به نام خدا
انقلاب اسلامي و استفاده از ظرفيت هاي ديپلماسي عمومي در حج
تاريخچه و تعريف ديپلماسي
بحث ديپلماسي عمومي از جمله بحثهايي است كه از ربع اول قرن 20 در سياست خارجي كشورهاي دنيا مطرح بوده اگرچه از سال 2000 به اينسو اهميت آن براي كشورهاي دنيا پررنگ شده و در دستور كار همهي كشورها قرار گرفته است. ديپلماسي به طور كلي به مكانيزمهايي گفته ميشود كه يك بازيگر بينالمللي براي تأثير در يك بازيگر بينالمللي ديگر اعمال ميكند. ديپلماسي سنتي كه تحت عنوان ديپلماسي رسمي نيز از آن ياد ميشود، ديپلماسياي است كه بازيگر تعريف شده، دولت با دولت است يعني تأثيراتي را كه يك دولت ميخواهد از طريق روابط حقوقي كه با يك دولت يا با يك سازمان منطقهاي يا سازمان بينالمللي ديگر برقرار كند، اين تأثير و تأثرات را حوزه ديپلماسي رسمي يا سنتي مديريت ميكند. پس بازيگر در اينجا دولت و طرف مقابل نيز دولت است، مكانيزم اعمال سياست حقوقي است؛ نهادها هستند كه با يكديگر تعامل ميكنند و سبك رسمي هم دارد. در اين روش حيث تأثيرگذاريها با اين شيوه است كه مثلاً پنهانكاري وجود دارد و لذا ادبيات ديپلماتيك با ادبيات غيرديپلماتيك تفاوتهايي دارد، ممكن است طرف مقابل دوست ما نباشد و ما از او بدمان بيايد ولي ناگزير هستيم با ادبيات ديگري با او صحبت كنيم و ناچار باشيم دست بدهيم ، عكس بگيريم ، تعامل داشته باشيم و اينها ضرورتهاي فضاي ديپلماسي است.
در مجموع در يك ديپلماسي رسمي تعداد بسيار كمي به جاي تعداد بسيار زيادي از مردم مملكت تصميم ميگيرند و تأثيرگذاري آن هم بر روي تعداد بسيار كمي است، فرضاً روي يك نهاد يا ارگاني است و تصميم بر روي ملتها نيست.
اين سبك روابط خارجي در زمانهاي نسبتاً طولاني جوابگو بوده است اما در دهه هاي اخير كارامدي آن بسيار پايين آمده است و دلايلي هم وجود دارد مبني بر اينكه چرا كشورها تصميم گرفتهاند كه از فضاي ديپلماسي رسمي به فضاي ديپلماسي عمومي حركت كنند.
ابتدا به تعريف ديپلماسي عمومي ميپردازيم و سپس به بحث در مورد اينكه چه ضرورتهايي باعث تغيير در فضاي ديپلماسي شده ميپردازيم.
ديپلماسي عمومي
ديپلماسي عمومي ارتباطات يك دولت است با ملتهاي ديگر ، نه با دولتهاي ديگر ، يك طرف دولت است و يك طرف ملت است . مثلاً دولت ايران ميخواهد با ملت عراق يا مصر يا انگلستان روابط برقرار كند. پيشفرض اين روابط غيرامنيتي كردن مسائل سياست خارجي است وقتي شما با ملتها صحبت ميكنيد ملتها آموزش مسايل امنيتي نديدهاند ملتها در جريان روابط ديپلماتيك نيستند . در فضاي ديپلماسي رسمي خيلي چيزها تعريف شده است و معمولاً خود ديپلماتها ميدانند و عموم مردم آگاه نيستند اما تعريف شده است مثلا اين مورد براي كشورها جاافتاده است كه دو مقام همشأن وقتي ميخواهند همديگر را ملاقات كنند (رئيس جمهور يك كشور به كشور ديگر رفته رئيس جمهور آن كشور به ملاقاتش آمده است) اينكه چه طور به استقبال هم بيايند يا چه طور به هم دست بدهند و با حركت چشمها حركات تنظيم ميشود تعريف شده است. اگر دقت كنيد متوجه ميشويد كه معمولاً دست يك طرف زودتر از ديگري دراز نميشود و دو دست با هم ميآيد. قدمها تنظيم شده است و اينطور نيست كه يكي ده قدم بيايد و ديگري كمتر.
يكي از اتفاقات نادري بود كه در زمان سفر آقاي خاتمي به فرانسه, تقريباً 3۰ قدم آقاي خاتمي به سمت آقاي شيراك رفت و فقط دو پله آقاي شيراك پائين آمد و زماني كه ايندو به هم رسيدند هم دست آقاي خاتمي زودتر دراز شد و هم اينكه آقاي شيراك بر روي پله ايستاده بودند و با هم همسطح نبودند و اين به لحاظ روابط ديپلماسي نوعي ضعف به شمار ميآيد .
از ديرباز اين جريانات وجود داشته است مثلاً شما در خاطرات وثوقالدوله خائن ميبينيد كه زماني كه سفري به شوروي ميكند و ديداري با آقاي لنين دارد در خاطراتش نقل ميكند كه در آن سفر پنج جا به من بياحترامي شد و يكي از آنها اينكه وقتي جلسه اي پشت دربهاي بسته برقرار شد فاصلهي ميز با درب به 3۰ متر ميرسيد كه طبق عرف ديپلماتيك بايستي اين فاصله 5 متر باشد.
