بَرَاء بن مَعْرُور ، از قبيله خزرج و از صحابي مدني و انصاري است. او از پيروان راستين و با وفاي پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله) است. در پيمان عقبه، در ميان جمعيت هفتاد نفري
اهل يثرب حضور داشت كه در تاريكي شب، هنگام خفتن كفار قريش، با عشق و شوقي بيحد و با ابراز وفاداري و جانفشاني در راه آرمانهاي نبوي، دست بيعت به پيامبر(صلی الله علیه و آله) داد و با كلماتي كه حاكي از ايمان و عشق سرشار وي به آن حضرت بود، اظهار ارادت نمود و قول داد كه تا آخرين رمقِ حيات خويش، از پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله) حمايت و پشتيباني كند.
رضي الدين علي بن يوسف مطهر حلّي آورده است:
وَ بَيْعَةُ الْعَقَبَةِ الثَّانِيَةِ وَ كَانُوا سَبْعِينَ رَجُلاً وَ امْرَأَتَيْنِ وَ اخْتَارَ(صلی الله علیه و آله) مِنْهُمُ اثْنَيْ عَـشَرَ نَقِيباً لِيَكُونُوا كُفَلاَءَ قَوْمِهِ؛ جَابِرُ بْنُ عَبْدِاللهِ، وَ الْبَرَاءُ بْنُ مَعْرُورٍ، وَ عُبَادَةُ بْنُ الصَّامِتِ، و... .[1]
در بيعت عقبه دوم، هفتاد مرد و زن بودند، كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) دوازده تن از آنان را به نقابت و نمايندگي خويش برگزيد، تا آنكه به عنوان نماينده پيامبر در ميان قومش باشند؛ از جمله آنان، جابر بن عبدالله انصاري و براء بن معرور و عبادة بن صامت بودند.
ابن معرور، از پيشگامان در بيعت با پيامبر(صلی الله علیه و آله) بود و نخستين كس در ميان هفتاد و دو نفر مرد و زن در عقبه كه با پيامبر(صلی الله علیه و آله) دست بيعت داد.
أوّلُ مَن بَايَعَ مِنهُم البَراءُ بنُ مَعرُور ثُمَّ تَبَايَعَ النَّاس.[2]
از ميان آنها، نخستين كسي كه با پيامبر(صلی الله علیه و آله) بيعت كرد، براء بن معرور بود. سپس ديگران با آن حضرت دست بيعت دادند.
كساني كه از مدينه عازم مكه شده بودند، در ايام تشريق با پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) ديدار كردند و از آن حضرت خواستند نشستي را با آنان داشته باشد.
قَالَ أَسعدُ بْنُ زُرَارَة: فَلَمّا فَرَغْنَا مِنْ الْحَجّ وَكَانَتْ اللّيْلَةُ الّتِي وَاعَدْنَا رَسُولَ اللهُ(صلی الله علیه و آله) وَمَعَنَا عَبْدُاللهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ حَرَامٍ أَبُوجَابِرٍ سَيّدٌ مِنْ سَادَاتِنَا، وَشَرِيفٌ مِنْ أَشْرَافِنَا، أَخَذْنَاهُ مَعَنَا... ثُمّ دَعَوْنَاهُ إلَی الإِسْلامِ وَأَخْبَرْنَاهُ بِمِيعَادِ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه و آله) إيّانَا الْعَقَبَةَ. قَالَ: فَأَسْلَمَ وَشَهِدَ مَعَنَا الْعَقَبَةَ، وَكَانَ نَقِيبًا... فَنِمْنَا تِلْكَ اللّيْلَةَ مَعَ قَوْمِنَا فِي رِحَالِنَا، حَتّی إذَا مَضَی ثُلُثُ اللّيْلِ خَرَجْنَا مِنْ رِحَالِنَا لِمَعَادِ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه و آله) حَتّی اجْتَمَعْنَا فِي الشّعْبِ عِنْدَ الْعَقَبَةِ، وَنَحْنُ سَبْعُونَ رَجُلاً وَمَعَنَا امْرَأَتَانِ مِنْ نِسَائِنَا؛ نُسَيْبَةُ بِنْتُ كَعْبٍ أُمّ عُمَارَةَ، وَأَسْمَاءُ بِنْتُ عَمْرِو أُمّ مَنِيعٍ. قَالَ فَتَكَلّمَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله) فَتَلا الْقُرْآنَ وَدَعَا إلَی اللهِ وَرَغّبَ فِي الإِسْلامِ ثُمّ قَالَ: أُبَايِعُكُمْ عَلَی أَنْ تَمْنَعُونِي مِمّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ نِسَاءَكُمْ وَأَبْنَاءَكُمْ قَالَ: فَأَخَذَ الْبَرَاءُ بْنُ مَعْرُورٍ بِيَدِهِ ثُمّ قَالَ: نَعَمْ، وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لَنَمْنَعَنَّكَ مِمَّا نَمْنَعُ مِنْهُ أُزُرَنَا.[3]
