تيموريان: سلسلهاي حاكم بر ايران و بنيانگذار اقداماتي در حرمين
سلسله تيموريان (حك: ۷۷۱-۹۱۶ق.) منسوب به بنيانگذار آن تيمور لنگ در ماوراءالنهر به مركزيت سمرقند بنيان نهاده شد و به زودي قلمرو آن گسترشي چشمگير يافت. با مرگ تيمور، جانشينانش به دليل رقابت با مدعيان قدرت، بخشي گسترده از قلمرو خود را از دست دادند و با كاهش اقتدار روبهرو شدند. با وجود اين، حكومت آنان تأثيرات فرهنگي و تمدني درخور توجهي به ويژه در شرق ايران بر جاي نهاد. وسعت قلمرو، پيروزي بر دولت عثماني، گسترش تصوف و تشيع، و ظهور جنبشهاي سياسي ـ مذهبي از ويژگيهاي دوره تيموريان است. از كوششهاي مربوط به حج و حرمين در عصر تيموريان، ميتوان به ارسال پرده كعبه و تلاش براي تأمين امنيت مسير حج شامي اشاره كرد. (← ادامه مقاله)
بنيانگذار سلسله تيموريان، فردي از نوادگان چنگيز خان مغول به نام تيمور پسر امير طُرَغاي از بزرگان قبيله برَلاس بود كه به سال ۷۳۶ق. همزمان با مرگ ابوسعيد بهادر خان، واپسين ايلخان مغول، در كِش نزديك سمرقند زاده شد.
[۱] از اين هنگام تا قدرتگيري او گزارشي در دست نيست. وي در ماوراءالنهر با داشتن پايگاه قبيلهاي از اوضاع آشفته آن جا كه خاندانهايي از مغولان با يكديگر رقابت داشتند، سود جست و با نزديك كردن خود به تُغلُق تيمور، پادشاه مغولستان، كه به سال ۷۶۱ق. به ماوراء النهر لشكر كشيده بود، از سوي وي بر آن جا حاكم شد؛ اما سال بعد در نبرد با الياس خواجه، فرزند تغلق، شكست خورد.
[۲] پس از مدتي كه هنگام دقيق آن دانسته نيست، قدرتي يافت و دعوت حاكم سيستان را براي دفع شورش آن سرزمين پذيرفت. همان جا در هجوم سخت مخالفان، پايش مجروح شد و به تيمور لنگ مشهور گشت.
[۳] بازگشت تيمور به ماوراء النهر در حالي كه اوضاع آن آشفته بود، به او ياري كرد تا با حذف رقيبان، قدرت خود را افزايش دهد و دولتي را در سمرقند تأسيس كند.
[۴] ملقب شدن وي به گوركان از اين رو بود كه پس ازقتل امير حسين خان، شريك قدرتش در ماوراء النهر، با يكي از زنان حرمسراي او يا دختر وي ازدواج كرد.
[۵]تيمور به سوي غرب، از جمله ايران، يورشهايي سامان داد كه با نام يورش سه ساله (۷۸۸-۷۹۰ق.)، پنج ساله (۷۹۴-۷۹۹ق.)
[۶] و هفت ساله (۷۹۲-۸۰۷ق.) مشهورند. بدين ترتيب، وي قلمرو خود را افزون بر آسياي ميانه و ماوراء النهر، تا سواحل درياي مديترانه و مسكو و هند (۸۰۰ق.)گسترش داد.
[۷] از مهمترين پيروزيهاي او، غلبه بر بايزيد، سلطان عثماني، و اسير گرفتن وي به سال ۸۰۴ق. است.
[۸] سر انجام تيمور در لشكركشي به چين در نزديكي شهر اُترار به سال ۸۰۷ ق. در گذشت.
[۹] انگيزه تيمور از اين يورشها را مشغول ساختن سپاهيانش، دريافت غنيمت، تسلط بر راههاي تجاري، و شهرتطلبي دانستهاند.
