين (علیه السلام) وارد شدند و از امام حسين (علیه السلام) خواستند امام حسن (علیه السلام) و انديشه صلح او را رها کند و پيروانش را از اطراف جمع‌آوري کند، امام حسين در پاسخ فرمود: «انّا قد بايعنا و عاهدنا و لا سبيل لنقض بيعتنا»[39]؛ «همانا ما بيعت کرديم و عهد بستيم و راهي براي نقض بيعت وجود ندارد».

امام حسين (علیه السلام) بعد از صلح با برادر خود به مدينه بازگشت و همراه و ملازم ايشان بود و اين مؤيدي ديگر بر همراهي امام حسين با امام حسن (علیهما السلام) است.[40]

همه اين موارد نشان مي­دهد که امام حسين (علیه السلام) با امام حسن (علیه السلام) در مسئله صلح هيچ اختلافي نداشتند، بلکه کاملاً با هم هماهنگ بودند.

پاسخ پنجم: برخي چنين تصور مي­کنند که منشأ اختلاف بين امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) روحيه متفاوت آنها بوده است؛ آنها تصور مي‌کنند امام حسين (علیه السلام) فردي شجاع و اهل مبارزه بود، اما امام حسن (علیه السلام) اهل تسامح و صلح بود: لذا با همديگر اختلاف نظر داشتند و با هم ناسازگار بودند؛ درحالي‌که چنين نيست، بلکه امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) هر دو امام معصوم بودند و هيچ اختلاف نظري نداشتند. بلکه بر اساس شرايط زمانه و اراده خداوند تصميم مي­گرفتند.

بنابراين همان طور که گفتيم هم امام حسين (علیه السلام) اهل صلح بود و هم امام حسن (علیه السلام) اهل جنگ. لذا امام حسن (علیه السلام) به گونه‌اي نبود که برخي تاريخ‌نگاران گفته‌اند: «او بر خلاف امام حسين (علیه السلام)، خويي صلح‌طلب داشت و هيچ گاه دنبال جنگ نبود»؛ بلکه شواهد تاريخي خلاف اين مطلب را نشان مي­دهد:

1. وقتي اميرالمؤمنين (علیه السلام) به شهادت رسيد، مردم به امام حسن (علیه السلام) رو آوردند و گفتند:

أَنْتَ خَلِيفَةُ أَبِيكَ وَ وَصِيُّهُ وَ نَحْنُ السَّامِعُونَ الْمُطِيعُونَ لَكَ فَمُرْنَا بِأَمْرِكَ.

تو جانشين پدرت هستي و وصي او هستي و ما مطيع تو هستيم پس امر کن ما را به امر خودت.

امام حسن (علیه السلام) در پاسخ به آنها فرمود: «شما دروغ مي­گوييد چون به کسي که بهتر از من بود وفا نکرديد؛ چطور به من وفادار مي­مانيد؟! من چطور به شما اطمينان داشته باشم»؟ بعد امام فرمود: «اگر راست مي‌گوييد وعده ما لشکرگاه مدائن». در اين هنگام امام سوار مرکب شد و حرکت کرد. امّا از آن جمعيت کثير يک عدّه کمي همراه امام به راه افتادند. امام سپس اين خطبه را خواند:

با من مكر كرديد، چنان‌که با كسى كه قبل از من بود، مكر نموديد. بعد از من، با كدام امام خواهيد جنگيد؟ با كافر و ستمكارى كه اصلاً به خدا و پيامبرش ايمان ندارد و به خاطر ترس از شمشير. او و بنى‌اميّه ظاهراً اسلام را پذيرفته‏اند؟ و اگر براى بنى‌اميّه جز يك پيرزن دندان‌افتاده باقى نمى‏ماند، باز به دين ستم مى‏كردند و آن را كج مى‏نمودند. اين سخن رسول خداست كه اين گونه فرموده [و خبر داده] است.

