هر چند انتهای فلک، خاک این در است
خا ک بقیع بر سر ما تاج دیگر است
بال فرشته منت از این خاک میکشد
جنت کجا به گرد و غبارش برابر است؟
بوی بهشت واقعه هرچند دلرباست
این قطعه از بهشت خدا دلرباتر است
بر ما مجال خادمی او نمیرسد
وقتی که جبرئیل در این خانه نوکر است
تشبیه مهر و ماه بر این آستان خطاست
خورشید و ماه پرتو فانوس این در است
گیسو ز غم کشیده به چهره مگر بقیع
کز این حجاب، خاطر هر شب مکدر است
تخریب شد بقیع، پس از آن غروب شد
گویا فلک به خون جگرها شناور است
بیسایبان مزار امامان بیحرم
این روضه از کران به کران آهگستر است
هر یک که خفتهاند در این آستان غم
بر سینههایشان همه داغی مکرر است
آن داغ مشترک حرم و آتش است و دود
این آه پا گرفته ز یک روح و پیکر است
هریک به چشم دیده چگونه عزیز او
در شعلهها شبیه سپندی به مجمر است
دیده است بین خانه، امامی میان دود
وحشت به جان همسر و اطفال مضطر است
دیده به خیمهگاه امامی به چشم خود
در بین دود، شعله به دامان خواهر است
دیده میان آتش و خون سیل لشگری
دنبال گوشواره و خلخال و معجر است
در کربلا وجب به وجب روضه ریخته
آری عزای کرببلا داغ اکبر است
اما تمام چشمۀ این روضههای سخت
در شعله و شکستن آیات کوثر است
خاکی اگر که مانده ملک خانۀ بقیع
سرّش همه ز چادر خاکی مادر است