وقتي فضاي روابط خارجي از سطح ديپلماتها فراتر برود يا به تعبير ديگري عمومي بشود, ديگر عموم مردم از اين قضايا مطلع نيستند و كسي كه ميخواهد با مردم ارتباط برقرار كند پيشفرض او اينست كه يك سري مسائل رو خارج از قواعد امنيتي جهاني مطرح كند چون در قواعد ديپلماسي همه چيز امنيتي است يعني حتي شما وقتي غيررسمي با يك ديپلمات حرف ميزنيد ترديد نبايد داشته باشيد كه مطلب شما ضبط و شنود ميشود و اين در فضاي رسمي كاملاً مرسوم است اما در فضاي ديپلماسي عمومي اين موارد وجود ندارد يعني در اكثر موارد دوربين و ضبط نيست و لذا در اينجا ادبيات شما نبايد ادبيات ديپلماتيك باشد
[1]. در نتيجه پيش فرض روابط يك دولت با ملتهاي ديگر غيرامنيتي كردن مسائل سياست خارجي است و ديپلماسي عمومي يك ابزار براي پيشبرد ديپلماسي رسمي است كه در ديپلماسي رسمي فشار از بالاست و در ديپلماسي عمومي چانهزني از پائين است و قرار نيست ايندو همديگر را نفي كنند و ديپلماسي عمومي مكمل ديپلماسي رسمي است .
روابط در ديپلماسي عمومي بر مبناي روابط حقوقي نيست، و بر مبناي روابط حقيقي است. شما ممكن است با افرادي از ملت ديگر ارتباط برقرار كنيد كه جايگاه حقوقي هم دارند اما شكل ارتباط شما با آنها شكل ارتباط حقيقي است.
انواع ديپلماسي عمومي در ارتباط با حج
ديپلماسي عمومي شاخه هايي دارد كه دو مورد از آن به حج مربوط است: يكي ديپلماسي فرهنگي و ديگري ديپلماسي ارتباطاتي.
1-ديپلماسي فرهنگي
در بحث ديپلماسي فرهنگي اساس كار بهرهگيري از قدرت نرم است. برخي بازيگران بينالمللي از ديپلماسي عمومي قوياي برخوردارند اما فاقد قدرت نرم هستند مثل كرهي شمالي يا از ديپلماسي نرم برخوردارند اما از ديپلماسي عمومي بيبهره هستند مثل ايرلند اما معمولاً كشوري كه از ديپلماسي عمومي قوياي برخورار است به همان ميزان از ديپلماسي نرم هم برخوردار است .
وقتي ميگوئيم قدرت نرم توجه به مسأله فرهنگ اهميت پيدا ميكند و وقتي ميگوئيم مسأله فرهنگ يعني بايد از نگرش استعلايي به مقولهي سياست دستبرداريم. يعني با اين ايده كه در كشورهاي ديگر هر كاري كه بخواهيم بكنيم بايستي از طريق نيروي قاهرهي سياسي باشد بايد دست برداريم. توجه به فرهنگ يعني اينكه در غياب آن قوهي قاهرهي سياست ميشود كارهايي كرد كه از قضا همان پروژههاي سياست را جلو برد.
وقتي در فضاي ديپلماسي عمومي به مقولهي فرهنگ توجه ميشود خيلي از برنامههاي امنيتي وسياسي به حاشيه ميرود و رويكرد و روش عوض ميشود. مثلاً كسي كه در اداره اطلاعات مشغول به كار است حسب وظيفهاش توجه دارد كه وقتي به فلان همايش ميرود با فردي كه ضدانقلاب است ارتباط برقرار نكند و از او دوري كند اما من وقتي كه به موردي مشابه برميخورم انگيزه دارم كه با او ارتباط برقرار كنم. بنابراين جاهايي وجود دارد كه اين دو مقوله با هم متضاد باشند اما بايستي مهندسي و مديريت كرد به گونهاي كه ديپلماسي عمومي ابزار و روشي در خدمت ديپلماسي رسمي شود.
[2]در ديپلماسي فرهنگي مسألهي اصلي مهندسي ذهنيت است . يعني شما با افكار عمومي روبهرو هستيد با سلايق ملتهاي ديگر روبهرو مي شويد نه با برنامه هاي بيروني ، رفتارها و يا ظواهر آنها. مهندسي يك ذهنيت است چرخش ايده است چرخش فكر است و تحقق آن سخت است . به عبارت دگر در ديپلماسي فرهنگي نوعي گذار روشي از سخت افزار به نرم افزار است. يعني شما اساساً كار سختافزاري نداريد و بگير و ببند نداريد ،قدرت نرم و به صورت نرمافزاري است؛ زيرا ديروقتي است كه مفاهيم كليدي كه در سياست خارجي نقشآفريني ميكنند مثل مفهوم قدرت ، مثل منافع ملي و امنيت در نظام بينالملل تغيير معنا دادهاند يعني يك زماني قدرت به قدرت سخت و در نگاه وبري
[3] به يك رفتار تعريف ميشد. ولي الان قدرت به فعل تعريف نميشود بلكه به نوعي بودن است. مثلاً همين كه به محضر يك عالم ديني ميرسيم دروغ نميگوييم ، غيبت نميكنيم ، لطيفهي بيجا تعريف نميكنيم . در واقع اون عالم نميگويد كه اينها را نگوييد بلكه يك شعاع مغناطيسياي ايجاد ميكند كه شما در اين شعاع اون كاري را انجام ميدهيد كه آن عالم ميخواهد. قدرت نرم يك چنين چيزي است. فعل نيست ، گاهي اوقات نحوهي بودن شماست.
كاري كه اهلبيت ما عليهمالسلام انجام دادند، مستحضر هستيد كه اهلبيت ما در طول تاريخ بيش از اينكه امام شيعيان باشند امام اهل سنت هستند، ما شيعهي تاريخي خيلي كم داريم، شيعهي لغوي در زمان پيغمبر و شيعهي اصطلاحي در غدير به وجود آمده و شيعهي تاريخي نيست ، ما ميگوئيم مكتب 4۰۰۰ نفري امام صادق7 شايد در همان مكتب حداكثر 2۰ نفر شيعهي اماميه پيدا كنيد، يعني مابقي سنياند يا نه شيعهي محبتياند يعني سنيهايي كه محبت امام صادق7 در دلشان است. خب اهل بيت ما چه كردند : يك نحوه بودني داشتند و يك نحوه زندگي داشتند به جز جريان ناصبي كه خود اهل سنت آنها را از خودشان ندارند. در طول اين قرون حاكمان سياسي ميخواستند به اهل بيت ما خيلي از انگها را بچسبانند, ولي نتوانستند. هيچ يك از اهل سنت نگفتهاند جعفرابنمحمد 7 علم نداشته, ادب و تقوا نداشته ، انسانيت نداشته يا شرف نداشته؛ زيرا ايشان به شكلي زندگي كردهاند كه اين انگها به آنها نميچسبد ، در ديپلماسي عمومي در حد اعلا تغيير يك نحو بودن است و بايد به شكلي زندگي كني ك بعضي از انگها به شما نچسبد.
