إساف: از بتهاي مشركان مكه در روزگار جاهليت
«إساف» به كسر و فتح همزه از بتهاي نامآور مكه
[1] بوده كه پيامبر گرامي(ص) در فتح مكه آن را همراه ديگر بتها شكست.
[2] از آن همراه بتي به نام «نائله٭» ياد ميكنند.
[3]
پيشينه إساف: درباره تطور واژه «اساف» آگاهي در دست نيست. تنها ميدانيم كه اين نام در ميان عرب رايج بوده است. اين واژه از ماده «أـ س ـ ف» به معناي اندوه و خشم است.
[4] البته واژهشناسان به رغم يادكرد از «اساف» ذيل اين ريشه، به نسبت آن دو اشاره نكردهاند. اين را ميتوان نشانهاي بر غير عربي بودن اين واژه دانست.
نام اين بت در شعر برخي شاعران جاهلي از جمله بشر بن ابيخازم اسدي
[5] آمده است. در شعري از ابوطالب نيز به مناسبت از مكان قرار گرفتن اساف و نائله ياد شده است.
[6]بر پايه داستانهاي كهن عرب و نيز روايتي منسوب به امام علي(ع) با اندكي تفاوت
[7]، زني به نام نائله بنت سهل و مردي به نام اساف بن عمرو، از مردم يمن، به يكديگر عشق ميورزيدند.
[8] آن دو در موسم حج همراه قبيله خود آهنگ مكه كردند و هنگام طواف چون درون كعبه خلوتي يافتند، دامن به گناه آلودند. بدان روي كه حرمت كعبه را نگاه نداشتند، خداوند آنها را به صورت دو قطعه سنگ
[9] يا مس
[10] مسخ كرد. نام اين دو را إساف بن يعلي و نائله بنت زيد
[11]، إساف بن سُهيل و نائله بنت عمرو بن ذويب
[12]، و إساف بن بغاء و نائله بنت ذئب
[13] نيز گفتهاند. از عايشه و ابن عباس گزارش شده كه آن دو از قبيله جُرهُم بودند.
[14] برخي ديگر گفتهاند كه از بنيعبدالدار بودهاند.
[15]آنگاه كه مردم آنها را بدان صورت يافتند، براي عبرت ديگران، اساف را كنار حجرالاسود و نائله را كنار ركن يماني
[16] يا يكي را كنار زمزم و ديگري را برابر كعبه
[17] يا هر يك را كنار ركني نهادند. اين صورت اخير با گزارش اول، جمعپذير است.
[18] شماري نيز مكان آنها را برابر مقام ابراهيم(ع) در كعبه
[19] و همچنين دو طرف زمزم
[20] ياد كردهاند. گويا اينان اساف را با منات به اشتباه يكي دانستهاند. در بعضي حديثهاي مسلم بن حجاج آمده است كه اساف و نائله در كرانه دريا بودند و مردم يثرب در دوره جاهليت براي آنها هلهله ميكشيدند.
[21] با توجه به دور بودن مدينه از دريا، اين سخن چندان شايان اعتماد نيست. مجموعه نشانههاي تاريخي، حكايت دارد كه مكان آنها بالاي صفا و مروه بوده است.
[22]گويا مشركان جاي اين دو بت را در دورانهاي گوناگون تغيير ميدادهاند. سبب اين كار آن بود تا مردم با ديدن دو انسان مسخ شده، از رفتار زشت و سرانجام تلخ آنها درس گيرند.
[23] اما چون مدتي گذشت و بتپرستي رواج يافت، مردم به پرستش آن دو روي آوردند. برخي روايتها عامل پرستش اساف و نائله را عمرو بن لُحيّ٭ دانستهاند
[24]؛ همان كسي كه بتپرستي را از شام آموخت و در مكه رواج داد.
[25] بر پايه گزارش شهرستاني، گويا اين دو بت را نيز «عمرو بن لحيّ» از شام به مكه آورده است.
[26] برخي قصّي بن كلاب را عامل اين كار دانستهاند.
[27] اما اين نظر پذيرفته نيست؛ زيرا او از نياكان پيامبر گرامي(ص) است و نسب ايشان از شرك پيراستهاند. شايد نيز وي اين كار را با هدف پرستش انجام نداده و پس از او مشركان آن دو را پرستيدهاند. بر پايه گزارشي، مشركان در توجيه پرستش اين دو بت ميگفتند: اگر خدا از پرستش اساف و نائله خشنود نبود، آنها را بدين شكل درنميآورد.