امام پس از خطبه لشکري به اندازه چهار هزار نفر به سمت الانبار فرستاد و فرمود: «همان جا اردو بزنند». معاويه با وعده رياست و پنج هزار درهم، فرمانده اين لشکر را خريد و او با دويست نفر از اطرافيانش به سمت معاويه رفتند. امام فردي ديگر را با چهار هزار نيرو دوباره فرستاد. او نيز فريب معاويه را خورد. امام بسيار ناراحت شد و به مردم فرمود: «اين هم از رفيق دوّم شما که او نيز خيانت کرد». مردم گفتند اگر آنها فريب خوردند ما همراه تو هستيم. امام فرمود: «وعده‌گاه ما نخيله». بعد فرمود: «شما نيز نيرنگ مي­کنيد؛ امام ده روز در نخيله بود فقط چهار هزار نفر آمدند! امام وقتي سستي مردم کوفه را ديد خود به کوفه رفت تا مردم را براي رفتن به جنگ بسيج کند.[41]

از اين واقعه تاريخي روشن مي­شود امام از اول براي جنگ با معاويه آماده بود؛ امّا کسي همراه او نبود.

2. وقتي خبر فرار جمعي از سپاه به گوش امام حسن (علیه السلام) رسيد آن حضرت رو به مردم کرد و فرمود:

.... شما پس از پدرم سراغ من آمديد و بيعت کرديد و قرار شد تا با هرکس نبرد کردم شما نيز بجنگيد و با هرکس به صلح رفتار کردم شما نيز چنين کنيد.[42]

3. امام حسن (علیه السلام) در طول جنگ جمل و صفين و نهروان حضور داشت.[43]

4. امام حسن (علیه السلام) از طرف امام علي (علیه السلام) نماينده شد تا براي مردم کوفه سخنراني کند و آنها را براي جنگ تحريک کند که با سخنراني خود حدود ده هزار نفر را براي جنگ آماده کرد.[44]

5. در آغاز بيعتِ مردم با امام حسن (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) خطاب به مردم اعلام کرد که درباره جنگ با اهل شام هيچ گونه ترديدي ندارد:

و الله لايثبتنا عن اهل الشّام شک و لا ندم، و انّما نقاتل اهل الشام بالصبر و السلامة.

شک و پشيماني ما را از جنگ با شاميان باز نمي­دارد؛ بلکه ما با بردباري و آرامش با آنها مي­جنگيم

6. همچنين امام حسن (علیه السلام) از مردم خواست تا تکليف او را روشن کنند که آيا آماده جنگ هستند يا صلح؟

فان اردتم الموت رددناه عليه و حاکمناه الي الله ... و ان اردتم الحياة قبلناه و اخذتم لکم الرضي

اگر براي نبرد آماده هستيد صلح او را رد کرده و با تکيه بر شمشيرمان، کار او را به خدا وا گذاريم؛ امّا اگر ماندن را دوست داريد صلح او را بپذيريم.

در اين هنگام مردم از هر سوي مسجد با شعار «البقية البقية» صلح را امضا کردند. [45]

اينها همه شواهدي است بر اينکه سخن کساني که امام حسن (علیه السلام) را متهم به سازشکاري مي­کنند و فقط امام حسين (علیه السلام) را فردي شجاع و اهل مبارزه معرفي مي­کنند درست نبوده، بلکه امام حسن (علیه السلام) از اول قصد مبارزه با معاويه را داشت امّا به خاطر شرايطي که پيش آمد و مصلحت مهم‌تري که وجود داشت امام حسن (علیه السلام) با درخواست معاويه موافقت کردند.