من كتابهاي زيادي را از غربيها در مورد امام خوانده ام ، هيچكس به حضرت امام نگفته كه ايشان بيسواد است، يا زمان و مكان نشناس بوده، يا تقوا نداشته، و ايشان به شكلي زندگي كرده اند كه اين انگها نميچسبد ، يعني كسي هم كه اينها را بگويد صحنه را باخته است . نويسندهي قسم خورده عليه امام براي اينكه خوانندهاي كه كتابش را ميخواند به تحريفهايي كه توسط او صورت ميگيرد شك نكند مجبور است وقتي به امام ميرسد امام را درست توصيف كند، يه كسي مثل ارواند آبراهاميان مجبور است كه بگويد مردم به اين دليل به سمت خميني رفتند كه او را تجسم سجاياي عليابنابيطالب در قرن بيستم ديدند.
بنابراين ميتوان گفت شكل تام ديپلماسي عمومي يك نحو بودن است كه اين بودن يك سري اقتضائات توصيفي را رقم ميزند وبعد جذب صورت ميگيرد. بنابراين امروزه مفاهيم قدرت و امنيت تغيير معنا دادهاند .
2-ديپلماسي ارتباطي
در اين ديپلماسي آن فرآيند عمودي كه از سمت دولت به سمت ملت ميرسيد تبديل به يك فرآيد افقي ميشود. كما اينكه شما ميبيند كه در نسل چهارم انقلابهاي اسلامي و نهضتهاي اسلامي، شبكههاي اجتماعي نقش راهبردي دارند. در واقع ديپلماسي عمومي ارتباطي را اصل سياست در محك تصوير تعريف كردهاند. ارتباطات در فضاي مجازي است و كاملاً شفاف است. اصل شفافيت است. روابط بينالازهاني در ارتباطات است. يعني شما روي كاغذ يا روي مواد و تبصرهها نيستيد وحضور فيزيكي داريد و مشافهاً و ارتباط عاطفي و چهره به چهره برقرار ميكنيد.
جهاني شدن و اهميت ديپلماسي عمومي در جهان امروز
امروزه كشورها متوجه شدهاند كه باورها و تفكرات عمومي تأثير بسيار جدي بر مقولهي سياسي دارند و دگر نميتوانند افكار عمومي را ناديده بگيرند و مردم به دلايلي آگاه شدهاند و اين دلايل ضرورتاً ديني نيست كه البته بخش معظم كار هم اين است. همينكه ارتباطات حداكثري شده مردم يك مطلب را خيلي زود ميفهمند و ما اگر چيزي را متوجه بشويم با اقتضائاتش متوجه ميشويم. ما اگر چيزي را بفهميم دگر بعد از آن اگر بخواهند هم دگر نميتوانيم نفهميم. بچهاي كه كلاس پنجم دبستان ميرود اگر بخواهد هم نميتواند مثل بچهي دوم دبستان بفهمد.
هم بازيگران و هم عوامل و هم عرصههاي بينالمللي تغيير كرده است و اين تغييرات چيزهاي ديگري را هم عوض ميكند. نظام بينالملل شبكهاي شده است. روابط بين ملتي در مقايسهي با روابط بين حكومتي اهميت پيدا كرده است. ديپلماسي عمومي پيامدهايي پيدا كرده است. مرزهاي سياستهاي اوليايي كمرنگ شده است.معمولاً به سياستهاي سفلياي توجه ميشود. به موضوعات اجتماع توجه ميشود. سياست خارجي از سطح كلان به خرد تغيير پيدا كرده است و دگر برنامههاي كلان ارائه نميشود. اساساً اصل جهاني شدن وضعيتي است كه خردهگروهها هم ميتوانند در بردار جمع تحولات جهاني تأثيرگذار باشند. شما ميبينيد كه اقليتي مثل طالبان ميتواند در تصميمگيريهاي مجمع سازمان ملل تأثيرگذار باشد. اقليتي مثل حزبالله ميتواند تصميمهاي كلان مديريت جهاني را تحتالشعاع خود قرار دهد. الآن دگر وضعيت اين نيست كه چند غول جهاني تقسيم كردن و دستور جنگ دادن و دستورصلح دادن و منشور نوشتن را انجام ميدادند. الآن وضعيت بدين گونه نيست. قدرتهاي شخصي تبديل به قدرتهاي رسانهاي شدهاند.حوزهي عمومي از عرصهي ملي به عرصهي جهاني تغيير پيدا كرده است. شهروند ملي روزبهروز در ادبيات جهاني لاغر شده و به شهروند جهاني تغيير پيدا كرده است.قواعد و قوانيني كه كشورها ميبندند به سمت و سويي ميرود كه شهروند را در وصف جهاني توصيف كند.( مثلاً ببينيد الآن شماره حسابهايي تعريف ميشود كه افراد در همهي بانكها شماره حساب و شماره ملي يكي باشد. هنوز اينكار را نكرده تصميم گرفتهاند براي تمامي شيعيان در جهان يك كد جهاني تعريف كنيم و دگر كد ملي پاسخگو نميباشد. يعني شما هرجاي دنيا باشيد با يك كد تعريف شويد. كاري كه 5۰ سال قبل يهوديهاي براي خودشان انجام دادهاند. بهايي ها كدجهاني دارند. الآن به سمتي ميرويم كه اوصاف شهروند جهاني را در ميآورند نه اوصاف شهروند ملي را.