[۱۰]پس از مرگ تيمور، ميان فرزندانش پير محمد جهانگير وليعهد تيمور، شاهرخ، و خليل سلطان فرزند ميرانشاه (نوه تيمور) ستيزهايي درگرفت
[۱۱] و سرانجام شاهرخ (حك: ۸۰۷-۸۵۰ق.) كه در هرات به سر ميبرد، به سبب اقتدار و كفايتش توانست بر مدعيان چيره شود. وي به سال ۸۰۹ق. مازندران، در سال ۸۱۱ق. كرمان و به سال ۸۱۹ق. آذربايجان را كه پس از تيمور سر به شورش نهاده بودند، فتح كرد و با شكست دادن قرايوسف، از اميران قرهقويونلو در آذربايجان (۸۲۳ق.) برشمال غرب ايران موقتاً تسلط يافت. سپس از مصر نمايندگاني براي تبريك پيروزيهاي وي به ايران آمدند.
[۱۲]شاهرخ در ۴۳ سال حكومت، با كنار نهادن شيوه كشورگشايي پدر، پايتخت را از سمرقند به هرات منتقل كرد و به بازسازي بخشي از ويرانيهاي تيمور پرداخت.
[۱۳] لغو قوانين ياساي چنگيزي (۸۱۵ق.) و جايگزين ساختن فقه اسلامي كه پس از او نيز فرمانروايان تيموري بدان پايبند ماندند، از كارهاي او به شمار ميرود.
[۱۴] با مرگ شاهرخ، فرزندش اُلَغ بيك (۸۵۰-۸۵۳ق.) در سمرقند بر تخت نشست. وي در سال ۸۵۳ق. به دست فرزندش عبداللطيف (۸۵۳-۸۵۴ق.) به قتل رسيد.
[۱۵] از اين هنگام، افزون بر شدت يافتن نبرد ميان اميران تيموري و كشته شدن برخي از آنان، در شمال غرب ايران تركمنهاي آققويونلو سر به شورش برداشتند.
[۱۶] نيز تيموريان در شرق با يورشهاي ازبكان مواجه گشتند و در برابر يورش آنان تاب نياوردند.
[۱۷] سرانجام فشار ازبكان موجب پناهنده شدن بديع الزمان فرزند حسين ميرزا به سال ۹۱۶ق. به شاه اسماعيل (حك: ۹۰۷-۹۳۰ق.) بنيانگذار سلسله صفويان شد.
[۱۸] نيز با پناهنده شدن محمد زمان ميرزا، واپسين شاهزاده تيموري، به دربار ظهيرالدين بابر تيموري، بنيانگذار دولت بابريان (گوركانيان يا مغولان كبير) در هند (۹۳۳ق.) سلسله تيموريان برچيده شد. البته دولت بابريان كه به تيموريان نسبت مييافت و هويتي متمايز داشت، چند سده در هند دوام آورد.
[۱۹]تيموريان پيرو مذهب حنفي بودند؛ اما با پيروان مذاهب ديگر مانند شيعيان با تسامح برخورد ميكردند. توجه به شهرهاي مذهبي همانند مشهد مقدس و زيارت امام رضا۷، ساختن مسجد گوهرشاد و تقديم هدايا به آستان قدس رضوي مانند اهداي قنديلي از طلا به دست شاهرخ به وزن سه هزار مثقال
[۲۰] گوياي اين ادعا است. بر پايه گزارشي اثبات نشده و مبالغهآميز، سلطان حسين بايقرا (حك: ۸۷۵-۹۱۱ق.) در صدد رسميت بخشيدن به مذهب تشيع بوده است.
[۲۱] شيعيان در اين دوره، به رغم برخي محدوديتها با آزادي بيشتر نسبت به دورههاي پيشين توانستند به تبليغ مذهب خود بپردازند. شاعران شيعه نيز به ستايش ائمه: در سطح گسترده پرداختند.
[۲۲] عصر تيموريان را به لحاظ گسترش تشيع ميتوان از عوامل زمينهساز رسمي شدن مذهب تشيع در دوره صفويان (حك: ۹۰۷-۱۱۳۵ق.) قلمداد كرد.
[۲۳] البته تيموريان شاهد ظهور نهضتهاي سياسي ـ اجتماعي مانند حروفيه (پيروان فضل الله استرآبادي حروفي) و مشعشعيه (از شيعيان و پيروان سيد محمد فلاح) در خوزستان بودند و آنها و نيز سادات مرعشي و سادات آل كيا را در شمال ايران سخت سركوب كردند.