پاسخ ششم: امام حسين (علیه السلام) براي برادر خود چنان عظمتي قائل بود که نزد ايشان سخن نمي­گفت. امام باقر (علیه السلام) فرمود: «مَا تَکلَّمَ الْحُسَيْنُ بَيْنَ يَدَيِ الْحَسَنِ إِعْظَاماً له»[46] و جلوتر از امام حسن (علیه السلام) راه نمي­رفتند: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) قَالَ: مَا مَشَى الْحُسَيْنُ (علیه السلام) بَيْنَ يَدَيِ الْحَسَنِ (علیه السلام) قَطُّ وَ لَا بَدَرَهُ بِمَنْطِقٍ إِذَا اجْتَمَعَا تَعْظِيماً لَه».[47] همچنين نقل شده در جرياني امام حسين (علیه السلام) به خاطر احترام و عظمتي که براي امام حسن (علیه السلام) قائل بود از ايشان سؤال نکرد: «وَ لَبِثَ الْحُسَيْنُ بَعْدَ ذَلِكَ دَهْراً لَا يَسْأَلُ أَخَاهُ عَنْ ذَلِكَ إِجْلَالًا فَبَيْنَمَا»[48]

همچنين نقل شده در بخششي که امام حسين (علیه السلام) نسبت به کسي داشتند از آن شخص سؤال کرد کسي قبل از من به شما چيزي بخشيد؟ او گفت برادر شما 130 هزار درهم داد و امام حسين (علیه السلام) نيز به همان مقدار بخشيد و بعد فرمود اگر قبل از اينکه نزد برادر من مي­رفتي پيش من مي‌آمدي بيشتر مي­بخشيدم؛ امّا الآن ديگر بر سيد و آقاي خود پيشي نمي­گيرم: «ولکن لم أکن لأزيد على سيدي».[49]

ابن سعد در کتابش از شخصي به نام ابوسعيد روايت کرده که: «امام حسن (علیه السلام) و امام حسين (علیه السلام) را ديدم که با امام جماعت، نماز عصر را خواندند و سپس نزد حجرالاسود آمدند، آن را لمس کردند و هفت دور طواف کردند. سپس دو رکعت نماز طواف به جا آوردند. مردم گفتند: «اينها دو پسر دختر پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) هستند» و آن دو را چنان با فشار در ميان گرفتند که ديگر نتوانستند راه بروند. مردي موقر و نيرومند ميان مردم بود، امام حسين (علیه السلام) براي بزرگداشت و حفظ امام حسن (علیه السلام)، دست آن مرد قوي را گرفت و به کمک او مردم را از گرد امام حسن (علیه السلام) کنار زد.[50]

همچنين امام حسن (علیه السلام) نيز در سخنراني‌هايش از برادر به احترام ياد مي­کرد: «ايها الناس! اگر شما در بين مشرق و مغرب به‌جست‌وجو بپردازيد، غير از من و برادرم فرزند پيغمبرى نخواهيد يافت. خدا شما را به‌وسيله اولياء (يعنى حسنين و امامان (علیهم السلام)) محمّد٩ هدايت نمود».[51]

همچنين امام حسن، امام حسين (علیهما السلام) را از جانب خدا امام بعد از خود معرفي مي­کند:

أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ (علیهما السلام) بَعْدَ وَفَاةِ نَفْسـِي وَ مُفَارَقَةِ رُوحِي جِسْمِي إِمَامٌ مِنْ بَعْدِي وَ عِنْدَ اللهِ جَلَّ اسْمُهُ فِي الْكِتَابِ وِرَاثَةً مِنَ النَّبِيِّ٩ أَضَافَهَا اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِي وِرَاثَةِ أَبِيهِ وَ أُمِّهِ فَعَلِمَ اللهُ أَنَّكُمْ خِيَرَةُ خَلْقِهِ فَاصْطَفَى مِنْكُمْ مُحَمَّداً٩ وَ اخْتَارَ مُحَمَّدٌ عَلِيّاً (علیه السلام) وَ اخْتَارَنِي عَلِيٌّ (علیه السلام) بِالْإِمَامَةِ وَ اخْتَرْتُ أَنَا الْحُسَيْن».[52]