سابقهي اين ديپلماسي در آمريكا در دورهي جنگ سرد است و يكي از نامزدهاي انتخاباتي در آمريكا حدود 3۰ الي 4۰ سال قبل آقاي راسپرو تعبيري را به كار برده و گفته بود كه سفارتخانهها يادگار عصر كشتيهاي بادباني است يعني الآن به درد نميخورد. و در انگليس شوراي بريتانيا كه رسالت ديپلماسي عمومي را دارد از 1934 فعاليتش را شروع كرده است. در فرانسه انستيتوي فرانسوي 143 مؤسسهي فرهنگي را در جهان با دغدغههاي ديپلماسي عمومي مديريت ميكند.
خاطره اي خدمتتان نقل كنم : من چند سال قبل سفر برنامهريزي شدهي دانشگاهي داشتم به دانشگاههاي هند و روز قبل از سفر خبر دادند كه برنامهها كنسل شده است. با توجه به اينكه بليط را تهيه و كلاسهاي دانشگاهي را هم به صورت فوقالعاده برگزاركرده بودم تصميم گرفتم كه به صورت شخصي به سفر بروم. اولين سفر من به هند بود. در هر شهري به سبب فرصت 3۰ روزهاي كه داشتم 2 روز بيشتر نميماندم كه براي شناخت شهرهاي بزرگ هند بسيار كم بود . پايان سفر به رايزن فرهنگي گزارشي دادم. گفتم من در اين 3۰ روز با 15 رئيس دانشگاه ملاقات داشتم و از 15 دانشگاه اسلامي ديدن كردم و در 3 دانشگاه سخنراني داشتم و در يك همايش غير دانشگاهي در دهلي هم سخنراني داشتم. ايشان به من گفت كه امسال سال ششمي است كه من رايزن فرهنگي اينجا هستم و با 3 رئيس دانشگاه ديدار داشتم. ميخواهم اهميت ديپلماسي عمومي را براي شما در عصر خودمان توصيف كنم. ميخواهم بگويم الآن ثمن هاي بينالمللي چقدر كارايي داره و چقدر نهادهاي رسمي كارايي دارد
در زمينهي ثمنهاي فرهنگي هم موضوع شبيه به اين است، و هنگامي كه وزارت علوم كشور ما در اكثر كشورها تحريم است سمنهاي فرهنگي ما در غالب ngoهاي فرهنگي و علمي ميتوانند فعاليت كنند. براي مثال مؤسسهي حكمت و پژوهش خيلي راحتتر نسبت به كل وزارت علوم ميتواند چانه زني علمي در دنيا بكند.
ظرفيتهاي ديپلماسي عمومي حج و انقلاب اسلامي
مسأله ما اينست كه ما يك انقلابي داريم به اسم انقلاب اسلامي كه مظروف اسلامي بسيار زيادي توليد كرده است و يك ظرفي به نام جهان اسلام داريم كه شاخص اين ظرف در اين جلسه حج است. چطور و با چه امكاناتي ما ميتوانيم مظروفهاي انقلاب اسلامي را در ظرف حج بريزيم؟
كل عرض بنده اين بود كه ما بايد شرايط ديپلماسي عمومي را مهندسي بكنيم. البته در مورد حج خودبهخود 7۰ درصد كار به دليل جنسي كه مناسك حج دارد برقرار است. اين حسن ظرفيت حج است. حج را اگر مهندسي نكنيم روابط پايهاي حج روابط افراد است و نه روابط دولتها. ميلونها انسان آمدهاند و همه درهم هستند و ميتوانند با يكديگر ارتباط برقرار كنند. لكن وقتي ميخواهيم اين قواعد مهندسي بشود تا اهداف كلان دنبال بشود و نتايج كلان بگيريم دگر نميتوانيم اين روابط كه در حجم بسيار بالايي به لحاظ كمي است را به تصادف حوالت بدهيم. بايد يك مركزي به صورت مهندسي شده اين روابط را مديريت كند. لكن رويكرد و روش، رويكرد ديپلماسي عمومي باشد. ما ميتوانيم از ظرفيت حج برخي ظرفيتهاي ديپلماسي عمومي رايج را فعال كنيم. برخي از آنها عبارتند از:
1-ديپلماسي دانشگاهي: ديروقتي است كه كشورهاي دنيا به اين نتيجه رسيدهاند كه دانشجو از كشورهاي ديگر بگيرند و دانشجو به كشورهاي ديگر بفرستند. در اوج تحريمها تمامي دانشگاههاي آمريكايي به روي تمامي دانشجويان ايراني باز است. ضرر هم نميكنند، فرض كنيد مثلاً 1۰۰۰ دانشجوي ايراني را آنها بورس كنند و هزينهي آنها را بدهند اگر از اين 1۰۰۰ نفر 5 نفر آدم مثل سروش برايش تربيت شود او ضرر نكرده است. فرستادن دانشجو يك ديپلماسي دانشگاهي است. حال درمورد قضيهي حج دوستان بايستي ظرفيت را فعال كنند كه ما به چه ميزان ميتوانيم مخ بزنيم يا دانشجو را به طرف خودمان بكشيم. يعني مثلاً بايستي يك جا مهندسي شود در داخل كه دانشجو پذيرش كنيم. طبيعي است كه دستگاههاي امنيتي اجازه باز شدن دربها را به همين راحتي نميدهند. بالاخره كشوري كه دانشجو ميفرستد هم با برنامه اين كار را انجام ميدهد. چه بسا اين افرادي كه ميفرستند جاسوس باشند. با علم به اينكه اين اتفاق ممكن است تا حد زيادي رخ دهد باز هم اين قضيه به نفع ماست. حتي اگر جاسوسهاي آمريكايي در ايران درس بخوانند. الآن ديپلماتهاي ما روي اين نظر هستند كه كمترين مشكلات را در مقياس بيروني در سطح مطبوعات با كساني داريم كه حداقل يك سفر به ايران داشتهاند. اينكه يك سفر به ايران داشته نميتواند در مطبوعاتش بنويسد كه در ايران آب نوشيدني نيست. من در مسكو با يك جوان يهودي آشنا شدم كه ميگفت در ايران تلويزيون نيست.گفت كه اينترنت داريد و چه و چه و در انتها گفت كه شما آزادي نداريد و به اسرائيل نميتوانيد برويد. گفتم نه آزادي هست، اصلاً كشوري به نام اسرائيل در نقشهي ما نيست. فلسطين هست و هر وقت بخواهيم به آنجا سفر ميكنيم. ميخواهم بگويم كه اگر اين آقا اگر يك سفر به ايران بيايد نه اينكه نگاهش به ما عوض شود، ديگر از اين انگها نميتواند به ما بزند.