[۲۴]از ويژگيهاي عصر تيموري، رواج فرقههاي صوفي همانند نوربخشيه و نقشبنديه و حمايت برخي اميران تيموري از آنان و نيز ديدار با بعضي از متصوفه و يا زيارت مزار ايشان، از جمله شيخ احمد جام، شيخ ابواسحق كازروني، شيخ معظم سيدي داود، شيخ حموي، و شيخ ابوالحسن خرقاني است.
[۲۵]از ميان تيموريان، سلطان ابوسعيد و الغ بيگ و نيز وزير برجسته آنان امير عليشير نوايي در زمره اميران دانشپرور و حاميان دانش و ادب پارسي بودند. الغ بيگ رصدخانهاي در سمرقند بنا كرد. وي اهل دانش بود و دانشيان را دوست داشت. تنظيم زيج الغ بيگي از كارهاي او است.
[۲۶] از تيموريان آثاري بر جاي مانده كه بيشتر آنها در سمرقند و هرات بنا شدهاند. مسجد جامع سمرقند كه به دستور تيمور ساخته شد
[۲۷] و نيز مسجد گوهرشاد كه به فرمان همسر شاهرخ، گوهرشاد آغا، در مشهد ساخته شد، شهرت جهاني دارند.
[۲۸]
تيموريان و حرمين شريفين: حاكمان تيموري به انجام حج توفيق نيافتند. تيمور بيشتر عمرش را در جنگها و فتوحات گذراند و فرصت حجگزاري نيافت؛ اما خدماتي را براي حرمين و حاجيان انجام داد. بر پايه گزارشي، سيد بركه، پير و مقتداي تيمور و از بزرگان مكه، براي گرفتن درآمد اوقاف حرمين نزد تيمور به ماوراء النهر رفت و تيمور ضمن واگذاري اوقاف به او، بركه را در زمره ملازمان خود نهاد.
[۲۹] بر پايه گزارشي ديگر، تيمور به درخواست سيّد بركه، اندخوي در نزديكي بلخ را وقف حرمين كرد و سيّد را به سرپرستي آن برگزيد. شيوه تيمور، احترام به سادات بود و آوردهاند كه در كشتارهايش سادات سرزمينهاي فتح شده را از ديگران مستثنا ميساخت.
[۳۰]به گفته اسفزاري، در روزگار سلطان حسين بايقرا (حك: ۸۷۵-۹۱۱ق.) هر سال مسؤولاني از مكه و مدينه براي جمعآوري درآمد اوقاف به بلخ كه مركزيت داشت، ميآمدند.
[۳۱]از ديگر كوششهاي تيمور در زمينه حج آن بود كه وي پس از فتح شام و مصر، طوايفي را كه با راهزني، امنيت كاروانهاي حاجيان را از ميان برده بودند، از شام به پيرامون بلخ تبعيد كرد. بعدها اين طوايف به نام او به «تيموري» معروف شدند.
[۳۲] البته ورود تيمور به سرزمين شام، محنتي بزرگ در پي داشت و موجب تعطيلي حج از راه شام به مدت دو يا سه سال از سال ۸۰۳ق. تا ۸۰۵ق. شد.
[۳۳] آوردهاند كه تيمور نيز پس از فتح شهر حلب و دمشق، جلسات علمي در زمينه مباحث ديني وكلامي با حضور دانشمندان آن سرزمين برگزار كرد. نيز وي در شام با ابن خلدون ديدار داشت و از دانش سرشار او شگفتزده شد.
[۳۴] در پي پيروزيهاي چشمگير تيمور، سلطان فرج پادشاه مملوكي مصر (حك: ۸۰۱-۸۱۵ق.) با تيمور روابطي دوستانه برقرار كرد و دستور داد تا به نام او افزون بر شام در مصر نيز خطبه بخوانند و سكه ضرب كنند.