[اى محمّد بن على!] آيا نمى‏دانى كه حسين بن على (علیه السلام) پس از وفات من و جدايى روحم‏ از كالبَدم، پس از من، امام است و نام او در كتاب، نزد خداى والا نام، آمده است، از پيامبر (صلی الله علیه و آله) ارث مى‏برَد و خداى عز و جل، او را در كنار پدر و مادرش به وارثان پيامبر (صلی الله علیه و آله) افزود، و خداوند مى‏دانست كه شما، برگزيدگانِ خلق او هستيد، پس از ميان شما، محمّد (صلی الله علیه و آله) را برگزيد و محمّد (صلی الله علیه و آله)، على (علیه السلام) را برگزيد و على (علیه السلام)، مرا به امامت برگزيد و من، حسين (علیه السلام) را برگزيدم.

بنابراين اگر در برخي از نقل‌ها چنين وارد شده است که امام حسين (علیه السلام) در مجلسي که امام حسن (علیه السلام) حضور داشت، برخاست تا جلوي دشنام گفتن معاويه را بگيرد؛ ولي امام حسن (علیه السلام) مانع از اين عمل مي­شدند و بعد خود امام حسن (علیه السلام) جواب معاويه را دادند، به معناي اين نيست که امام حسين (علیه السلام) بر خلاف نظر برادر و خودسرانه دست به چنين عملي زده باشد يا تصور شود امام حسين (علیه السلام) شجاع و بي‌مهابا بوده و امام حسن (علیه السلام) سازشکار و اهل تسامح بوده است. چون اولاً: امام حسين (علیه السلام) مدافع و پيش‌مرگ امام خويش است و وظيفه خود مي­داند تا از امام خود دفاع کند، امّا وقتي امام حسن (علیه السلام) براي حفظ جان برادر خود، که امام پس از او هست، مانع مي­شود، امام حسين (علیه السلام) تابع است و گوش به فرمان امام خويش است،

ثانياً: اين حرکت دو امام دو پيام براي معاويه و مردم داشت: يک پيام از جانب امام حسين (علیه السلام) که من مدافع امام خود هستم و کاملاً مطيع برادر خود هستم و هر چه او بگويد من مخالفتي با او ندارم و يک پيام از جانب امام حسن (علیه السلام) که من انسان بي‌تفاوتي نيستم. در نهايت يعني ما دو برادر کاملاً با هم هماهنگ هستيم و نظري واحد داريم و اين حرکات کاملاً طبيعي است و خلاف عصمت نيست.

ثالثاً: وظيفه هر مسلماني است که پاسخ دشنام‌گويي به امام علي (علیه السلام) را بدهد و امام حسين (علیه السلام) قصد داشت در مقام يک مسلمان به وظيفه خود عمل کند، امّا امام حسن (علیه السلام) تصميم گرفت به عنوان اينکه امام است پاسخ بدهد. بنابراين حرکت امام حسين (علیه السلام) جلوتر و ناهماهنگ با امام حسن (علیه السلام) نبود.

همچنين اگر بنا بر نقلي، مروان بن حکم پيش امام حسن (علیه السلام) شروع به توهين به امام علي (علیه السلام) مي­کند و امام حسن (علیه السلام) جواب او را نمي­تواند بدهد تا اينکه امام حسين (علیه السلام) جواب مروان را مي­دهد و بعد به ظاهر به امام حسن (علیه السلام) اعتراض مي­کند که چرا سکوت مي­کني! اين در واقع اعتراض به گستاخي و بي‌ادبي دشمن است، نه اعتراض به امام حسن (علیه السلام)؛ يعني امام حسين (علیه السلام) نمي­تواند ببيند که امام او در مجلسي نشسته باشد و به پدر او توهين کنند، امّا شرايط جوري است که امام حسن (علیه السلام) نمي­تواند اعتراض کند و جلوي مروان را بگيرد. لذا اين اعتراض در واقع اعتراض به عملکرد امام خويش نيست، بلکه اعتراض به عمل مروان است نه اعتراض به سکوت امام حسن (علیه السلام). لذا امام حسن (علیه السلام) شبيه همان جوابي که امام علي (علیه السلام) به حضرت فاطمه (علیها السلام) دادند، در پاسخ به امام حسين (علیه السلام) مي­فرمايد:

