غریب نیست که تنهاییات سپاه تو باشد
اگر بناست که این خانه قتلگاه تو باشد
نیام صبر و سکوتیست تیغ حیدریات را
که زیر خیمه آه تو، تکیهگاه تو باشد
چگونه گریه نجوشاندم به سرخی صلحت؟
که کربلای تو در چشمۀ نگاه تو باشد
گشوده زهر چه سی پارهای به دامنت امشب؟
که تشت، لب به لب از آیههای آه تو باشد
گرفتهاند به باران تیر راه حرم را
اگرچه زائر تابوت بیپناه تو باشد!
مگر دو چشم کریم بقیع مثل یتیمی
به گریه در دل این کوچهها به راه تو باشد