[۳۵]بر پايه گزارشي، در ۱۶ ذيقعده سال ۸۰۷ق. شايع شد كه محمل عراقي همراه پسر تيمور با لشكري در حال ورود به حجاز هستند. از اين رو، شريف حسن بن عجلان، امير مكه، براي استقبال آماده شد و پس از تفحص آشكار شد كه محمل عراقي بدون سپاه وارد شده و تيمور آنان را از بغداد تجهيز كرده است.
[۳۶]جانشينان تيمور نيز همانند خود وي، توفيق حجگزاري يا انجام ارائه خدمات مستقيم در حرمين را نيافتند. شايد دليل آن افزون بر درگيري و رقابت ميان خود، تسلط و نفوذ مماليك (حك: ۶۴۸-۹۲۳ق.) بر حرمين شريفين باشد كه از كوششهاي رقباي خود به سبب بيم از نفوذ آنان پيشگيري ميكردند.
از ميان اميران تيموري، تنها شاهرخ به حرمين و حاجيان توجه فراوان كرد. وي به سال ۸۴۳ق. نامهاي براي سلطان مصر، ملك اشرف، در باره دادخواهي شماري از تاجران و حاجيان سرزمينهاي اردبيل و گيلان فرستاد كه در مسير حج شام، راهزنان به آنان حمله كرده بودند. شاهرخ براي تحقيق در اين زمينه، برخي معتمدان خود، از جمله نظام الدين برلاس، غياث الدين شيخ ابوالفضل كوكلتاش، نظام الدين احمد فيروز شاه و كمال الدين ميرم را به دربار پادشاه مصر روانه كرد و از او خواست در صورت صحت اين موضوع، به آن رسيدگي كند و اموال مظلومان و حاجيان را بازگرداند و راهزنان را مجازات كنند.
[۳۷] اين گزارش تأييدگر عزيمت برخي از كاروان حاجيان ايراني در اين دوره از راه شام است. البته در برخي از سالهاي حكومت شاهرخ كه از ثبات لازم برخوردار نبود و او به نبرد با تركمنها در شمال غرب ايران اشتغال داشت، حج تعطيل شد. (← ايران)
از ديگر كوششهاي مهم شاهرخ در حرمين، فراهم كردن و فرستادن جامه كعبه بود. او مكاتباتي با حاكمان مصر داشت تا به آرزوي خود جامه عمل بپوشاند؛ زيرا فراهمسازي و ارسال پرده خانه خدا تا آن روزگار در انحصار پادشاهان مصر بود. (← پرده كعبه) سلطان مصر پس از دريافت نامه شاهرخ، قضات را گرد آورد و در باره نذر شاهرخ براي ارسال جامه كعبه با آنان رايزني نمود و قاضي القضاة با اين خواسته موافقت نكرد.
[۳۸] شماري از منابع از نامهنگاري مكرر شاهرخ تيموري با ملك اشرف براي دريافت اجازه براي فرستادن جامه كعبه، گزارش داده و آوردهاند كه سلطان مصر هر بار در پاسخ، انحصار اين امر به مصريان را يادآور ميشد.
[۳۹]شاهرخ در نامهاي ديگر با نكوهش سلطان مصر برسباي مملوكي براي رشوه ستاندن از قضات و گرفتن ماليات (عشور) از بازرگانان بندر جده، او را تهديد كرد و از سفر خود براي زيارت بيت المقدس گزارش داد؛ اما سلطان مصر به نامه او اعتنا نكرد.
[۴۰] با درگذشت اشرف به سال ۸۴۱ق. و روي كار آمدن ملك ظاهر (جقمق) روابط حكومت مصر با شاهرخ تيموري بهبود يافت و زمينه ارسال پرده كعبه فراهم شد.
[۴۱] منابع از مكاتبات اين دو سلطان ياد كردهاند.
[۴۲] بر پايه گزارشي، سلطان مصر در نامهاي از شاهرخ خواسته بود با ارسال كتابهاي تأويلات اهل سنت از شيخ ابومنصور ماتريدي، تفسير كبير امام فخرالدين، شرح تلخيص جامع از خواجه مسعود حجازي، شرح كشاف مولانا علاء الدين پهلوان، و شرح روضه در مذهب شافعي، به سفير وي اجازه ديدار از شهرهاي شيراز، اصفهان، يزد و كاشان داده شود. شاهرخ با پذيرش خواستههاي سلطان مصر، هدايايي گرانبها همراه نماينده خود مولانا حسام الدين مبارك شاه به مصر فرستاد. با مرگ حسام در ميان راه، فرزندش امير رحيم، نامه و هداياي شاهرخ را به سلطان مصر تقديم كرد.