به شخصى كه ظالم و مسلّط است و هر چه مي­خواهد مي­گويد و هر عملى كه مي­خواهد انجام مي­دهد چه مى‏شود گفت.[53]

و البته امام حسن (علیه السلام) نيز چنين نبود که فردي بي‌تفاوت باشد؛ ازاين‌رو طبق نقل‌هاي مختلف امام حسن (علیه السلام) نسبت به مسئله توهين به امام علي (علیه السلام) واکنش نشان مي­داد؛ مثلاً هنگامى كه بيعت اهل كوفه با معاويه به پايان رسيد، معاويه بر فراز منبر رفت و پس از سخنرانى، درحالي‌که در مجلس او امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) حضور داشتند، سخنانى ناروا درباره حضرت على بن ابى‌طالب و امام حسن (علیهما السلام) گفت. امام حسين (علیه السلام) برخاست تا جواب معاويه را بگويد، ولى امام حسن (علیه السلام) دست مبارك آن حضرت را گرفت و او را نشانيد. آن‌گاه خود امام حسن (علیه السلام) برخاست و فرمود:

اى كسى كه على را نام بردى،‏ من حسن هستم و پدرم على است؛ تو معاويه و پدرت صخر است. مادر من فاطمه زهرا و مادر تو هند است؛ جد من پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) است و جدّ تو حرب است؛ جدّه من خديجه كبرا و جدّه تو فتيله است. خدا لعنت كند آن كسى كه شهرتش پليدتر و حَسَب و نَسَبَش پست‏تر است؛ شرّ و فتنه او قديمى‏تر و از لحاظ كفر و نفاق اقدم است! طوايفى از اهل مسجد گفتند: آمين آمين‏.[54]

نقل شده امام حسن (علیه السلام) فردي به نام معاوية بن حديج که به امام علي (علیه السلام) توهين مي­کرد را احضار کرد و با خطابي تند به او گفت:

واى بر تو اى معاويه! تو كسى هستى كه اميرالمؤمنين على بن ابى‌طالب (علیه السلام) را سبّ مى‏كنى؟ به خدا سوگند اگر روز قيامت بشود او را خواهى ديد‌ـ هر چند گمان ندارم كه تو را لياقت آن باشد كه ديده بر او افتد‌ـ كه دامن بر كمر زده و بر روى منافقين مى‏زند آن سان كه اشتران غريب را از آب دور كنند.[55]

با اين بيانات روشن مي­شود که امام حسن (علیه السلام) فردي بي‌تفاوت نسبت به توهين امام علي (علیه السلام) نبوده است. با اين اوصاف اختلاف بين دو امام قابل قبول نيست؛ بلکه از جعليات دشمنان اهل بيت است.


[1]. الامامة و النص، ص527.

[2]. ابن شهر آشوب، مناقب، ج4، ص19.

[3]. مفيد، الارشاد، ج2، ص15.

[4]. ابن شهر آشوب، مناقب، ج4، ص34.

[5]. اربلي، کشف الغمة، ج2، ص35.

[6]. شيخ صدوق، الاعتقادات، ص36.

[7]. کشي، رجال کشي، ص110.

[8]. نباطي عاملي، الصراط المستقيم، ج2، ص160.

[9]. سليم بن قيس هلالي، کتاب سليم بن قيس، ج2، ص567.

[10]. همان، ص825.

[11]. صفار، بصائر الدرجات، ج1، ص486.

