جويريه، دختر حارث بن ابيضرار، رييس قبيله بنيالمصطلق بود که در پنج منزلي مدينه ساکن بودند. در سال پنجم يا ششم هجري، حارث بن ابيضرار، با کمک ديگر قبايل، لشکري آماده کردند تا به مدينه يورش برند. پيامبر خدا از اين موضوع آگاه شدند و بريدة ابن حصيب اسلمي را به صورتي ناشناس براي کسب خبر به درون قبيله بنيالمصطلق فرستادند. وي اخبار مهمي را براي پيامبر(صلی الله علیه و آله) آورد. در مقابل، جاسوس بنيالمصطلق توسط سپاهيان اسلام و به دستور پيامبر گرامي(صلی الله علیه و آله) دستگير شد و آنان نتوانستند از وضعيت مسلمانان با خبر شوند. پيامبر(صلی الله علیه و آله) پيشدستي نموده، به آنان حمله بردند و آنان در اين نبرد شکست را پذيرفتند! نام اين غزوه، غزوه مُرَيسِيع، يا غزوة بنيالمُصطَلِق بود.
ابن هشام در تاريخ خود مينويسد:
سرانجام، دو سپاه، کنار آبگير مريسيع، روبهروي هم قرار گرفتند. پيامبر آنان را به اسلام فرا خواند، اما آنان پاسخش را با تيراندازي دادند! پس از آن، جنگ تن به تن آغاز شد، صفوف دشمن به سرعت از هم پاشيد. در اين جنگ ده نفر از مشرکان بنيالمصطلق کشته و بقيه به اسارت درآمدند. از مسلمانان، تنها يک نفر از مهاجران، در معرکه درگيري، به اشتباه به وسيله يکي از انصار به شهادت رسيد.[1]
شعار مسلمانان در اين جنگ، «يَا مَنْصُورُ! أَمِتْ»[2] بوده؛ يعني اي پيروز، بميران.
مالک بن صفوان، شوهر جويريه، در غزوه مريسيع به قتل رسيد و جويريه جزو اسراي جنگي شد. وي در تقسيم غنايم، سهم ثابت بن قيس بن شمّاس انصاري شد. قيس، در مورد او قراردادي نوشت مبني بر اينکه اگر جويريه مبلغي را فراهم سازد و به ثابت بن قيس بدهد، آزاد خواهد شد.
جويريه پس از عقد مکاتبه، نزد پيامبر(صلی الله علیه و آله) آمد و از آن حضرت در مورد مال المکاتبه ياري و مدد خواست.
عايشه گويد: لحظهاي که جويريه را ديدم، ناراحت شدم؛ زيرا ترسيدم او به ازدواج پيامبر(صلی الله علیه و آله) درآيد و رقيب و هووي من شود، که چنين هم شد! او خواستهاش را به عرض پيامبر(صلی الله علیه و آله) رسانيد و گفت: اي فرستاده خدا! من جويريه دختر حارث بن ابيضرار، از بنيمصطلق هستم. ميدانيد که به چه مصيبتي گرفتار شدهام! ثابت بن قيس مرا مکاتبه کرده، پس اگر ممکن است کمکم کنيد تا آزاد شوم.
پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «به نفع تو است که مال المکاتبهات را بپردازم و تو را به عقد خود درآورم».
جويريه گفت: «موافقم و مانعي در اين کار نميبينم».
بدينسان، پيامبر(صلی الله علیه و آله) وي را به عقد خويش درآورد. وقتي مسلمانان از اين ماجرا آگاه شدند، گفتند: پيامبر(صلی الله علیه و آله) داماد قبيله بنيالمصطلق شد، پس سزاوار نيست اين قبيله به عنوان برده و زيردست مسلمانان باشند، لذا همه اسيران اين طايفه را آزاد کردند که در مجموع به صد خانوار ميرسيد.
نقل شده است که عايشه گفت: «در تاريخ کسي سراغ ندارد که ازدواج زني تا اين حد به قبيلهاش خير رسانده باشد!»[3]
وقتي خبر اسارت جويريه به پدرش، حارث بن ابيضرار ـ که رييس قبيله بنيمصطلق بودـ رسيد، تصميم گرفت با هر اقدام صلحجويانه و مسالمتآميزي دخترش را آزاد کند.