[۴۳]شاهرخ به سال ۸۴۳ق. سفيري به نام سيد شمس الدين محمد زمزمي را به مصر اعزام كرد تا درخواست خود براي زيارت خانه خدا و تهيه جامه كعبه را با سلطان مصر ملك ظاهر در ميان بگذارد. او در پاسخ، با فرستادن هدايايي، شاهرخ را مخيركرد تا هر هنگام كه بخواهد، حج انجام دهد. برخي درخواست شاهرخ و موافقت سلطان مصر را به سال ۸۵۵ق. دانستهاند.
[۴۴] در پي آن، شاهرخ به سال ۸۴۷ق. قصد سفر حج كرد و شيخ نورالدين محمد مرشدي و مولانا شمس الدين محمد ابهري را براي همراهي با خود انتخاب نمود. البته شاهرخ به دليل بيماري نتوانست سفر حج انجام دهد؛ اما به دستور او جامه كعبه را كه در يزد فراهم شده بود، هيئتي از بزرگان دولت تيموري به مصر فرستادند. سلطان مصر در مرز شام با مصر، به استقبال جامه و سفراي شاهرخ رفت. شماري از منابع از دستگيري نمايندگان اعزامي شاهرخ در مصر گزارش دادهاند كه در پي شايعه ناخرسندي سلطان مصر از آنان صورت گرفت. همين سبب شد كه همه اموال و داراييهاي فرستادگان شاهرخ، جز صندوق جامه كعبه، را غارت كنند. سلطان مصر با عذرخواهي از سفرا، مبلغي در اختيارشان نهاد و آنان با فراهم كردن وسايل سفر، همراه كاروان حج به مكه رهسپار شدند. سرانجام هيئت اعزامي از سوي شاهرخ با گزاردن مناسك حج، جامه كعبه را برقامت خانه خدا پوشاندند و به خراسان برگشتند. بدين ترتيب، جامهاي بافته شده در ايران و فرستاده شده از جانب سلطان حاكم بر ايران بر قامت كعبه پوشانده شد.
[۴۵] اين اقدام شاهرخ كه به سال ۸۴۸ق. و در شب عيد قربان انجام گرفت
[۴۶]، در تاريخ بازتاب فراوان داشته است. در كنار اين اقدام، صدقات ارسالي شاهرخ نيز در ميان اهل حرمين توزيع شد.
[۴۷]منابع، افزون بر اين كاروان حج، از اعزام كاروانهاي ديگر در دوران تيموري در سالهاي ۷۸۴ و ۸۱۳ و ۸۱۵ق. گزارش دادهاند. (←ايران) اين بيانگر روابط دوستانه تيموريان با دولت مملوكي مصر است.