[12]. مفيد، الامالي، ص84.

[13]. شيخ صدوق، علل الشرايع، ج1، ص211؛ مفيد، الارشاد، ج2، ص30؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج3، ص394؛ ابن شهر آشوب مي­گويد: اجتمع اهل القبله علي أنّ النبي قال: الحسن و الحسين امامان قاما أو قعدا.

[14]. ابن شهر آشوب، مناقب، ج3، ص389.

[15]. محب الدين طبري، ذخائرالعقبي، ج2، ص91.

[16]. مفيد، الارشاد، ج2، ص127؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج4، ص71؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجة، ج1، ص51.

[17]. جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص122-123.

[18]. طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج3، ص64-65.

[19]. ابن أبي‌الحديد، شرح نهج البلاغة، ج16، ص171.

[20]. مفيد، الجمل، ص326.

[21]. مفيد، الجمل، ص327.

[22]. نصر بن مزاحم، وقعة صفين، ص297.

[23]. ابن أبي‌الحديد، شرح نهج البلاغة، ج8، ص253.

[24]. مفيد، الامالي، ص49.

[25]. اميني، الغدير، ج9، ص106.

[26]. ابن أبي‌الحديد، شرح نهج البلاغة، ج14، ص11.

[27]. «فَقَامَ الْحَسَنُ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ قَدْ أَكْثَرْتُمْ فِي أَمْرِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ وَ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ فَإِنَّمَا بُعِثَا لِيَحْكُمَا بِكِتَابِ اللَّهِ فَحَكَمَا بِالْهَوَى عَلَى الْكِتَابِ وَ مَنْ كَانَ هَكَذَا لَمْ يُسَمَّ حَكَماً وَ لَكِنَّهُ مَحْكُومٌ عَلَيْه‏». (ابن شهر آشوب، مناقب، ج3، ص193)

[28]. ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج3، ص939.

[29]. تقي زاده داوري، تصوير امامان شيعه در دائرة المعارف اسلام، ص193.

[30]. ابن قتيبه، الامامة و السياسة، ج1، ص142: به نقل از: تصوير امامان شيعه در دائرة المعارف اسلام، ص192.

[31]. ابن عساکر، تاريخ دمشق، ج13، ص267.

[32]. ابن شهر آشوب، مناقب، ج4، ص89.

[33]. تقي‌زاده داوري، تصوير امامان شيعه در دائرة المعارف اسلام، ص 191-192.

[34]. ابن شهرآشوب، مناقب، ج4، ص87.

[35]. بلاذري، انساب الاشراف، ج1، ص150؛ دينوري، اخبار الطوال، ص220.

[36]. دينوري، اخبارالطوال، ص222.

[37]. جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص156-158.

[38]. ابن قتيبه، الامامة و السياسة، ج1، ص133.

[39]. الاخبار الطوال، ص220. مراد از بيعت توضيح داده شد که همان صلح است.

[40]. طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص166؛ ابن اثير، البداية و النهاية، ج۸، ص۱۹.

[41]. قطب راوندي، الخرائج و الجرائح، ج2، ص571-572.

[42]. ابن أبي‌الحديد، شرح نهج البلاغة، ج16، ص22.

[43]. «شهد عَبْد اللَّهِ بْن عَبَّاس مع عليّ (علیه السلام) الجمل وصفين والنهروان، وشهد معه الْحَسَن والحسين...». ابن عبدالبرّ، الاستيعاب، ج3، ص939؛ محب الدين طبري، ذخائر العقبي، ج1، ص227. در کتب متعدد گزارش‌هاي مختلفي وجود دارد که امام حسن و امام حسين در جنگ‌هاي اميرالمؤمنين حضور داشتند. براي اختصار به همين مقدار بسنده مي­کنيم.

[44]. نصر بن مزاحم، وقعة الصفين، ص15 .