اسعد بن زراره گويد: چون از اعمال حج فراغت يافتيم، در شبي كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) به ما وعده داده بود حاضر شديم. عبدالله بن عمرو بن حزام ابوجابر، سيد و بزرگ مدينه را كه همراه خود برده بوديم نيز با ما در عقبه حاضر شد كه او را به اسلام فراخوانديم و او مسلماني برگزيد. در عقبه هفتاد مرد بوديم، دو زن نيز با ما بودند؛ نسيبه دختر كعب، معروف به امّ عماره و اسماء دختر عمرو، معروف به امّ منيع. پيامبر(صلی الله علیه و آله) در آن شب و در ميان آن جمع، آغاز به سخن كرد و قرآن تلاوت نمود و ما را به اسلام فرا خواند. سپس فرمود: من با شما بيعت ميكنم بر اينكه شما دشمنان را از من دفع كنيد؛ چنانکه از زنان و فرزندانتان دفع ميكنيد. در آن هنگام براء بن معرور دست پيامبر(صلی الله علیه و آله) را گرفت و چنين گفت: آري قسم به آنكه تو را به پيامبري بر انگيخت و به حق برانگيخت، ما دفع ميكنيم از وجود شما دشمنان را، همانگونه كه از فرزندان و زنانمان چنين ميكنيم.
در متني ديگر آمده است كه براء بن معرور گفت:
اي پيامبرخدا، ما فرزندان ميدانهاي جنگيم و اهل مقاومتيم و اين مقاومت و جنگجويي را از نياكانمان به ارث بردهايم. خاطرتان آسوده كه پيوسته با شما خواهيم بود.
براء بن معرور، مانند بسياري از مدنيها، پيش از هجرت مسلمان شد. او به وسيله تبليغات مُصعب بن عمير اسلام را برگزيد و قلبي پر از عشق و ايمان به پيامبر(صلی الله علیه و آله) داشت و در اين راه، سر از پا نميشناخت. وقتي در عقبه به محضر آن حضرت شرفياب شد، بار ديگر شهادتين را بر زبان جاري ساخت.
از رخدادهاي برجسته و مسائل عجيب در زندگي براء بن معرور آن بود كه همواره كينه يهود را در دل داشت و از همين روي، پس از مسلمان شدنش، خوش نداشت كه به سوي بيتالمقدس نماز بخواند، از اين رو در سفري كه از يثرب به مكه، براي ديدار با پيامبر(صلی الله علیه و آله) ميرفت، با همين ذهنيت، به سوي كعبه نماز گزارد و هنگام مرگ خويش وصيت كرد كه به سوي كعبه دفنش كنند؛ «وَ لَمَّا حَضَـرَهُ الْمَوت أَوصَی أَنْ يُدْفَنَ وَيُسْتَقْبَلَ بِهِ الْكَعْبَة».[4]
«در ميان راه مكه و مدينه، به همراهان خود گفت: دلم راضي نميشود. اين بنا؛ يعني خانه كعبه را پشت سر قرار دهم و به سمت شام و بيتالمقدس نماز بگزارم، بلكه به سوي كعبه به نماز ميايستم. همراهان گفتند: ما نشنيدهايم كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) جز به سوي شام و بيتالمقدس نماز بخواند، ما مخالفت با پيامبر(صلی الله علیه و آله) نميكنيم. براء گفت: اما من به سوي كعبه نماز ميگزارم؛ چون هنگام نماز رسيد، او به سوي مكه و بقيه به سوي بيتالمقدس نماز گزاردند. چون وارد مكه شدند، به كعب بن مالك گفت: پسر برادرم، بيا با هم نزد پيامبر(صلی الله علیه و آله) برويم تا از عمل خود بپرسيم؛ زيرا با مخالفت با شما فكرم ناراحت است.