امير تيمور | ۷۷۱-۸۰۷ق. |
ميرزا خليل بن ميرانشاه بن تيمور | ۸۰۷-۸۱۲ق. |
ميرزا شاهرخ بن تيمور | ۸۰۷ -۸۵۰ق. |
ميرزا الغ بيگ بن شاهرخ | ۸۵۰-۸۵۳ق. |
ميرزا عبدالله بن ابراهيم بن شاهرخ | ۸۵۴-۸۵۴ق. |
ميرزا بابر بن بايسنقر بن شاهرخ | ۸۵۲-۸۶۱ق. |
ابوسعيد بن محمد بن ميرانشاه | ۸۵۵-۸۷۳ق. |
احمد بن ابوسعيد | ۸۷۳-۸۹۹ق. |
محمود بن ابوسعيد | ۸۰۹-۹۰۰ق. |
حسين بايقرا | ۸۷۵-۹۱۱ق. |
منابع
اتحاف الوري: عمر بن محمد بن فهد (م,۸۸۵ق.)، به كوشش عبدالكريم، مكه، جامعة ام القري، ۱۴۰۸ق؛ احسن التواريخ: حسن بيگ روملو (م,۹۸۵ق.)، به كوشش نوايي، تهران، اساطير، ۱۳۸۴ش؛ احياء الملوك (تاريخ سيستان): ملك شاه حسين بن ملك غياث الدين (م. قرن۱۰ق.)، به كوشش ستوده، تهران، علمي و فرهنگي، ۱۳۸۳ش؛ اسناد و مكاتبات تاريخي ايران از تيمور تا شاه اسماعيل: عبدالحسين نوايي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱۳۵۶ش؛ اكبرنامه تاريخ گوركانيان هند: ابوالفضل مبارك (م,۱۰۱۱ق.)، به كوشش طباطبايي مجد، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، ۱۳۸۵ش؛ تاريخ اجتماعي ايران: مرتضي راوندي، تهران، نگاه، ۱۳۸۲ش؛ تاريخ ادبيات در ايران: ذبيح الله صفا، تهران، فردوس، ۱۳۷۸ش؛ تاريخ الفي: قاضي احمد تتوي و آصف خان قزويني (م,۹۹۶ق.)، به كوشش طباطبايي مجد، تهران، علمي و فرهنگي، ۱۳۸۲ش؛ التاريخ القويم: محمد طاهر الكردي، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، ۱۴۲۰ق؛ تاريخ ايران از آغاز تا انقراض قاجاريه: حسن پيرنيا و عباس اقبال، تهران، خيام، ۱۳۸۰ش؛ تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز: گرانتوفسكي و ديگران، ترجمه: كيخسرو كشاورز، تهران، پويش، ۱۳۵۹ش؛ تاريخ ايران دوره تيموريان: دانشگاه كمبريج، ترجمه: يعقوب آژند، تهران، جامي، ۱۳۷۹ش؛ تاريخ ايران: سر پرسي سايكس (م,۱۹۶۵م.)، ترجمه: فخر داعي گيلاني، تهران، افسون، ۱۳۸۰ش؛ تاريخ بخارا، خوقند و كاشغر: ميرزا شمس بخارايي، به كوشش عشيق، تهران، ميراث مكتوب، ۱۳۷۷ش؛ تاريخ تطبيقي ايران با كشورهاي جهان: عزيزالله بيات، تهران، اميركبير، ۱۳۸۴ش؛ تاريخ حبيب السير: غياث الدين خواند امير (م,۹۴۲ق.)، به كوشش سياقي، خيام، ۱۳۸۰ش؛ تاريخ روضة الصفا في سيرة الانبياء و الملوك و الخلفاء: محمد بن خاوند شاه بن محمود ميرخواند (م,۹۰۳ق.)، به كوشش كيانفر، تهران، اساطير، ۱۳۸۰ش؛ تاريخ طبرستان و رويان و مازندران: سيد ظهيرالدين بن سيد نصيرالدين مرعشي (م,۸۹۲ق.)، به كوشش تسبيحي، تهران، مؤسسه مطبوعاتي شرق، ۱۳۴۵ش؛ تاريخ كامل ايران: سر جان ملكم (م,۱۸۴۳م.)، ترجمه: ميرزا اسماعيل حيرت، تهران، افسون، ۱۳۸۰ش؛ تاريخ منتظم ناصري: محمد حسن خان اعتماد السلطنه (م,۱۳۱۳ق.)، به كوشش رضواني، تهران، دنياي كتاب، ۱۳۶۷ش؛ جامع مفيدي: محمد مفيد مستوفي بافقي (م. قرن۱۱ق.)