اسامة بن زيد بن حارثة بن شراحيل كلبي، كنيهاش ابومحمد و از فرزندان اسلام است كه جاهليت را درك نكرد. اسامة بن زيد، خادم پيامبرگرامي اسلام(صلی الله علیه و آله) است. او كسي است كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) را برگزيد و از طريقه و سيره پيامبر(صلی الله علیه و آله) تبعيت كرد. داراي صفات كريم و خصال برجسته بود. به رغم كمي سن و جوانياش، فردي مؤمن و در ايمان خود محكم و استوار بود.
پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله) به اسامة بن زيد علاقه و اشتياقي وافر داشت و او را فردي داراي صلاحيت و شايستگي ميدانست. رواياتي را حاكم حسكاني درباره او نقل کرده است:
قالت السيّدة عائشة: ما ينبغي لأحد أن يبغض أسامة، بعد ما سمعت رسول الله(صلی الله علیه و آله) يقول من كان يحب الله و رسوله، فليحب أسامة.[1]
عايشه گفته است: سزوار نيست كه كسي به اسامه خشم بورزد، خصوصاً كه از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) شنيدم كه فرمود: هر كس خدا و رسولش را دوست ميدارد، بايد اسامه را دوست بدارد.
از مواردي كه برجستگي و رتبت بالاي اسامه را در نزد پيامبر(صلی الله علیه و آله) نشان ميدهد، جيش اسامه است كه به اختصار به آن اشاره ميكنيم:
در سال نهم هجرت، وقتي خبر رسيد روميان براي حمله به حوزه اسلامي آماده شدهاند، پيامبر(صلی الله علیه و آله) با لشكريان خويش به تبوك رفتند و بدون جنگ بازگشتند، ولي پس از ماجراي حجةالوداع، سپاهي سنگين را فراهم آورد و خود لباس رزم بر تن اسامه بست و به او چنين فرمان داد:
به نام خدا و در راه خدا نبرد كن. با دشمنان خدا بجنگ. سحرگاهان بر اهالي اُبنا يورش ببر و اين راه را چنان سريع طي كن كه پيش از رسيدن خبر حركت تو به آنجا، خود و سربازانت به آنجا رسيده باشيد. [2]
تحوّلات سريع و عجيبي پس از اين واقعه در تاريخ روي داد. پيامبر(صلی الله علیه و آله) در بستر بيماري شديد قرار گرفتند كه سرانجام با همين بيماري و تب، به سوي خدا رحلت كردند.
پيامبر(صلی الله علیه و آله) در اثناي بيماري آگاه شد كه در حركت سپاه از لشكرگاه، كارشكنيهايي ميشود و گروهي به فرماندهي اسامه، طعن ميزنند. وي از اين جريان سخت خشمگين گرديده، آهنگ مسجد كرد...
هان! اي مردم، من از تأخير حركت سپاه سخت ناراحتم. گويا فرماندهي اسامه بر گروهي از شما گران آمده و زبان به انتقاد گشودهايد. ولي اعتراض و سرپيچي شما تازگي ندارد، پيش از اين، از فرماندهي پدر او «زيد» انتقاد ميكرديد. به خدا سوگند، هم پدر او شايسته اين منصب بود و هم فرزندش براي اين مقام لايق و شايسته است. من او را سخت دوست دارم. مردم! درباره او نيكي كنيد و ديگران را در حق او به نيكي سفارش كنيد. او از نيكان شما است. [3]
اسامه در فتنه امويان هضم نشد و هرگز به جانب امويان و غاصبان خلافت علي(علیه السلام) متمايل نشد.
كان يحب عليّاً كثيراً و يبصرالحق بجانبه... وقال لعليّ(علیه السلام): انّك لو كنت في شدق الأسد، لأحببت أن أدخل معك فيه.[4]
علي(علیه السلام) را بسيار دوست ميداشت و حق را با بصيرت در جانب علي ميديد. روزي به آن حضرت گفت: اگر در لانه شير قرار گيري، دوست دارم با تو اي علي در آن جايگاه وارد شوم.
اسامه، عاقبت در سال ۵۴ هجرت و در اواخر خلافت معاويه، دعوت الهي را لبيك گفت و روح مطهّرش به لقاي الهي شتاب گرفت. او از ابرار و متقين بود. مردم مدينه، بدنش را با عزت برداشته و به قبرستان بقيع برده و در آنجا دفن نمودند. او در هنگام پاسخ به دعوت الهي، ٧۵ سال سن داشت. عاش سعيداً ومات سعيداً مغفوراً.
[1]. شواهد التنزيل، حاكم حسكاني، مؤسسة الطبع والنشر، ١٩٩٠ م، ص٢٨٧.
[2]. فروغ ابديت، جعفر سبحاني، چاپخانه دفتر تبليغات اسلامي، ١٣۶٢ه .ش، ص۴٨۶.
[3]. فروغ ابديت، جعفر سبحاني، چاپخانه دفتر تبليغات اسلامي، ١٣۶٢ه .ش، ص488.
[4]. شواهد التنزيل، ص٢٨٠.