آن دو، پيشتر پيامبر(صلی الله علیه و آله) را نديده بودند اما هنگامي كه وارد مسجد شدند، با نگاه اول آن حضرت را شناختند. بَراء نزديك شد و گفت: اي فرستاده خدا، خداوند مرا به اسلام هدايت كرد و به روش ديگر مسلمانان، به سوي بيتالمقدس نماز ميگزاردم، ليكن در اين سفر كه به مكه ميآمدم، دلم راضي نشد كه اين خانه(كعبه) را پشت سر قرار دهم و لذا به سوي مكه نماز خواندم. دوستان و همراهانم به من اشكال كردند، شما چه ميفرماييد؟ پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: من به سوي بيت المقدس نماز ميگزارم، اگر صبر ميكردي بهتر بود، سپس به سوي بيتالمقدس برگشت و به جانب آن نماز گزارد. [5]
بَراء بن معرور در بيعت عقبه، از سوي پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله)، به نقابت و مهتري قومش در مدينه برگزيده شد. اين كار به دليل جايگاه و عظمتي بود كه براء در نزد پيامبر داشت. او در فاصله پيمان عقبه، تا هجرت پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله) به يثرب، در اين شهر تلاش گستردهاي در انتقال پيامهاي پيامبر(صلی الله علیه و آله) به قوم خويش نمود و بيشتر آنان، توسط براء بن معرور مسلماني را برگزيدند.[6]
روايات در تاريخ وفات بَراء بن معرور گوناگون است؛ برخي وفات او را يك ماه پيش از هجرت دانستهاند. اين روايات با روايات متواتر ديگري كه وفات وي را در چهار ماه نخست هجرت دانسته، متناقض است و ظهور بيشتر روايات، حاكي از آن است كه براء در چهار ماه نخست هجرت پيامبر(صلی الله علیه و آله) در مدينه از دنيا رفته است.
علامه مجلسي(قدس سره)، مرگ او را در چهار ماه نخست هجرت دانسته است. وي مينويسد:
هنگامي كه جنازه براء بن معرور را نزد پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله) آوردند تا بر او نماز بگزارد، فرمود: علي بن ابيطالب كجا است؟ گفتند: او به قُبا، در پي كار يكي از مسلمانان رفته است. پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) نشست و بر او نماز نخواند. گفتند: اي فرستاده خدا، چرا بر او نماز نميخواني؟ گفت: خداي بزرگ فرمود: نماز او را به تأخير اندازم تا علي هم برسد و در نمازش حاضر شود و او را نسبت به سخني كه در حضور من به او گفت، حلال كند. يكي از افرادي كه شاهد داستان گفتوگوي براء با علي بود گفت: اي فرستاده خدا، براء با علي شوخي كرد و سخني جدّي نگفت تا خداوند او را بدان مؤاخذه و سرزنش كند. پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر جدي گفته بود، خداي متعال همه اعمالش را نابود ميساخت، گرچه از عرش تا فرش زر و سيم صدقه داده باشد، اما او شوخي كرد و در اين مورد، از سوي علي حلال شده است، اما من ميخواهم كه كسي از شما نپندارد علي از براء ناخشنود است. از اين رو ميخواهم علي حلاليت را ابراز كند تا خداوند بر قرب و بلندي مقام او در بهشت بيفزايد. چيزي نگذشت كه علي بن ابيطالب حاضر شد و در برابر جنازه ايستاد و گفت: اي بَراء، خدايت رحمت كند! تو مردي بسيار روزهدار و نمازگزار بودي و در راه خدا از دنيا رفتي. آنگاه پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر ميتي از دعاي پيامبر بينياز بود، بيشك اين دوست شما با دعاي علي درباره او بي نياز شده(يعني ديگر با دعاي علي، براء نيازي به دعاي رسول الله ندارد) سپس پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله) برخاستند و بر جنازه براء نماز گزاردند و در بقيع، بدن مطهرش را دفن نمودند.[7]
پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) چون از تجهيز و تكفين براء بن معرور فارغ شدند و در مجلس عزا نشستند، فرمودند: شما اي بازماندگان و اولياي بَراء، به تبريك سزاوارتريد تا تسليت؛ زيرا براي براء در حجابهاي آسمان، قبهاي بر پا شد تا روحش به آسمان عروج كند. روح او را به بهشت بردند و همه خازنان بهشتي، روحش را دريافت نمودند. [8]
«وَ صَلَّی رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله)، عَلَيهِ وَ كَبَّرَ أَربَعاً وَ دَفَنَهُ بِالبَقِيعِ»[9]؛ «و پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله) بر جنازه او نماز گزارده، چهار تكبير گفتند و در بقيع دفنش كردند».
[1]. العدد القوية، رضي الدين علي بن يوسف مطهر حلي، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، ١۴٠٨ ق، ص119.
[2]. همان.
[3]. الغدير، ج٧، ص ٢۶٢.
[4]. نفس الرحمان في فضائل سلمان، ميرزا حسين نوري طبرسي، تحقيق جواد قيومي، ١٣۶٩ ه .ش، ص٧۵.
[5]. الطبقات الكبري، ج٣، ص ٨٨.
[6]. ر.ك: همان، ص618.
[7]. الامام علي (علیه السلام)، احمد الرحماني الهمداني، مركز انتشارات فرهنگي منير، ١٣٧٧ ه .ش، ص ٧٧۴.
[8]. همان، ص٧٧۵.
[9]. نفس الرحمان في فضائل سلمان، ص٧۵.