او پس از شنيدن خبر اسارت دخترش، تعدادي از شترانش را برداشت و به قصد آزادي دخترش راهيِ مدينه شد، در ميان راه، دو نفر از شترانش را که در نظرش پسنديده بود، در وادي عقيق، در ميان يکي از درهها عقال کرد.(زانوهايشان را بست) تا در مراجعت با خود ببرد! هنگامي که خدمت پيامبر(صلی الله علیه و آله) رسيد و هنوز از سرگذشت دختر خبري نداشت، خطاب به حضرت گفت: اي محمد! دخترم را اسير گرفتهايد. اين شترها را از من بگيريد و دخترم را بازگردانيد.
پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: آن دو شتري که در وادي عقيق و در فلان نقطه و دره پنهان کردهاي چه ميشود؟! با شنيدن اين جملات، نور ايمان در قلب حارث درخشيد و گفت:«أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللهِ»؛ «گواهي ميدهم که خدايي جز خداي يگانه نيست و تو فرستاده اويي»، چون کسي جز خدا نميداند که من چه کردهام! و اينجا بود که گروهي از اقوام و خويشان وي نيز مسلمان شدند.[4]
پيامبر(صلی الله علیه و آله) پس از ازدواج با جويريه، نام او را تغيير داد. البته نام پيشين وي در اسناد تاريخي نيامده و بيشتر مورخان، بدون ذکر نام تغيير يافته، از او ياد کردهاند؛ اما دليل تغيير نام وي معلوم و مشخص نيست.[5]
با اينکه زندگي جويريه با پيامبر گرامي(صلی الله علیه و آله) پنج سال بيش نبود، اما او به دليل اشتياق فراواني که به درک فضايل داشت، در آن پنج سال، احاديثي را از آن حضرت آموخته و نقل ميکند و به عنوان بانويي عالم و محدّث تا سال 50 ق. زندگي کرد. جالب اينجا است که وي در سلسله راويان فريقين(شيعه و سني) قرار دارد؛ بهعنوان نمونه، روايتي را از ايشان نقل ميکنيم:
صبح يکي از روزها در خانه نشسته بودم و تسبيح ميگفتم. پيامبر گرامي(صلی الله علیه و آله) وارد شده، فرمودند: آيا به تو کلمهاي بياموزم که آنها را بگويي؟ گفتم: بفرماييد که بدان مشتاقم. فرمود: سه مرتبه بگو: «سُبْحَانَ اللهِ عَدَدَ خَلْقِهِ»، سه مرتبه: «سُبْحَانَ اللهِ رِضَا نَفْسِهِ» و سه مرتبه هم بگو «سُبْحَانَ اللهِ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ» و من پس از آن، همواره اين کلمات را ميگويم و اين اذکار را بر زبان جاري ميکنم.[6]
جويريه 39 سال پس از رحلت پيامبرگرامي(صلی الله علیه و آله) در قيد حيات بوده، ليکن متأسفانه مطالب بسيار کمي دربارهاش نقل کردهاند و اين از معماهاي تاريخي است که چرا زني که عالمه، محدثه و از راويان احاديث پيامبر(صلی الله علیه و آله) بود، در اسناد تاريخيِ شيعه و اهلسنت تا اين حد ناشناخته و مجهول مانده است.
جويريه در سال 50 قمري، در عصر خلافت و سلطنت معاوية بن ابيسفيان وفات يافت. مروان حکم، والي مدينه بر جنازهاش نماز گزارد و در بقيع، در کنار ديگر همسران پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده شد.[7]
[1]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج3، ص177.
[2]. المغازي، ج1، ص407.
[3]. اسدالغابه في معرفة الصحابه، ج5، ص420.
[4]. اسدالغابه في معرفة الصحابه، ج1، ص335.
[5]. همان، ج6، ص57.
[6]. زنان پيغمبر اسلام، ج4، ص339 و او به نقل از الطبقات الکبري، ج8، ص118.
[7]. اسدالغابة، ج1، ص370.