2-ديپلماسي توريسم: بايد ظرفيتهاي مسافرتهاي زيارتي و برتريهايش نسبت به ظرفيتهاي مسافرتهاي توريستي تبيين بشود. تورهايهاي توريستي يك ظرفيت فرهنگي دارد و تورهاي زيارتي ظرفيت ديگري دارد.كجاها ظرفيتهاي توريستي و زيارتي ميتوانند همپوشاني داشته باشند. آيا ما ميتوانيم كاري بكنيم كه ظرفيت مذهبي حج ظرفيتهاي توريستي حج را مصادره كند. يعني اينكه ما در همايش حج فقط مسلمان نياوريم و غير مسلمان نيز بياوريم و اين يك نقطهي تلاقي است. يا ميتوانيم مهندسي كنيم كه در ايام حج مثلاً 1۰۰ هزار غير مسلمان بياوريم. اتفاقي ميافتد به شرط آنكه بتوانيم مديريت كنيم.
3-ديپلماسيهاي هنري: الآن در دنيا يك انسانهايي به هر دليلي چهره شدهاند همين بازيگر را شما به حج نه به عنوان بازي كردن ببريد يك ظرفيتي ايجاد ميكند. مثلاً يك ستارهي سينما يا ورزشي برود به حج و در آنجا ارتباطات را برقرار كند و او به مردم دنيا بگويد كه در ايران امنيت و حقوق شهروندي و حقوق زنان رعايت ميشود, با توجه به جايگاه اين ستارهها, ظرفيت ايجاد ميكند.
موانع استفاده از ظرفيتهاي ديپلماسي عمومي در حج
1-عدم انعطافپذيري ساخنترهاي اجرايي: ما بايد نوعي انعطافپذيري در ساختارهاي اجرايي داشته باشيم؛ يعني اگر در جايي فهميديم قواعد عامي كه براي ايجاد نظم حداكثري چيده شده است؛ نه تنها بهرهوري را حداكثري نميكند بلكه حداقلي ميكند چقدر ساختارهاي اجرايي ما انعطافپذيري از خود نشان ميدهد.
ساختارهاي اجرايي ما از انعطافپذيري لازم براي پيشبرد ديپلماسيهاي عمومي برخوردار نيست.
2 -همگونسازي ديوانسالاري: ما همگونسازي ديوانسالاري متناسب با شتاب تحولات زماني نداريم. تحولات بينالمللي يك شتاب تغييراتي دارد كه اگر بخواهيد اين شتاب را رصد و مديريت كنيد بايستي نوعي همگونسازي ديوان سالاري داشته باشيد. مواد قانوني و ظرفيتهاي ساختاري ما معمولاً از سطح اتفاقاتي كه در بيرون ميافتد عقبتر است. و نتيجهي آن اين ميشود كه كل جريان ديپلماسي حج ما يك جريان منفعلانه ميشود.
ما علاوه بر اينكه آيندهنگر هستيم آيندهگرا هم هستيم. برخلاف انجمن حجتيه كه آيندهنگر هستند ولي آيندهگرا نيستند. علاوه بر اينها آيندهپرداز هم هستيم. كسي كه ميخواهد نقشهي حركت فردا را بدهد بايستي بتواند جلوتر از تحولات زمانه حركت بكند. اگر شتاب تحولات بينالمللي سريعتر از تغييرات ساختاري و ديواني ما باشد صحنه را باختهايم و هرچه هم فكر داشته باشيم ، ظرف و ساختار به ما اجازه نميدهد و اين ساختارها دائماً بايستي عوض شوند و شما ببينيد كه ساختارهاي مديريت اجرايي حج چقدر خودش را بهروز ميكند. من در جريان نيستم و فقط كدها را ميدهم. بايستي انبساط سيستمي داشته باشيم.
در هر حال انبساط سيستمي همسوسازي سياستهاي اعمالي و اعلامي است و گاهي اوقات سياست اعمالي ما با سياست اعلامي ما فرق ميكند. سياست اعمالي بايستي با سياست اعلامي همسو وهماهنگ بشود. و دليل اينكه هماهنگ نميشود بخش معظماش به اصل رويكرد حوزوي ما برميگردد. يعني ما نوعاً اصالتالمحتوايي هستيم نه اصالتالقالبي . يعني رسالت شما در حوزه اينست كه حرف حق را استنباط كنيد و اين پيشفرض را داريم كأن اينكه به محض اينكه حق استنباط شد چون حق است جايش را پيدا ميكنيم. حال اينكه قصه اينطور نيست. بسا حرفهاي حقي كه در قالبهاي عقب ماندهاي رفتند و نتيجه تابع اخص مقدمات شده است.بسا حرفهاي حقي كه قالبهايشان حق نبوده است. ما خوب ميدانيم كه قم خيلي بيشتر از نيازهاي فكري زمانه مطلب ايجاد كرده است در عين حال چرا نميتواند نيازهاي فكري جامعه را مديريت كند. چون ما به غلط فكر كرديم كه ادبيات توزيع همان ادبيات توليد است. اقتضائات اين دو با هم متفاوت است. براي مثال وقتي پزشك براي بيماري عفوني قرص تجويز ميكند خودش ميداند كه خصلت دارويي درون آن پودر است لكن به ما نميگويد و آن پودر را داخل يك قالبي خوردني ميكند. در حالي كه روكشي كه روي پودر است هيچ خاصيت دارويي ندارد. سياستهاي اعلامي بازتاب پژوهشهاي نظرياند و اين پژوهشها تا زماني كه راهبردي و در گام بعدي كاربردي نشود راه به جايي نميبرد. ما در حوزهي پژوهشهاي بنيادين خيلي حرف براي گفتن داريم اما در حوزهي پژوهشهاي راهبردي و كاربردي عقيم هستيم، به همين علت حتي حرفهاي خوب ما كمتر جواب داده است.
