به چشم خیس زوار تو دریا اقتدا کرده
برای خود اگر رنگ و لعابی دست و پا کرده
به سویت میدوم، مشتاق هستم مثل طفلی که
برایش با تبسم مادرش آغوش وا کرده
نمیدانی که تصویر نگاه حسرت زنها
چهها با قلب غربت دیدۀ خیرالنسا کرده
نمیدانی سکوت زائرانت لحظۀ دیدار
صدای بغضها گوش فلک را مبتلا کرده
جهانی روشن از شمع و چراغی که نداری شد
نمیدانی غمت در دل چه آتشها به پا کرده
صدای گنگی آمد، منتقم میآید این جمعه
یکی ما را صدا کرده
یکی ما را صدا کرده