، به كوشش افشار، تهران، اساطير، ۱۳۸۵ش؛ دانشنامه جهان اسلام: زير نظر حداد عادل و ديگران، تهران، بنياد دائرة المعارف اسلامي، ۱۳۷۸ش؛ رجال كتاب حبيب السير: عبدالحسين نوايي، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، ۱۳۷۹ش؛ زبدة التواريخ: عبدالله حافظ ابرو (م,۸۳۴ق.)، به كوشش حاج سيد جوادي، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۸۰ش؛ سفرنامه فوروكاوا: نوبويوشي فوروكاوا، ترجمه: هاشم رجبزاده، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، ۱۳۸۴ش؛ شرفنامه تاريخ مفصل كردستان: شرف خان بن شمس الدين بدليسي (م. قرن۱۰ق.)، به كوشش ولاديمير ولييامينوف، تهران، اساطير، ۱۳۷۷ش؛ ظفرنامه تاريخ فتوحات امير تيمور گوركاني: نظام الدين شامي (م. قرن۹ق.)، به كوشش پناهي سمناني، تهران، بامداد، ۱۳۶۳ش؛ ظفرنامه: شرفالدين علي يزدي (م,۸۵۸ق.)، به كوشش نوايي و ميرمحمد صادق، تهران، مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي، ۱۳۸۷ش؛ عجائب المقدور في نوائب تيمور: احمد الدمشقي ابن عربشاه (م,۸۵۴ق.)، به كوشش زكار، دمشق، التكوين، ۲۰۰۸م؛ فرهنگ جامع تاريخ ايران: عباس قدياني، تهران، آرون، ۱۳۸۷ش؛ مطلع سعدين و مجمع بحرين: عبدالرزاق السمرقندي (م,۸۸۷ق.)، به كوشش نوايي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني، ۱۳۸۳ش؛ النجوم الزاهره: يوسف بن تغري بردي (م,۸۷۴ق.)، قاهره، به كوشش شلتوت و ديگران، وزارة الثقافة و الارشاد القومي، ۱۳۹۲ق.
سيد محمود ساماني؛ مهدي پورمحيي آبادي
[۱]. تاريخ حبيب السير، ج۴، ص۳۹۳؛ مطلع سعدين، ج۱، ص۱۳۲.
[۲]. تاريخ ايران، ج۲، ص۱۶۹؛ تاريخ اجتماعي ايران، ج۲،
ص۳۵۳.
[۳]. احياء الملوك، ص۱۰۳؛ تاريخ ايران، ج۲، ص۱۷۲.
[۴]. سفرنامه فوروكاوا، ص۶۲.
[۵]. ظفرنامه، يزدي، ج۱، ص۴۰۰؛ تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاريه، ص۶۳۴.
[۶]. تاريخ حبيب السير، ج۴، ص۳۹۶؛ تاريخ ايران، دوره تيموريان، ص۶۰.
[۷]. تاريخ ايران، ج۲، ص۱۶۹.
[۸]. اكبرنامه، ص۶۰۲؛ تاريخ ايران، ج۲، ص۱۸۳؛ تاريخ ايران، دوره تيموريان، ص۸۸.
[۹]. عجائب المقدور، ص۲۲۱-۲۲۲؛ تاريخ ايران، دوره تيموريان، ص۹۱؛ مطلع سعدين، ج۱، ص۷.
[۱۰]. تاريخ ايران، دوره تيموريان، ص۷۹.
[۱۱]. اسناد و مكاتبات تاريخي ايران، ص۱۴۱؛ تاريخ اجتماعي ايران، ج۲، ص۳۶۰؛ تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاريه، ص۶۴۲.
[۱۲]. تاريخ روضة الصفا، ج۶، ص۴۸۲۳.
[۱۳]. شرفنامه، ج۲، ص۷۸؛ تاريخ كامل ايران، ص۳۳۰؛ تاريخ ادبيات در ايران، ج۴، ص۴۸.
[۱۴]. تاريخ حبيب السير، ج۴ ص۱۴؛ تاريخ ادبيات در ايران، ج۴، ص۴۱؛ تاريخ اجتماعي ايران، ج۲، ص۳۶۶.
[۱۵]. تاريخ حبيب السير، ج۵، ص۴۲؛ احسن التواريخ، ج۱، ص۴۶۵؛ تاريخ اجتماعي ايران، ج۲، ص۳۶۰.
[۱۶]. نك: تاريخ ادبيات در ايران، ج۴، ص۹؛ تاريخ ايران از زمان باستان، ص۲۳۷.
[۱۷]. تاريخ ادبيات در ايران، ج۴، ص۵۲۷؛ تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاريه، ص۶۴۹.
