چهار امام بدون حرم، چهار غریب
چهار حافظ قرآن و دین، چهار خطیب
شفادهندۀ دردند این چهار طبیب
مراد مظلوماناند این چهار حبیب
«چو بشنوی سخن اهل دل، مگو که خطاس»
بقیع از نظرم پایتخت عاشقهاست
غریب شهر مدینه، غریب خانۀ خویش
حسن، کریمترین مردم زمانۀ خویش
سپرد دست برادر، سه نازدانۀ خویش
حسین برد تو را، آه روی شانۀ خویش
«کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت»
شفاعت همهمان را بکن، کریم بهشت!
علی اوسط کرب و بلا و ذوالثفنات
ابوا الأئمۀ لبتشنه در کنار فرات
برای وصف شما عاجزند این کلمات
سلام حضرت سجاد، سید السادات
«اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول»
مرا به بندگی خویش میکنید قبول؟
سلام گفتم و پر زد دلم، مسافر شد
دل غر یب من از راه دور زائر شد
به لطف و احسانش، این حقیر شاعر شد
و شاعری که مر ید امام باقر شد
«سر ارادت ما و آستان حضرت دوست»
خدا کند که نصیبم شود زیارت دوست
هزار شکر که اذکار نیک بر لب ماست
دعا برای ستمدیده کار هر شب ماست
غلام حلقه به گوشیم و شیعه مذهب ماست
امام جعفر صادق، رئیس مکتب ماست
«به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد»
فضائلش را خواندن به انتها نرسد
گمان نکن که به پایان رسیده اشعارم
هنوز روضۀ ناخوانده در سرم دارم
هنوز گریه نکردهست چشم خونبارم
هنوز شعر به این دودمان بدهکارم
«سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم»
مرید آن بانوی شکسته پهلو یم
سلام مادر سادات! حضرت زهرا
سلام معنی و مفهوم عر وة الوثقی
عجیب نیست پس از آن همه جسارتها
اگر نشسته بخوانی نمازهایت را
«چراغ روی تو را شمع گشت پروانه»
علی به خا ک سپردت شبی غریبانه
چهار امام، و قبری که بینشان مانده
و روضهای که برای فرشتگان مانده
هنوز قسمتی از داستانما ن مانده
به سمت واژۀ «در» چشم نوحهخوان مانده
فقط نه اینکه منم شاعری در این درگاه
«که حافظ تو خود این لحظه گفت بسم الله»*
* تمام مصراعهای داخل گیومه از حافظ است.