[28]اساف و نائله رفته رفته جايگاهي نزد مشركان يافتند تا آنجا كه سعي را از كنار إساف آغاز ميكردند و به نائله پايان ميدادند
[29] و هنگام سعي، آنها را ميبوسيدند و مسح ميكردند و گوسفندان و شتراني بسيار برايشان قرباني ميكردند
[30] و كنار آن دو دعا كرده، حاجت ميخواستند.
[31]پرستش اين دو بت، در بعضي روايتها به قبايلي خاص همچون خزاعه يا قريش، نسبت يافته است.
[32] بر پايه برخيگزارشهاي ديگر، با گذشت زمان، همه حجگزاران آن دو بت را تقديس و پرستش كردند.
[33] مشركان در روزگار جاهليت، همراه سعي ميان اين دو بت
[34]، قربانيهاي خود را نزد آنها ذبح و نحر ميكردند
[35] و گاه خون قرباني را بر سر آن دو ميكشيدند و نزد آنها سر خود را ميتراشيدند
[36] و سوگند ياد ميكردند.
[37]إساف و نائله تا سال هشتم ق. پرستش ميشدند. سرانجام پيامبر گرامي(ص) در فتح مكه آنها را همراه ديگر بتان شكست.
[38] واقدي در روايتي افسانهگون آورده است كه چون پيامبر اين دو بت را شكست، زني سيهچهره با گيسواني بلند و پريشان از يكي بيرون آمد و نالهكنان صورتش را چنگ زد.
[39]داستان إساف و نائله بيشباهت به برخي اساطير يوناني نيست؛ به ويژه اسطوره هيپومنس و آتلانتيا كه در معبد زئوس، يا رمتِر، همديگر را در آغوش كشيدند و زئوس از اين بياحترامي رنجيد و آنها را به دو شير سنگي تبديل كرد.
[40] همچنين يادآور اسطوره عشق آدونيس و آستارته (عشتر) است كه مظهر دو الهه بابلي، بعل (مردوك) و بعله، هستند.
[41] بر پايه گزارشي ضعيف از واحدي، ريشه اين داستان از اهل كتاب است.
[42] با توجه به اسطورههاي مشابه در فرهنگ اقوام همسايه شبه جزيره و نبود ريشه مشخص عربي براي واژه اساف، احتمال غير عربي بودن آن بسيار است.
إساف و مناسك حج: پيش از ظهور اسلام و همزمان با آن، بتپرستان براي برگزاري مناسك حج به مكه ميآمدند و مراسم حج و سعي صفا و مروه را كه از مناسك واجب آن است
[43]، به گونهاي شركآلود انجام ميدادند. اسلام حج را به شكل راستين آن بازگرداند و آداب و مناسك شركآلود را از آن زدود.
پيامبر گرامي(ص) پيش از هجرت، مردم مكه را از عبادت و مسح آن دو بت نهي ميكرد.
[44] مسلمانان پس از هجرت، نخستين بار به سال هفتم در رويداد عمرة القضاء٭ توانستند خانه خدا را زيارت كنند.
[45] برخي از آنان از سعي خودداري كردند، با اين پندار كه سعي صفا و مروه، به علت وجود دو بت إساف و نائله و سعي مشركان، كاري جاهلانه و شركآلود است.
[46] در پي اين رويداد، آيه 158بقره/2 با تأكيد بر جواز و بلكه وجوب سعي صفا و مروه به عنوان جزئي از اعمال حج، نازل شد
[47]: {
إِنَّ الصَّفَا وَ المَروَةَ مِن شَعَآئِرِ اللهِ فَمَن حَجَّ البَيتَ أَوِ اعتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا... .} (بقره/2، 158)
بر پايه اين آيه، سعي ميان صفا و مروه، فريضه و از شعائر الهي است و اگر مردم نادان، آنها را آلوده كردهاند، نبايد مسلمانان اين فريضه را ترك كنند. بدين ترتيب، توهم شركآلود بودن سعي از ميان رفت و اين كار در قالب شعائر توحيدي حج، بدون ارتباط با پرستش بتان، ترويج و تثبيت شد.