[۱۸]. تاريخ تطبيقي ايران، ص۳۷۸؛ رجال كتاب حبيب السير،
ص۲۰.
[۱۹]. تاريخ اجتماعي ايران، ج۲، ص۳۷۳؛ تاريخ ادبيات در ايران، ج۵، بخش۱، ص۴۷.
[۲۰]. تاريخ روضة الصفا، بخش۲، ج۶، ص۵۳۳۴؛ تاريخ منتظم ناصري، ج۲، ص۶۷۹.
[۲۱]. تاريخ ايران، دوره تيموريان، ص۱۴۴؛ تاريخ ادبيات در ايران، ج۴، ص۵۴-۵۷.
[۲۲]. تاريخ ادبيات در ايران، ج۵، بخش۱، ص۶۲۲؛ ج۴، ص۵۶، ۱۸۳.
[۲۳]. تاريخ اجتماعي ايران، بخش۲، ج۸، ص۶۰؛ تاريخ ادبيات در ايران، ج۴، ص۵۵-۵۶.
[۲۴]. تاريخ ايران، دوره تيموريان، ص۱۴۴؛ ظفرنامه، شامي، ص۲۰، «مقدمه».
[۲۵]. زبدة التواريخ، ج۱، ص۵۰، «مقدمه»؛ ج۴، ص۶۱۲-۶۱۵، ۷۱۷-۷۱۸.
[۲۶]. فرهنگ جامع تاريخ ايران، ج۱، ص۱۲۸؛ تاريخ ايران، دوره تيموريان، ص۲۸۷.
[۲۷]. تاريخ حبيب السير، ج۴، ص۴۸۱؛ تاريخ اجتماعي ايران، ج۵، ص۳۲۶.
[۲۸]. تاريخ روضة الصفا، بخش۲، ج۶، ص۵۳۳۴.
[۲۹]. تاريخ الفي، ج۷، ص۴۶۷۸؛ تاريخ روضة الصفا، بخش۱، ج۶، ص۴۶۱۷؛ تاريخ طبرستان، ص۲۳۴؛ مطلع سعدين، ج۱، ص۴۲۶.
[۳۰]. تاريخ الفي، ج۷، ص۴۸۷۸؛ تاريخ ايران، دوره تيموريان،
ص۶۶.
[۳۲]. نك: دانشنامه جهان اسلام، ج۸، ص۸۲۹.
[۳۳]. اتحاف الوري، ج۳، ص۴۲۱-۴۲۳.
[۳۴]. عجائب المقدور، ص۱۴۱؛ تاريخ اجتماعي ايران، ج۳، ص۴۷۴.
[۳۵]. تاريخ حبيب السير، ج۴، ص۵۱۴؛ تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاريه، ص۶۳۷.
[۳۶]. اتحاف الوري، ج۳، ص۴۴۴.
[۳۷]. اسناد و مكاتبات تاريخي ايران، ص۱۴۶-۱۴۸.
[۳۸]. النجوم الزاهره، ج۱۵، ص۴۹-۵۰.
[۳۹]. النجوم الزاهره، ج۱۵، ص۴۹-۵۰، ۵۳.
[۴۰]. النجوم الزاهره، ج۱۵، ص۶۰.
[۴۱]. اتحاف الوري، ج۴، ص۲۳۸؛ جامع مفيدي، ج۳، ص۱۵۶؛ تاريخ منتظم ناصري، ج۲، ص۶۹۵.
[۴۲]. تاريخ منتظم ناصري، ج۲، ص۶۹۳.
[۴۳]. مطلع سعدين، ج۴، ص۴۸۶؛ تاريخ روضة الصفا، بخش۲، ج۶، ص۵۴۳۹.
[۴۴]. اتحاف الوري، ج۴، ص۱۳.
[۴۵]. تاريخ روضة الصفا، بخش۲، ج۶، ص۵۴۵۳؛ مطلع سعدين، ج۴، ص۵۶۳.
[۴۶]. اتحاف الوري، ج۴، ص۲۳۸.
[۴۷]. التاريخ القويم، ج۳، ص۵۶۰.
[۴۸]. نك: تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاريه، ص۶۵۰.