ابوسعيد مقداد بن اسود، با نام كامل مقداد بن عمرو بن ثعلبة بن مالك بن ربيعة بن عامر بن مطرود البهراني الكندي، از صحابه بزرگوار پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) است. او از حضرموت به مكه آمد و از نخستين گروندگان به پيامبر بزرگوار اسلام(صلی الله علیه و آله) و از كساني است كه تا پايان عمر شريفش، بر ايمان خود استوار ماند. پس از رحلت پيامبر(صلی الله علیه و آله) در كنار علي(علیه السلام) بود و جزو شيعيان و پيروان آن حضرت شمرده ميشد.
مقداد، در رخداد خلافت، در جلسهاي، بيان بلند و استواري دارد كه به بخشي از آن اشاره ميكنيم:
مَا رَأَيْتُ مِثْلَ مَا أَوذِيَ بِهِ أَهْلُ هَذَا الْبَيْتِ بَعْدَ نَبِيِّهِمْ، وَ إِنِّي لأَعْجَبُ مِنْ قُرَيْشٍ تَرَكُوا رَجُلاً مَا كانَ أَعْلَمُ مِنْهُ وَ لاَ أَقْضَی مِنْهُ بِالْعَدْلِ.[1]
من اهل بيتي، مانند اهل بيت پيامبر را نديدم كه پس از رحلت آن حضرت، اين اندازه مورد آزار و اذيت قرار گرفته باشد. من در شگفتم از قريش، آنان مردي را رها كردند كه داناتر و عادلتر از او وجود ندارد.
در همين جلسه، عبدالرحمان بن عوف، به مقداد نهيبي ميزند و ميخواهد او را از ادامه گفتارش مانع شود كه مقداد با صداي بلند ميگويد:
إِنِّي أُحبّهم لحبّ رسول الله(صلی الله علیه و آله) إيّاهم و إنّ الحقّ فيهم ومعهم يا عَبدالرحمَن وإِنّي لأَعْجَبُ مِن قُريش إنّما تَطَاولوا، والله لو أجد عَلَی قريش أنصاراً لقاتلهم كقتال آباءهم.[2]
من به آنان عشق ميورزم؛ چنانکه پيامبرخدا به آنان عشق ميورزيد و به خاطر اينكه حق در ميانآنها و با آنها است، اي عبدالرحمان! من از قريش در شگفتم كه در حق آنان دستبرد زدند. به خدا سوگند اگر ياوري داشتم كه با قريش بجنگم، با آنان ميجنگيدم؛ چنانکه با پدرانشان جنگيدم.
بعد از رويداد غدير و نصب علي(علیه السلام) به امارت مسلمانان، به وسيله پيامبر(صلی الله علیه و آله)، آن حضرت به گروهي كه نامشان را بردند، فرمان دادند: برخيزند و بر علي، به خاطر اميرياش بر مسلمانان تبريك بگويند و مقداد جزو آنان بود. آنان از جاي برخاسته، بر علي(علیه السلام) سلام دادند و بيعت كردند. مقداد در آن روز با علي بيعت كرد و تا آخر عمرش بر اين بيعت استوار ماند و پيمان را نشكست.
امير مؤمنان علي(علیه السلام) خود، ماجرا را اينگونه توضيح ميدهند:
فقال النبي(صلی الله علیه و آله) : قُمْ يا سلمان، قم يا مقداد، قم يا جندب، قم يا عمّار... فبايعوا لأخي علي(علیه السلام) و سلّموا عليه بامرة المؤمنين، فقاموا باجمعهم فبايعوا لي وسلّموا عليّ بِإِمْرَة المؤمنين.[3]
پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: به پا خيزيد سلمان، مقداد، جندب و عمار! ... با علي، برادرم بيعت كنيد و بر او به عنوان اميرمؤمنان سلام كنيد. آنان همگي برخاستند و بر من، به عنوان «اميرمؤمنان» سلام كردند.
علي(علیه السلام) در امر خلافت، مدافعان اندكي مانند سلمان، مقداد و ابوذر را داشت. پس از ماجراي سقيفه، در هر جمعي كه ياران علي(علیه السلام) حضور داشتند، از آن حضرت دفاع ميكردند؛ چنانکه سليم بن قيس هلالي گويد:
فَقَامَ الْمِقْدَادُ فَقَالَ يَا عَلِيُّ بِمَا تَأْمُرُ وَاللهِ إِنْ أَمَرْتَنِي لأَضْرِبَنَّ بِسَيْفِي وَ إِنْ أَمَرْتَنِي كَفَفْتُ. فَقَالَ عَلِيٌّ(علیه السلام): كُفَّ يَا مِقْدَادُ وَ اذْكُرْ عَهْدَ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه و آله) وَ مَا أَوْصَاكَ بِهِ.[4]
مقداد برخاست، پس گفت: اي علي! به چه چيز فرمان مي دهي؟ به خدا سوگند اگر مرا مأمور كني گردنشان را ميزنم و اگر بگويي دست نگهدار، دست نگه ميدارم. علي(علیه السلام) فرمود: دست نگهدار اي مقداد! و ياد كن عهد پيامبر(صلی الله علیه و آله) را كه براي چنين روزي فرمان به صبر داد.
مقداد، به لحاظ معيشت، در سختي روزگار ميگذراند و بر اين عسرت، شاكر و صبور بود؛ چنانکه نقل است كه علي(علیه السلام) در دوران پيامبر گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله)، در خانه چيزي نداشتند.