[48] همچنين ذيل آيه {
وَالرُّجزَ فَاهجُر} (مدّثر/74، 5) از قتاده گزارش كردهاند كه منظور از «
رُجْز» يعني پليدي، همان اساف و نائله است كه مشركان بدانها تبرك ميجستند و خداوند در اين آيه، تعظيم و پرستش آنها را منع كرده است.
[49] منابع
الآحاد و المثاني: ابن ابيعاصم (م.287ق.)، به كوشش فيصل، رياض، دار الدرايه، 1411ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.241ق.)، به كوشش رشدي صالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1403ق؛ اساطير جهان: پير گريمال، ترجمه: ماني صالحي، تهران، مهاجر، 1385ش؛ اسباب النزول: الواحدي (م.468ق)، قاهره، الحلبي و شركاه، 1388ق؛ الاصنام (تنكيس الاصنام): هشام بن محمد الكلبي (م.204ق.)، به كوشش احمد زكي، نشر نو، 1364ش؛ بهج الصباغة في شرح نهج البلاغه: محمد تقي شوشتري، تهران، امير كبير، 1418ق؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.284ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش احمد حبيب، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1409ق؛ تفسير ثعلبي (الكشف و البيان): الثعلبي (م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق؛ تفسير سمرقندي (بحر العلوم): السمرقندي (م.383ق.)، به كوشش محمود مطرجي، بيروت، دار الفكر؛ تفسير القمي: القمي (م.329ق.)، به كوشش موسوي، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التفسير الكاشف: المغنيه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1424ق؛ جوامع الجامع: الطبرسي (م.560ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1418ق؛ تنوير الحوالك: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، المكتبة الثقافيه، 1973م؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ ديوان ابيطالب بن عبدالمطلب: به كوشش آل ياسين، مكتبة الهلال، 1421ق؛ رسائل المرتضي: السيد المرتضي (م.436ق.)، به كوشش حسيني و رجايي، قم، دار القرآن، 1405ق؛ الروض المعطار: محمد بن عبدالمنعم الحميري (م.900ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، مكتبة لبنان، 1984م؛ السنن الكبري (سنن النسائي)، النسائي (م.303ق.)، به كوشش عبدالغفار و سيد كسروي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1413ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابيالحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح مسلم بشرح النووي: النووي (م.676ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ العجاب في بيان الاسباب: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش عبدالكريم، دار ابن الجوزيه، 1418ق؛ العين: الفراهيدي (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ غريب الحديث: ابن قتيبه (م.276ق)، به كوشش الجبوري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1408ق؛ الفائق في غريب الحديث: الزمخشري (م.538ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ فقه القرآن: الراوندي (م.573ق.)، به كوشش حسيني، قم، كتابخانه نجفي، 1405ق؛ قرب الاسناد: الحميري (م.300ق.)، قم، آل البيت:، 1413ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363ش؛ كنز العمال: المتقي الهندي (م.975ق.)، به كوشش السقاء، بيروت، الرساله، 1409ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ مجمع البحرين: الطريحي (م.1087ق.)، به كوشش الحسيني، مكتبة الثقافه، 1408ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1415ق؛ مجمع الزوائد: الهيثمي (م.807ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1408ق؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، مطبعة الدائره، 1361ق؛ مراصد الاطلاع: صفي الدين عبدالمؤمن بغدادي (م.739ق.)، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ مروج الذهب: المسعودي (م.346ق.)، بيروت، دار الاندلس، 1965م؛ المسالك و الممالك: ابوعبيد البكري (م.487ق.)، به كوشش ادريان فان ليوفن و اندري فيري، دار الغرب الاسلامي، 1992م؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ مسند الشاميين: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش حمدي، بيروت، الرساله، 1417ق؛ المعالم الاثيره: محمد محمد حسن شراب، بيروت، دار القلم، 1411ق؛ المعجم الاوسط: الطبراني (م.360ق.)، قاهره، دار الحرمين، 1415ق؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار احياء التراث، 1399ق؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ الملل و النحل: الشهرستاني (م.548ق.)، به كوشش محمد سيد كيلاني، دار المعرفه، 1395ق؛ المنمق: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، 1405ق؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت:، 1414ق.
فاطمه بسحاق
[1]. العين، ج7، ص311؛ الصحاح، ج4، ص1331؛ لسان العرب، ج9، ص4، «اسف».
[2]. معجم البلدان، ج1، ص170؛ المعالم الاثيره، ص28.