3- عدم ارتباطات زباني: ديپلماسي عمومي در حج فقط اين نيست كه ما فقط در سرزمين وحي با مردم روبهرو شويم. تا نيل به سرزمين حج تمامي اين سرزمينها را طي كنيم. با فرهنگها ، جغرافيها و تمدنها و ژنهاي مختلف آشنا بشويم. امروزه در بحثهاي تمدني ظرفيتهاي ژني را براي تمدن ميسنجند. مثلاً فرض كنيد فلان ژن براي اين كار خوبه يا فلان زبان براي اين علم خوبه. الآن در مباحث علوم و ساينس ميگويند زبان لاتين خوبه براي مباحث غير ساينسي زبان لاتين جوابگو نيست. ما چقدر ارتباطات زباني داريم. انقلاب اسلامي با تمام مظروف زيادي كه توليد كرده بود براي ظرف بيداري اسلامي يكي از مهمترين دلايلي كه كمترين مظروف را توانست درون اين ظرف بريزد گسست زباني بود. ما با جهان اسلام ارتباط زباني نداريم. چرا نداريم؟ من بر اين باور هستم كه جمع بسياري از خواص جامعهي ما چه رسد به توده, شعور بينالمللي پيدا نكردهاند. لذا طرح مسائل در مقياس محلي است. اگر حوزهي ما شعور بينالمللي ميداشت بعد از آن سخنراني معروفي كه آقاي دانشمند در مورد خليفهي دوم داشت ديگه ايشان را نه خلع لباس بلكه به قم راه نميداد. ما در چه دنيايي زندگي ميكنيم كه به خودمان اجازه بدهيم كه به پشت تريبون برويم و جلوي ميليونها مسلماني كه خليفهي دوم را ميپرستند نطفهي زناي آن خليفه را تبيين كنيم. شعور بينالمللي فقط اين نيست كه سوار هواپيما بشويم و برويم آنجا ، بايستي اشكال ارتباطات را عوض كنيم. من حتم دارم كه اگر بستر را ايجاد كنيم هزاران نفر حاضر ميشوند پياده 2۰ كشور را طي كنند و به مراسم حج بروند. و بعد ببينيد كه به اين هزاران نفر شما چه شعور بينالمللي دادهايد. چقدر تجربه علم و مسأله دادهايد. نخبگان حوزوي ما يكي دو سفر خارجي كه ميروند تازه در ذهنشان شكاف ايجاد ميشود و ميفهمند كه غلط كار كردهاند. از شاگردان آيتالله جوادي آملي نقل ميكردند كه : من يك ماه رمضاني براي كار در زبان انگليسي وقت گذاشتم در اواسط ماه رسيدم خدمت آن بزرگوار ايشان فرمودند كه چرا تبليغ نرفتي. پرسيدند براي چه به تبليغ نرفتيد . گفتم براي زبان . ديدم ايشان بسيار ناراحت شدند كه شما ظرفيت تبليغ در ماه رمضان را رها كردهايد و نشستهايد كه زبان انگليسي ياد بگيريد. من چيزي نگفتم تا سال 78 كه آقاي جوادي به كنگرهي بينالمللي اديان در نيويورك رفتند. زماني كه برگشتند تا مرا از دور ديدند از راه دور گفتند كه آقاي فلاني انشاالله زبان را كه رها نكردي! گفتم چطور؟ گفت بعد از مدتها فكر و تأمل اسلامي فرصتي شد رفتم آمريكا و متكلمين و فلاسفهي يهودي و مسيحي و اديان مختلف آمده بودند و از زبان من ميخواهند براي اسلام حرف بشنوند و منكه زبان بلد نبودم. و فرمودن مترجمي نيست كه بتواند حرفهاي من را ترجمه كند. از آنجا به سمت سوريه رفتيم و علماي اهل تسنن سوريه را ملاقات كرديم اما من عربي هم بلد نيستم. بعد به من گفت : كاش 5۰ سال قبل بزرگواري به من ميگفت اين دوسال احساس تكليف نكن و درس نخون و برو و زبان ياد بگير.