[45]. ابن اثير جزري، الکامل في التاريخ، ج3، ص273؛ ابن عساکر، ترجمة الامام الحسن (علیه السلام)، ص178-179؛ مجلسي، بحارالانور، ج44، ص21.

[46]. ابن شهر آشوب، مناقب، ج3، ص401.

[47]. طبرسي، مشکاة الانوار، ص170.

[48]. مناقب، ج4، ص15.

[49]. ابن عساکر، تاريخ دمشق، ج37، ص487؛ شيخ صدوق، الخصال، ج1، ص135.

[50]. ابن سعد، الطبقات الکبري، تحقيق محمد بن صامل السلمي، ج۱، ص۴۰۶؛ ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج۱۳، ص۲۳۹.

[51]. مجلسي، بحارالانوار، ج44، ص23.

[52]. کليني، الکافي، ج1، ص301.

[53]. ابن شهر آشوب، مناقب، ج4، ص19.

[54]. مفيد، الارشاد، ج2، ص15.

[55]. ثقفي، الغارات، ج1، ص285.

شـبـهـات مـرتـبـط
شبهه: شک امام حسن (علیه السلام) در صدور حکم
شبهه: بيعت يا صلح با معاويه
شبهه: نهي از مبارزه‌طلبي امام حسين (علیه السلام)
شبهه: سرزنش امام حسين توسط امام حسن (علیهما السلام)
شبهه: عمل نکردن به وصيت امام حسن (علیه السلام)
شبهه: درخواست بيعت با يزيد
مــطــالـــب مــرتــبــط
  • شبهه: شک امام حسن (علیه السلام) در صدور حکم
  • شبهه: بيعت يا صلح با معاويه
  • شبهه: نهي از مبارزه‌طلبي امام حسين (علیه السلام)
  • شبهه: سرزنش امام حسين توسط امام حسن (علیهما السلام)
  • شبهه: عمل نکردن به وصيت امام حسن (علیه السلام)
  • شبهه: درخواست بيعت با يزيد
تــــازه هــــا
  • شبهه: نهي از مبارزه‌طلبي امام حسين (علیه السلام)
  • شبهه: بيعت يا صلح با معاويه
  • شبهه: شک امام حسن (علیه السلام) در صدور حکم
  • شبهه: مطلاق بودن امام حسن (علیه السلام)
  • شبهه: طلب مغفرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) براي امام حسن (علیه السلام)
  • شبهه: گريه بر خطاهاي خود
پـــربـــازدیـــدهــــا
  • شبهه: نهي از مبارزه‌طلبي امام حسين (علیه السلام)
  • شبهه: بيعت يا صلح با معاويه
  • شبهه: گريه بر خطاهاي خود
  • شبهه: تقابل و اختلاف امام حسين با امام حسن (علیهما السلام)
  • شبهه: سرزنش امام حسين توسط امام حسن (علیهما السلام)
  • شبهه: درخواست بيعت با يزيد
حــــدیــــث روز
قم، خيابان 75 متری عمار یاسر، خیابان شهید آیت الّله قدوسی، ساختمان حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، طبقه پنجم
پست الکترونیک: info@hzrc.ac.ir
تلفن تماس: 37186 - 025
نمابر: 37769994 - 025
كد پستی: 3719158489

دسـتـرسـی سـریـع

  • دفتر پژوهشکده در خراسان
  • کتابخانه دیجیتالی حج
  • ویکی حج
  • سامانه نشریات
  • جستجو در کتابخانه
  • دانشنامه حج و حرمین
  • بانک اطلاعاتی نقد وهابیت
  • نقشه سایت
  • همایش‌های حج، جهان اسلام و حرمین شریفین

پـیـونـدهــای مـرتـبـط

  • دفتر مقام معظم رهبری
  • خبرگزاری حج
  • سازمان حج و زیارت
  • بقیع
  • لیست همه پیوندها