[3]. معجم البلدان، ج1، ص170؛ الصحاح، ج4، ص1331؛ مراصد الاطلاع، ج3، ص1351.
[4]. العين، ج7، ص311؛ مجمع البحرين، ج1، ص75؛ تاج العروس، ج12، ص81-82، «اسف».
[5]. الاصنام، ص29؛ اخبار مكه، ج1، ص120.
[6]. ديوان ابي طالب، ص57؛ السيرة النبويه، ج1، ص54؛ معجم البلدان، ج1، ص170.
[7]. قرب الاسناد، ص50؛ الكافي، ج4، ص546؛ وسائل الشيعه، ج13، ص240.
[8]. الاصنام، ص19؛ رسائل المرتضي، ج3، ص229؛ صحيح مسلم، نووي، ج9، ص22.
[9]. الاصنام، ص18؛ السيرة النبويه، ج1، ص86؛ المنمق، ص282.
[10]. غريب الحديث، ج2، ص7؛ الآحاد و المثاني، ج1، ص200؛ السنن الكبري، ج5، ص55.
[11]. بهج الصباغه، ج2، ص170.
[12]. المسالك و الممالك، ج1، ص383؛ الروض المعطار، ص497.
[13]. اخبار مكه، ج1، ص119؛ معجم البلدان، ج1، ص170.
[14]. السيرة النبويه، ج1، ص54.
[15]. غريب الحديث، ج2، ص7.
[16]. مسند الشاميين، ج4، ص77؛ تفسير ثعلبي، ج10، ص47؛ مجمع البيان، ج10، ص138.
[17]. الدر المنثور، ج1، ص124.
[18]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص255.
[19]. كنز العمال، ج10، ص531.
[20]. السيرة النبويه، ج1، ص54، 72؛ اخبار مكه، ج1، ص120.
[21]. صحيح مسلم، ج4، ص68-69؛ فتح الباري، ج3، ص399؛ العجاب، ج1، ص408.
[22]. نك: المحبر، ص311؛ المنمق، ص282؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص254.
[23]. الاصنام، ص444؛ صحيح مسلم، نووي، ج9، ص22.
[24]. اخبار مكه، ج1، ص120؛ الروض المعطار، ص497.
[25]. اخبار مكه، ج1، ص120، 124-125؛ مروج الذهب، ج2، ص56؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص254.
[26]. الملل و النحل، ج2، ص233.
[27]. نك: صحيح مسلم، نووي، ج9، ص22.
[28]. قرب الاسناد، ص50؛ الكافي، ج3، ص546؛ وسائل الشيعه، ج13، ص240.
[29]. اخبار مكه، ج1، ص178؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص244-255.
[30]. الفائق، ج2، ص73-74؛ شرح نهج البلاغه، ج17، ص264.
[31]. المعجم الاوسط، ج3، ص151؛ مجمع الزوائد، ج9، ص328.
[32]. المحبر، ص318؛ مسند الشاميين، ج4، ص77؛ الفائق، ج2، ص73.
[33]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص255.
[34]. التبيان، ج2، ص44؛ مجمع البيان، ج1، ص445؛ صحيح مسلم، نووي، ج9، ص22.
[35]. السيرة النبويه، ج1، ص99؛ تاريخ طبري، ج2، ص4.
[36]. شرح نهج البلاغه، ج17، ص264.
[38]. مسند الشاميين، ج4، ص77؛ كنز العمال، ج10، ص531.
[39]. المغازي، ج2، ص841؛ اخبار مكه، ج1، ص122.
[40]. اساطير جهان، ج1، ص118-119.
[41]. اساطير جهان، ج1، ص118-119.
[44]. الآحاد و المثاني، ج1، ص200؛ السنن الكبري، ج5، ص55.
[45]. تفسير سمرقندي، ج1، ص133؛ فقه القرآن، ج1، ص274-275.
[46]. جوامع الجامع، ج1، ص168؛ مجمع البيان، ج1، ص445؛ فقه القرآن، ج1، ص275؛ تنوير الحوالك، ج1، ص338.
[47]. مسند احمد، ج6، ص144؛ تفسير قمي، ج1، ص64؛ اسباب النزول، ص37.
[48]. تفسير سمرقندي، ج1، ص133؛ العجاب، ج1، ص410؛ التفسير الكاشف، ج1، ص224-245.
[49]. جامع البيان، ج29، ص184؛ مجمع البيان، ج10، ص171-172.