حج فقط در مسائل حج تعريف نميشود. بزرگواران و مسئولين اين پژوهشگاه به مسئولين آموزش حوزه بقبولانند كه ما اشتباه كرديم وقتي مرجعيت از نجف به قم منتقل شد زبان تدريس در حوزه فارسي شد. ما گسست زباني با دنياي عرب داريم. عزيزان خوب ميدانند كتابهاي عربي كه ما ميخوانيم ربطي به كتب عربي جهان عرب ندارد. 2۰ سال درون حوزه درس ميخوانيم و نه عربي ميتوانيم صحبت كنيم و نه كتاب عربي ميتوانيم بخوانيم. اين ديپلماسي عمومي به چه شكل ميتواند شكل بگيرد. شرط اوليهي اين ديپلماسي عمومي زبان عربي است و ما ارتباط زباني نداريم. مديريت حج فقط مديريت كاروان نيست. واقعاً برويد با حوزه صحبت كنيد كه دروس حوزه را به زبان عربي امروزي بيان كنند.كتابهاي عربي جديد را امتحان بگيرند. طلبههاي فاضل ما نميتوانند كتاب عربي جديد را بخوانند. آنوقت ما ميخواهيم در حج چهكار بكنيم. آخوند ما الآن زبان انگليسي بلده ولي زبان عربي بلد نيست! جاي دوري نميره اگر مركز حج بيايد و مثلاً 1۰۰ تا طلبهي فاضل را آموزش دهد تا عربي را به طور كامل ياد بگيرند و بتوانند مقاله و كتاب بنويسند. ترجمه كنند و حتي لهجههايشان را ياد بگيرند. بعد شما اين ظرفيت آخوند را به حج ببريد. آخوند ما در حج يك حداقلي كه كجا ميريم يا كجا مياييم را صحبت ميكند. اينها همه فضا را حداقلي ميكند. به همين علت صدور اين انقلاب اسلامي ممكن نيست. من با قريب به 2۰۰ شخصيت دانشگاهي معروف آمريكا و اروپا در قم و در جاهاي ديگر گفتگو داشتم و اينها به طور معمول پژوهشهايي داشتند كه مرتبط با اسلام بوده است. مطالبي را به اسم اسلام ميگويند . وقتي من عارض ميشوم كه اينها در اسلام نيست به من ميگويند : من درقم نيستم و مثلاً در فلان شهر اروپايي هستم ، و وقتي به اينترنت مراجعه ميكنم خبري از اين آقايوني كه شما ميگوييد نيست. خدمت آيتالله جوادي آملي گفتم كه جاي دوري نميرود كه شما چندين استاد برجستهي دانشگاهي را جذب كنيد و 7۰ سال خدمت خودتون رو در فرمت آي اس آي وارد اينترنت و مجامع بينالمللي كنيد. محققين دنيا وقتي ميخواهند كه در مورد اسلام بفهمند كه ايدههاي آقاي جوادي و مصباح و اين بزرگواران نيست. آقاي نصر هست ، آقاي سروش هست و ... آنوقت چطور اسلام و انقلاب اسلامي بايستي بسط پيدا كند؟ مطالبي كه روي ميز دنيا است مطالب ما نيست. اصلاً حرفهاي ما براي آنها زده نشده است. لذا واقعاً جواب نميدهد. انقلاب اسلام اگر بخواهد ظرفيت ديپلماسي حج را به نفع خودش فعال كند بايستي ارتباطات زباني را حداكثر كند. اگر اين ارتباطات حداكثري شد خودبهخود اتفاقاتي ميافتد. نفس اينكه تن آنها به تن ما بخورد انتظارات آنها را به عنوان شهروند از حاكمان سياسيشان را زياد ميكند. به محض اينكه افزايش يافت آشوب به پا ميشود و نهضت درست ميشود. بعضي چيزها براي ما عاديست. اول انقلاب عالمي به نام زك زكي كه اهل نيجريه بوده وارد ايران شده و نزد امام خميني اصولي را فرا گرفته و به كشورش برگشته و تا الآن 12 ميليون شيعه در كشورش بوجود آورده و الآن آنها را مديريت ميكند. در تمام نيجريه دانشگاههايي به سبك دانشگاه آزاد را اداره ميكند و رئيس بزرگترين حزب اسلامي نيجريه است. بنده بدليل اينكه پسر ايشان در دانشگاه شيراز دورهي دكتري را سپري ميكرد دو هفتهاي با هم زندگي كرديم. يك روز به او گفتم آقاي زكي : تا كي ملت شما ميخواهد به انگليس باج بدهد. چرا خودتان منابع خودتان را خرج نميكنيد. مطلبي را گفت كه دلم سوخت . گفت : آقاي رهدار . اين حرف و پرسش براي نخبگان نيجري زود است ، چه رسد به تودهي مردم.
من اين مطلب را جايي گفتم. به من گفتند از پيامبران جرجيس را انتخاب كردي! حالا فرض كنيد نيجريه اينطور است. يه خاطرهاي به ذهنم آمد. در مقطع ارشد استادي داشتيم به نام دكتر مكرمي (از اساتيد حقوقي برجستهي كشور كه پروندههاي حقوقي برونمرزي را انجام ميدهند) ايشان به من گفت : زماني كه من دانشجوي دكتري حقوق در آمريكا بودم، يكي از همكلاسيهاي ما الآن رئيسجمهور كانادا است. من آن موقع از او پرسيدم كه فلاني كانادا يك كشور مستقل با پرچم و مرز و ارتش و قانون است ، به شما بر نميخورد كه روي پول شما عكس ملكهي انگليس را زديد(با توجه به اينكه پول جزو اسناد بالادستي و خاص هر كشوري است). گفت : ما ممنون ملكهي انگليس هستيم كه به ما افتخار ميدهند كه روي پول ما عكس ايشان باشد.
ببينيد كه دركها در دنيا به چه شكلي است. دركهاي حداقلي است. خيلي وقت پيش ما از اينها رد شديم. حال اگر تن ما به تن اين ملتها بخورد كولاك ميكنيم. قصه اينجاست كه تن ما نخورده است.
بزرگواري از دانشگاه ويرجينياي آمريكا كه چند ماهي ما در خدمتشان بوديم، ديروز نكتهاي را به او گفتم: كه آقاي پروفسور سؤالي از شما داشتم . يك مقداري نيش دارد . اجازهي پرسش ميدهيد؟
گفت :بفرماييد.
گفتم :واقعاً در آمريكا به شما ميگويند پروفسور؟!
گفت : چطور؟
گفتم: حرفهايي كه ميزنيد حرفهاي 2۰ سال قبل ماست. مسألههاي ما اينها نيست و ما رد شديم.
علت اينكه انقلاب اسلامي در اين ظرفيت عظيم حج نميتواند كاري بكند اينست كه به رغم همهي اين ارتباطاتي كه داريم، چون مقدمات حكمي اين ارتباطات طي نشده است، انگار تن ما هنوز به تن مردم دنيا نخورده است.مسألههاي ما هنوز مسألههاي آنها نشده است. ارتباطات واسطهي ترجمه خورده. ارتباطات واسطهي ديپلماسي رسمي خورده است و ديپلماسي رسمي كفايت نميكند.