عبدالله بن مسعود گويد: علي(علیه السلام) به نزد ابيثعلبه جهني رفتند و ديناري براي رفع نياز زندگي زهرا(علیها السلام) تهيه كردند. تا براي خانه چيزي فراهم نمايند؛ زيرا سه روز بود كه چيزي در خانه براي رفع گرسنگي نداشتند. حضرت، پول را گرفت و به سمت بازار رفت تا چيزي تهيه كند.
فمرّ بالمقداد قاعداً في ظلّ جدار قد غارتا عيناه من الجوع فقال له علي(علیه السلام) : يا مقداد ما أقعدك في هذه الظّهيرة في ظلّ هذا الجدار؟ فقال: يا أبالحسن، أقول كما قال العبد الصالح لما تولّي إِلَی الظّلّ، ربّ إنّي لما أنزلت إليّ من خير فقير، قال(علیه السلام) مذ كم؟ فقال: مذ أربع يا ابالحسن، قال عليّ(علیه السلام): فنحن منذ ثلاث و أنت منذ أربع، أنت أحقّ بالدينار.[5]
حضرت هنگام گذر از راهي، ديد كه مقداد در سايه ديواري نشسته و چشمانش به كاسه سر رفته است. پرسيد: اي مقداد! چرا وسط ظهر در اينجا نشستهاي؟ مقداد گفت: اي ابا الحسن! به تو ميگويم آنچه را كه عبدصالح به خدا گفت؛ كه اي خدا! من به لقمهاي نان محتاجم. حضرت پرسيد: مقداد! از چه زماني غذا نخوردهاي؟ مقداد گفت: چهار روز است. حضرت فرمود: ما سه روز است كه غذا نخوردهايم و تو چهار روز! پس آن دينار را به مقداد داده فرمودند: تو به اين پول سزاوارتري.
مقداد درحالي كه روزگار به عسرت و سختي ميگذراند، همواره صابر، شكور و سپاسگزار بود؛ «وكان المقداد بن اسود، صبوراً قوّاماً شكوراً». [6]
صبر و بردباري مقداد به حدّي بود كه سلمان با آن عظمت و مكانت، بهپايش نميرسيد.
ابوبصير از امام صادق(علیه السلام) نقل كرده كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) خطاب به سلمان فرمود:
يا سلمان! لو عرض علمك علی المقداد لكفر، يا مقداد لو عرض صبرك علی سلمان لكفر.[7]
اي سلمان! اگر علم تو به مقداد عرضه شود، كافر ميشود. اي مقداد! اگر صبر تو هم بر سلمان عرضه شود، كافر ميگردد.
مقداد، به جهت عظمت و والايي شأني كه داشته، جزو چهار نفري است كه بهشت مشتاق ديدار آنها است.
عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ الْمَدَائِنِيِّ، عَنْ عِيسَی بْنِ حَمْزَةَ قَالَ: قُلْتُ لأَبِي عَبْدِاللهِ(علیه السلام): الْحَدِيثُ الَّذِي جَاءَ فِي اْلأَرْبَعَةِ. قَالَ: وَ مَا هُوَ؟ قُلْتُ: اْلأَرْبَعَةُ الَّتِي اشْتَاقَتْ إِلَيْهِمُ الْجَنَّةُ؟ قَالَ: نَعَمْ مِنْهُمْ سَلْمَانُ وَ أَبُوذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ.[8]
عمرو بن سعيد مدائني نقل كرده از قول عيسي بن حمزه كه گفت: از امام صادق(علیه السلام) درباره آن چهار نفر پرسيدم، حضرت فرمود: كدام چهار نفر؟ گفتم: چهار نفري كه بهشت مشتاق آنان است؟ فرمود: آنها سلمان، ابوذر، مقداد و عمار هستند.
مقداد، در ماجراي دفن شبانه زهرا(علیها السلام) در كنار علي(علیه السلام) حضور داشت و هرگز روي خوش به مخالفان علي(علیه السلام) نشان نداد.
مقداد، در سال ٣٣ هجري، در منطقه جرف، سه فرسنگ بيرون مدينه، از دنيا رفت.
فَحُمِلَ عَلَی رِقَابِ الرِّجَالِ وَ كانَ يَوم مَاتَ ابن سَبعِينَ سَنَة، وَصَلَّی عَلَيهِ عُثمَان بن عفان، و دُفِنَ بِالبَقِيع.[9]
مردان مسلمان او را بر دوش خود حمل نموده، به مدينه آوردند. روزي كه از دنيا رفت، هفتاد سال داشت. عثمان بر او نماز گزارد و در بقيع مدفون گرديد.
[1]. شرح اصول كافي، مولي صالح مازندراني، ج١٢، بيتا، بينا، ص۴۶۴.
[2]. همان، ص465.
[3]. الهداية الكبري، حسين بن همدان الخصيبي، مؤسسة البلاغ، بيروت، لبنان، ١٩٩١ م، ص١٠٢.
[4]. سليم بن قيس الهلالي، التابعي الكبير، تحقيق محمدباقر انصاري زنجاني، بيتا، بينا، ص١۵۶.
[5]. شرح الاخبار، قاضي نعمان المغربي، ج٢، مؤسسة النشر الاسلامي لجماعه المدرسين، بيتا، ص٢۶.
[6]. همان، ص٢٨.
[7]. همان.
[8]. الاختصاص، محمد بن نعمان المفيد، علي اكبر الغفاري، جماعة المدرسين، بيتا، ص١١
[9]. الغدير، ج۵، ص۶٨.