الگوي ارتباطات ملت ملت و ايده امت اسلام در حج
ظرفيت حج به شكلي است كه هنوز به ظرفيت آن دنياي ارتباطات پينبرده است. الگوي ارتباطات ملت ملت است. يعني افرادند كه در يك همايش جهاني دور يكديگر جمع ميشوند و مستقيماً ميتوانند اين ارتباط را برقرار كنند. و اگر مهندسي شود در دل اين ارتباطات ملت ملت ، تئوري ارتباطي ملتها شكل ميگيرد.تئوري امتهاي اسلام در حيث پژوهشهاي نظري سرعت گرفته است و شما ميدانيد خيلي حرفها درمورد امت اسلامي زديم اما الگوي ارتباطات امت اسلامي را بدست نياوردهايم. مثلاً ظرفيتي را كه در اين جوامع تبليغي اهل سنت درمورد الگوي ارتباطات امت اسلامي فوقالعاده است؛ يك جريان غيرحكومتي با ارتباطات چهره به چهره و با استفاده از ظرفيت عاطفي ارتباطات. من نميدانم چرا جهان تشيع اين حركت مثبت اهل سنت را ياد نگرفته است. من نميدانم كه اين الگوي ارتباطات در جوامع تبليغي اهل سنت در حد يك پروسه است يا تبديل به پروژه شده است. و من ميگويم اگر ما الگوي ارتباطي ملت ملت را براي مدل امت اسلام دربياوريم شبيه به اين ارتباطات جماعت تبليغي اهل سنت در ميآيد. اگر به شكل كاروانهاي گذشته نگاه كنيم ميبينيم كه صرف استفاده از هواپيما بسياري از ظرفيتهاي گذشته را از دست دادهايم. و با تلويزيون و اينترنت كل ظرفيت منبر را از دست ميدهيم. ميدانيد اگر يك كاروان به صورت پياده به حج برود از چند كشور عبور ميكند. رويكرد قرآني «سيرو في الارض» در اين مكانيزم ارتباطاتي در حج حداقلي است. همهي فهمي كه گير ما ميآيد اين نيست كه فرضاً برويم آنجا با يكي حرف بزنيم.
روحانيت و ديپلماسي عمومي
ميدانيد كه چرا علماي سلفي از ما موفقتر بودهاند، يكي در جنس ارتباطات ماست.
شخصي به من گفتند كه يكي از بزرگان جامعهي مدرسين توسط من براي مرحوم جناب آقاي صفايي فراهاني پيامي فرستاد كه درب خانهي شما زيادي باز است ، جاسوس ، سياسي، منافق، حضرت آيتالله و .. ميآيند و اين چه شكلي است. من خدمتشون رسيدم و ايشان گفتندكه روحاني مانند حمامي است . زماني كه مردم بدنشان كثيف ميشود به حمام ميروند و وقتي روحشان كثيف ميشود بايستي نزد روحاني بيايند . خانهي روحاني جاي بدان و ... است.بعد يك جملهاي گفت : به آقا بفرماييد در خانهي من بدين علت زيادي باز است كه در خانهي آقايان زيادي بسته است. از در خانهمان ارتباطاتمان را شروع كنيم و فكر كنيم آخوند الان چقدر آخونده . آخوند قديم ما وقتي خانهاش اندروني بيروني داره ، مديريت كف جامعه را انجام ميدهد، درحالي كه مسئول هم نيست. ما الآن آخوند نيستيم ، استاديم ، كارمنديم، هيئت علمي هستيم. آخوند قديمي به دليل اينكه هيئتعلمي نبود موفقتر بود.دوستاني كه هيئتعلمي هستند خوب ميفهمند كه من چه ميگويم. ما وقتي يه جايي بند شديم ديگه آخوند نيستيم.به همين علت در ايام محرم كه آخوندها با قطار به سمت مناطق جنوبي ميروند در يك قطار شما به زحمت يك آخوند بالاي 4۰ سال ميبينيد. يعني روزي كه ما پخته و عالم ميشويم ظرفيت مردم را از دست ميدهيم. يعني ديپلماسي عمومي نداريم و ديپلماسي رسمي داريم. ميرويم سر درس كلاس دانشگاه براي دانشجويي كه ما را انتخاب نكرده و دانشگاه او را سر كلاس ما نشانده حرف ميزنيم.ما روزي كه پخته و عالم ميشويم منبر را رها ميكنيم بدين علت كه بد است كه اسم ما منبري بشود. ما حضرت آيتالله يا استاد هستيم. منبر يعني ديپلماسي عمومي.
[1] . ادبيات ديپلماتيك يك ادبيات سمبليك و در جايي ادبيات اشاره و سياست است و لذا در آن پنهان كاري وجود دارد اما ادبيات عمومي كاملاً متفاوت بوده ، پنهانكاري وجود ندارد و كاملاً شفاف و دموكراتيك است
[2] . سفري براي بحث اسلام سياسي به مالزي رفته بودم با اينكه سفير وقت ما وزير علوم اسبق بود (آقاي زاهدي) و قاعدتاً با مقوله فرهنگي هم آشنايي داشت و من از ايشون درخواست ملاقات با انور ابراهيم را نمودم كه دو سه دهه جريانات اسلام گراي آسياي شرقي بر محوريت ايشان بود اما از يك دههي قبل ايشان گرايشات آمريكايي پيدا كرد و الآن در سيستم ديپلماسي رسمي اوخط قرمز شده بود و چون آقاي زاهدي الآن به عنوان يك مقام حقوقي سياسي بود اجازهي اين ديدار را به من نداد. چون روش روش ديپلماسي رسمي بود و كاري كه من تقاضا كرده بودم در غالب ديپلماسي عمومي بود و من بايد تلاش ميكردم كه با ايشان ملاقات كنم و آقاي زاهدي بايستي تلاش ميكرد كه اين ملاقات صورت نپذيرد.
[3] . قدرت از ديد وبر يعني فرد الف كاري بكند كه شخص ب كاري به رغم ميلش انجام دهد كه شخص الف ميخواهد